Description
معرفی کتاب طعم تلخ سکوت
روایت عاشقانههایی پر فراز و فرود میان مارال و ایرج که در یک بیمارستان شکل میگیرد و به اوج میرسد. کتاب طعم تلخ سکوت نوشتهی میترا شیرانلی روایت عشق میان پرستار و پزشکی است که از یک جنس نیستند اما میخواهند یکی شوند.
دربارهی کتاب طعم تلخ سکوت
رمان عاشقانهی طعم تلخ سکوت روایت دختری به نام مارال است که پس از پایان تحصیلاتش در رشتهی پرستاری برای کار پا به یک بیمارستان میگذارد و در آنجا با یک پزشک متخصص قلب و عروق به نام دکتر ایرج بهنود آشنا میشود که این آشنایی مقدمهی آغاز عشقی میان آنها میشود.
رمان با روایت نخستین روز کاری مارال آغاز میشود؛ او جایگزین مسنترین پرستار بیمارستان که حالا بازنشسته شده، است و در همان روز نخست با پزشکی آشنا میشود که هم بسیار برازنده است و هم از نظر خانوادگی بسیار ثروتمند است. آنها پس از مدتی به یکدیگر علاقمند میشوند اما تفاوت سطح خانوادگی شان از نظر مارال یک مانع بزرگ برای به هم رسیدن است.
دکتر ایرج بهنود که در سنین کودکی پدرش را از دست داده است، با مادر مسنش زندگی میکند؛ مادری که برای ازدواج پسرش سختگیریهای زیادی به خرج میدهد و باعث شده که او تا کنون ازدواج نکند. ایرج از سویی به مارال علاقمند شده و از سوی دیگر باید مادرش را به ازدواج با این دختر راضی کند؛ موضوعی که به سادگی میسر نیست.
در کتاب طعم تلخ سکوت نوشتهی میترا شیرانلی، ادامهی روایت با ماجرای علاقمند شدن ایرج و مارال به یکدیگر دنبال میشود اما مارال که از اختلاف طبقاتی خانوادهی خود و ایرج آگاهی دارد تلاش میکند خود را از او دور نگه دارد؛ اگرچه در نهان دلش با دکتر است اما با رفتار و صحبتهایش باعث میشود تا ایرج از او دلخور شده و اینگونه تظاهر کند که مارال را فراموش کرده است.
کتاب طعم تلخ سکوت برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب طعم تلخ سکوت نوشتهی میترا شیرانلی برای علاقهمندان به رمان فارسی بهویژه آن دسته از افرادی که داستانهای عاشقانه را با جدیت بیشتری دنبال میکنند مناسب است.
با میترا شیرانلی بیشتر آشنا شوید
میترا شیرانلی متولد 1358 نویسنده و مترجم ایرانی است. گرایش بیشتر داستانهای این نویسنده، رمانهای عاشقانه و رمانتیک است. او همچنین در حوزهی ترجمهی داستانهای جنایی فعالیت میکند.
از جمله اثار میترا شیرانلی
تا کنون پنج کتاب منتشر شده که از جملهی آنها میتوان به کتابهای:
«پاییز بیمهر»، «نیلوفرهای مردابی»، «شهرزادم باش» و «عروس ناخواسته» اشاره کرد. او همچنین کتاب «هفت جنایت مرموز» نوشتهی جیمز هادلی چیس را ترجمه و روانهی بازار نشر کرده است.
در بخشی از کتاب طعم تلخ سکوت میخوانیم
مارال کلید را در قفل انداخت و وارد خانه شد. همه جا را سکوت فراگرفته بود. سوز سرد زمستان مجال ایستادن به او نداد و به ناچار با عجله وارد خانه شد. چای آماده بود و جلوی سماور یاد داشتی با این عنوان به چشم میخورد:
«دخترم سلام، خسته نباشی. منو عمه رفتیم بهشت زهرا. تا شب برمیگردیم، چای آمادهست، غذا هم حاضره. خداحافظ».
خط پدرش بود. لبخندی زد و برای تعویض لباسش به اتاقش رفت. وقتی برگشت فنجانی چای برای خودش ریخت و کنار بخاری کهنه و قدیمی نشست. نگاهی پیرامون خانه کوچک شان انداخت. وسایل خانه عبارت بودند از دو تخته فرش کهنه و رنگ و رو رفته، یک کمد زهوار در رفته و چند تکه لوازم فرسوده و یک تلویزیون کوچک.
با خود فکر کرد:
– اگه جاویدی منو به جای سودابه انتخاب میکرد خیلی بد میشد. اگه با خانوادهش میاومدن خواستگاری حتماً با دیدن این خونه و زندگی فقیرانهی ما میرفتن و پشت سرشونم نگاه نمیکردن.
از این اندیشه به شدت غصهدار شد. این مسأله را مانعی بزرگ برای ازدواجش میدید. خواستگار زیاد داشت اما به هیچکدام اجازه نداده بود که قدم به خانه شان بگذارند. چون این مسأله رنجش میداد. خانه را دوست داشت. حیاط نُقلی و کوچک آن، خاطرات با مادر بودن را برایش زنده میکرد. اما ظاهر خانه و وسایل قدیمی و کهنه آن را مایه آبروریزی میدانست. حقوق بازنشستگی پدر هم تقریباً کم بود و حقوق خودش هم کمک هزینه خرج و مخارج خانه بود. تا قبل از این چندان به این قضیه اهمیت نمیداد. اما با پیش آمدن قضیهی خواستگاری یاشار از سودابه مثل این که تازه از خواب بیدار شده بود.
بخش دیگر از کتاب طعم تلخ سکوت
صداي ممتد زنگ ساعت او را كه تازه به خواب رفته بود، بيداركرد. با عجله بلند شد و خود را به حياط رساند. هواي پاک صبحگاهي را با چند نفس عميق به ريههايش فرستاد. شوق و ذوق سر كار رفتن، او را وادار كرد هر چه زودتر به آشپزخانه برود و صبحانه را آماده كند. وقتي به اتاق برگشت، پدر پيرش را آرام صدا كرد و گفت:
– صبحانه آمادهست بلند نميشي؟
آقا داوود چشم گشود و به چهرهي مشتاق و خندان يگانه فرزندش نگريست.
لبخندي زد و گفت:
– چرا بابا، الان بلند ميشم.
مارال سفره را پهن كرد و براي آوردن ساير چيزها اتاق را ترک كرد. آن روز، اولين روز كارش در بيمارستان بود. بعد از تعطيالت نوروز بود كه موفق شده بود ليسانسش را بگيرد و با كمک يکي از استادان توانسته بود در بيمارستاني استخدام شود. اواخر بهار بود و هوا كمكم گرماي تابستان را نشان ميداد. به ساعت نگاه كرد. شش بود.
ساعت هفت بايد سر خيابان ميايستاد تا با سرويس بيمارستان، راهي شود. در استکانها چاي ريخت و يکي را جلوي پدر گذاشت.
آقا داوود تشکر كرد و گفت:
– ديشب تا كي بيدار بودي؟
مارال پنير را لای نان گذاشت و گفت:
– نزديک صبح بود كه خوابيدم.
– شور و شوق كار كردن خوابو ازت گرفته بود؟
– آره خيلي خوشحالم.
– حق داري.
داوود به هنگام اداي اين كلمات ناراحتي در صدايش آشکار بود. مارال نگاه مهربانش را به صورت او دوخت و گفت:
– هنوزم با سر كار رفتن من مخالفي؟
داوود نفس عميقي كشيد و گفت:
– نه پدر جان، تو ليسانس گرفتي كه ازش استفاده كني، ولي از اين كه تو مجبوري كار كني و من بخورم احساس گناه ميكنم.
مارال خود را كنار او رساند. دستهاي پير و فرسودهي او را ميان انگشتانش گرفت و
در حاليكه آنها را نوازش ميكرد، گفت:
– اين چه حرفيه بابا جون؟ يه عمر شما كار كردي من خوردم، حالا هم عمري من كار ميكنم تا شما راحت باشي. اين حرفهاي شما منو ناراحت ميكنه.
داوود سعي كرد بخندد و گفت:
-ازت ممنونم. تو مثل مادر خدابيامرزت مهربون و حق شناسي. خدا تو رو حفظ كنه.
مارال گونهي چروكيده او را بوسيد و گفت:
– خدا شما رو براي من حفظ كنه.
– ممنونم. بلند شو صبحانتو بخور ديرت ميشه.
– چشم.
مارال سر جايش نشست و مشغول خوردن شد. بعد از خوردن صبحانه سفره را جمع كرد و چاي را به وسيله آب جوش كمرنگ كرد و در فلاسک ريخت و با استکان و قندان كنار رختخواب پدر گذاشت. آخرين سفارشات را به پدرش كرد و با بوسيدن او قدم به حياط گذاشت. خانهي كهنه و قديميشان هر چند چندان زيبا نبود اما او عاشق آن خانه بود.
کلید واژه
معرفی کتاب طعم تلخ سکوت
دربارهی کتاب طعم تلخ سکوت
کتاب طعم تلخ سکوت برای چه کسانی مناسب است؟
با میترا شیرانلی بیشتر آشنا شوید
از جمله اثار میترا شیرانلی
بخشی از کتاب طعم تلخ سکوت
Reviews
There are no reviews yet.