توضیحات
معرفی کتاب هنر بی خیالی اثر مارک منسن
هنر بیخیالی ترجمه ی دیگری از هنر ظریف بی خیالی (The Subtle Art of Not Giving a F*ck) را معمولاً میتوانید در ردیف کتابهای پرفروش کتابفروشیهای بزرگ جهان ببینید. این کتاب، دومین اثر منتشر شده از مارک منسون (Mark Manson) است.
نخستین کتاب مارک منسون، Models (الگوها) نام دارد که برای مردان نوشته شده و در آن، به شیوههای جذب زنان و مدیریت مراحل نخستین رابطه عاطفی (دوران شکلگیری) پرداخته است (البته ما در ایران او را بیشتر به خاطر کتاب دومش میشناسیم و پس از پرفروش شدن کتاب دومش، کتاب اول هم مورد توجه قرار گرفت و ترجمه شد).
منسون را معمولاً در گروه نویسندگان حوزهی خودیاری (Self-help) طبقهبندی میکنند. کار اصلی او وبلاگ نویسی است و مطالبی هم که در کتابهایش آمده، پیش از انتشار در قالب کتاب، کم و بیش به صورت پراکنده در وبلاگش مطرح کرده است.
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی چیست؟
بسیاری از کتابهای عمومی پرفروش در سالهای اخیر، یک ویژگی مشترک دارند: آنها یک ایدهی تکجملهای را محور قرار داده و در موردش، چند صد صفحه نوشتهاند.
به سادگی میتوانید کتابهایی مانند جوهر درون، با چرا شروع کنید و قدرت عادت را در یک یا چند جمله خلاصه کنید. کتاب هنر ظریف بی خیالی را هم میتوان در همین گروه قرار داد. خلاصه کتاب بی خیالی این است که: ما آنقدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم. باید بیخیال خیلی چیزها بشویم تا بتوانیم تمام فکر و ذهن و انتخابها و تصمیمهای خود را، روی گزینهی محدود و مشخص، متمرکز کنیم.
بنابراین کتاب هنر ظریف بی خیالی دربارهی بی خیالی نیست؛ بلکه اتفاقاً دربارهی توجهِ بیش از حد به اهداف و ارزش های کلیدی و بیخیالی و بیتوجهی نسبت به حاشیههای دیگر است (حتی اگر دیگران، آن حاشیهها را، اصل بدانند).
چند جمله از کتاب هنر ظریف بی خیالی
کلید زندگی خوب، این نیست که به چیزهای بیشتر و بیشتری اهمیت بدهید؛ بلکه باید به چیزهای کمتری اهمیت بدهید، و تنها چیزهایی را مد نظر قرار دهید که حقیقی، فوری و مهم هستند.
… یک واقعیت پنهان در زندگی هست؛ اینکه چیزی به نام بیخیالی وجود ندارد. شما باید به چیزی اهمیت بدهید. توجه به چیزهای مختلف و اهمیت دادن به مسائل، بخشی از جسم و بیولوژیِ ماست.
مسئله این است که به چه چیزهایی اهمیت بدهیم، و چگونه به چیزهایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم.
… پختگی، زمانی رخ میدهد که فرد میآموزد تنها به چیزهایی اهمیت بدهد که ارزشمند هستند.
پرسش جالبِ توجهتر که مردم هیچوقت از خود نمیپرسند، این است که «چه دردهایی در زندگی خود میخواهید؟ و حاضرید برای چه چیزی زحمت بکشید؟»
برای مثال، بیشتر افراد میخواهند که ارتقای شغلی پیدا کنند و درآمد زیادی داشته باشند؛ اما هیچکس نمیخواهد شصت ساعت کار در هفته، رفتوآمد در فاصلهی زیاد بین خانه و اداره، کاغذبازیهای بیهوده، و ساختار طبقاتی استبدادی شرکت را تحمل کند…
همه میخواهند روابط عالی داشته باشند؛ اما همه حاضر نیستند مکالمات دشوار، سکوت ناخوشایند، احساسات جریحهدارشده و نقش بازیکردنهای احساسی را تحمل کنند.
فرهنگ کنونی به ما میگوید که من خودم باعثِ شکستِ خودم شدهام.
من، بیاستقامت یا بازنده هستم، و چیزهایی را که لازمهی این کار بوده نداشته و رویاهای خود را کنار گذاشتهام، و شاید اجازه دادهام که فشارهای اجتماع بر من غلبه کنند.
اما واقعیت، بسیار کسلکنندهتر از همهی اینهاست. واقعیت این است که من فکر میکردم چیزی را میخواهم؛ اما معلوم شد که در واقع آن را نمیخواستم؛ همین.
من پاداشهای این کار را میخواستم، نه نبردهای آن را. نتایج را میخواستم، نه روند رسیدن به آنها را. من عاشق جنگ نبودم؛ عاشق پیروزی بودم. و زندگی، اینگونه پیش نمیرود.
تقصیر مربوط به زمان گذشته است، و مسئولیت، مربوط به اکنون است؛
تقصیر، ناشی از انتخابهایی است که قبلاً شده، و مسئولیت، نتیجهی انتخابهایی است که شما در حال حاضر در هر لحظه از روز میکنید.
شما انتخاب کردهاید که این متن را بخوانید.
شما انتخاب میکنید که به این مفاهیم فکر کنید.
شما انتخاب میکنید که این مفاهیم را بپذیرید یا آنها را رد کنید.
شاید تقصیر من باشد که شما فکر میکنید ایدههای من بیارزش هستند؛ اما شما مسئول نتیجهگیریهای خود هستید.
تقصیر شما نیست که من این جمله را نوشتهام؛ اما هنوز هم شما در تصمیمگیری برای خواندن آن مسئول هستید.
بین مقصر دانستن کسی برای وضعیت شما، و مسئولیت واقعی آن فرد برای وضعیت شما، تفاوت وجود دارد.
هیچکس مسئول وضعیت شما نیست مگر خودتان.
شاید بتوان بسیاری از افراد را برای ناراحتی شما سرزنش کرد؛ اما هیچکس مسئول ناراحت بودن شما نیست غیر از خودتان.
علت این موضوع این است که شما همیشه انتخاب میکنید که مسائل را چگونه ببینید، چه واکنشی در برابر آنها نشان دهید و چه ارزشی برای هر چیز در نظر بگیرید.
ترجمه کتاب هنر ظریف بی خیالی
پیش از این توضیح دادهایم که چگونه میتوانیم ترجمه فارسی کتابهای انگلیسی را پیگیری و بررسی کنیم. با مراجعه به سایت کتابخانه ملی میتوانید ببینید که این کتاب توسط مترجمان و ناشران مختلفی به فارسی ترجمه شده که از جملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
-
هنر ظریف رهایی از دغدغه ها (مترجم: میلاد بشیری؛ ناشر: انتشارات میلکان)
-
هنر ظریف بی خیالی (مترجم: پرستو عوضزاده؛ ناشر: سلسله مهر)
-
هنر ظریف بی خیالی (مترجم: رشید جعفرپور؛ ناشر: کرگدن)
-
هنر ظریف به هیچت نبودن (مترجم: نریمان افشاری؛ ناشر اختران)
-
هنر ظریف بی خیالی (مترجم: زهره مستی؛ ناشر: بوکتاب قم)
-
همه چیز به فنا رفته (مترجم: علی اکبر متواضع؛ ناشر: انتشارات کاکتوس)
دربارهی کتاب هنر ظریف بیخیالی اثر مارک منسون
کتاب هنر ظریف بیخیالی نوشتهی مارک منسون برای نخستین بار در سال 2016 منتشر شد. این کتاب بلافاصله بعد از انتشارش در فهرست کتابهای پرفروش قرار گرفت و به بیش از بیست زبان دنیا ترجمه شد. این کتاب در دستهی کتابهای خودیاری و روانشناسی شناخته میشود. مارک منسون در این کتاب از موضوع جدیدی صحبت نکرده، بلکه فقط زاویه دید خود را نسبت مسائل کنونی تغییر داده است. او عمیقا به رنج انسانها اندیشیده است وآن را دوست و همنشین قدیمی انسان میداند.
مارک منسون معتقد شکل رنج در طول سالها تغییر کرده است. رنج انسان امروزی، تلاش بیپایان آنها برای به دست آوردن محبوبیت بیشتر، موقعیت شغلی بهتر، شادکامی و ثروت است. او در کتاب خود توجه بیش از حد به نداشتهها را به چالش کشیده است و کلید شادی واقعی را اهمیت دادن به چیزهای کمتر میداند. چیزهای کمتر در دایرهی واژگان او به معنای چیزهای واقعی و در دسترس است.
مارک منسون برای آنکه سخنانش قابل فهمتر باشند، هر فصلش را با داستانی از یک چهرهی مشهور آغاز میکند و با روایت داستان زندگی آن شخص، موضوع آن فصل را شرح میدهد. مارک منسون معتقد است: «بزرگترین مشکل انسان امروزی را خوشبختی میداند. خوشبختی یک معادلهی حل نشدنی در زندگی به شمار میآید و غم بخش جدانشدنی ذات آن است.»
مروری بر فصلهای کتاب هنر ظریف بیخیالی
کتاب هنر ظریف بیخیالی در نه فصل نوشته شده است.
فصل اول: تلاش نکنید
فصل دوم: شادی یک مشکل است
فصل سوم: شما خاص نیستید
فصل چهارم: ارزش رنج کشیدن
فصل پنجم: شما همیشه در حال انتخابید
فصل ششم: شما در هر موردی اشتباه میکنید. (من هم همینطور)
فصل هفتم: شکست مسیری برای پیشرفت است
فصل هشتم: اهمیت «نه» گفتن
فصل نهم: … و بعد میمیرید
دربارهی مارک منسون نویسندهی کتاب هنر ظریف بیخیالی
مارک منسون نویسنده، مشاور، کارآفرین و وبلاگنویس آمریکایی متولد نه مارس 1984 است. مارک منسون را اعجوبهی نویسندگی میدانند، زیرا او توانایی عجیبی در نوشتن دارد، منسون قادر است دربارهی هر موضوعی کتاب بنویسد، نه کتابی ساده بلکه کتابی جذاب و خواندنی.
کتاب هنر ظریف بیخیالی دومین کتاب منسون است که سبب شهرت او در سراسر جهان هم شد. مارک منسون در ایالت تگزاس بزرگ شد و برای ادامه تحصیل در دانشگاه بوستون به این ایالت نقل مکان کرد. او فارغ التحصیل رشتهی تجارت جهانی است.
ترجمهی کتاب هنر ظریف بیخیالی به فارسی
انتشارات پیکان کتاب هنر ظریف بیخیالی را با ترجمهی منیژه شیخ جوادی (بهزاد) عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. انتشارات پیکان یکی از قدیمیترین انتشاراتهای ایران است.
این نشر به صورت تخصصی در حوزهی روانشناسی فعالیت میکند. مشهورترین اثر این انتشارات کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین است، که تاکنون بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شده است. این انتشارات توجه ویژهای به درون مایه و ترجمهی کتابهایی که منتشر میکند دارد و به همین دلیل است که نام انتشارات پیکان نامی معتبر برای کتابخوانهای حرفهای است.
کتاب هنر ظریف بیخیالی مناسب چه کسانی است؟
کتاب هنر ظریف بیخیالی مناسب همهی خوانندگان است. این کتاب طوری نوشته شده است که برای هر فردی نکتهای کارآمد در آن وجود داشته باشد. کتاب هنر ظریف بیخیالی نثر ساده و روانی دارد که این امر خوانش کتاب را راحت تر میکند. کتاب هنر ظریف بیخیالی در دستهی کتابهای راه و رسم زندگی قرار دارد. کتاب هنر ظریف بیخیالی مناسب برای گروه سنی بزرگسال است.
تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 224 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 11 روز بخوانید. کتاب هنر ظریف بیخیالی جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع راه و رسم زندگی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی راه و رسم زندگی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
در بخشی از کتاب هنر ظریف بیخیالی میخوانیم
درعین حال، عدهای فقط براساس احساساتشان زندگی میکنند. همه چیز بر اساس احساساتشان توجیه می شود. «آه، من شيشهی اتومبیلت را شکستم، واقعاً عصبانی بودم و نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم.» و یا «مدرسه را ترک کردم و به آلاسکا رفتم چون احساس کردم این کار درستی است.» تصمیم گیری بر اساس احساسات، بدون کمک عقل و منطق، در اغلب مواقع با شکست مواجه میشود. آیا میدانید چه کسانی زندگی خود را بر اساس عواطفشان بنا میکنند؟ بچههای سه ساله و سگ ها. و آیا می دانید که بچه های سه ساله و سگها چه کار دیگری انجام می دهند؟ روی قالی دستشویی میکنند.
سرمایه گذاری افراطی بر عواطف به این دلیل ناکام میماند که عواطف هرگز دوامی ندارند. هر آنچه امروز ما را خوشحال میکند، فردا خوشحالمان نخواهد کرد، زیرا بیولوژی ما هميشه به چیزهای بیشتری نیاز دارد. تمرکز بر کسب خوشحالی به گونهی اجتناب ناپذیری به جستجوی پایان ناپذیر «چیزی دیگر» -یک خانه جدید، یک رابطه تازه، فرزندی دیگر و ازدیاد حقوق- منتهی میشود. و به رغم همه زحمات و تلاش هایمان، در انتها احساسی مشابه نقطه شروعمان خواهیم داشت: آنچه داریم ناکافی است.
روان شناسان گاهی این مفهوم را «تردمیل شادی» میخوانند: این ایده که ما هميشه سخت تلاش میکنیم تا شرایط زندگیمان را عوض کنیم، اما عملاً تفاوت زیادی احساس نمیکنیم.
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی چیست؟ بسیاری از کتابهای عمومی پرفروش در سالهای اخیر، یک ویژگی مشترک دارند: آنها یک ایده تکجملهای را محور قرار داده و در موردش، چند صد صفحه نوشتهاند.
بنابراین کتاب هنر ظریف بی خیالی درباره بی خیالی نیست؛ بلکه اتفاقاً درباره توجهِ بیش از حد به اهداف و ارزش های کلیدی و بیخیالی و بیتوجهی نسبت به حاشیههای دیگر است (حتی اگر دیگران، آن حاشیهها را، اصل بدانند)
چند جمله از کتاب هنر ظریف بی خیالی
کلید زندگی خوب، این نیست که به چیزهای بیشتر و بیشتری اهمیت بدهید؛ بلکه باید به چیزهای کمتری اهمیت بدهید، و تنها چیزهایی را مد نظر قرار دهید که حقیقی، فوری و مهم هستند. …
یک واقعیت پنهان در زندگی هست؛ اینکه چیزی به نام بیخیالی وجود ندارد. شما باید به چیزی اهمیت بدهید. توجه به چیزهای مختلف و اهمیت دادن به مسائل، بخشی از جسم و بیولوژیِ ماست.
مسئله این است که به چه چیزهایی اهمیت بدهیم، و چگونه به چیزهایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم.
… پختگی، زمانی رخ میدهد که فرد میآموزد تنها به چیزهایی اهمیت بدهد که ارزشمند هستند.
پرسش جالبِ توجهتر که مردم هیچوقت از خود نمیپرسند، این است که «چه دردهایی در زندگی خود میخواهید؟ و حاضرید برای چه چیزی زحمت بکشید؟» برای مثال، بیشتر افراد میخواهند که ارتقای شغلی پیدا کنند و درآمد زیادی داشته باشند؛ اما هیچکس نمیخواهد شصت ساعت کار در هفته، رفتوآمد در فاصلهی زیاد بین خانه و اداره، کاغذبازیهای بیهوده، و ساختار طبقاتی استبدادی شرکت را تحمل کند…
همه میخواهند روابط عالی داشته باشند؛ اما همه حاضر نیستند مکالمات دشوار، سکوت ناخوشایند، احساسات جریحهدارشده و نقش بازیکردنهای احساسی را تحمل کنند.
فرهنگ کنونی به ما میگوید که من خودم باعثِ شکستِ خودم شدهام. من، بیاستقامت یا بازنده هستم، و چیزهایی را که لازمه این کار بوده نداشته و رویاهای خود را کنار گذاشتهام، و شاید اجازه دادهام که فشارهای اجتماع بر من غلبه کنند.
اما واقعیت، بسیار کسلکنندهتر از همهی اینهاست. واقعیت این است که من فکر میکردم چیزی را میخواهم؛ اما معلوم شد که در واقع آن را نمیخواستم؛ همین.
من پاداشهای این کار را میخواستم، نه نبردهای آن را. نتایج را میخواستم، نه روند رسیدن به آنها را. من عاشق جنگ نبودم؛ عاشق پیروزی بودم. و زندگی، اینگونه پیش نمیرود.
تقصیر مربوط به زمان گذشته است، و مسئولیت، مربوط به اکنون است؛ تقصیر، ناشی از انتخابهایی است که قبلاً شده، و مسئولیت، نتیجه انتخابهایی است که شما در حال حاضر در هر لحظه از روز میکنید.
شما انتخاب کردهاید که این متن را بخوانید. شما انتخاب میکنید که به این مفاهیم فکر کنید. شما انتخاب میکنید که این مفاهیم را بپذیرید یا آنها را رد کنید.
شاید تقصیر من باشد که شما فکر میکنید ایدههای من بیارزش هستند؛ اما شما مسئول نتیجهگیریهای خود هستید.
تقصیر شما نیست که من این جمله را نوشتهام؛ اما هنوز هم شما در تصمیمگیری برای خواندن آن مسئول هستید.
بین مقصر دانستن کسی برای وضعیت شما، و مسئولیت واقعی آن فرد برای وضعیت شما، تفاوت وجود دارد.
هیچکس مسئول وضعیت شما نیست مگر خودتان.
شاید بتوان بسیاری از افراد را برای ناراحتی شما سرزنش کرد؛ اما هیچکس مسئول ناراحت بودن شما نیست غیر از خودتان.
علت این موضوع این است که شما همیشه انتخاب میکنید که مسائل را چگونه ببینید، چه واکنشی در برابر آنها نشان دهید و چه ارزشی برای هر چیز در نظر بگیرید.
***
البته این را هم باید بگوییم که در کل، مارک منسون، چندان در انتخاب واژهها دقیق نیست و نباید استاندارد یک کتاب علمی را از این نویسنده انتظار داشته باشید. مثلاً آنچه مارک منسون به عنوان Value مطرح میکند، با مفهوم شناختهشدهی ارزش در زندگی تفاوت دارد و معمولاً این واژه را به جای نگرش (Attitude) و دستاورد (Outcome) و مفروضات (Assumptions) بهکار میبرد.
یا به این علت که منسون، تحقیقمحور نیست (تقریباً هیچ منبعی به شکل دقیق در کتاب مورد اشاره قرار نگرفته)، گاهی اوقات دستاوردهای قابل استناد روانشناسی شناختی (انتخاب هدف غیرقابل دستیابی، ناکامیِ خودخواسته است) با مفاهیم ذِن و بودیسم (خواستن، رنج است) مخلوط شده است.
اما در کل، چنانکه نزدیک به ۵۰۰۰ نفر در سایت آمازون به این کتاب، امتیاز حدود ۴/۴ دادهاند، و نیز بر اساس قضاوت متمم، نکات متعددی در این کتاب وجود دارد که میتواند برای خواننده مفید و آموزنده باشد.
***
در این ارتباط نشست هفتگی شهر کتاب، به نقد و بررسی دومین اثر مارک منسون، با عنوان «هنر ظریف بیخیالی» اختصاص پیدا کرد.
به گزارش میگنا دکتر مهرنوش اثباتی، روانشناس، در نقد و بررسی کتاب هنر ظریف بیخیالی گفت: علیرغم اینکه کتاب هنر ظریف بیخیالی، در رسته کتابهای خودیاری قرار میگیرد اما تفاوتهای اساسی آن با سایر کتابهای خودیاری رایج، قابلتوجه است. و این تفاوت خودش را از ابتدای به دست گرفتن این کتاب نشان میدهد.
فصل اول کتاب با این عنوان شروع میشود که «تلاش نکنید» و این عنوان، جنجالی هم هست! شروع منسون با مطرح کردن این موضوع است که امروزه اجتماعات مدرن از راههای گوناگون، مثل مدارس، کسبوکارها، رسانهها، کتابهای خودیاری و افراد را به بیشتر خواستن و بیشتر انجام دادن تحریک و تشویق میکنند.
این صحبت منسون کاملاً با پژوهشهای معتبر روانشناختی در این حوزه همسو است؛ این پژوهشها نشان میدهند که این پدیده تغییر سلیقۀ فرهنگی از اهداف درونی نظیر همکاری، اجتماعگرایی و شراکت بهسوی اهداف بیرونی نظیر فردگرایی و مادیگرایی و رشد و ترویج ذهنیت رقابتی مبتنی بر بیشتر بخر، بیشتر داشته باش، بیشتر بساز، بیشتر باش، بالاتر و بهتر باش، بیشتر دیده شو و…. به همهچیز اهمیت بده، ممکن است حس عمیقی از بیکفایتی در ما ایجاد کند (پانی، 2000) و بهشدت برای بهزیستی ما مضر و بیفایده است و با رشد فزاینده اضطراب و افسردگی ارتباط دارد (ویلکینسون، پیکت، 2009، تونگ، جنتیل، دوال، ما، لیسفیلد و شوارتز، 2010).
پیام اصلی این کتاب این است که: اساساً ما طوری تکامل پیداکردهایم که همیشه چیزی برایمان مهم باشد و به آن اهمیت بدهیم، پس وقتی از بیخیالی حرف میزنیم منظورمان بیتفاوتی و یا مهم نبودن هیچچیز نیست. بلکه مسئله اصلی و پرسش اصلی این است که به چه چیزی اهمیت بدهیم؟ چه چیزی را برای اهمیت دادن انتخاب کنیم و چگونه نسبت به چیزهایی که برایمان مهم نیست بیخیال بشویم.
بیخیالی یعنی ما خردمندانه اهدافی را برای مهم بودن و اهمیت داشتن انتخاب کنیم و به سختیها و مشکلاتی که در راه رسیدن به آنها مواجه میشویم اهمیت ندهیم. بنابراین به اینجا میرسیم که بلوغ و پختگی یعنی نسبت به چیزهایی که باید به آنها اهمیت بدهیم، گزینشیتر عمل میکنیم و تنها زمانی به چیزی اهمیت دهیم که آن چیز واقعاً ارزش اهمیت دادن داشته باشد. بنابراین بیخیالی ساده است اما آسان نیست!
در فصل دوم کتاب ما با مفهوم شادکامی به چالش کشیده میشویم. منسون مطرح میکند که مشکلات هرگز تمامشدنی نیستند، پای ثابت زندگی هستند و فقط تغییر شکل میدهند و/یا ارتقا پیدا میکنند!
مثلاً وقتی شما میخواهید مشکلات مربوط به سلامتیتان را با عضو شدن در یک باشگاه ورزشی حل کنید، مشکلات جدیدی برای خودتان درست میکنید! اینکه مجبورید صبح قبل از سرکار رفتن زودتر از خواب بیدار شوید، در باشگاه کلی تمرین کنید و عرق بریزید و حتی بعد از تمرین بدندرد بگیرید، بعد دوش بگیرید و تازه به محل کارتان بروید!
حالا اگر شادکامی روبرو شدن با مشکلات و حل کردن آنهاست پس ما باید بتوانیم ناراحتی و آشفتگی ناشی از مشکلات را در آغوش بگیریم (بپذیریم). این در آغوش گرفتن و پذیرفتن رنج و آشفتگی را مارک منسون به بهترین شکل اینگونه توضیح میدهد که: تمایل بیشتر برای داشتن تجربههای مثبت بیشتر، به خودی خودش یک تجربه منفی است و بهگونهای متناقض پذیرش تجربهای منفی، خودش تجربهای مثبت است.
در فصول سه و چهار، این بحث مطرح میشود که تجربه کردن رنج اجتنابناپذیر است. مهم نیست که چطور عمل کنید، چون درهرصورت با چالش، دشواری، شکست، فقدان، پشیمانی و درنهایت با مرگ روبرو خواهید شد. پس حالا که نمیتوان زندگی بیدردی داشت و زندگیِ سراسر گلوبلبل نداریم، نباید از خودمان بپرسیم که چگونه میتوانم جلوی رنج را بگیرم، بلکه باید بپرسیم چرا و برای چه هدفی میخواهم رنجی را متحمل شوم؟ یا “مایلید برای چه چیزی متحمل رنج شوید؟”. این سؤال بینش بهتری در مورد اینکه چگونه میخواهید زندگی کنید به دست خواهید آورد.
از فصل پنجم به بعد هنر ظریف بی خیالی وارد فرآیند دیگری میشود و مارک منسون سعی میکند ارزشهایی را به ما معرفی کند و درسهایی به ما بدهد که در نگاه اول نامتعارف به نظر میرسند و برایمان غریبه هستند.
درس اول: مسئولیت بپذیر
قدم اول برای حل مشکلات خودمان این است که مسئولیت رفتارمان برای مقابله با آن مشکل را بر عهده بگیریم. وقتی شما مسئولیت میپذیرید بهجای اینکه بپرسید چرا این اتفاق برای من افتاد؟ این موضع را انتخاب میکنید که این وضعیت بدی است؛ اما من همچنان مسئول رفتار خودم هستم و این مسئولیت را قبول میکنم. بنابراین سؤال اساسی این است که از خود بپرسیم حالا چکار میتوانم انجام بدهم؟ بهاینترتیب وقتی این کار را میکنیم قدرت کنترل بیشتری روی زندگی خود به دست میآوریم.
درس دوم: خیلی مطمئن نباش! (عدم قطعیت)
مارک منسون در کتاب خود به ما میآموزد اطمینان بیشازحد به باورها یا پیشبینیهای خود، دشمن رشد کردن است. انسانی که فکر میکند همهچیز را میداند هیچچیزی یاد نمیگیرد. به همین دلیل بهتر است که عدم کمال را حتی در مورد ارزشهای خود قبول کنیم و بهجای جستجو کردن قطعیت در جستجوی شک باشیم. شک دربارۀ باورها و داستانهای ذهنی قدیمی خودمان. باورهایی که در مورد خود، دیگران و آینده داریم و محکم به آنها چسبیدهایم. بهجای تلاش برای همیشه بر حق بودن بهتر است مشفقانه و بدون محکوم کردن خود به دنبال اشتباهات خود باشیم. یافتن اشتباهات احتمال تغییر کردن مثبت را افزایش میدهد و فرصتی برای رشد فراهم میکند.
درس سوم: هیچکس بهطور خاصی خاص نیست
با خودتان روراست باشید و بپذیرید که خاص نیستید! علیرغم اینکه عدهای معتقدند که عزتنفس شما با این اندازهگیری میشود که چقدر نسبت به خودتان احساس مثبت دارید، منسون مطرح میکند که شیوه دقیقتر این است که ببینیم افراد نسبت به وجوه منفی خودشان چه احساسی دارند؟ فردی که واقعاً عزتنفس بالایی داشته باشد میتواند صادقانه کیفیتهای منفی خودش را ببیند و متعاقب آن برای تغییر دادن آنها عمل کند. از سوی دیگر افرادی که فقط مدعی هستند که عزتنفس بالایی دارند، نمیتوانند صادقانه مشکلات خود را بپذیرند و درنتیجه نمیتوانند به شیوهای معنادار و پایدار زندگی خود را ارتقا بدهند.
درس چهارم: پایداری در برابر درد
بسیاری از افراد وقتی غم یا خشم یا حسرت را تجربه میکنند همهچیز را رها کرده و خود را کرخت میکنند. آنها میخواهند هر طور که شده به حال خوب یا رها از هیجانات منفی برگردند و در مسیر رسیدن به این هدف ابایی از مصرف مواد، الکل یا دیگر رفتارهای آسیبزننده ندارند.
از خود بپرسید که این درد و سختی در راستای رسیدن به کدام ارزش زندگیتان است؟ حالا انتخاب با شما است که برای پیش رفتن در آن مسیر میخواهید این درد، این همراه ذاتی ارزشمند زیستن را قبول کنید یا نه؟ با انتخاب کردن چنین دردی، میتوان بهجای فرار و کرختی، با آن درد همراه شد. میتوان این درد را مشاهده کرد و به آن خوشامد گفت.
درس پنجم: فقط انجامش بده
اقدام و رفتار فقط محصول و تابع انگیزه نیست بلکه علت آن نیز هست. (همان منطقی که در فعالسازی رفتاری به افراد افسرده میگوییم!). اگر برای ایجاد تغییری مهم در زندگی کمبود انگیزه دارید اقدام مفیدی هرچند کوچک انجام بدهید و از پیامد آن اقدام برای انگیزه دادن به خود استفاده کنید. این اصل در تکنیک مدیریت زمان پمودرو هم به کار میرود. تکلیفی بزرگ را در دورههای زمانی کوتاه همراه با استراحت کوتاه بین این دورهها انجام بدهید و خواهید دید که آن تکلیف خیلی راحتتر انجام میشود. وقتی بخشهای آسان یک تکلیف را انجام بدهید کار روی بخشهای سختتر خیلی آسانتر خواهد شد.
درس ششم: کیفیت را به کمیت ترجیح بدهید
در مورد روان انسان پدیدۀ جالبی وجود دارد که به آن پارادوکس انتخاب میگویند. پارادوکس انتخاب به معنای این واقعیت است که هرچه کمتر داشته باشیم خوشحالتر خواهیم بود. وقتی انتخابها و گزینههای زیادی پیش روی ما باشد درواقع ناشادتر خواهیم بود. هرچه را که انتخاب کنیم با این فکر درگیر خواهیم شد که آیا آن گزینۀ دیگر بهتر نبود؟
تعهد به ارزشهای اصیل خود، تصمیمگیری را راحتتر میکند و ترس از دست دادن چیزهای دیگر را از بین میبرد. تعهد به شما کمک میکند روی چند هدف بهشدت مهم تمرکز کنید و موفقیتی بیشتر در مقایسه با از این شاخه به آن شاخه پریدن کسب کنید.
درس هفتم: تنها واقعیت قطعی زندگی مرگ است
آخرین درس این است که به یاد داشته باشید مرگ در انتظار همه ماست. عجیب است که یادآوری به خود دربارۀ محدود بودن زندگی به ما کمک میکند ارزشهای سطحی و بیمعنا را رها کنیم.
از دید منسون تنها راه برای راحت بودن بیشتر با مرگ این است که خود را چیزی بزرگتر از خود ببینید. ارزشهایی را برای زیستن انتخاب کنید که فراتر از علایق شما باشند، ارزشهایی ساده که در سختترین شرایط هم بتوان اقدامات کوچک و واقعی در جهت آنها برداشت (همان چیزی که سلیگمن بهعنوان تعریف عملی معنای زندگی میگوید: از تواناییهای خود برای خدمت به چیزهایی استفاده کنید که فراتر از شما باشند).
در حین مطالعه، جملاتی را از کتاب انتخاب کردهام که در ادامه برایتان نقل خواهم کرد.
اینکه شما حاضرید برای چه چیزی بجنگید، تعیین میکند که شما چه کسی خواهید بود.
مشکلات ما، شادیهای ما را میآفرینند و در کنارش، مشکلات کمی بهتر و کمی ارتقایافتهتر نیز ایجاد میکنند.
من در زندگیام به افراد و موضوعات زیادی اهمیت میدهم. همچنین افراد و موضوعات زیادی هم هستند که به آنها اهمیت نمیدهم. آن چیزهایی که به آنها اهمیت نمیدهم به وجود آورنده تفاوتهای من با دیگران در زندگیام هستند.
تمرکز بر چیزهای مثبت تنها این کارکرد را دارد که بارها به ما یادآوری میکند که ما چگونه نیستیم، چه کمبودهایی داریم و چه چیزهایی میبایست بودیم که نتوانستهایم باشیم.
کلید زندگی خوب، این نیست که به چیزهای بیشتر و بیشتری اهمیت دهید؛ بلکه باید به چیزهای کمتری اهمیت بدهید و تنها چیزهایی را مدنظر قرار دهید که حقیقی، فوری و مهم هستند.
شکستهای کسب و کار، منجر به درک بهتری از امور میشود که برای موفقیت لازم هستند. صادق بودن در مورد ضعفها باعث میشود که شما اعتمادبهنفس پیدا کنید.
افراد بیتفاوت، از دنیا و نتایج تصمیمهای خود میترسند، برای همین است که هیچ تصمیم معناداری نمیگیرند.
هدف فرار از مشکلات نیست. هدف پیدا کردن مشکلاتی است که از کار کردن روی آنها لذت ببریم.
چه متوجه باشید چه نباشید، شما همیشه در حال اهمیت دادن به چیزی هستید. پختگی، زمانی رخ میدهد که فرد میآموزد تنها به چیزهایی اهمیت دهد که ارزشمند هستند.
خوشبختی یک معادله حلشدنی نیست. نارضایتی و ناراحتی، در ذات طبیعت انسان است و لوازم رسیدن به خوشبختی همیشگی است.
دردهای روحی، مانند دردهای جسمی نشان میدهند که تعادل چیزی بههمریخته یا محدودیتی زیر پا گذاشته شده است.
معیار حقیقی برای ارزش فردی، این نیست که فرد چه احساسی نسبت به تجربههای مثبت خود دارد؛ بلکه این است که او در برابر تجربههای منفی خود چه حسی دارد.
غالباً فهمیدن این موضوع که مشکلات شما در شدت و دردناک بودن، بر مشکلات دیگران برتری ندارند، اولین و مهمترین گام در راستای برطرف کرد آنهاست.
به لحاظ آماری، احتمال اینکه کسی در همه عرصههای زندگی یا حتی در بسیاری از حوزههای آن، استثنایی باشد، وجود ندارد.
کسانی که در کاری به درجات بالا میرسند، به این علت رشد میکنند که میفهمند هماکنون عالی نیستند. آنها متوسط و معمولی هستند و میتوانند بسیار بهتر از این باشند.
ارزشهای ما، معیارهای ما را برای ارزیابی خودمان و دیگران تعیین میکنند.
احساسات منفی، برای سلامت احساسی ما لازم هستند. انکار این منفی بودن، در واقع بازتولید مشکلات بیشتر است، نه حل مشکل.
ما همیشه مسئول تجربههای خود هستیم، غیر از این ممکن نیست.
تغییر بهسادگی انتخاب چیزهای دیگری برای اهمیت دادن است. واقعاً همینقدر ساده است. فقط آسان نیست. این کار ساده اما واقعاً دشوار است.
بیشتر باورهای ما اشتباه هستند؛ یا اگر بخواهیم دقیق بگوییم، همه باورهای ما اشتباه هستند (فقط بعضی کمتر از بقیه اشتباه هستند) ذهن انسان تودهای از بیدقتیهاست.
زیر سؤال بردن خودمان و تردید در مورد افکار و باورهایمان، یکی از سختترین مهارتهاست؛ اما امکانپذیر است.
ما تنها وقتی میتوانیم در کاری موفق شویم که حاضر باشیم که در آن کار شکست بخوریم. اگر حاضر به شکست خوردن نباشیم، حاضر به موفق شدن هم نیستیم.
اگر معیار شما، تنها انجام داد کاری باشد، حتی شکست نیز شما را به پیش میراند.
نشانه یک رابطه ناسالم، این است که دو نفر تلاش میکنند مشکلات نفر دیگر را برطرف کنند تا احساس بهتری نسبت به خود داشته باشند. درحالیکه یک رابطه سالم، زمانی است که دو نفر مشکلات خود را حل میکنند تا نسبت به هم احساس بهتری داشته باشند.
شادی تنها از یک چیزی نشات میگیرد. اهمیت دادن به چیزی فراتر از خویشتن و باور به اینکه شما جزئی مفید در یک کلیت بزرگتر هستید و زندگی شما، تنها اثر جانبی یک تولید غیرقابل فهم بزرگ است.
هنر ظریف بی خیالی را باید خواند چون خیلی از حرفهایی که پدر و مادرها و معلمها میترسند به ما بزنند را مارک منسون برایمان نوشته است:
-
درست است که پول زیاد درآوردن باعث میشود حس خوبی داشته باشی اما باعث نمیشود که فرزندانت تو را دوست داشته باشند.
-
مشکلات هیچ وقت از بین نمیروند بلکه ارتقاء پیدا میکنند. راه حل یک مشکل ، ایجاد مشکلی دیگر است. پس به دنبال مشکلات خوب بگرد
-
چیزی که تو دوستی مینامی در واقع تلاش همیشگی تو برای تحت تأثیر قراردادن آدمهاست
-
ما در واقع با به دست آوردن چیزهایی که نداریم احساس رضایت میکنیم. همین!
-
درد ، کارآمدترین روش بدن ما برای شروع عمل است. هرچه منفورتر ، مفیدتر
-
از بسیاری از جنبهها ، اکنون بهترین زمان در تاریخ بشریت برای زنده بودن است!
-
خودآگاهی مانند یک پیاز است. لایههای زیادی دارد و هرچه بیشتر لایههای آن را بردارید احتمال این که به گریه بیفتید بیشتر میشود.
-
برای شروع خودشناسی اول خودِ احساساتت را در نظر بگیر و بعد چراییِ آنها را (مثلا اول ببین چه چیزهایی را دوست داری و از چه چیزهایی متنفری و سپس دنبال دلیلش بگرد)
-
لذت ، دلیل خوشبختی نیست. اثر خوشبختی است. لذت، سطحیترین رضایتمندی از زندگیست
-
ارزشهای بد : لذت ، موفقیتهای مالی ، همیشه بر حق بودن ، مثبت ماندن
-
مثبت بودن همیشگی نوعی اجتناب کردن است.
-
رشد فردی یعنی اولویت ارزشهای بهتر . انتخاب چیزهای بهتری که به آنها اهمیت بدهیم
-
چیزهایی هستند که تقصیر ما نیستند اما مسئولیتش با ماست. تقصیر برای گذشته است و مسئولیت برای اکنون.
-
بیشتر، همیشه بهتر نیست
1- معرفی کتاب هنر ظریف بی خیالی در یوتیوب
2- معرفی کتاب هنر ظریف بی خیالی در آپارات
1- معرفی کتاب هنر بیخیالی در یوتیوب
2- معرفی کتاب هنر بیخیالی در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.