توضیحات
دشت اثری دیگر از آنتوان چخوف می باشد. چخوف با بزرگان عصر خود ملاقات میکرد و دوستی عمیقی بین او و ماکسیم گورکی و تولستوی وجود داشت. او با طنز و ساده نویسی خود ابتدا خواننده را به خنده میانداخت و سپس او را به فکر و دقت و گاهی اوقات به گریستن میکشانید و معایب اجتماعی و فجایع انسانی را به طور غیر مستقیم به خواننده القا مینمود.
در حین خوردن غذا مکالمه ای بین آنها صورت گرفت که ایگوروشکا متوجه شد که همنشینان جدیدش، برخلاف تضادی که در سن و شخصیت شان دارند، همگی در یک چیز مشترکند، که آنها را شبیه هم می کرد؛ « همه آنها گذشته زیبا و حالی بسیار بد داشتند. همه آنها با شور و حرارت از گذشته شان می گفتند، اما اندیشیدن به زمان حال، خلقشان را به هم می ریخت: مردان روس در گذشته زندگی می کنند، آنها زندگی کردن در زمان حال را دوست ندارند بلکه از مرور خاطرات گذشته لذت می برند.
درباره ی نویسنده ی کتاب دشت: آنتوان چخوف
آنتوان چخوف در هفدهم ژانویه سال 1860 در “تاگانرک” به دنیا آمد. ابتدا در مدرسه یونانی “کلیسای امپراطور قسطنطنین” و بعد در مدرسه “گرامر” تاگانرک به تحصیل پرداخت، چخوف تحصیلات پزشکى خود را در سال 1879در دانشکده پزشکى دانشگاه مسکو آغازکرد. در زمان دانشجویى، براى گذران زندگى خود و خانواده اش، صدها داستان کوتاه نوشت. چخوف دیپلم دانشکده پزشکی را در سال 1884 گرفت. تابستان آن سال برای استراحت به «بابکیو» رفت و در آنجا با «ساروین» مدیر روزنامه معروف پترزبورگ آشنا شد.
نامه های چخوف به ساورین معروف است و این مرد ناشر غالب آثار بعدی چخوف می باشد. در سال 1886 اولین نمایشنامه اش را به نام «آواز قو» در یک پرده تنظیم کردو در سال 1877 مسافرتی به جنوب روسیه داشت که تأثیرات خاص آن سفر در اثر معروفش به نام «استپ» آشکار است.
آثار معروف چخوف در این سال عبارت است از «هنگام سحر» که مجموعه داستان استو «ایوانف» یک نمایش چهار پرده ای که هم در مسکو و هم در پترزبورگ به نمایش گذارده شده است. در سال 1888 با جمعی از دوستان و از آن جمله ساروین به کریمه رفت و در آنجا داستانهای معروف «استپ، روشنایی ها، جشن تولد، زنگها» را نوشتو لطیفه ای به نام «خرس» در یک پرده تنظیم کرد.کتاب حاضر را انتشارات آسو به چاپ رسانیده است.
چخوف به سال 1860 در خانوادهای فقیر در روسیه چشم به جهان گشود. پدرش خواربارفروش بود. او تحصیلات خود را در رشته پزشکی دانشگاه مسکو در سال 1884 به پایان رسانید و چندی نیز به طبابت پرداخت ولی با استعداد و علاقهای که به نوشتن داشت از حرفه خود دست کشید و کار نویسندگی را دنبال کرد.
در سال 1891 به دنبال چاپ وضعیت تبعیدی های جزیره ساخالین، در کتابی به نام ساخالین، عمال حکومت تزار وی را به دادگاه میکشانند پس بناچار تا سال 1898 در ملک پدری خود در نزدیکی شهر مسکو اقامت اجباری مینماید. در این حال ضمن مداوای رایگان دهقانان به نگارش کتابهایی در رابطه با زندگی اندوهبار مردم ساده میپردازد. در سال 1897 احساس میکند که به بیماری مهلک سل دچار شده است. وی به پیشنهاد دوستان واصرار پدر ابتدا به جزیره کریمه و سپس به اروپای مرکزی سفر میکند. اما به جای تفریح و استراحت بیشتر به کار میپردازد.
چخوف پیش از سفر با هنرپیشه یکی از تئاترهای مسکو به نام اولگا ازدواج کرده بود. او درسال 1900 به کشور خود باز میگردد و مورد استقبال شدید مردم قرار میگیرد. هنگامی که به دستور حکومت تزاری عضویت ماکسیم گورکی در آکادمی لغو شد چخوف نیز به عنوان اعتراض از آکادمی فرمایش تزارهای استعفاء کرد وطی نامه جالی همه استادان دولتی را محکوم نمود. چخوف در سال 1904 در شهر بادن وایلر آلمان بر اثر بیماری سل، مرضی که تمام عمر از آن رنج میبرد. جهان را بدورد گفت.
چخوف با بزرگان عصر خود نیز ملاقات میکرد ودوستی عمیقی بین او و ماکسیم گورکی و تولستوی وجود داشت. او با طنز و ساده نویسی خود ابتدا خواننده را به خنده میانداخت و سپس او را به فکر و دقت و گاهی اوقات به گریستن میکشانید و معایب اجتماعی و فجایع انسانی را به طور غیر مستقیم به خواننده القا مینمود. (طنز سیاه)
چخوف یک دمکرات و یک آگنوستیک بود. او پیشرفت فرهنگ، تکنولوژی، علم و تمدن را انکار نمیکرد. چخوف راه نوسازی زندگی را نمیدانست، ولی لزوم آن را به طور عینی احساس میکرد. او آینده خوبی را برای جامعه بشری پیشبینی میکرد.
ویژگیهای ادبی نویسنده کتاب دشت
*آثار چخوف مملو از آدمها، رویدادها و تیپهای متنوع و مشخصی است که چندان برای ما غیر ملموس نیستند. همه آدمها چه آنهایی که در داستان حضور دارند و چه آنهایی که به تفسیر و تعریفشان اکتفا میشود، در نزدیکی ما حضور دارند.
*چخوف سعی کرده انسان شکاک قرن نوزدهم را با تمام شرایط فکری و زمان خودش در قالب کشمکش میان قدرتمندان و ضعیفان نشان دهد. یک طرف انسانهایی که در پی یافتن معنا یا تغییر و دگرگونی هستند و طرف دیگر که هر چه پیش رویشان است می پذیرند و این چیزی نیست که به انسان هم عصر چخوف تعلق داشته باشد.
قبل از او و تا امروز بوده و هستند کسانی که در پی ایجاد تغییر در زندگی دنبال بقیه نمی روند بلکه گاهی مکث میکنند، سؤال میکنند و سپس آنگونه که خود انتخاب میکنند به راه خود ادامه میدهند.
*چخوف معتقد است انسانهای در حال تغییر و تکامل که انعطافپذیرند، دارای جذابیت بیش از آدمهای خشک، تغییرناپذیر و یک دنده هستند که کارها و گفتههای ثابتی را پیوسته تکرار میکنند.
*در آثار چخوف اوج و گروه به معنای متداول آن وجود ندارد و روند دراماتیکی که در آثار کلاسیکهای تئاتر مشهود است. دیده نمیشود.
*چخوف بر خلاف تولستوی اخلاقگرا، داستایفسکی روانشناس، و تورگنیف سنت گرا به سراغ مهمترین جنبه اجتماعی جامعه خود یعنی جدال میان سنت و مدرنیزم، شکافهای تلخ طبقاتی، رؤیاهای سرکوب شده و آدمهای روزمره رفته است. آدمهای داستانهای او افرادی هستند که رمانتیسم را بالا آورده و دچار ملالی احمقانه میشوند. این پوسیدن و زوال درونی انسان روس، در موقعیتهایی بشدت طنزآلود روایت شده است. طنز او با رنگ و لعاب خاکستری، در سرانجام خود تبدیل به موقعیتهایی میشود که مخاطب در حین خواندن آن، وحشتو عجز هول آوری را در پس آن کشف میکند.
*چخوف در اکثر آثارش زندگی خانودههای روسی را منعکس می سازد. او بشر دوستی است که در آثارش میکوشد به هموطنانش بیهودگی و پوچی زندگیشان را نشان دهد.
*از نظر چخوف کار نویسنده گفتن حقایق است واین مطالب را باید به عهده خوانندگان خود بگذارد که تصمیم بگیرند درباره آن حقایق چه کاری باید انجام دهند.
*سبک چخوف در کتاب استپ(دشت و صحرا) منتشر شده در سال 1888، امپرسیونیستی است. داستان سفر پسربچهای به نام یگوروشکا به شهر است که میخواهد به مدرسه برود. پسرک با ارابهای سفر میکند که جزو کاروان حامل عدلهای پنبه است و از میان استپ میگذرد. روح اصلی داستان سرگذشت پسربچه واستپ است وچخوف توانسته منظره و استپرا همانند کسانی که از آن میگذرند ترسیم کند؛ سرزمینی که زندگی و رنج می برد، ومثل آدمها غمگین است، گلایه میکند یا لذت میبرد و میخندد. همه این تصاویر به احساسی که یگوروشکا از استپ دارد مربوط میشود.
*در نمایشنامه مرغ دریایی(1896)، کنستانتین(Konstantin)، پسر بازیگر مشهوری، برای دستیابی به افتخار قصد دارد نویسنده شود و با کسب افتخار بتواند با نینا، همسایهاش ازدواج کند. او میخواهد بر صحنهای روستایی یکی از نوشتههای خود را به نمایش درآورد؛ اما مادر نویسنده چنان اجرا را به هم میریزد که مرد جوان چارهای جز سکوت نمیبیند. این ناکامی موجب میشود که نینا هم از کنستانتین روی بگرداند؛ آخر او نیز طالب افتخار و شهرت است. نینا با تریگورین(Trigori)، نویسندهای باب روز، به مسکو میرود، به عجز و لابه کنستانتین توجهی نمیکند و آنبدبخت هم خودکشی میکند.
چخوف همچنان آدمهایی را نشان میدهد که آرمانی بیتناسب با امکانات خود دارند، و در عالم خواب و خیال زندگی میکنند. آنها چون مرغ دریایی برفراز دریاچه آزادانه پرواز میکنند و سرانجام به دست ماهیگیری شکار میشوند. توفیق این نمایشنامه در آن روزها، باعث شد که تئاتر هنری مسکو، مرغ دریایی را علامت خود قرار دهد.
*اغلب شخصیتهای رمان دوئل (1897) موجوداتی ضعیف هستند. آنها آرمانهایی را میجویند که خود میدانند بیرون از دسترس آنهاست و برده عادات خویش شدهاند. لائوسکی (Laeski) تنبل خوشگذرانی مثل ابلوموف است. او پس از یک دوئل بینتیجه با مردی که از او نفرت دارد، دچار تغییرات روحی زیادی میشود. احساس مرگ،باعث میشود که عشق به کار و زندگی در او بیدار شود.
نویسندگی و فعالیت حرفهای آنتوان چخوف نویسنده کتاب دشت
آنتوان چخوف بین سالهای 1880 تا 1884 داستانهای کوتاه با درونمایه طنز مینوشت و از آن طریق درآمد لازم برای چرخاندن خانوادهاش را کسب میکرد. نخستین مجموعهی داستانهای او با نام «قصههای ملپامن» در سال 1884 منتشر شد. اگر چه که عمر آنتوان چخوف حتی به چهل و گنج سال هم نرسید اما در همین دوران هم او آثار جاودانهای از خود به جا گذاشت و نامش را برای همیشه در تاریخ ادبیات روسیه و جهان جاودانه کرد.
سبک نویسندگی آنتوان چخوف
آنتوان چخوف هم مانند بیشتر داستاننویسان روسیه داستانهایش را در ژانر رئالیسم مینوشت. او در خلق فضای داستانی بی نظیر بود و به خوبی داستانهای کوتاهش روایت میکرد. او زبانی شاعرانه و لطیف داشت و توصیفات صحنههای داستان بسیار ماهرانه عمل میکرد. یکی دیگر از ویژگیهای این نویسنده پایانهای شگفتانگیزی بود که برای داستانهایش خلق میکرد.
درون مایه ی داستانهای چخوف مانند بسیاری از نویسندگان روسی «فرصت از دست رفته» بود. او همچنین تضاد طبقاتی و تقابل خیر و شر را هم به خوبی در داستانهایش بیان میکرد.
آثار مشهور آنتوان چخوف نویسنده کتاب دشت
آنتوان چخوف در زمان حیاتش بیش از هفتصد اثر هنری خلق کرد. آثار او امروزه به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شدهاند و در دانشگاههای معتبر جهان تدریس میشوند. اثار آنتوان چخوف را میتوان به سه دستهی کلی تقسیم کرد. این تقسیم بندی به معنای برتری این آثار به هم نیستند. داستان کوتاه، داستان بلند و نمایشنامه. در ادامه تعدادی از این آثار را مشاهده میکنیم:
داستان کوتاه
- از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
- بوقلمون صفت
- بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
- همسر
- داستان زندگی من
داستان بلند
- دکتر بی مریض
- داستان ملالانگیز
- دوئل
- دشت
نمایشنامه
- بی پدری
- ایوانف
- خرس
- عروسی
- مرغ دریایی
- سه خواهر
- باغ آلبالو
- دایی وانیا
- در جاده بزرگ
سخنان آنتوان چخوف نویسنده کتاب دشت
- از میان کسانی که برای دعای باران به تپه میروند، تنها کسی که با خود چتر میبرد به کارش ایمان دارد.
- صداقت، همت، عشق، جدایی، زندگی … هیچ چیز فراموش نمی شود. کرم علف را، زنگ آهن را، و دروغ روح را می خورد.
- کلمات گاهی این قدرت را ندارند که ادمهای خیلی خوشحال یا خیلی ناراحت را ارضا کنند. زیرا آخرین بیان خوشحالی و غم زیاد سکوت است
- درست ترین شکل عشق آنست که شما چگونه با یک فرد رفتار میکنید، نه اینکه دربارهی وی چه احساسی دارید.
- نویسنده نباید قاضی شخصیت های نمایشی اش باشد. بلکه فقط باید آنها را همان طور که هستند تصویر کند.
- خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم، اما می توانیم این حق را به خود بدهیم که در آرزوی آن باشیم.
- دانشگاه، تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند.
1- معرفی کتاب دشت در یوتیوب
2- معرفی کتاب دشت در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.