Description
معرفی کتاب یک مرد اثر اوریانا فالاچی
کتاب ” یک مرد” شرح حال و یک شبه زندگی نامه درباره “الکساندروس پاناگولیس” است که به شکل رمان نوشته شده است. “اوریانا فالاچی” با پاناگولیس رابطه ای به شدت عاشقانه داشت “.یک مرد” داستان زندگی “الکساندروس پاناگولیس” ، مبارز سیاسی است که پس از ترور نافرجام پاپادوپولس دیکتاتور یونانی به مرگ محکوم می¬ شود؛ اما اعتراضات سراسری به تغییر حکم او به حبس ابد می انجامد . “اوریانا فالاچی” از این رمان استفاده می کند تا دیدگاه خود، مبنی بر اینکه پاناگولیس ، توسط یک توطئه گسترده ترور شد را بیان کند ، دیدگاهی که توسط بسیاری از یونانیان مشترک است.
درباره کتاب یک مرد بیشتر بدانیم :
یک مرد، یکی از محبوب ترین کتابهای اوریانا فالاچی است.
اوریانا فالاچی کتاب یک مرد را برترین اثر به جا مانده از خود میداند و بسیاری با این اعتقاد موافقند.
این کتاب با وجود نوشته شدن در قالب رمان، شرح زندگی شخصی و سیاسی واقعی شاعر، آزادیخواه و مبارز یونانی آلساندرو پاناگولیس میباشد.
نوشتن کتاب یک مرد در واقع تلاشی برای جاودانه ساختن این شخصیت در تاریخ میباشد.
مراسم خاکسپاری آلکوس و حضور پرشور جمعیت میلیونی آغاز داستان کتاب و پایان حیات آلکوس میباشد.
راوی شخص فالاچی میباشد که داستان یک مرد را خطاب به پاناگولیس روایت میکند.
کتاب سه بخش متفاوت دارد که بخش کتاب اول یک مرد شرح دستگیری پاناگولیس پس از سوءقصد نافرجام به جان پاپادوپولس دیکتاتور یونانی می باشد.
درباره اوریانا فالاچی
اوریانا فالاچی در ۲۹ ژوئن سال ۱۹۲۹ در فلورانس به دنیا آمد.
نه سال داشت که جنگ جهانی دوم شروع شد، در کودکی جثه ای بسیار ریز داشت اما در عین حال پر شر و شور بود.
پدرش کابینت ساز بود و در جنبش ضد فاشیستی دوران جنگ جهانی دوم عضویت داشت. مادرش بسیار باهوش اما سخت گیر بود، او را وادار می کرد خانه را تمیز کند و برای خانواده آشپزی کند.
بیست سال بیشتر نداشت که نوشتن در روزنامه ها را شروع کرد؛ به علت قدرت بیان بالایش در مدت کوتاهی به یک خبرنگار بین المللی تبدیل شد.
در جایی گفته فقط به خاطر انتقام گرفتن از مادرش خبرنگار شده است.
فالاچی هیچ گاه ازدواج نکرد و شخصیتی افسرده داشت،در مدت کاری خود موفق به دریافت جوایز بسیاری نیز شد؛ یکبار هم کاندید دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.
سرانجام در سن ۷۷ سالگی بر اثر سرطان ریه در گذشت.
از آثار او می توان به مصاحبه با تاریخ، پنه لوپه به جنگ می رود، اگر خورشید بمیرد، خشم و غرور و … اشاره کرد.
مروری بر کتاب یک مرد نوشتهی اوریانا فالاچی
یک مرد داستان واقعی زندگی آلساندرو پاناگولیس، مبارز سیاسی و دانشجوی جوان مهندسی است که تلاش میکند حاکم مستبد یونانی را بکشد؛ اما باوجود اقدامات احتیاطی متعدد، تلاش برای ترور شکست میخورد و آلساندرو دستگیر، شکنجه و سپس به اعدام محکوم میشود. در ماههای بعد اجرای حکم چندین بار به تعویق میافتد و سرانجام، هرگز اجرا نمیشود؛ زیرا در این میان، در یونان و خارج از کشور، پرونده مورد توجه برخی رسانهها قرار گرفته است و اعدام آلساندرو منجر به آسیب خوردن جدی تصویر رژیم میشود.
در این حین شکنجهی مخفیانهی پاناگولیس ادامه دارد؛ اما هرگز در برابر اراده زندانبانان تسلیم نمیشود و با دیکتاتوری همکاری نمیکند. او چندین بار سعی میکند از زندان فرار کند؛ اما همه تلاشهایش ناموفق میماند. برای جلوگیری از فرار مجدد، در دو سال پایانی حبس، در اتاقی زندانی میشود که مخصوص او ساخته شده و از نظر شکل و اندازه شبیه به یک قبر کوچک است. پس از سالها زندانی شدن، بدرفتاری و گذارندن دورههای طولانی زیر شکنجه، به دنبال دریافت لطفی آزاد میشود که در دموکراسی جعلی پس از سقوط رژیم پاپادوپولوس ایجاد شدهاست. چند روز بعد، اوریانا فالاچی خبرنگار ایتالیایی و نویسندهی کتاب، در مصاحبهای پاناگولیس را ملاقات میکند، پس از این ملاقات، آن دو دلباختهی هم میشوند و این عشق تا مرگ پاناگولیس ادامه مییابد.
در همین روزهای پس از آزادیست که مورد اعتراض راست و چپ قرار میگیرد و متوجه میشود که دموکراسی فعلی، ساختگی است و پارلمان زیر سلطه (هرچند غیرمستقیم) قدرت دیکتاتوری نظامی قرار دارد که اکنون توسط یک سرهنگ جدید نمایندگی میشود. او براندازی علیه دولت جدید را برنامه ریزی میکند؛ اما با سکوت و ناآگاهی مردم و فعالانی روبهرو میشود که به آرامی او را فراموش میکنند.
شاید برای همین است که فالاچی رمان خود را از مراسم تشییع جنازهی پاناگولیس با حضور گستردهی مردمی آغاز کرده است که پیش از آن او را ترک کرده بودند.
لحن کتاب مانند دیگر آثار فالاچی ساده و روان است و میکوشد از خلال بیان رویدادها، باورهای عادی جامعه را به چالش بکشد تا بار دیگر سنجیده و ارزش گذاری شوند. بنابراین پرسشهای بسیاری را پیش روی مخاطب قرار میدهد:
آیا باید با دیکتاتوریها مبارزه کرد؟ آیا باید از عامهی مردم انتظار داشت حامی مبارزان سیاسی باشند؟ آیا شکنجۀ حقیقی در اتاق بازجویی زیر انبر بازجو میگذرد یا این سوی میلههای زندان، در میان هموطنان؟
دید عریان کتاب به زندگی یک مبارز سیاسی، ذکاوت و باورهایش و دردی همیشگی که در درون خود حس میکند، تکان دهنده است. هیچ وعده و آزاری او را خاموش نمیکند. نه درون سلول قبر مانندش و نه در برابر امکان خروج از کشور. او یک مبارز است و هویت او به واسطۀ مبارزهاش شکل گرفته است. قدرت نویسندگی فالاچی در کنار نگاه تیز او بسیار دقیق سرگذشت یک قهرمان را بازگو میکند و فکری ناگهان از میان سطرها شکفته میشود: آیا این هم وطنان پاناگولیس نبودند که او را به نابودی کشاندند؟ آیا او در میان مردمی که برای آنان جنگیده بود ویران نشد؟
این یکی از کتابهایی است که هرکسی دستکم یکبار در زندگی خود باید آن را بخواند. کتابی دربارهی زندگی یک انسان انقلابی که معشوقهاش آن را روایت کرده است. تصویری عاشقانه از مردی تنها در برابر جهان، با چشماندازها و رویاهایش که به ظاهر تنها مرگ او میتواند آنها را تحقق بخشد. داستان به عنوان یک درام سیاسی تلقی میشود. داستان از زبان دوم شخص روایت میشود که هوشمندانه خوانندگان را قادر می سازد تا در زندگی قهرمان داستان غرق شوند، از رفتارهای خودجوش و غیرقابل پیشبینی او آزرده خاطر شوند و همچنین او را از نگاه معشوقهاش پرستش کنند.
یک مرد تراژدی زیبایی است که مخاطب را به فکر میاندازد و دربارۀ دریافت های مردی سخن میگوید که آهسته آهسته نه به دست حکمرانان خودکامه که به دست مردمی که برای شان جنگیده بود، پیش از آن که بمیرد، کشته شد. قهرمانی تنها که همۀ زندگیش از پی هیچ رفته بود. شاید پاناگولیس بارها و بارها در ذهن خود به نقطه ای بازگشت که بمب درست عمل نکرد؛ دریا متلاطم تر از همیشه بود و دوستانش در آن لحظاتی که او با موجها میجنگید، قایق را به راه انداختند و برای او حتی کمی مکث نکردند.
در همین روزها قهرمان در حالی که در وان دراز کشیده بود به اوریانا گفت: “در واقع مرگ دوست آدمهای خسته است و متحد بزرگ عشق. هیچ عشقی در دنیا اگر مرگ فرا نرسد، مقاومت نخواهد کرد. اگر خیلی زنده بمانم، بلاخره تو هم مرا رد خواهی کرد.”
قسمت هایی از کتاب یک مرد
- پنج بعد از ظهر بود که کشیک آن سه جوجه سرباز ،تمام شد و وقتی رفتند خلاء بزرگی در خود احساس کردی: خدا می داند الان چه اراذلی را خواهند فرستاد. اما نگهبانان جدید هم عین همان قبلی ها بودند: همان نوجوانی و همان معصومیت و همان غمزگی. آشوب درونی به احساس رقت تبدیل شد و بی خیالی شادی آفرینی جلوه کرد: آهای پاپادوپولاکی ها، بیایید جلو، بیکار ننشینید و نان مفت نخورید. کدامیک بلد است آواز بخواند؟ …
- شهر کلافه یه دم ضجه می کشید. رنگ یکنواخت و دیوونه کننده ش هر صدای دیگه یی رو تو خودش خفه می کرد و دروغ بزرگو عربده میزد . «زندس! زندس ! زندہ س!… » صداش شبیه صدای آدمیزاد نبود. صدای آدمایی نبود که هر کدوم دوتا دست و دو تا پا و یه خیال مشخص داشته باشن. این دیو بی مغز جماعت بود که تنوره می کشید! هشت پایی که موقع ظهر میدون مرکزی کلیسای ارتدوکس رو پر کرده بود و آروم آروم پاهای بلندشو تو کوچه های دور و بر فرو می کرد. هشت پا ، پوستی از مشتای گرم و دهنای گاله داشت مث گدازه های آتیش فشون که سدار داغون می کنن، همه چی رو زیر و رو می کرد و با فریاد زنده س ،زنده س، زنده س، خودش گوشار از کار مینداخت! نمی شد از دستش فرار کرد!
کلید واژه :
معرفی کتاب یک مرد اثر اوریانا فالاچی / درباره کتاب / درباره اوریانا فالاچی / مروری بر کتاب یک مرد نوشتهی اوریانا فالاچی / قسمت هایی از کتاب
Reviews
There are no reviews yet.