توضیحات
معرفی کتاب عشق روی پیاده رو اثر مصطفی مستور
کتاب « عشق روی پیاده رو» نوشته مصطفی مستور توسط نشر چشمه منتشر شده است.
کتاب عشق روی پیادهرو توسط نویسنده خوب کشورمان مصطفی مستور نوشته شدهاست. این کتاب در سال ۱۳۷۷ توسط انتشارات رسش به چاپ رسید. این کتاب مانند بسیاری از آثار مصطفی مستور مجموعهای از داستانهای کوتاه است. کتاب عشق روی پیادهرو در بردارندهی دوازده داستان کوتاه و دلنشین است. این دوازده داستان عبارتند از «دو چشمخانهی خیس»، «مثل یک قاصدک»، «بعد از ظهر سبز»، «شبهای یلدا»، «مردی که تا زانو در اندوه فرو رفت»، «عشق روی پیادهرو»، «آرزو»، «چند خط کج وکوله بر دیوار»، «آن مرد داس دارد»، «هل من محیص؟»، «زلزله» و «مهتاب».
تمامی این داستانها درون مایههای تقریبا یکسان دارند. تمامی داستانها، به شیوه خود از عشق میگویند. اما عشق در هرکدام از این داستانها متفاوت است. عشق برای هر فرد تعریف خاص و ویژهای دارد. به همین دلیل دشوار است که به یک تعریف واحد از عشق برسیم. از نگاه برخی افراد عشق، احساسی فرا انسانی و از نگاه دیگر افراد عشق احساسی صرفا انسانی است. زمانی که سخن از عشق به میان آید محال است که واژههایی مانند خداوند و غم به خاطر نیایند. دلیل این تداعی این است که خداوند سرچشمه عشق است. هر چه ما به معنی عشق آن را میشناسیم از خداوند است. غم نیز جزئی از عشق است، غم از دست دادن معشوق. تعدادی از داستانهای این مجموعه خیالی و تعدادی دیگر خاطرات کودکی خود نویسنده هستند. این خاطرات آنقدر شیرین و دلنشین هستند که انسان میتواند خود جای شخصیتها تصور کند. عشق احساسی است که کمتر کسی میتواند به صورت حقیقی آن درک کند. زمانی که خداوند از روح خود درون کالبد انسان دمید، به اون عشق لایزال خود را نیز هدیه داد.
درباره کتاب عشق روی پیاده رو
کتاب عشق روی پیاده رو نوشتهی مصطفی مستور داستانهایی جذاب و گیرا را شامل میشود که به مفهوم و معنای عشق از نگرشی جدید و خاص نگاه میکند. بعضی از داستانهای این کتاب از دوران کودکی و خاطرات مستور نشات گرفتهاند و درون خودشان حسهای شیرینی دارند که گاهی آدم دوست دارد مانند شخصیت اصلی آنها عاشق شود.
عاشق شدن همیشه تجربهای خوب و برتر برای انسانها بهحساب میآید و گاهی با حقیقتی فراانسانی ارتباط دارد اما گاهی هم کاملا انسانی است. در بیشتر داستانهای عاشقانه معمولا شاهد نبود عاشق یا معشوق هستیم و یکی از آنها غایب است. در داستانهای این اثر از مصطفی مستور شخصیتها با روایتهایی عاشقانه، عشق را میفهمند و اینگونه به عشق مفهوم متعددی میدهند. عشق چیزی است که پیوسته در حال ساخته شدن است.
کتاب عشق روی پیاده رو از ۱۲ داستان کوتاه فارسی جدا تشکیل شده است. ماجرای ۲ داستان این کتاب در خارج از ایران اتفاق میافتد و شخصیتهای اصلی آن نیز خارجی هستند. مانند بقیهی داستانهای کتاب این دو داستان نیز درمورد عشق، غم و اندوه است. تمام این داستانها موضوع تقریبا یکسانی دارند. همهی داستانهای این کتاب، به شیوه خودشان درمورد عشق صحبت میکنند، اما در هرکدام از این داستانها عشق متفاوت است. برای هر فردی عشق تعریف خاصی دارد و این مسئله رسیدن به تعریفی یکسان و واحد از عشق را سخت میکند. خداوند سرچشمه عشق و به همین دلیل وقتی از عشق حرف میزنیم محال است که واژههایی مانند خداوند و غم را به یا نیاوریم.
چرا باید کتاب عشق روی پیاده رو را مطالعه کنیم؟
مصطفی مستور در کتاب عشق روی پیاده رو سعی کرده است مفهوم عشق را از زوایا و نگرشهای متفاوت به ما نشان دهد. این کتاب به ما کمک میکند درد و رنج ناشی از عشق را بیشتر درک کنیم و احساسات ما را پررنگتر میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای طرفداران داستانهای ایرانی و کوتاه و بهخصوص دوستداران داستان و رمان عاشقانه ایرانی بسیار مناسب است. این کتاب به دلیل کوتاه بودن داستانهایش حوصله شما را سر نمیبرد و با علاقه آن را خواهید خواند.
درباره مصطفی مستور
مصطفی مستور در سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمده و در رشته عمران از دانشگاه اهواز فارغالتحصیل شده است. او اولین اثر خود را در سال ۱۳۶۹ در مجله کیهان به نام «دو چمخانه خیس» منتشر کرد. آقای مستور بعد از فارغالتحصیلی، به تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی مشغول شد. او علاوهبر داستاننویس، نمایشنامهنویس، مترجم و پژوهشگر نیز است.
مصطفی مستور اولین مجموعه داستان خود را در سال ۱۳۷۷ با نام عشق روی پیاده رو را منتشر کرد. کتاب عشق روی پیاده رو از دوازده داستان تشکیل شده است و توسط انتشارات رسش منتشر شده است. روی ماه خداوند را ببوس یکی از پرافتخارترین آثار مصطفی مستور است و میتوان آن را نقطهی عطفی در زندگی او دانست.
او تا امروز داستانهای بسیاری از جمله پرسه در حوالی زندگی، من دانای کل هستم، استخوان خوک و دستهای جذامی، من گنجشک نیستم، حکایت عشقی بیشین بیقاف و بینقطه، زیر نور کم و … را چاپ کرده است. این نویسنده ایرانی جوایز بسیاری از جمله جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۲، جایزه بهترین رمان سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ و لوح تقدیر مسابقه داستاننویسی صادق هدایت را دریافت کردهاست.
قسمتی از متن کتاب عشق روی پیاده رو
ملافه را روی محسن میکشم و عینک کوچک ستاره را از چشمهاش برمیدارم. چراغ را خاموش میکنم و به رخت خواب میروم. شاید امشب خواب زودتر سراغم بیاید. اما نمیآید. چراغ را که خاموش میکنم انگار به دنیای دیگری میروم. همه چیز به نظرم غیب میشود و هیچ چیز نمیبینم. حتی محسن و ستاره را که کنارم خوابیدهاند. بعد همه چیز میشود ابراهیم. خیلی سعی میکنم افکارم را به کارهای روزمرهای که انجام دادهام مشغول کنم. به مدیر و مدرسه و بچههای کلاس. اما ذهنم مثل اسب چموشی رو برمیگرداند و ابراهیم میپرد درست وسط کلاس. آنگاه ذهن را از تصاویر آشفته و آميخته به ابراهیم میتکانم تا ابراهیم هم پاک شود و خیال به جایی برود که ابراهیم نباشد. به بعد از ظهر که بی بی صدیقه از روضه آمده بود؟ آمده بود تا عروسکی که برای ستاره خریده بود به او بدهد یا کار دیگری داشت؟ آمده بود به دخترش، نرگس خانم، سر بزند یا عروسک و نرگس خانم بهانه بودند تا آن یک جمله را به من بگوید و برود؟ بی بی صدیقه از آن خبرهها است. هزار و یک مقدمه میچیند تاحرفی را به غیر مستقیمترین شکلش بزند. از وقتی ابراهیم شهید شده بود بیشتر سر میزد تا هم به دخترش نرگس خانم، که حالا مادر شهید شده بود. دلداری داده باشد و هم به من که در واقع عروس دخترش بودم. چه بود آن جمله؟ «امروز نشد فردا، این یکی نشد دیگری، گله چوپون میخواد، زن باید صاحاب داشته باشه.»
در بخش دیگری از کتاب عشق روی پیادهرو می خوانیم:
ابراهیم عزیزم، سلام. راستش نمی دانم از کجا شروع کنم. توی این پنج-شش ماه از دستت کلافه شده ام. البته باید از همان اول جلوت می ایستادم تا کار به این جا نمی کشید و آبروی ده سالۀ مرا این طور بی محابا بر باد نمی دادی. خوش انصاف، دست کم فکر من مادر مرده را می کردی؛ مشورتی، تلفنی، اجازە ای، چیزی. معتمدی می گفت آدمی عاطفی و احساساتی هستی اما فکر نمی کردم تا این حد که در عرض پنج ماه بلبشو به پا کنی. بلا نسبت هر دومان، رییسی گفته اند، مرئوسی گفته اند. حال با رییس بازی مخالفی؟ خوب، باش؛ دست کم دوستانه از من صلاح و مصلحت می کردی، ضرر داشت؟ درد یکی دوتا نیست؛ آن از قضیۀ کشته شدن عفت خدایی که بلافاصله آمدی مرکز و سروصدا راه انداختی که «عرش خداوند ترک برداشته است.»
جولیانو، می دانی، وقتی که دیدمش انگار که معلق شده بودم در اعماق یک دریای بزرگ. غرق شده بودم، اما به راحتى زیر ده ها فوت آب نفس می کشیدم. انگار وسط آسمان در ارتفاع چند هزار پایی رها شده بودم اما سقوط نمی کردم. نوعی حالت بی وزنی بود. یک بار تابلویی دیدم که روى آن نوشته بود: سالن آرایش و زیبایی انجلا و یک هو دلم ریخت و سردم شد. همان جا نشستم مقابل تابلو و گریه کردم.
سلام رویا. حالت چه طور است؟ اگر از حال ما بپرسی مثل همیشه ملالی نیست جز دوری شما. چند روز است هوا خیلی گرم شده است. یکی از بچه ها می گوید تمرین برای پریدن توی جهنم است. راستی حال بچه ها چطور است؟ محسن را می گویم و آن کوچولوی وقت نشناس که وسط زمستان سر و کله اش پیدا می شود. قرار بود اسمش را چه بگذاریم؟ ستاره؟ دیروز یک روحانی آمده بود و اندر مزایای از اهل و عیال بریدن و به جبهه آمدن حرف می زد که بیش ترش را نفهمیدم و خیلی از آنچه را هم که فهمیدم تحمل ندارم. حالا که نفس مرگ شب و روز توی سر و صورتم می وزد می فهمم که چه قدر دوست تان دارم (خودت را لوس نکن، شوخی کردم).
نقد و بررسی
عشق روی پیاده رو
کتاب «عشق روی پیاده رو»، اولین کتاب منتشر شده رسمی به قلم نویسنده معروف و پر خواننده ایرانی آقای مصطفی مستور است. این کتاب مجموعه ای از دوازده داستان کوتاه، با مرکزیت عنصر عشق و دلدادگی را شامل می شود؛ و برای اولین بار در سال ۱۳۷۷ چاپ و روانه بازار شده است. چاپ دوم و سوم این کتاب در سال های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴ و با فاصله ای نسبتاً طولانی از تاریخ انتشار برای بار اول، تجدید چاپ شدند. این کتاب کم حجم، پس از آن مورد توجه خوانندگان بسیاری قرار گرفت و تبدیل به یکی از آثار مشهور و بسیار خوانده شدۀ آقای مستور شد.
مصطفی مستور در سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمد. او علاوه بر تحصیل در رشته مهندسی عمران، به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی نیز پرداخت. مستور در طول زندگی حرفه ای خود جوایز بسیاری کسب کرده است؛ از جمله جایزه بهترین رمان در سال ۱۳۸۲، جایزه بهترین رمان در سال های ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ و همچنین لوح تقدیر مسابقه داستان نویسی صادق هدایت. ایشان علاوه بر داستان نویسی، به عنوان پژوهشگر و نمایشنامه نویس نیز فعالیت حرفه ای دارند و آثار بسیاری را تاکنون منتشر کرده اند.
کتاب عشق روی پیاده رو مجموعه ای از داستان های کوتاه عاشقانه است که با زبانی ساده و لحنی صمیمی، که ویژگی قلم آقای مستور است، به پدیده عشق و انواع آن می پردازد. داستان ها با اینکه از هم جدا هستند، و به جز داستان آخر، هیچکدام دنبالۀ دیگری نیستند، اما مفاهیمی یکسان را دنبال می کنند. مفاهیمی که دغدغه انسان امروزی هستند، چیز هایی چون تفاوت نسل ها، اختلاف های فرهنگی، وجدان کاری، جنگ، عشق و خدا. فضای اغلب داستان های این کتاب در دوران دفاع مقدس می گذرد. داستان ها در چند سبک و با یک مضمون نوشته شده اند که نشان دهنده سبک آزمایی نویسنده در همین اولین اثرش است و در نهایت می بینیم که به خوبی از پس آن بر آمده است.
کتاب عشق روی پیاده رو از دوازده داستان کوتاه رمانتیک (عاشقانه) تشکیل شده است که به طور خلاصه عبارتند از:
داستان اول: دو چشم خانه خیس | در سبک نامه نگاری، ماجرای مردی است به نام «ابراهیم» که مسئول رسیدگی به امور روستاییان مأذنه بوده اما در اثر دیدن بی عدالتی ها، ظلم را تاب نیاورده و استعفا می دهد.
داستان دوم: مثل یک قاصدک | یک داستان علمی-تخیلی کوتاه درباره مردی به نام «فرانچسکو کاوانی» مرد گم نامی اهل جنووا که با اختراع کفش های عجیبی، قانون جاذبه عمومی نیوتن را نقض کرد. هدف او از اختراعش خیرخواهانه بود. اما مورد سو استفاده افراد سیاسی و تکفیر کلیسا واقع می شود.
داستان سوم: بعدازظهر سبز | داستان گوتیک کوتاه درباره نقاش جوانی به نام «جولیانو» است که پس از دریافت یک سفارش نقاشی اسرار آمیز و غیر عادی از پیرمردی ناشناس، عاشق دختر درون نقاشی خودش شده و به دنبال آن دچار اختلال روانی و هذیان می شود.
داستان چهارم: شب های یلدا | عاشقانه ای در دوران دفاع مقدس که در قالب نامه نگاری میان زنی به نام «رویا» و مردی به نام «ابراهیم» که دو فرزند به نام «محسن» و «ستاره» دارند روایت می شود. داستان به صورت خاطره هایی از کودکی و بعد بزرگسالی و ازدواج از زبان رویا نقل شده و شرح دلتنگی او برای همسر شهید اش است.
داستان پنجم: مردی که تا پیشانی در اندوه فرو رفته بود | داستان گفتگوی ذهنی مردی است با خودش درباره رابطه ای ناکام مانده و عشقی از دست رفته.
داستان ششم: عشق روی پیاده رو | به طور کلی درباره مردی است که توانایی مالی کمی دارد اما همه پول هایش را کتاب می خرد. مرد شغلی در یک کتابفروشی پیدا می کند و عاشق یکی از مشتری ها می شود اما، این رابطه عاشقانه به مرگ مرد جوان منتهی می شود.
داستان هفتم: آرزو | ماجرای عشق کودکانه و پاک دو پسر بچه است به یک دختر به نام «آرزو» که در همسایگی آنها زندگی می کند.
داستان هشت: چند خط کج و کوله روی دیوار | داستان عشق مالیخولیایی مردی به نام «یاقوت» به دختری «پروین» نام است که پس از کوچ پروین به دیاری دیگر، مرد را به ورطه جنون می کشاند.
داستان نهم: آن مرد داس دارد | داستان استاد دانشگاهی که همسرش «مهتاب» او را ترک کرده است. این شخصیت ها در کتاب «حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه» و داستان «چند روایت معتبر درباره خداوند» نیز تکرار می شوند.
داستان دهم: هل من محیص؟ | این عنوان به معنی «آیا گریزی هست؟»، داستانی با زمینه اسطوره ای است که حوادث آن در محکمه نهایی هستی بین انسان و خدواند اتفاق می افتد. هر یک از انسان ها باید جواب سوالات تکراری را بدهند و باتوجه به پاسخ، به باغ یا چاه خواهند رفت.
داستان یازدهم: زلزله | ماجرای مادری سالخورده و در آستانه مرگ با پسرش که استاد دانشگاه است می باشد که از عشق خدا دور مانده است. مادر در روزهای پایانی عمرش سعی میکند تلنگری بر روح فرزند بزند و او را بیدار کند.
داستان دوازدهم: داستان مهتاب | قصه همه دخترهای کتاب است که راوی عاشق آن ها بوده است.
از جمله مهمترین آثار مصطفی مستور، می توان کتاب های «روی ماه خداوند را ببوس»، «استخوان خوک و دست های جذامی»، «تهران در بعدازظهر» و «مبانی داستان کوتاه» را نام برد.
کلید واژه ها
معرفی کتاب عشق روی پیاده رو
درباره کتاب عشق روی پیاده رو
چرا باید کتاب عشق روی پیاده رو را مطالعه کنیم؟
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
درباره مصطفی مستور
قسمتی از متن کتاب عشق روی پیاده رو
نقد و بررسی کتاب عشق روی پیاده رو
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.