Description
پدرخوانده نوشته «ماریو پوزو» درباره تقابل و جنگ قدرت میان پنج خانواده مافیایی در شهر بزرگ و شلوغ نیویورک پس از جنگ جهانی دوم است.
بعد از اینکه «دون ویتو کورلئونه» زخمی میشود، فرزندان او به نام «مایکل» و «سانی» خواهان گرفتن انتقام پدر میشوند. «ویرجیل سولوزو» که قاچاقچی باند هروئین است به «دون کورلئونه» بزرگ تیراندازی کرده است.
دو برادر باید کسب و کار خانوادگی خود را حالا به کمک مردی به نام «تام هاگن» و دیگر افراد بلندمرتبهی مافیا مدیریت کنند.
پس از آنکه «مایکل»، «سولوزو» و افسر پلیسی را به قتل رساند، خصومت و درگیریها به کل شهر گسترش پیدا کرد.
نتیجه این درگیریها کشته شدن یکی از فرزندان به اسم «سانی» و ریاست «مایکل» بر باند مافیایی خانوادگیشان میشود.
پس از بازنشستگی «ویتو کورلوئنه» تصمیم میگیرد که قدرت خانوادگیشان را با نقل مکان به لاس وگاس بازسازی کند. او برای اینکار تصمیم میگیرد تا تمام باندهای رقیب را به قتل برساند.
او حتی شوهر خواهر خود را نیز به دلیل اینکه در قتل برادرش دست داشته است را از سر راه کنار میزند و پس از انتقام تمام داراییهای خود را به فروش میرساند و به نیویورک نقل مکان میکند…
«ماریو پوزو» ( Mario Puzo) در کتاب «پدر خوانده» (The Godfather) با الهام از واقعیت داستان، زندگی یکی از بزرگترین باندهای مافیایی را روایت میکند.
کتاب با جملهای آشنا از «بالزاک» که در ابتدای این کتاب قرار دارد شروع میشود:
«در پس هر ثروتی جنایتیست». نویسنده خود یک سیسیلی الاصل است و در بیشتر اثار خود جامعه و تاریخ امریکا را به نقد میکشد.
کتاب «پدر خوانده» حکایتی است عجیب از آمیزش سنت و مدرنیته. این اثر ماندگار در سال 1969 در سراسر جهان منتشر شد و امروزه نیز یکی از پر فروش ترین کتابهای تاریخ آمریکا بهشمار می رود.
کتابی که نثر و داستان شیوای آن توجه بسیاری از مخاطبان و حتی نویسندگان بزرگ را به خود جلب کرده است.
درباره ی فیلمهای پدرخوانده
با توجه به شهرت و محبوبیتی که کتاب «پدر خوانده» در دنیا بدست آورد، شرکت فیلمسازی «پارامونت» امتیاز نسخه سینمایی آن را خریداری کرد.
«پوزو» نوشتن فیلمنامه «سه گانه پدر خوانده» را نیز بر عهده گرفت. هر سه فیلم به کارگردانی «فرانسس فورد کاپولا» ساخته شد و به ترتیب در سالهای 1972، 1974 و 1996 به نمایش درآمدند.
موفقیت فیلمهای پدرخوانده نیز به مانند کتاب چشمگیر بود. نویسنده کتاب موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه برای پدرخوانده 1 و 2 شد و کاپولا نیز جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
«مارلون براندو» نیز برای ایفای نقش«ویتو کورلئونه» اسکار بهترین بازیگر نقش اول را از آن خود کرد. از دیگر بازیگران مطرح فیلم میتوان به «آل پاچینو» در نقش «مایکل» و «رابرت دنیرو» در نقش جوانی «ویتو کورلئونه» اشاره کرد.
فیلم «پدر خوانده» با بودجه محدود 6 میلیون دلاری ساخته شد اما توانست به فروش جهانی 270 میلیون دلاری دست پیدا کند.
داستان فیلم بین سالهای 1945 تا 1955 رخ میدهد. داستان فیلم از کتاب طولانیتر است و بخشهای زیادی در فیلمنامه به کتاب اضافه شده است که بخشی از داستان با نظر کاپولا اضافه شده است.
با وجود اینکه هر سه قسمت فیلم بسیار پرطرفدار هستند اما کاپولا از ساخت قسمتهای دوم و سوم فیلم ابزار پشیمانی کرد و فیلم اول خود را شاهکار میداند.
مجموعه فیلمهای پدر خوانده در میان برترین آثار سینمایی تاریخ سینما در سایت IMDB قرار دارد.
درباره ی نویسنده کتاب پدر خوانده: ماریو پوزو
«ماریو پوزو» فیلمنامهنویس و نویسنده اهل آمریکا است که در سال 1920 متولد شد. او بیشتر شهرت خود را با نوشتن رمانهای جنایی که دربارهی زندگی باندهای مافیایی ایتالیایی- آمریکایی است، بدست آورد.
پوزو همچنین علاوه بر نوشتن رمانهای جنایی، فیلمنامهنویس زبردستی هم است و برنده دو جایزه اسکار برای فیلمهای پدرخوانده1 و 2 شده است.
«پوزو» از خانوادههای ایتالیاییالاصل ساکن نیویورک بود و بسیاری از کتابهایش بر اساس داستان زندگی خود و برخوردهایی که با خانوادههای قدرتمند ایتالیایی_آمریکایی داشته، روایت شده است.
رمان پدرخوانده یکی از مهمترین رمانهای تاریخ امریکا بشمار می رود که هنگام انتشار در سال 1969 با 21 ملیون نسخه به مدت 69 هفته در صدر پرفروش ترین رمانها قرار داشته است.
ماریو پوزو در 15 اکتبر 1920 در غرب منهتن در مشهورترین محله منسوب به مافیا و مشهور به آشپزخانه دوزخ و دانشگاه عالی جنایت از خانواده ای سیسیلی و ناپولیتن تبار ایتالیایی امریکایی متولد شد.
پدر ماریو خیلی زود خانواده را رها و راهی بیمارستان روانی شد و ماریو 12 ساله همراه خانواده 6 نفری اش میان جامعه فقیر و خشن منهتن رها شدند. او مدعی است با وجود ارتباط با تعدادی خلافکار جوان با هیچ عضو کوزانوسترا یا مافیای نیویورک تماسی نداشته است
و تا آخر عمر بر این امر تأکید نمود و گفت تمام نوشته هایش برداشت فقط ذهنی اش از آدمهای دور و برش بوده اما بسیاری از منتقدان معتقدند او بدون دیدن و ارتباط با مافیا نمی توانست چنین تصویر عمیق و رئالیستی از آنها ارائه دهد.
ماریو در 21 سالگی به ارتش پیوست و به فرانسه اعزام شد و به کارهای اداری در جبهه جنگ مشهور شد اما بدون حتی یک شلیک گلوله به خاطر حضور در جبهه های زیر باران گلوله به دریافت 5 نشان عملیات متهورانه مفتخر شد.
او در آنجا با دختری آلمانی به نام اریکا آشنا و ازدواج کرد و صاحب 5 فرزند شد.
بعد از جنگ با دریافت مقرری ماهانه سربازان جنگ دیده به استخدام دولت در آمد و در راه آهن شهری نیویورک مشغول کار شد.
او از دانشگاه کلومبیای نیویورک مدرک ادبیات و قصه نویسی گرفت.
اولین آثار داستانیش در سالهای 53 و 54 با نامهای زائر خوشبخت و صحنه تاریک(ادی کسین عاشق شده) با وجود نقد مثبت منتقدان چندان مورد توجه جدی قرار نگرفت.
او در سال 1964 کارش در راه آهن را رها کرد تا تمام وقت نویسندگی کند که به نگارش کتاب پدرخوانده انجامید.
منبع اصلی اثر صورت جلسات سنا در باری کوزانوسترا با الهام از ریشه های فرهنگ سیسیلی ناپولیتن خودش و تجربیات کودکی و جوانیش در منهتن بود.
او رمان را به نه انتشارات کوچک ارائه داد اما کسی آن را نپذیرفت پس از سر لج آن را به انتشارات بزرگ”پوتنام” ارائه کرد.
جواب غافلگیر کننده بود یعنی انتشار وسیع کتاب با پیش پرداختی 5000 دلاری و پیش پرداختی از “پارامونت” برای حقوق سینمایی به مبلغ 12500 دلار.پوزو ناگهان مشهور و پولدار شد.
البته کتاب مخالفانی هم داشت که پوزو را به توصیف مغرضانه و حماسی از مافیا و سعی در ارائه تصویری انسانی از تعدادی تبکار سازمان یافته می شد.
پوزو سه رمان دیگر هم نوشت اما هیچ کدام شهرت و موفقیت پدرخوانده را پیدا نکردند.
پوزو در نوشتن 9 فیلمنامه از جمله فیلمنامه سه فیلم پدرخوانده کاپولا هم نقش اصلی را داشت.از جمله فیلمنامه های او زمین لرزه،سوپرمن1و2 و کاتن کلاب را میتوان نام برد.
پوزو برای فیلمنامه دو فیلم اول پدر خوانده جایزه اسکار دریافت کرد. او سرانجام در 1 جولای 1999 در گذشرمان پدرخوانده درامی جذاب و زیبا از داستان زندگی و فعالیتهای یک مهاجر ایتالیای به نام ویتو آندولینی است که با مرگ پدرش در دعوایی سیسیلی برای فرار از کشته شدن به آمریکا میاید.
او آرام آرام به تاجری مشهور و گنگستری مشهورتر در دنیای زیرزمینی مافیای امریکا می شود. رمان روایت او و اعضای خانواده اش را روایت می کند.
داستان افول ستاره اقبال ویتو و برخواستن پسرش مایکل از خاکستر پدر را با لحنی پرشور و کمی ستایش آمیز روایت می کند.
چون رمان حماسی و قهرمان پرداز است به لاجرم به کمی ستایش شخصیت قهرمانان اصلیش ویتو و مایکل می پردازد.
رمان به صورت دانای کل روایت می شود که در مواقع ضرور راوی میان شخصیتها می چرخد.کتاب از استحکام و در عین حال سادگی نوشتاری بسیار زیبایی بهره می برد و چنان شخصیتهایش را درست و دقیق می پردازد که خوانده چاره ای جز همزاد پنداری با آنها ندارد.
پدرخوانده از سوی دیگر در غیاب دستگاه قضاوتی که عدالت واقعی را اجرا کند، به پناهگاه و تکیه گاه مردم آسیب دیده از چنگ عدالتِ مضحکِ اجتماعی تبدیل شده، به گونهای که حتی در روز برگزاری مراسم عروسی دخترش نیز مشغول رسیدن به پروندههای دادخواهانهی مردم است.
رمان پدرخوانده تقریبا در لیست تمامی منتقدان ادبی حضور پررنگ و پرقدرتی در میان جاودانههای ادبیات دارد.
قسمتی از متن کتاب پدرخوانده
آمریگو بوناسرا در دادگاه جنایتی شمارهی سه نیویورک به انتظار عدالت نشست، به انتظار انتقام از مردانی که آنطور بیرحمانه به دخترش آسیب رسانده بودند، چون سعی کرده بودند به او تجاوز کنند.
قاضی، مردی هیکلدار، آستینهای ردای سیاهش را بال زد، گویی میخواست با دو جوانی که پشت نیمکت ایستاده بودند در بیفتد؛ صورتش سرد از نفرت و قدرت بود. در این میان یک چیز سرجایش نبود. آمریگو بوناسرا آن را حس میکرد، اما نمیفهمید چیست.
قاضی با تندی گفت: شماها مانند بدترین مجرمان رفتار کردید.
آمریگو بوناسرا با خودش گفت: البته، البته، مانند حیوانات، حیوانات.
دو جوان، با صورتهای تازه اصلاح کرده و موهای براقشان حالتی شرمنده به خود گرفتند و سرشان را به نشانهی شرمساری پایین انداختند.
قاضی ادامه داد: شماها مثل حیوانات وحشی رفتار کردید و شانس آوردید که به آن دختر بیچاره تجاوز جنسی نکردید، وگرنه بیست سال حکم زندان بهتان میدادم.
قاضی مکثی کرد. زیرکانه، چشمهایش را در پشت ابروهای قهوهای رنگ پرپشتش به آمریگو بوناسرا دوخت که صورتش درهم رفته بود و سپس به سمت پوشهی گزارشها در جلویش پایین انداخت.
اخمی کرد و گویی که خلاف میل طبیعیاش راضی شده، شانههایش را بالا انداخت.
دوباره به حرف آمد و گفت: اما به خاطر جوانیتان، به خاطر نداشتن سابقه، به خاطر خانوادههای خوبتان و به خاطر اینکه قانون به دنبال انتقام نیست، شما را به سه سال زندان تعلیقی محکوم میکنم.
این تنها تجربهی چهل سالهی آمریگو بوناسرا در برگزار کردن عزاداری حرفهای بود که از بروز خشم و نفرت بر چهرهاش جلوگیری کرد.
دختر جوان زیبایش هنوز در بیمارستان بود، با فکی شکسته که به وسیلهی سیم نگه داشته شده بود.
حالا این دو حیوان آزاد میشوند؟ همهاش یک بازی بود.
او والدین خوشحال را تماشا کرد که بچههای عزیزشان را در آغوش گرفتند. آه، همهی آنها خوشحال و خندان بودند…
بغض و نفرت گلوی بوناسرا را فرا گرفت.
دندانهایش را به هم فشرد. دستمال جیبی سفیدش را بالا آورد و روی لبانش گذاشت. هنگامی که دو جوان راحت از پشت سرش رد شدند، چنین حالتی داشت.
آنها با اعتماد به نفس و بیخیال رد شدند، لبخند زنان و بدون اینکه حتی نگاهی به او بیندازند.
بدون اینکه کلامی بگوید اجازه داد بگذرند و دستمال نوی سفید را بر دهانش فشرد.
حالا والدین آن حیوانات آمدند. دو مرد و دو زن هم سن و سال خودش، اما با سر و وضع و ظاهری بیشتر آمریکایی.
آنها به او با شرم نگاهی انداختند، اما در نگاهشان چیز عجیب دیگری نیز بود، حس پیروزی!
بوناسرا بالاخره اختیازش را از دست داد. به سمت آنها خم شد و با صدای شکسته فریاد زد: شما گریه خواهید کرد همونطور که من گریه کردم.
من شما رو به گریه میاندازم همون طور که بچههاتون منو به گریه انداختند.
دستمال حالا روی چشمانش بود. وکلا موکلانشان را مانند یک گروه درهم تنیدهی کوچک به جلو راندند: دو مرد جوان در محاصرهی آنها، گویی به قصد مراقبت از والدینشان به عقب خیره شده بودند که یک مامور تنومند با سرعت جلو آمد و راه خروج ردیف بوناسرا را سد کرد، هر چند نیازی نبود.
آمریگو بوناسرا در تمام طول زندگیاش در آمریکا به نظم و قانون اعتقاد داشت و این به نفعش نشده بود.
با اینکه مغزش مملو از نفرت و رویای خرید یک اسلحه و کشتن آن دو جوان بود و فکر این کار تا جمجمهاش نفوذ کرده بودف به همسر هنوز گیجش رو کرد و توضیح داد: اونها ما رو به مسخره گرفتند.
زن مکثی کرد و سپس بدون اینکه از عولقب جوابش ترسی به خود راه دهد گفت: برای اجرای عدالت باید جلوی دون کورلئونه زانو بزنیم…
پدر خوانده، یگانه شاهکار و رمان خونین مافیای امریکا درباره خانواده مافیایی کورلئونه است که پس از اتمام جنگ جهانی دوم خانواده کورلئونه از راه های قمار و تجارت مشروب در امدی چشمگیر بدست می اوردند که با در خواست خانواده ای برای تجارت مواد مخدر داستان گرم این کتاب به اوج خودش می رسد در خواستی که انسانیت خان کورلئونه به او اجازه قبول چنین در خواستی را نمی داد.
که با موافقت نکردن خان کورلئونه برای همکاری با دیگر خانواده ها برای این تجارت گرمای داستان شعله ور می شود….
داستان این رمان به قدری پیچیده عظیم و سر گرم کننده است که خواننده را میخکوب می کند و اگر خواننده ای کتاب خوان ماهر باشد در 3 الی 4 چهار روز این کتاب عظیم را به پایان می رساند.
در سال 1972 فرانسیس فورد کاپولا به همراه ماریو پوزو تصمیم اقتباس این کتاب را گرفتند فیلمی که کاپولا بر اساس رمان پدر خوانده ساخت تحسین بر انگیز ترین فیلم تاریخ سینماست که حادثه ای نو در فرهنگ و سینمای امریکا به شمار می رود.
Reviews
There are no reviews yet.