Description
معرفی کتاب حریم عشق
این داستان، ماجرای افرادی است که در گذار از ورطه زندگی سعی دارند، انسانیت و حقانیت وجودی خویش را به اثبات رسانند .((کیانوش مهرنژاد)) شخصیت اصلی رمان است .سالها پیش طی یک حادثه، او به طور اتفاقی با دختری به نام((نیلوفر)) آشنا میشود .((کیانوش)) در همان برخورد اول دلباخته((نیلوفر)) میگردد .یک هفته بعد آن دو یکدیگر را در خیابان ملاقات میکنند .((کیانوش)) با ابراز علاقه نسبت به((نیلوفر)) سعی دارد، محبت او را به خود جلب نماید، اما((نیلوفر)) به او اعتنایی نمیکند .تلاش((کیانوش)) در برقراری ارتباط عاطفی با((نیلوفر)) نافرجام میماند تا این که او بر اثر شکست و ناکامی به بیماری روانی دچار میشود .((کیانوش)) که در خانوادهای متمول زندگی میکند، به سفارش پدر در منزل دکتر روانپزشکی تحت معالجه قرار میگیرد .دکتر به اتفاق همسر و دخترش((نیکا)) در باغی وسیع خارج از شهر اقامت دارند .در آنجا …
رویا خسرونجدی نویسنده سینما و تلویزیون ایران است. از مهمترین آثار رویا خسرونجدی میتوان به فعالیت در سریال یک لحظه دیرتر، سریال از یادها رفته و سریال زاویه هفتم اشاره کرده.
رویا خسرونجدی در سال 1391 دورهی پرتلاشی را در عرصه سینما و تلویزیون گذراند و در تولید اثر مهمی حضور داشته است. اثر مهم رویا خسرونجدی در این سال، فعالیت در سریال یک لحظه دیرتر به کارگردانی راما قوی دل محسوب میشود.
رویا خسرونجدی علاوه بر سریال یک لحظه دیرتر، سال 1396 در سریال از یادها رفته نیز فعالیت داشته است. رویا خسرونجدی این بار با بهرام بهرامیان یعنی کارگردان سریال از یادها رفته و هنرمندانی چون حسین یاری، هلیا امامی، رضا یزدانی و مهدی سلوکی همکاری داشت.
خلاصه ی از داستان رمان:
نیکا به طور اتفاقی قسمت هایی از دفتر خاطرات یکی از بیماران پدر روانپزشکش را می خواند کیانوش پسر جذاب و زیبایی و بسیار ثروتمند بوده ولی از افسردگی شدیدی رنج می برد و به خواهش یکی از دوستان پدرش به باغ ان ها می اید تا به طور مداوم تحت درمان قرار بگیرد به گذشت زمان کیانوش کمی بهبود پیدا می کند و از ان خانه….
صفحه ی اول رمان:
او آمد، اما با لباسي ديگر چهره اش در اولين لحظات نا آشنا مي نمود، ولي لبخند زيبايش او را همان آشناي قبلي معرفي ميكرد. به محض ديدنش جلو رفتم بارها نزد خود اين صحنه را تجسم نموده و برخوردم را تمرين كرده بودم. با اينحال مطمئن هستم كه باز چهره ام مرا بي نهايت دستپاچه نشان مي داد و صدايم از شدت هيجان مي لرزيد.
و همچنین:
سلام كردم. نگاهش طور خاصي بود، گويا برايش آشنا بودم ولي صدايش پر از ترديد بود. – سلام – اميدوارم حالتون خوب باشه و مصدوميتتون بهبود پيدا كرده باشه. – آه … شناختمتون – بله من هفته قبل … خاطرتون كه هست، موقع باز كردن در ماشين بعلت عجله زياد متوجه شما نشدم و اين بي دقتي باعث شد در به پاي شما بخوره و صدمه ببينيد. – صدمه ؟ شوخي مي كنيد ؟ … من كه همون موقع هم عرض كردم چيز مهمي نيست . – بله فرموديد، ولي من بازم نگران بودم خنديد و گفت ” نگراني شما بيهوده بوده، همان طور كه مي بينيد من در سلامت كامل بسر مي برم ” برخورد با رهگذاران باعث شد بخاطر بياورم درست در وسط پياده رو ايستاده ايم . با چهره اي خجالت زده گفتم:”اگه اشكالي نداره بقيه صحبت رو توي ماشين ادامه بديم ، اينجا نمي شه صحبت كرد، چون ظاهرا سد معبر كرديم . – ولي من فكر نمي كنم مسير هامون يكي باشه – خوب اشكالي نداره . – ولي – تمنا مي كنم تعارف نفرماييد چند لحظه بعد او در اتومبيل من بود. حتي خودم هم نفهميدم چگونه اتفاق افتاد. از خوشحالي سر از پا نمي شناختم. بلافاصله حركت كردم . براي آن كه سر صحبت را باز كرده باشم و سكوت را بشكنم، پخش ماشين را روشن كردم و گفتم: ” صداي موسيقي كه شما رو اذيت نمي كنه ” – نه بر عكس من به موسيقي علاقه دارم . – چه جالب! درست مثل من. او بار ديگر سكوت كرد و من نميدانستم اين بار چطور شروع كنم.
قسمتی از کتاب حریم عشق:
در بخشی از کتاب حریم عشق می خوانیم
درحال تزریق آمپول بار دیگر پرسید: “نگفتید از کدوم نویسنده است؟”
-از یه نویسنده گمنام.
-یعنی من اون رو نمی شناسم؟
-چرا اتفاقا حتی او رو دیدید.
-یه نویسنده که من دیدمش؟
-ولی اون نویسنده نیست.
-از آشنایان شماست؟
-بله.
-پس دفتر خاطرات می خوندید.
-آفرین کاملا درسته.
-حالا اجازه می دید نام صاحب دفتر رو هم حدس بزنم؟
-فکر می کنید بتونید؟
-شاید.
-خوب بفرمایید.
پرستار لبخند زیبایی زد و گفت: “همون جوان قدبلند و لاغر اندام.”
-ایرج رو می گید؟
-نه، نامزد شما به زیبایی اون نیست.
-پس کی؟
-همون مردی رو می گم که وقتی شما بیهوش بودید هرروز به اینجا می اومد حتی گاهی نیمه شبها.
-نیکا با تعجب به پرستار نگاه کرد و گفت: “من نمی دونستم.”
-واقعا؟ من خودم یه نیمه شب بارونی ایشون رو دیدم که سراسیمه به بیمارستان اومد. درحالی که سرتاپا خیس بود تمام تنش می لرزید. ازش خواستم حداقل خودش رو خشک کنه، ولی اون فقط می گفت می خواد شما رو ببینه… خواب بدی دیده و نگرانه. بعد رفتیم به اتاق مراقبتهای ویژه، مدتی در اتاق بالای سرتون نشست، بعد رفت. گمونم شبها توی ماشین جلوی بیمارستان می خوابید.
تعجب نیکا دو چندان شد و گفت: “خانم رئوف مطمئنید که اون کیانوش بود؟”
-کیانوش؟
-بله کیانوش مهرنژاد.
-درسته فکر می کنم اسمشون همین بود، چون شنیده ام که با آقای مهرنژاد عضو هیئت مدیره نسبتی داره.
-برادرزاده ایشونه.
-بله، نمی شه به سادگی این مرد رو فراموش کرد. از زیبایی چشم گیری برخورداره… راستی خانم معتمد مجرده؟
-بله.
-شکسته به نظر می رسه. موهاش جوگندمی شده… فکر نمی کنم سنش زیاد باشه.
-نه سنش زیاد نیست، اما کمی عصبیه، شاید برای همینه که شکسته شده.
-می دونید خانم معتمد، مدتی که اینجا بودید، دائما همه راجع بهش صحبت می کردند. مرد ایده آلی به نظر می آد.
-همین طوره.
آثار رویا خسرو نجدی
الهه شرقی
این قصه را هرگز نحوان
سپیده عشق
شب نیلوفری
کلید واژه:
معرفی کتاب حریم عشق
درباره رویا خسرو نجدی
آثار رویا خسرو نجدی
Reviews
There are no reviews yet.