توضیحات
سوء تفاهم نوشتهی «آلبر کامو» را «خشایار دیهیمی» به فارسی برگردانده است. این اثر نمایشنامهای است که کامو در سن 28 سالگی و در آغاز جنگ جهانی دوم زمانی که کشور فرانسه در اشغال آلمان نازی بود نوشت.
در سال 1944 این نمایشنامه برای نخستین بار به روی صحنه رفته است. آلبر کامو در سال 1913 در الجزایر به دنیا آمد. این نویسندهی مبارز کودکی فقیرانهای داشت. بیماری باعث شد که نتواند در سال 1937 امتحان پایان تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته فلسفه بگذراند. وی به روزنامهنگاری و نمایشنامهنویسی روی آورد. در سال 1938 در کتابی به نام “عیشها” از سرزمین زادگاهیاش با بیانی شکوهمند و شاعرانه و پراحساس تقدیس کرد.
سوءتفاهم، دومین نمایشنامهی آلبر کامو، در مسافرخانهای در قلب چکسلواکی میگذرد، مسافرخانهای که دو زن ادارهاش میکنند؛ مادری پیر و دخترش، مارتا. در آغاز نمایشنامه آن دو مشغول صحبت دربارهی ورود مسافری تازه هستند که میخواهند به او دارو بخورانند و همان شب در دریاچهی سد غرقش کنند، درست همانطور که با مسافران پیش از او کردهاند.
اگرچه هویت مسافر بر تماشاگران آشکار است، مادر پیر و دخترش او را به جا نمیآورند. او در اصل فرزند مادر و برادر دختر است که بیست سال پیش پسری ولنگار بوده و خانه و کاشانهاش را ترک کرده است.
سوءتفاهم از لحاظ ساختار بازگشتی است به تئاتر یونان: آن حالت خشک آدمکوار دو زن، زنجیرهی مرگبار جنایتی که جنایتی دیگر را به دنبال میآورد، قتل در درون خانواده، پیشرفت توقفناپذیر و تعدیلناپذیر قصد و نیت نخستین، و درونمایهی بازشناسی.
آلبر کامو، نمایشنامه «سوء تفاهم» را در سن ۲۸ سالگی و در آغاز جنگ جهانی دوم، زمانی که کشور فرانسه در اشغال آلمان بود، نوشت که در سال ۱۹۴۴ برای اولین بار به روی صحنه رفت.
مادر و دختری تنها مسافرخانه ای دارند که از طریق آن گذران زندگی می کنند. دختر رویای دریا و شهرها و مکان های دیگر را در سر دارد و برای رسیدن به آن ها مادرش را هم با خود همراه می کند. هر از چندگاهی مسافری وارد مسافرخانه می شود که انگار دست سرنوشت او را وسیله ای قرار داده، برای تحقق آرزوی های دختر. چون شبانه توسط مادر و دختر به قتل می رسد تا پول هایش برای آن امر مهم ذخیره شود… این روند ادامه دارد تا اینکه ژان – پسر این خانواده که بیست سال پیش آن ها ترک کرده بوده است – وارد مسافر خانه می شود.
در واقع سوء تفاهم ماجرای زندگی مردی به نام «ژان» است که بعد از بیست سال دوری از مادر و خواهرش، در حالی که ازدواج کرده و سرمایهای کسب کرده، به خانه باز میگردد تا مادر و خواهر را نیز در خوشبختی خود سهیم کند.
او بعد از ورود به مهمانخانهای که مادر و خواهرش آن را اداره میکنند، متوجه میشود که بعد از گذشت این همه سال، خانوادهاش در لحظه ورود، او را نشناختهاند. همسرش از او میخواهد که پیش آنها برود و خیلی راحت بگوید «من آمدم». ژان که در ابتدا همین تصمیم را داشته، بعد از برخورد سرد خانوادهاش، از این کار منصرف میشود و به زنش میگوید خیال دارد همینطور ادامه دهد و خودش را معرفی نکند؛ اما این همین طور ادامه دادن او، فاجعه به بار میآورد:
«یان: بیست سال از اونموقع گذشته. من اون وقتا خیلی جوون بودم، تقریبآ یه پسربچه. مادر پیر شده، چشماش دیگه خوب نمیبینه. من خودم هم بهزحمت شناختمش.
ماریا: (با بیتابی) آره، میدونم. وارد شدی، گفتی «صبح به خیر»، بعد نشستی و هیچی رو بهجا نیاوردی. هیچی مثل قبل نبود.
یان: نمیدونم. هیچی مثل اونی نبود که یادم مونده بود. حافظهم خوب نیست. سلام وعلیک و بعدش سکوت. آبجو سفارش دادم که برام آوردن. نگام میکردن ولی انگار منو نمیدیدن. همهچی مشکلتر از اونی بود که فکرش رو کرده بودم.
ماریا: خودت خوب میدونی که اصلا مشکل نبود. کافی بود حرف بزنی. اینجور وقتا آدم میگه «این منم، برگشتهم!» اونوقت همهچی دوباره طبیعی میشه.
یان: آره، ولی خیلی فکرها از سرم میگذشت. پر از خیال بودم. میدونی، یهجورایی انتظار داشتم ازم استقبال کنن ــ مثل استقبال از پسر مُسرف. ولی اونا به من نوشیدنی دادن و پولش رو هم گرفتن. خیلی جا خورده بودم و نمیتونستم حرف بزنم.
ماریا: کافی بود یک کلمه بگی.»
در سوء تفاهم صحنهها بسیار زنده و برانگیزانندهاند و استادی کامو در پرداختن به جزئیات قابل تحسین است، ولی تنها صحنهپردازی استادانه نیست بلکه محتوای سوءتفاهم فقط یک داستان یا نمایشنامه ساده نیست، بلکه قصهی زندگی همه آدمها است چون زندگی همهی ما پر از سوءتفاهم است.
بزرگانی که این کتاب را خواندهاند، معتقدند باید این نمایشنامه را با تفکر و بینشی فراتر از یک داستان ساده خواند و در هر بار خواندن، دنیای جدیدی از آگاهی نسبت به مسایل پیرامون در آن جستجو کرد.
کتاب سوء تفاهم نمایشنامهای از آلبر کامو، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار معروف فرانسوی است که در سال ۱۹۱۳ در الجزایر به دنیا آمد. این نمایشنامه برای اولین بار، چهار هفته پیش از آزادی پاریس بر روی صحنه رفت و ماریا کاسارس (معشوقهی آلبر کامو) در نقش «مارتا» درخشان ظاهر شد.
علیرغم اینکه بسیاری از نویسندگان مشهور جهان آلبر کامو را در دستهٔ اگزیستنسیالیستها قرار دادهاند، خود او همواره آن را رد کرد. کامو جوانترین نویسندهای بود که موفق به دریافت جایزهٔ نوبل شد و چند سال بعد، در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت. موسسه نوبل در وصف کامو و آثارش برای دریافت جایزه نوبل چنین نوشته است:
برای آثار مهم ادبی او که با روشنبینی و شنیدن دقیق مشکلات وجدان انسانی در زمان ما همراه است.
در این نمایشنامه، کامو بار دیگر انگیزههایی پیرامون قتل مطرح میکند اما منتقدان نمایشنامهی سوءتفاهم را اثری ضعیف میدانند که در حد و اندازه کتابی مانند بیگانه نیست. در ادامه به معرفی کتاب سوءتفاهم میپردازیم و جنبههای مختلف کتاب را بررسی میکنیم.
خلاصه کتاب سوء تفاهم
شخصیتهای نمایشنامه همانند دیگر داستانهای کامو از همان ابتدا و بهتدریج به خواننده معرفی میشوند. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان (ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است. ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا میکند.
داستان در یک مسافرخانه اتفاق میافتد که مادر و دختر آن را اداره میکنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی میزنند. رویای مارتا و مادرش زندگی در یک خانه ساحلی در جایی با آفتاب درخشان است.
در این میان پسر خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم میگیرد برگردد و خودش را به آنها بشناساند، اما بهشیوهای غیرمستقیم؛ چرا که فکر میکند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای این دو نفر است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. دقیقاً از همینجا است که قسمت اصلی داستان شکل میگیرد: روبرو شدنِ ژان با اعضای خانوادهاش و سپس ادامه داستان.
ایریس رادیش – نویسنده کتاب کامو آرمان سادگی – درباره کتاب سوءتفاهم مینویسد: «این درام هم یک آزمایش دیگر اخلاقی است؛ انسان برای پول تا کجا پیش میرود؟ کامو در یادداشتهایش مینویسد: هر زندگی معطوف به پول نوعی مرگ است.»
این نمایشنامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش است و شامل دیالوگهایی کوتاه و هدفمند است و برای کسانی که از متنهای طولانی و پرحاشیه بیزارند، انتخاب خوبی خواهد بود.
پردهٔ اول داستان در شهر کوچکی در چکسلواکی با گفتگوی میان مادر و دختر آغاز میشود. در بخشی از داستان شاهد این گفتگو هستیم:
مارتا: «تو خودت به من یاد نداده بودی که به هیچی اهمیت ندم؟ هیچی برام مهم نباشه؟»
مادر: «آره، ولی من خودم تازه فهمیدهم که اشتباه میکردم و توی این دنیایی که از هیچی نمیشه مطمئن بود بعضی چیزها قطعی هستن. امروز اون چیز قطعی برای من عشق یه مادر به پسرشه.»
سرتاسر داستان پُر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیعترین شکل ممکن بروز داده شده است.
یکی از بهترین شخصیتها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایاندادن به زندگیاش است. و با آخرین حادثه، این احساس در او به اوج میرسد. او که تصور میکند به آخر خط رسیده است، علت وقوع این حادثهٔ تلخ را مکافات خودش میپندارد و بر این باور است که آزادیاش سلب شده است:
آخ! من آزادیم رو از دست دادهم. جهنم از اینجاست که شروع میشه!
در رابطه با شخصیت خشک و بیاحساس و خشمگین مارتا میتوان گفت که بهگونهای توصیف شده است که در خواننده حس نفرت را ایجاد نمیکند، چرا که در عین حال بسیار وفادار به مادرش است و این نشاندهندهٔ اندکی احساس در وجودش و دستکم به مادرش میباشد. مارتا هم که عطش بیشتری برای زندگی در ساحل آفتابی دارد برای به دست آوردن پول لازم حاضر است هر کاری انجام دهد. شعار« آدم اگر مرد باشد، این کار را نمیکند.» که کامو از پدرش به گوش گرفته است نیز در این نمایشنامه به هیچ کاری نمیآید. مارتا در برابر پوچی دنیایی که مجبورش کرده تا زانو بزند و مدام کمک بخواهد نمیتواند دست به عصیان بزند و شرافتمندانه زندگی کند. او تسلیم یک رویای آفتابی شده و حاضر است هر عمل ننگین را قبول کند.
یان نیز پس از سالها دوری به خیال خودش به وطن برگشته چون فکر میکند آدم نمیتواند همه عمرش غریبه بماند. ولی رسیدن به آرامش در جایی که به آن تعلق نداری خیالی بیهوده است. بهعنوان یک خواننده در انتهای داستان ممکن است با این چالش روبرو شویم که آیا لازم بود یان از همان ابتدا خانوادهاش را با حقیقت مواجه میکرد یا خیر. شاید اگر ما هم بودیم، مانند او عمل میکردیم.
جملاتی از متن کتاب سوء تفاهم
مارتا: جنایت جنایته؛ آدم باید تصمیمش رو گرفته باشه. بهنظرم تو هم از همون موقعی که داشتی جواب مسافر رومیدادی میدونستی.
مادر: نه، من بهش فکر نکرده بودم. همینجوری از سر عادت جوابش رو دادم.
مارتا: عادت؟ ولی تو خوب میدونی که اینجور فرصتها کم پیش میآد.
مادر: بله، معلومه. ولی عادت با جنایت دوم شروع میشه. با اولی هیچی شروع نمیشه. اولی چیزیه که تموم میشه. بعدش، چون فرصت کم پیش میآد، فرصتها پخش و پلا میشن بین سالها و خاطرهشونه که عادت روتقویت میکنه.
راستش، بعضیوقتا این فکر آرومم میکنه که اونایی که مال ما هستن هیچ عذابی نکشیدن. مشکل بشه اصلاً اسمش رو جنایت گذاشت. فقط یه دخالت کوچیکه، یه تلنگر کوچیک به زندگی کسایی که نمیشناسیم. آره، معلومه که زندگی خیلی بیرحمتر از ماست. شاید برای همینه که نمیتونم احساس گناه بکنم.
یان: ما اینجا دنبال خوشحالی و خوشبختی نیومدیم. خوشبختی! خوشحالی! ما اینا رو داریم.
ماریا: (با حرارت) پس چرا به همین قانع نباشیم؟
یان: خوشحالی وخوشبختی همهچیز نیست و آدمها وظیفههاشون رو هم دارن. وظیفهٔ من اینه که دوباره مادرم روپیدا کنم، سرزمین مادریام رو…
نه، مردها هیچوقت نمیدونن چهجوری باید عاشق باشن، نمیدونن عشق واقعاً چیه. هیچی مردها رو واقعاً راضی نمیکنه. اونا فقط با خواب و خیالهاشون خوشن، با خواب و خیالهاشون و با وظیفههایی که برای خودشون میتراشن، با رفتن دنبال جاهای تازه، خونههای تازه، وطن تازه. ولی ما زنها میدونیم که عشق صبر و انتظار نمیشناسه. یه جای مشترک، یه دستی که توی دست باشه و ترس از جدایی، ترس از تنها موندن. عشق همهش همینه. یه زن که وقتی عاشق میشه دیگه به فکر چیز دیگهای نیست، خواب و خیال نمیبینه.
بعضیوقتا یه لحظه یه احساسی به آدم دست میده و آدم طبق احساس اونلحظه تصمیم میگیره، ولی بعد احساسش عوض میشه واز تصمیمش برمیگرده و دوباره همهچی برمیگرده سر جاش.
مادر: خیلی وقته که بغلت نکردهم، چون اصلاً یادم رفته بود که بغلم رو برات باز کنم. ولی همیشه دوستت داشتم. حالا اینو میفهمم، چون تازه حالاست که دلم به حرف اومده. زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع میشه که من دیگه طاقت زندگی کردن رو ندارم.
مارتا: ولی آخه چی میتونه قویتر از بدبختی وناامیدی دخترت باشه؟
مادر: شاید خستگی، و عطش آرامش.
برو به درگاه خدات دعا کن که تو رو سنگ کنه. این تنها خوشبختی واقعیه. برای همین هم این خوشبختی رو برای خودش برای خودش نگه داشته. تو هم خودت رو در مقابل همهی فریادهایی که میشنوی بزن به کری. تا فرصت هست خودت رو سنگ کن.
1-معرفی کتاب سوء تفاهم در یوتیوب
2- معرفی کتاب سوء تفاهم در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.