توضیحات
کتاب نامه های پراکنده اثر حسن کریم پور است.
حسن کریمپور متولد 1322 در یکی از آبادیهای نزدیک شیراز به نام سعادت آباد که اکنون به شهرستان پاسارگاد به مرکزیت سعادت شهر تغییر نام داده پا به عرصه وجود گذاشت. در نوزادی پدرش را از دست داد. ششم ابتدایی را در همان آبادی به پایان رساند و پس از فراز و نشیبهای بسیار به تهران مهاجرت و کار و تحصیل را در هم آمیخت و در رشته ریاضی و مهندسی نقشهبرداری به تحصیل ادامه داد. از دوران ابتدایی به نوشتن، علاقهزیادی داشت که خود داستانی شنیدنی دارد.
حاصل آن چه تا کنون به رشته تحریر در آورده عبارت است از :
درماندگان عشق
باغ ماراشل
خوابی در هیاهو
نقشی بر تصویر دیگر
باغ رویاها
احساس پنهان
رها
کیش گم کردگان
بی راه ای در آفتاب
آنسوی نیزار
مرهمی بر زخم کهنه
بهانه ای برای ماندن
خانه رو به رو
وسوسه های خانه مادربزرگ
خیال عشق
از دیاری به دیار دیگر
و همین نامه های پراکنده که در دل های اجتماعی و زنی به شوهر سابقش ، جوانی از گوشه زندان ، و پدری به نوه اش است به اضافه داستانی مرتبط به نامه بیگانه ای در خانه خود.
علاه بر این ها، از کینه تا عشق و دختر بویری نیز در دست چاپ و سرداران تاریخ در دست تحقیق و تحریر است.
قسمتی از کتاب نامه های پراکنده:
آنچه باید به هم بگوییم ، گفتیم. لیلا مانند همیشه نگاهی به ساعتش انداخت و نچ نچ کنان گفت: یعنی من بیگانه یک روز به خانه ی شما می آیم ، جمشید”
او باید هر چه زودتر به واحدشان بر میگشت . در ضمن وقتی به او گفتم که امروز صبح قبل از حرکت آمدم طبقه ی دوم پشت در اتاقشان شاید بیرون بیاید، خودش را سرزنش کرد چرا بخ فکرش نیفتاد. به هر حال به هم سفارش کردیم شب در رستوران طوری بنشینیم که رویه روی هم نباشیم، معتقد بود باید احترام بزرگ ترها را نگه داریم
جدا شدن و خداحافظی کردن از یکدیگر برایمان مشکل تر از روزها و شب های قبل بود، همه چیز را بخ خدا سپردیم. عجب عجب!! بارها این بیت شعر را از این و آن شنیدم بود، اما اهمیت نمی دادم:
قدرت عشق بنازم که به یک تیر نگاه
جان شیرین بفروشند دو بیگانه به هم
این بیت شعر آن روز صبح برایم معنا و مفهوم پیدا کرده بود. من و لیلا راست راستی بیگانه بودیم، حتی هم وطن هم نبویدیم ، اما به قول معروف جانمان برای هم در می رفت. به اتفاق از پله ها بالا رفتیم، جای تعجب داست که بعد از آشنایی دو خانواده قدری دل و جرات پیدا کرده بودیم. در عین حال از یکدیگر فاصله گرفتیم تا مبادا برحسب اتفاق یکی از بستگان او ما را با هم ببیند. او به طبقه ی دوم رفت و من راهی طبقه ی سوم شدم.
هر دو مانند جوانا هفده هیجده ساله شده بودیم و تا آنجا که یکدیگر را می دیدیم برای هم دست تکان می دادیم. غافل از اینکه زن و شوهر جوانی ما را تماشا می کنند ، اما من و لیلا به روی خودمان نیاوردیم ، گویی تازه دبیرستان را پشت سر گذاشته بودیم. بالاخره برخلاف میل درونی مان به واحدمان برگشتیم .
فصل های کتاب نامه های پراکنده:
نامه ی زنی به شوهر سابقش
نامه ی یک زندانی به خواهرش
نامه ی جوانی از آن سوی آب به دوستش
نامه ی پدر بزرگی به نوه اش که چند ماه دیگر به دنیا می آید
بیگانه ای در خانه ی خود
1-معرفی کتاب نامه های پراکنده در یوتیوب
2- معرفی کتاب نامه های پراکنده در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.