توضیحات
دوستش داشتم از آناگاوالدا درونمایهای عاشقانه دارد که بسیار ساده و روان روایت شده است و مملو از جملات و توصیفات زیبا و ناب است. مخاطب، خود را به راحتی در جریان داستان کتاب مییابد و صحبتهای کلوئه و پییِر را به راحتی درک میکند.
گفتگوی صریح و رک پییر و عروسش غافلگیری مخاطب را در پی دارد. گاوالدا نظرش درباره کتاب دوستش داشتم را اینگونه توصیف میکند: « من این کتاب را دوست دارم، نسبت به آن احساس غرور میکنم.»
دوستش داشتم داستان زنی است که همسرش او و دو دخترش را به خاطر معشوقهاش ترک میکند. کلوئه زن جوانی است که همسرش، آدرین، را عاشقانه دوست دارد.
اما آدرین، پس از چند سال زندگی، به کلوئه میگوید معشوقهای دارد و میخواهد کلوئه را ترک کند. کلوئه با دو دختر کوچکش به ویلای پدر و مادر آدرین در خارج از شهر میرود.
پدرشوهر کلوئه٬ پییِر٬ مردی خشک و آرام است. او در گفتوگویی طولانی با کلوئه ماجرای عشق خودش را بازگو میکند و اشتباهاتش در راه این عشق را به خاطر میآورد.
پییر از عاشقی پس از ازدواج حرف میزند و از دو راهی ماندن یا رفتن و ترک کردن. دوستش داشتم رمانی است دربارهی جدایی و باور به اینکه زندگی هیچکس با جدایی به پایان نمیرسد.
هنر زندگی کردن، جوهرهی داستان است و رمان یادآور دروغها، شکستها ترسها و دغدغههای ما میشود.
گاوالدا زندگی را دوباره باز میآفریند و تصورات ما را نسبت به زندگی به چالش میکشد.
او داستان غم انگیز کتاب را اینگونه توصیف میکند: «فکر میکنم راهی وجود دارد تا بتوان از واقعیات تلخ و ناخوشایند به آرامی سخن گفت، به هرحال بهترین راه برای بیرون رفتن از کسادی بازار روزمرگی، همین است.»
فیلم «دوستش داشتم» بر اساس داستان کتاب در سال ۲۰۰۹ توسط «زابو بریتمَن» کارگردان فرانسوی ساخته شد. از کتاب ترجمههای متنوعی در بازار موجود است.
وقتی که زندگی مشترک به بن بست رسید، آیا ماندن و تحمل کردن صحیح است یا آنکه همه چیز را رها میکند و میرود راه درست را انتخاب کرده است؟
ماندن شجاعت بیشتری میخواهد یا رفتن؟ در داستان پیش رو با مردی(آدرین)روبرو هستیم که همسر(کلوئه) و فرزندانش را برای رسیدن به عشق نوپا رها میکند .
آنا گاوالدا با نوشتن کتاب دوستش داشتم سعی میکند که از زاویه دید هر دو طرف به قضیه جدایی بپردازد و در نهایت به این پرسش پاسخ بدهد که آیا جدایی پایان زندگی است؟
آدرین مقابل آسانسور ایستاده است تا همسر و فرزندانش را ترک کند و زندگی جدیدی را با معشوقهاش تجربه کند. برای درک وضعیت و آرام شدن، زن (کُلوئه) به همراه دو فرزندش به خانه پدر و مادر آدرین میرود.
پدر شوهرش (پییِر) از آنها دعوت میکند تا به کلبهی ییلاقی او در جنگل بروند و چند روزی را با هم آنجا سپری کنند.
کلوئه سعی میکند تا همه چیز را عادی جلوه دهد و به شرایط گذشته برگردد در حالیکه حس یک شکست خورده واقعی را دارد.
پییر نیز سعی در آرام کردن عروس و نوههایش را دارد. با بچهها مدام بازی میکند و با عروس خود هم صحبت میشود.
بحثهای طولانی بین پییر و کلوئه در مورد علت رفتن آدرین و شرایطی که باعث رفتن او شد، شکل میگیرد. پییِر از عشق گذشته خود و خیانتی که به او کرده است پرده برمیدارد.
کلوئه متوجه میشود که تا چه حد پییر احساسی است و او تا چه اندازه در مورد او اشتباه میکرده است.
داستان کتاب را مکالمهی این دو درباره رفتن آدرین، خیانت و وفاداری او و جدایی شکل میدهد.
کتاب دوستش داشتم اولین رمان آنا گاوالدا است که با زبان و ادبیاتی ساده و روان به زندگی روزمرهی انسانها میپردازد و داستانی دلنشین را روایت میکند.
این کتاب به عنوان پدیدهای در ادبیات فرانسه شناخته میشود و توانست فروشی بیسابقه در سطح جهانی داشته باشد.
درباره ی نویسنده ی کتاب دوستش داشتم: آنا گاوالدا، روایتگر عشق و جدایی
آنا گاوالدا نویسنده فرانسوی، دهه هفتاد میلادی در اطراف شهر پاریس به دنیا آمده است. پس از جدایی پدر و مادرش در ۱۴ سالگی تحت سرپرستی خاله خود قرار گرفت.
گاوالدا پیش از دوران دانشگاه کارهای مختلفی را تجربه کرد.
امتحان کردن شغلهای مختلف باعث تجربیات و یافتههای بسیار مفیدی برای او شد که با کمک همین تجربیات، داستانهای بسیار جذابش را روایت میکند.
زمانیکه گلفروش بود روابط زوجین را اینگونه توصیف میکند: «…زندگی را آموختم. دسته گلهای کوچک برای همسران و دسته گلهای بزرگ برای معشوقهها…».
آنا پس از جدایی و اتمام زندگی مشترک تمام وقت خود را به ادبیات اختصاص داد.
تاثیر جدایی از همسرش هم به وضوح در آثار او مشخص است. اولین مجموعه داستان خود را با نام «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» منتشر کرد.
این کتاب به ۱۹ زبان دنیا ترجمه شد و یکی از پرفروشترین کتابهای فرانسه لقب گرفت. «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» در ۲۷ کشور منتشر شد و به فروش رسید.
گاوالدا اولین رمان خود را به نام دوستش داشتم را در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر کرد. او این اثر از تجربیات زندگی مشترک و جدایی خود بسیار کمک گرفته است.
از آنجایی که گاوالدا سابقهی تدریس دارد داستانی 96 صفحهای به نام «50 کیلو آرزو» را منتشر کرد که دربارهی دانش آموزانی شگفت انگیزی بود که در مدرسه نادان به نظر میرسیدند.
تنها سه کتاب ابتدایی گاوالدا در سال 2007 به رکورد فروش 3 میلیون نسخه در فرانسه رسیدند که محبوبیت بالای نویسنده را نشان میدهد.
روابط احساسی و عاشقانه موضوع اصلی آثار گاوالدا است.
او بر این عقیده است که عشق، خوشبختی و رنج در کنار یکدیگر است: «به آدمهایی که زندگی احساسی برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد، به گونهای رشک میبرم، آنان شاهان دنیایند، شاهانی رویین تن.» نکته جالب توجه در دوران کاری آنا گاوالدا این است که همواره وفادار به ناشر کوچکش بوده است و در این باره میگوید: «شهرت و ثروت مرا اغوا نمیکند.
آدمی هرچه کمتر داشته باشد کمتر از دست میدهد. ثروت و شهرت دامی برای کودنهاست. باید در استقلال کامل نوشت و دل مشغول فروش اثر خود نبود.»
آنا گاوالدا بسیار ساده و روان مینویسد و به کمک زبان روان خودتاثیر بسیار بالایی بر مخاطبان خود میگذارد.
منتقد مجله «ماریان» دربارهی گاوالدا و آثارش مینویسد: «نقطه قوت آنا گاوالدا در این است که همانگونه که آدمی سخن میگوید، مینویسد و این ویژگی کیفیت کار را تضمین میکند…
کلام مکتوب از کلام شفاهی پیشی نمیگیرد، از آن عقب نمیماند، آنرا دو چندان نمینمایاند، بلکه به سادگی جایگزین آن میشود.» «گریز دلپذیر»، «زندگی بهتر» و «با هم بودن همه چیز است» عناوین دیگر آثار این نویسنده پرطرفدار فرانسوی است.
قسمتی از متن کتاب دوستش داشتم
«سرم را به علامت تایید تکان دادم، ولی برایم قابل درک نبود. نمیتوانستم مردی را که در ابراز علاقه خست به خرج میداد و جلو شور و هیجانش را میگرفت درک کنم.
یعنی نباید احوالات درونیمان را بروز بدهیم، مبادا ضعیف به نظر برسیم؟ من که نمیفهمیدم. در خانهی من بوسه و نوازش جزئی از زندگی بود.
هنوز آن شب طوفانی را که در همین آشپزخانه جمع شده بودیم به یاد دارم … کریستین، خواهر شوهرم، از معلمهای بچههایش شکایت میکرد.
میگفت ناواردند و کم حوصله. بعد صحبت به تربیت کشید، اول تربیت به طور کلی و بعد تربیت ترکید، اما چنین نشد. دوباره تلخیها و دلخوریهایشان را فرو خوردند و با چند زخم زبان جو انفجار گرفته شد.
مثل همیشه.
مگر جز این هم انتظاری میرفت؟ پدر شوهرم همیشه از درگیری اجتناب میکرد.
گوشه و کنایههای بچهها را بی پاسخ میگذاشت و قبل از اینکه راهش را بکشید و برود، لبخند زبان میگفت: «انتقادهایتان اثری در من ندارد. از این گوش میشنوم و از آن گوش در میدهم.»
البته آن بار بحث شدیدتر بود.
چهرهی در هم فشردهاش هنوز به یادم مانده. طوری با دستهایشان تنگ آب را فشار میداد که انگار بخواهد جلو چشم ما خُردش کند.
سعی میکردم حرفهایی را که هیچوقت به زبان نمیآورد. حدس بزنم و بفهمم. میخواستم بدانم چه درکی از اتفاقات دور و برش دارد؟ وقتی تنهاست به چی فکر میکند؟ در خلوتش چگونه آدمی است؟
کریستین، که تیرش به سنگ خورده بود، به طرف من برگشت:
«کلوئه، تو چی؟ نظر تو دربارهی این حرفها چیست؟»
خسته بودم. میخواستم این بحث تمام شود. به قدر کافی از ماجراهای خانوادگیشان شنیده بودم.
غرق فکر گفتم: «من؟ من فکر میکنم پییر با ما زندگی نمیکند. منظورم این است که عملا با ما زندگی نمیکند. یک مریخی گمشده است که سر از خانوادهی دیپل در آورده…»
بقیه شانه بالا انداختند و رویشان را برگرداندند. اما او نه.
تنگ آب را رها کرد، عضلات صورتش شل شد و لبخندی به من زد. اولین بار بود که میدیدم این طور لبخند میزند.
آنا گاوالدا (Anna Gavalda) در این کتاب با قلم توانمند خود احساسات دیگران را به خوبی مطرح میکند و تحلیل جالبی از خیانت مردان ارائه میدهد.
شاید یکی از مهمترین دلایل شخصیت پردازی قدرتمند کتاب دوستش داشتم به این حقیقت بازگردد که آنا گاوالدا این رمان را با الهام از تجربیات شخصی خود نوشته است.
این رمان در سراسر دنیا مورد توجه قرار گرفت و فروش بسیاری داشت و آنا گاولدا را با همان کتاب نخست تبدیل به پدیدهای جهانی کرد.
جملات برگزیده کتاب دوستش داشتم:
– ترجیح میدهم امروز کمی ناراحت شوی تا اینکه مابقی عمرت را با ناراحتی سپری کنی.
– زندگی همین است. زندگی بیشتر افراد همینطور است. عاشق میشوند. قرار ملاقات میگذارند.
همچون حیوانات دستآموز خانگی با ترس رابطشان را ا دامه میدهند برخی شجاعت حفظ آن را دارند و برخی میانه راه وا مینهند آری وانهادن آسانتر است.
– در نظرم آن حرفهای عاشقانه، بیخوابیها، طغیان احساسات، همه و همه برای عوام بود نه من که حتی با شنیدن واژه عشق پوزخند میزدم.
1- معرفی کتاب دوستش داشتم در یوتیوب
2- معرفی کتاب دوستش داشتم در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.