طاعون

17.00

عنوان: طاعون

نویسنده: آلبر کامو

مترجم: سمیرا بیات

ناشر: باران خرد

موضوع: داستان های فرانسه

رده سنی: بزرگسال

تعداد صفحات: 248

Qty:
Comparison

Description

معرفی کتاب طاعون اثر آلبر کامو

طاعون یکی از آثار ادبی برجسته‌ی جهان و اثری فلسفی از آلبر کامو، رویدادهای عجیبی را گزارش می‌دهد که توصیف جامعه‌ای است بی‌هدف‌ و بیهوده‌، که هیچ تعادلی ندارد.

در این کتاب، کامو ما را به سفری در درون بسیاری از شخصیت‌های داستان که در شهر اوران وجود دارند، می‌برد و طاعون همان رویداد عجیب شهر اوران است.

با آنکه بیش از نیم سده از انتشار کتاب طاعون می‌گذرد؛ همچنان اهمیت خود را حفظ کردہ است. ماجرای رمان «طاعون» که راوی آن تقریباً تا پایان کتاب خود را معرفی نمی‌کند، در شهری به نام «اران» اتفاق می‌افتد.

این کتاب درباره شهری است که سراسر آن را بیماری طاعون فرا می‌گیرد و نخستین نشانه‌های آن هجوم موش‌ها به شهر است.

کامو در این رمان به بررسی حالات و روحیات افراد در زمان‌های مختلف این دوره پرداخته است. حس همدلی، وحشیگری، عذاب وجدان و…. در یک بلای همگانی.

کامو در مورد این رمانش در نامه‌ای به رولان بارت می‌نویسد که در مقایسه با رمان «بیگانه»، «طاعون» بی گفت‌وگو است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی؛ اجتماعی که باید در مبارزه‌هایش شرکت کرد.

اگر از «بیگانه» تا «طاعون» راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.

آلبر کامو یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است.

در سال ۱۹۵۷ به خاطر اینکه با صمیمیت روشن‌بینانه‌اش مسئله‌ی وجدان انسان در عصر حاضر را آشکار ساخته است و ارزش‌آفرینی حائز اهمیتی در ادبیات ایجاد کرده است، جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد.

او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازبان تیم فوتبال
این دانشگاه بود.

آلبر کامو نویسنده، روزنامه‌نگار و فیلسوف مشهور قرن بیستم است که عقایدش منجر به وجود‌آمدن فلسفه‌ی هیچ‌انگاری شده است. او در مقاله انسان طاغی اذعان داشته که تمام عمر خود را صرف مقابله با پوچ‌گرایی کرده است و معتقد به آزادی‌های فردی است.

پی دی اف کتاب طاعون

در کتاب طاعون Ia peste می‌خوانیم:

رویدادهای عجیب این کتاب از این قرار بود؛ به نظر عموم مردم، شهر به شکل همیشگی‌اش نیست. کمی ‌از وضع عادی‌ خارج شده، آن‌طور که در نگاه‌اول یک شهر معمولی به‌نظر می‌رسد، اما نه به‌شکلی که پیش از دوره‌ی حاکم‌نشین فرانسوی ساحل الجزیره بود.

باید گفت که ظاهر شهر، ظاهری زشت است. ظاهری آرام دارد و همین آرامش، درکِ متمایزبودن این شهر با شهرهای تجاری دیگر را مشکل می‌کند.

اول از همه؛ آب‌و‌هوا. برای مثال این شهر، شهری‌ست بدون کبوتر، جایی‌ست که درآن ما نه پرواز پرنده‌ها را می‌بینیم، و نه ریزش برگ‌های درختان را.

می‌توان گفت که این شهر، شهری بدون جاذبه است. تغییر فصل‌ها را در این شهر، در ابری‌بودن یا صاف‌بودن آسمان نمی‌بینی. فقط سبدهای گل را در دست‌های گل‌فروشان کم سن‌و‌سال و دوره‌گرد خیابان می‌بینی.

بعد تابستان سوزان این شهر است که مردم را در پناه سایه‌ی اتاق‌ها و در زیر پنجره‌ها زندانی می‌کند. وقتی پاییز می‌رسد، در کوچه‌های شهر، گل و لای آزاردهنده، مردم را حسابی عصبانی می‌کند.

در بین فصل‌ها، فقط زمستان این شهر قابل تحمل است. اما مردم این‌جا چه‌طور روزگار می‌گذرانند؟ دوستی‌ها و دشمنی‌های‌شان؟ مرگ و میرشان؟

همین ویژگی‌هاست که فرهنگ مردم کوچک ما را به‌همراه آب‌و‌هوای خاص‌اش به‌وجود می‌آورد. آب‌و‌هوایی که در مرگ و زندگی‌شان، و در خلق‌و‌خوی‌شان تأثیر می‌گذارد.

بعضی‌ها را تحریک می‌کند و به حرکت وا می‌دارد. بعضی‌ها را هم کسل و لَخت می‌کند، آن‌قدر که حوصله‌ی هیچ ‌کاری را نداشته باشند.

روزها سخت کار می‌کنند و شب‌ها در کافه‌ها جمع می‌شوند و تفریح می‌کنند. البته آدم‌هایی هم هستند که جور دیگری زندگی می‌کنند و تفریح‌شان هم مخصوص خودشان است.

هر چه هست در زندگی و رفتارشان تعادلی وجود ندارد.
در شهر اوران، مثل باقی شهرها مردم عادت ندارند درباره‌ی زندگی‌شان فکر کنند و یا خودشان را دوست داشته باشند.

یکی از عجایب این شهر «مُردن» است. مردن به هر وسیله‌یی که رایج است در این‌جا وجود ندارد.

وقتی بیماری نیست، فکر مرگ هم سراغ آدم نمی‌آید و این احساس یک‌نواختی باعث می‌شود که زیبایی‌ لحظه‌هایی مثل سپیده‌ی صبح و شب و خیلی از دیدنی‌های دیگر در تنبلی و ملال از دست برود.

چیزی که کلیت دارد جنبه‌ی بی‌هدف‌بودن و بی‌هوده‌بودن زندگی‌ست.

هر کس هم که از جای دیگری به این‌جا بیاید، به زودی با عادت‌های مردم
کنار می‌آید و چیزی به نام «هیجان» را به ذهن‌اش راه نمی‌دهد.

وقایع رمان در شهری از الجزایر به نام اُران یا وهران رخ می‌دهد و از زبان راوی که بعدها خود را دکتر ریو معرفی می‌کند نقل می‌شود. کتاب با توضیحی از مردم و شهر آغاز می‌شود و سپس به زیاد شدن تعداد موش‌ها در شهر و مرگ آن‌ها اشاره می‌کند.

آقای میشل، سرایدار منزل دکتر ریو بر اثر بیماری‌ای با بروز تاول‌ها و خیارک‌ها می‌میرد و مرگ چند نفر دیگر با همین علائم باعث می‌شود دکتر ریو علت مرگ را بیماری احتمالاً مسری بداند و کمی بعد دکتر کاستل این بیماری را طاعون تشخیص می‌دهد.

با سستی مسئولین برای واکنش، بعد از مدتی در شهر طاعون و وضع قرنطینه اعلام می‌شود.

با اعلام وضع قرنطینه، اعضای خانواده‌های زیادی از هم جدا ماندند. عده‌ای اقدام به فرارهای متوالی کردند و عده‌ای تا جایی که می‌توانستند با بیماری مبارزه کردند.

ژان تارو یکی از مسافرانی بود که همراه با دکتر ریو اقدام به تشکیل سازمان بهداشتی داوطلبی برای مقابله با بیماری می‌کند.

کشیش شهر، پدر پانلو، با ایراد سخنرانی در آغاز اعلام وضع طاعون مردم را به گناه محکوم می‌کند و طاعون را مجازاتی برای همگان می‌خواند که به علت گناه کردن و توبه نکردن مردم نازل شده بود.

بنابراین طاعون را تربیت‌کننده و اقدام علیه آن را بی‌فایده خواند و از مردم خواست آرامش خود را حفظ کنند که این ارادهٔ خداوند است و باقی کارها با خداست.

با مرگ و میر سریع، بیشتر مؤسسات و سازمان‌های دولتی به اردوگاه‌های قرنطینه برای افراد خانوادهٔ بیماران یا بیمارستان تبدیل شدند. دفن دسته جمعی اجساد جای خود را به کوره‌های جسدسوزی داد و از راه‌آهن تنها برای حمل اجساد استفاده شد.

در این مدت آقای کتار که قبل از طاعون اقدام به خودکشی کرد و توسط گران نجات یافت، روابط اجتماعی خوبی برقرار کرد و از وضع طاعون راضی بود.

رامبر روزنامه‌نگار جوان هم با اعلام وضع قرنطینه چندین بار برای رسیدن به معشوقش برنامهٔ فرار چید، اما با مهیا شدن شرایط، وقتی تارو به او گفت ریو نیز از همسرش که به علت بیماری در شهر دیگری است جدا مانده، نظرش را تغییر داد و به گروه نجات پیوست.

پدر پانلو نیز به گروه نجات پیوست و با دیدن مرگ سخت و دردناک پسر قاضی اُتون، با ایراد موعظه‌ای دیگر از لفظ “ما” به جای “شما” استفاده کرد و مرگ پسر را آزمایشی الهی می‌خواند و از مردم خواست با بیماری مقابله کنند.

مدتی بعد وی نیز بر اثر بیماری‌ای که دکتر ریو آن را مشکوک اعلام کرد، درگذشت.

سرم کاستل برای چند مورد موفقیت پیدا کرد. گران با علائم طاعون ریوی و خیارکی نجات یافت. قاضی اُتون پس از مرگ پسرش و به اتمام رسیدن دوران قرنطینه خود، برای کمک به اردوگاه باز می‌گردد و در آنجا می‌میرد.

تعداد کشته‌شدگان بیماری به مقدار ثابتی می‌رسد و با رسیدن فصل سرما کم و کمتر می‌شود و در زمانی که موش‌ها دوباره بیرون آمدند و ترس از طاعون کم می‌شد، بیماری آخرین قربانی خود یعنی تارو را در بر گرفت.

پس از پایان طاعون، مردم به کارهای روزمره باز می‌گردند. رامبر به معشوقش می‌رسد. کتار به علت تیراندازی به خیابان توسط پلیس دستگیر می‌شود.

دکتر ریو که چند روز قبل از مرگ همسر بیمارش با خبر می‌شود، به مراسم شادی نگاه می‌کند و با خود می‌گوید باسیل طاعون می‌تواند سال‌ها در شهر زنده بماند و بار دیگر به شهر هجوم کند.

شخصیت های داستان

راوی: وقایع از زبان راوی داستان نقل می‌شود. راوی در پایان کتاب خود را معرفی می‌کند و علت فاش نکردن نام خود را این می‌داند که می‌خواست از زبان مردم صحبت کند نه خود.

دکتر برنار ریو: با وجود اینکه شخصیت‌ها مختلفی در داستان ایفای نقش‌های مهمی می‌کنند، وی شخصیت اصلی رمان است. ریو خود را از دنیا خسته می‌داند و به وجود خدایی معتقد نیست و اظهار می‌کند انسان بودن خواست اوست.

وی پزشکی ماهر است و از اولین کسانی بود که علت کشته شدن موش‌ها و مردم را یک بیماری می‌داند.

ژان تارو: مسافری که در طول اقامتش در اُران طاعون فراگیر شد. راوی داستان در موارد زیادی به روزنوشت‌های وی استناد می‌کند. تارو در دوران طاعون خود را بسیار به دکتر ریو نزدیک می‌کند. تشکیل سازمان بهداشتی داوطلب برای مقابله با بیماری، پیشنهاد وی بود.

ژوزف گران: کارمند سالخوردهٔ شهرداری است. گران در برقراری شرایط با جامعه دچار مشکل است و به سختی مشغول نوشتن یک کتاب است.

ریموند رانبر: روزنامه‌نگاری که برای تهیهٔ گزارش به اُران می‌آید و به هنگام قرنطینه خود را زندانی می‌بیند. او دلباختهٔ دختری خارج از اُران است و خود را از مردم شهر بیگانه می‌داند و به همین دلیل خواهان آن است که از شهر خارج شود ولی با ممانعت سازمان‌ها برای فرار چندین بار اقدام می‌کند که با مناسب شدن شرایط برای فرار به دکتر ریو و تارو برای از بین بردن بیماری می‌پیوندد.

آقای کوتار: همسایهٔ گران است که توسط وی از خودکشی نجات یافت. وی طرفدار اجتماعی شدن است و از جمله افراد کمی است که در دوران طاعون از شرایط راضی است و بهتر زندگی می‌کند و از این جهت خاص است و بسیاری از جریان داستان پیرامون افکار اوست.

دکتر کاستل: همکار سالخوردهٔ دکتر ریو. کاستل با طاعون در پاریس و چین آشنا بود بنابراین نخستین کسی بود که بیماری را طاعون خواند.

پدر پانلو: کشیش شهر است که ابتدا طاعون را بلایی برای مردم می‌داند و بنابراین اقدام برای از بین بردن آن را بیشمار می‌خواند ولی در روند داستان به از در مقابل طاعون کمک می‌کند.

آقای اُتون: وی باز پرس است و همسر و دو فرزند دارد.

کتاب های مرتبط

1- معرفی کتاب در یوتیوب

Additional information

نویسنده

آلبر کامو

Translator

Reviews

There are no reviews yet.

Show only reviews in English (0)

Be the first to review “طاعون”

Your email address will not be published.