توضیحات
تنهایی پر هیاهو کتابی به قلم بهومیل هرابال می باشد.
هرابال که به گفته ی میلان کوندرا، بزرگ ترین نویسنده چک محسوب می شود و یوزوف اشکوورتسکی نیز حضور هرابال را در ادبیات معاصر چک، دگرگون کننده و انقلابی وصف می کند.
هرابال، تنهایی پر هیاهو را در سال های ممنوع القلم بودنش نوشت که درهمان سالها بصورت مخفیانه انتشار یافت. هرابال که پس از نوشتن این کتاب به زندگی خود خاتمه می دهد، اینگونه ما را به دنیای پرهیاهوی خود می کشاند:
سیوپنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این “قصهی عاشقانهی” من است.
سیوپنج سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله را خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کردهام که دیگر به هیئت دانشنامههایی درآمدهام که طی این سالها سهتُنی از آنها را خمیر کردهام.
سبویی هستم پر از آب زندگانی و مردگانی که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود.
آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده.
این کتاب داستان شخصیتی است به نام هانتا که، کار او خمیر کردن کتابها، دسته های گل و آثار نقاشی است.
هانتا در تمام طول هفته کار می کند. نکته جالب در مورد او این است که شخصیتش با کارگران معمولی تفاوت های بسیاری دارد. او کتابهای نفیس و ارزشمند را با خود به خانه می برد و با آن ها زندگی می کند.
همه جای خانه، محل کار و مغز او پر از کتاب است.
درنهایت پس از سی و پنج سال زندگی “عاشقانه” با کتاب و کلمه وقتی پای تکنولوژی و عصر جدید به میان می آید، کارایی او نادیده گرفته می شود و از طرف رئیسش مجبور به تغییر شغل می شود اما….
هرابال علی رغم اخذ مدرک دکترا در رشته حقوق، در شروع جست و جوی شغل از مدرک تحصیلی خود استفاده نکرد و مشاغلی به گفته ی خودش جنون آور را برای خودش انتخاب کرد؛
مشاغلی ساده مثل کارگری، دستفروشی و دوره گردی و بسته بندی کاغذ باطله و شغل های پیش پا افتاده ای دیگر.
شاید به علت همین تجربه های متنوع او در شغل های متنوعش باشد که در آثارش حس باورپذیری را به ما القا می کند.
زاویه دید اول شخصی که هرابال در کتاب تنهایی پر هیاهو برای بیان داستانش استفاده کرده و همچنین ترجمه خوب آقای دوائی که باعث شده هدف هرابال بدون دستکاری شدن به فارسی برگردان شود به عینی و ملموس شدن اتفاقات کتاب به خواننده بسیار کمک می کند.
کتاب به نحوی روایت می شود که گویی هانتا در حال صحبت کردن با خود شماست.
واقعا من در بعضی جاها خودم را کنار هانتا و دستگاه پرسش احساس می کردم.
هرابال در این کتاب روزمرگی را به ساده ترین شکلش نشان داده.
روزمرگی ای که هانتا عاشقش بوده است و وقتی بعد از سی و پنج سال این روزمرگی از او گرفته می شود، نمی داند باید چه کاری را انجام دهد.
در بعضی جاهای کتاب طنزهایی سیاه به کار برده شده که سرشار از اندوه هایی هستند که بازی زندگی و انسان را باهم به نمایش می گذارند.
از نکات جالب کتاب تکرار مکرر عبارت هایی در طول داستان است. به عنوان مثال “سی و پنج سال است که …” آنقدر تکرار می شود که در بعضی جاها حس سی و پنج سال خستگی را به خواننده القا میکند.
قسمت هایی از متن کتاب
من وقتی چیزی را می خوانم، در واقع نمی خوانم. جمله ای زیبا را به دهان می اندازم و مثل آب نبات می مکم، یا مثل لیکوری می نوشم، تا آن که اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ هایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد.
هگل: انسان شریف هرگز به اندازه کافی شریف نیست و هیچ تبهکاری هم تمام و کمال تبهکار نیست.
کیف دستیام پر از کتابهایی است که انتظار دارم همان شب بر من درباره خودم رازهایی را بگشایند که نمی دانم.
من می توانم به خودم تجمل مطرود بودن را روا بدارم هرچند که هرگز مطرود نیستم، فقط جسما تنها هستم تا بتوانم در تنهایی ای بسر ببرم که ساکنانش اندیشه ها هستند، چونکه من یک آدم بی کله ازلی- ابدی هستم و انگار که ازل و ابد از آدمهایی مثل من چندان بدشان نمی آید.
هر وقت که دستگاه پرسم در آخرین مرحله، کتابهای زیبا را با فشار بیست اتمسفر خرد می کرد، صدای درهم شکستن اسکلت آدمی را می شنیدم و احساس می کردم که دارم جمجمه و استخوان کلاسیک ها را خرد می کنم.
کاغذ هم، مثل پنیرِ جا افتاده و شرابِ کهن، هرقدر کهنه تر خوشمزه تر.
عمل خلاف بی مجازات نمی ماند و تجاوزهای ما مدام روحمان را می آزارد.
نه، آسمان عاطفه نمی شناسد، همچنان که انسان دوپا بویی از عاطفه نبرده است.
کتاب تئوری آسمانه ای کانت: در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان، به زبانی بی نام با انسان از چیزهایی، از اندیشه هایی سخن می گوید که می فهمی ولی نمی توانی وصف کنی.
از اینجا به بعد معنی پیشرفت، پسرفت است. درست است: پیشرفت به مبدا، یعنی پسرفت به سوی آینده.
لائوتسه: به دنیا آمدن یعنی به در رفتن و مردن یعنی به درون آمدن.
سرنوشت من عذر خواستن از همه بود. من حتی از خودم هم به خاطر آنچه بودم، به خاطر طبیعت گریزناپذیرم، تقاضای بخشش دارم.
منی که تمام عمر به انتظار دریافت نشانه ی عنایتی کتاب خوانده بودم هرگز کلامی از بالا نشنیده بودم ولی مانچا که همیشه از کتاب نفرت داشت ، به چیزی تبدیل شده بود که مقدر بود باشد و حال درباره اش کتاب می نویسند و با بال های سنگی اش در پرواز خویش اوج می گیرد.
در بخشی از کتاب تنهایی پر هیاهو میخوانیم:
یک روز بعد ازظهر، افراد کشتارگاه، یک کامیون کاغذ خونی و جعبههای خیس از خونابه را برای من آوردند، جعبهها یکی پس از دیگری پر از این جور چیزها بودند و من نتوانستم تحملشان کنم.
چون بوی شیرین تهوع آوری داشت که باعث میشد حس کنم مثل پیشبند یک قصاب، خون آلود هستم.
مناز سر انتقامجویی، با حالتی پرهیزگارانه کتاب ستایش حماقت “اراسموسرتردام”را داخل اولین بسته جای دادم، کتاب “دون کارلوس اثر فردریش شیلر” را داخل دومی و از آنجایی که واژها باید به خون آلوده شوند، “اکه هومو اثر فردریش نیچه”را داخل سومی گذاشتم.
و همچنان که بعنوان یک میزبان کار میکردم، یک دسته زنبور دور آن ورقههای گوشتی وحشتناک که قصابان با خودشان از کشتارگاه برای من آورده بودند و همچنان دور سرم وزوز میکردند؛ آنها مثل تگرگ به صورت من هجوم آوردند.
وقتی که در حال نوشیدن چهارمین جام آبجویم بودم، متوجه حضور مرد جوان خوش مَشربی نزدیک دستگاه پِرس شدم و فورا متوجه شدم که او خود عیسی مسیح است.
خیلی زود پیرمردی باچهرهای پُر از چین و چروک به او پیوست. و در آن لحظه خاص من میدانستم او فقط میتواند لائوتسه باشد.
به این ترتیب آنها شانه به شانه هم در آن جا ایستادند و من شانس بیشتری برای مقایسه کردنشان پیدا کردم؛
یک آقای سالخورده و یک مرد جوان! چنانکه هزاران تراشه لاجوردی رنگ، دیوانهوار و بسیار سریع به سمت پایین شیرجه میزدنند.
بالها و بدنهای فلزی آنها یکی از تابلوهای عظیم “ویوانت” را با تلألوی مداوم و انحناهای متغیر، همچون رنگهای پاشیده شده بر اثر هنری غول پیکر جکسون پولاکس میآراید.
به بیان بهومیل هرابال (Bohumil Hrabal) انسان نعرهای است که به دست خود متولد و به کمک خویش منهدم خواهد شد و غیر از این امکان دیگری وجود ندارد.
او در کتاب تنهایی پر هیاهو (Too loud a solitude) روزمرگی را به بیتکلفترین و زیباترین شکلش نشان میدهد. روزمرگی که هانتا شخصیت اصلی قصهاش، عاشقش است و وقتی از او گرفته میشود نمیداند باید چه باید بکند.
بهومیل هرابال؛ نویسنده انقلابی ادبیات چک
بهومیل هرابال در کنار «فرانس کافکا» و «میلان کوندرا» از داستاننویسان مطرح جمهوری چک است که در سال 1914 میلادی به دنیا آمد. بهومیل دارای مدرک تحصیلی دکترای حقوق است و علاوه بر آن تحصیلاتی در زمینههای فسلفه، تاریخ و ادبیات هم دارد.
اما نکته جالب در مورد او این است که به مدرک تحصیلیاش هیچگونه توجهی نکرد و شغلهای کارگری بسیار سختی مثل سوزنبانی راه آهن، نمایندهی بیمه، کارگر ذوبآهن و همچنین کار در کارگاه پرس کاغذ را امتحان کرد.
بعدها انجام اینگونه شغلها منجر به شناخت کامل فضای کاری آنها و دستمایهی نوشتن جذابترین رمانهای هرابال شد.
علاوه بر این باعث خلق شخصیتهای منحصر به فردی شد که بسیار متفاوت با شخصیتهای معمول داستانهای دیگر است.
به طور مثال کار به عنوان سوزنبان راهآهن دستمایه خلق رمان «نظارت دقیق قطارها» شد که یکی از مطرحترین رمانهای او نام گرفت و فیلمی نیز بر اساس آن ساخته شد که موفق به دریافت جایزه اسکار شد.
کار در کارگاه پِرس نیز ایدهی نوشتن کتاب تنهایی پرهیاهو شد و بهومیل شخصیت هانتا را با توجه به تجربههای شخصی خود خلق کرد.
البته در دوران تسلط کمونیستها با توجه به مستندات تاریخی، بسیاری از روشنفکران مشغول کارهای کارگری بودند و خیلی عجیب نبود که افراد تحصیل کرده با اختیار و یا اجبار کارهای بسیار سطح پایین انجام دهند.
بهومیل اولین رمان خود با نام «مرواریدهای اعماق» را در سال 1963 منتشر کرد که توجه مخاطبان را به خود جلب کرد و خیلی زود تمام نسخههای آن به فروش رفت.
با توجه به اوضاع خفقان نظام کمونیستی چکسلواکی بهومیل هرآبال ممنوعالقلم بود و آثار او ابتدا در کشورهای دیگر به چاپ میرسید و پرفروش میشد و پس از شهرت جهانیاش در چکسلواکی چاپ میشد.
تقریبا تمامی آثار هرابال به صورت زیرزمینی و «خود نشر» چاپ و تکثیر شدهاند و به دلیل مشکلاتی چاپ کتابها میتوانستند برای هرابال ایجاد کنند در ابتدای کتابها ذکر میشد که چاپ بدون اجازه نویسنده انجام شده است.
تنهایی پرهیاهو بین سالهای 1974 تا 1976 نوشته شد و در سال 1976 به صورت زیرزمینی و مخفیانه منتشر شد.
اما 13 سال بعد به صورت رسمی در چکسلواکی در دسترس عموم قرار گرفت.
نشریه «تایمز» تنهایی پر هیاهو را دربارهی روحیه خستگیناپذیر مردم چک و بالاتر از آن تاریخچه روحیات انسان در هر کجای دنیا میداند.
بهومیل در نظر بزرگان ادبیات
او یکی از برجستهترین نویسندگان جمهوری چک (چکسلواکی سابق) است. «کوندرا» معتقد است که او بزرگترین نویسندهی جمهوری چک است و «یوزوف اشکوورتسکی» هرابال را دگرگونکننده و انقلابی در ادبیات چک میداند.
همچنین لسآنجلس تایمز او را پدر بزرگان ادبیات قرن بیستم چک میداند.
تنهایی پر هیاهو؛ ستایش آزادگی
هرابال، رمان تنهایی پر هیاهو را هنگامی که ممنوع القلم بود نوشت و از آن به عنوان تنها امید زندگیاش در آنها سالها یاد میکند.
سبک روایت داستان راوی اول شخص است که با استفاده از این روش خواننده در سراسر کتاب احساس میکند در کنار هانتا قرار گرفته است و به صحبتهای او گوش میدهد.
برای القا و نشان دادن روزمرگی هانتا، جملاتی مانند «سی و پنج سال است که …» به طور مداوم در سراسر کتاب تکرار شده است و این تکرار به حدی هست که در بعضی از قسمتهای کتاب خستگی و انزجار هانتا از کارش به وضوح قابل درک است.
با وجود اینکه کتاب داستانی روانکاوانه دارد و از تنهایی انسان مدرن صحبت میکند اما درونمایهای سیاسی و اجتماعی دارد.
صحبت از خمیر کردن کتابها خود به تنهایی نشاندهنده دوران خفقان نظام کمونیستی چکسلواکی در آن سالهاست و هرابال به این صورت نظر خود را در داستان بیان میکند
:« اگر کسی میخواست کتابی را خمیر کند، باید سر آدمها را زیر پرس میگذاشت، چون که افکار واقعی از بیرون حاصل میشود… تفتیشکنندههای عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند».
قسمت جذاب دیگر کتاب طنز سیاه آن است؛
هانتا که روشنفکری است که حالا مجبور به پرس کتاب خمیر کردن کتابها شده است با علم به بیرحمانه بودن کارش آن را در حالت مستی انجام میدهد زیرا معتقد است که در حالت عادی چنین جنایتی انجام شدنی نیست و از همکاران جوانترش که بهجای آبجو، شیر مینوشند انتقاد میکند و طعنهی طنز زیبایی را به نمایش میگذارد.
اما روزمرگی و زندگی در یک زیرزمین مرطوب برای هانتا خالی از لطف هم نیست، عشقبازی با کتابها شوق زندگی به او میدهد و این عشق به حدی است که به آسمان بالا سرش و جهان اطرافش کاملا بی اعتناست و تنها به لذت خواندن کتابها فکر میکند : «سی و پنج سال هم هست که دارم بیوقفه آبجو میخورم. نه آنکه از این کار خوشم بیاید.
از میخوارهها بیزارم. مینوشم تا بهتر فکر کنم، تا به قلب آنچه میخوانم بهتر راه یابم.» و تا زمانیکه دستگاههای جدید پرس برای کار او مزاحمت ایجاد نمیکنند از روزمرگی خود لذت میبرد و به امیدها و آرزوهای دورش میاندیشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.