توضیحات
رمان همیشه شوهر اثر فئودور داستایوفسکی است که موضوع آن از این قرار است: پاول واولوویچ مردی است که ظاهرا زندگی خوب و همسر فرمانبرداری دارد.
پاول این زن یعنی ناتالیا را حسابی دوست دارد و در زمره زن ذلیلان عالم است اما رفتار ناتالیا، پاول، دیگران و حتی خودش را متقاعد می کند که زنی مطیع و آرام است اما بعد از مرگ ناتالیا، شوهر با یادداشت هایی مواجه می شود که تمام محاسبات و تفکرات او را به هم می ریزد و می بیند که ای دل غافل!
مسألهاى که در این کتاب طرح شده است، واقعیت دارد و در اطراف ما زیاد وقوع مىیابد و در ادبیات کنونى منعکس مىشود، براى زن و شوهر و «مثلث»هاى آینده از لحاظ نتیجهاى که در بردارد بىاندازه پرمعنى و سنگین است.
بعد از چند ده سال دیگر، شاید از مفهوم قدیمى عشق (دوطرفه) و خیانت (سهطرفه) هیچ اثرى باقى نماند.
داستایوسکى این دگرگونىها را از پیش حدس زده بود. پیچیدگى روابط بین آدمیان، داستایفسکى را به شوق و شور مىآورد و او پیشبینى مىکرده است که قرن بیستم انسان را در برابر مشکلات اصیل و اساسى قرار مىدهد که شاید حتى به قیمت زندگىاش لازم باشد به آنها جواب بدهد، این است آنچه که این اثر را اینقدر به ما نزدیک مىسازد.
داستایوسکى براى ما مىنوشت نه براى پدربزرگهاى ما؛ براى عصر ما، آنطور که آنرا عمل مىکنیم، مىنوشت نه براى عصر مایکوفها و تولستوىها .
او براى عصر اولین چراغهاى برق و دورهى مشکلات دنیایى و تظاهرات عالمگیر آن مىنوشت.
«همیشه شوهر» در پائیز سال 1869 یعنى چند ماه بعد از «ابله» و درست قبل از «آزردگان» نوشته شده است.
بین این دو اثر بزرگ، گرچه ارزش نخستین این دو اثر در زمان خود داستایوسکى معلوم نشد، داستان «همیشه شوهر» اهمیت درجهى دوم را دارد. در آن اوقات داستایوسکى دورهى خلاقیت تند و شدید خویش را آغاز کرده بود؛
و در اندیشهى خود در کار پرداختن داستان بزرگ «کارامازوفها» بود.
گرچه طرح این کتاب بزرگ بایستى مدتى بهخاطر «همیشه شوهر» و مدتى بهخاطر «آزردگان» به کنارى گذاشته شود، اما طرح ذهنى آن اندکاندک توسعه مىیافت و استخوانبندى آن تغییر و تبدیلهاى عمیقى مىیافت.
این رمان در حزنانگیزترین دوران زندگى داستایوسکى نوشته شد. بیمارى او (صرع) هر روز شدیدتر مىشد؛ کاملا بىپول بود و تا گلو در قرض فرورفته بود .
میل شدید به قمار بر او حکمفرمائى مىکرد. گاهى در سوئیس، گاهى در ساکس و گاهى در ایتالیا زندگى مىکرد و بهقدرى از طلبکاران مىترسید که جرأت نداشت به روسیه برگردد. مرگ اولین فرزند و اینکه زنش حامله بود، او را در نومیدى بىاندازهاى فرو برده برد.
همیشه شوهر عنوان کتابی از نویسنده بزرگ روسیه، فئودور داستایوسکی است که در سال ۱۸۷۰ منتشر شد. این رمان در سال ۱۸۶۹ یعنی درست چند ماه بعد از رمان بزرگ و حیرتانگیز ابله نوشته شده است.
این کتاب به طور کلی ایدههای اصلی داستایوسکی را شامل نمیشود به همین خاطر در مقایسه با دیگر کتابهای داستایوسکی – مانند ابله، جنایت و مکافات، شیاطین و برادران کارامازوف – اهمیت چندانی ندارد.
با این حال خواننده مثل همیشه تحت تاثیر قلم نویسنده قرار خواهد گرفت.
همانطور که در توضیحات پشت جلد کتاب خواندید این کتاب در درجه اول درباره «ولچانینف» است. او فردی ۳۸ یا ۳۹ ساله است که احساس میکند ناگهان پیر شده و با وجود بیبند و باری و بداخلاقی هنوز جسورانه و پر از لطافت رفتار میکند.
اما مشکل اصلی ولچانینف این است که گرفتار مالیخولیا شده. حالتی که اگر کتابهای داستایوسکی را خوانده باشید با آن آشنایی کامل دارید.
حافظه ولچانینف به هم ریخته و چشمان درشت و آبیاش آن برق همیشگی را از دست داده.
تصویرهایی از گذشته پیش روی خود میبیند و تقریبا خاطرات ۱۰ یا ۱۵ سال پیش را که فراموش کرده بود با ریزترین جزئیات میبیند. خاطراتی که برخی از آنها اکنون به نظرش شبیه جنایت است.
از همین رو ولچانینف دیگر اطمینانی به روح تاریک، منزوی و مریض خود نداشت. در کنار این وضعیت ولچانینف درگیر یک محاکمه است که شرایط او را وخیمتر میکند.
این مرد که دو سال پیش هنوز بهقدری پر سر و صدا، بهقدری بشاش، بهقدری لوده بود که حکایات خوشمزه را با مهارت تامی نقل میکرد، اکنون هیچ چیز را بیشتر از اینکه کاملا تنها بماند دوست نمیداشت.
با کمال میل پیوندهای بیشمار اجتماعی خود را گسسته بود.
در این وضعیت بحرانی، شخصیت «همیشه شوهر» که پاول پاولوویچ ترسوتسکی نام دارد وارد میشود. پاول پاولوویچ به تازگی همسر خود را از دست داده و از طریق نامهای که پیدا کرده به سراغ ولچانینف آمده است.
پاول پاولوویچ آدم شجاع و جسوری نیست بنابراین برای مدتی فقط از دور ولچانینف را زیر نظر دارد. حتما میتوانید در وضعیت مالیخولیایی و بحرانی ولچانینف این نوع رفتار مخفیانه چطور او را به جنون میکشاند.
با این حال وقتی این دو همصحبت میشوند درمییابیم که ولچانینف در گذشته بسیار دور با زن پاول پاولوویچ در ارتباط بوده.
پاول پاولوویچ نیز از طریق نامهای که در اواخر رابطه آنها بینشان رد و بدل شده به موضوع پی میبرد و اکنون پس از مرگ همسرش به سراغ ولچانینف آمده است.
اما هدف پاول پاولوویچ از پیدا کردن ولچانینف چیست؟ احتمالا به گزینه انتقام فکر میکنید اما ماجرا از این پیچیدهتر است. باید رمان را خواند و از نزدیک شخصیتهای کتاب را زیر نظر داشت تا به هدف اصلی آنها پی برد.
احتمالا اولین چیزی که درباره این کتاب توجه شما را جلب میکند عنوان آن است. در کتاب توضیح داده میشود که زنهایی وجود دارند که «به نظر میآید برای بیوفا بودن زاییده شدهاند» و این بیوفایی درست بعد از اینکه شوهر کردند شروع میشود.
شوهر اولین عشق این نوع زنان محسوب میشود اما این عشق کافی نیست. ناتالیا واسیلیونا – زن پاول پاولوویچ ترسوتسکی – یکی از این زنان بود. کسی که از هرزگی متنفر است و آن را محکوم هم میکند اما خود نیز هرزه است.
حال در مقابل این نوع زنان، مردانی وجود دارند که در کتاب تحت عنوان همیشه شوهر از آنان یاد میشود. پاول پاولویچ نیز یکی از همین مردان است.
قسمتی از متن کتاب همیشه شوهر
ولچانینف نه تنها معتقد بود که این دسته از زنها وجود دارند بلکه عقیده داشت یک دسته شوهرانی هم که طرف مقابل آنها هستند یافت میشوند که تنها ماموریتشان این است که با این جور زنها بسر برند.
به عبارت دیگر به نظر او وظیفهی اساسی اینطور مردها این است که «همیشه شوهر» باشند یا واضحتر بگوییم، در همه ی زندگیشان فقط شوهر باشند، نه هیچ چیز دیگر.
«چنین مردی متولد میشود و بزرگ میشود تا یکبار ازدواج کند و بعد ضمیمه و تابع زنش گردد. حتی اگرچه طبیعتی مخصوص به خود داشته باشد...
ایده اصلی کتاب همین است. توصیف فردی که «همیشه شوهر» است در برابر مردی که معشوقه زنش بود. با این حال پیچیدگی روابط این دو در رمان خواندنی است.
در طول خواندن کتاب این سوال به ذهن خواننده خطور میکند که آیا آدمها توانایی تغییر دارند؟ و اصولا چه اتفاقی باید رخ دهد تا فردی نقشش را رها کند و یک زندگی تازه را شروع کند.
ولچانینف مشخصا آدمی با اخلاق نیست ولی هنگامی که احساس پیری میکند و دستخوش مالیخولیا میشود به نظر تغییراتی در او ایجاد شده اما هنگامی که با «همیشه شوهر» روبهرو میشود و میبیند یک نوع کشش خاص بین آنها وجود دارد، نمیتواند نقش لذتبخش و عملا بیخطرش را رها کند.
در این میان نقش پاول پاولوویچ نیز بسیار مهم است. مترجم کتاب در مقدمه خود درباره این شخصیت چنین مینویسد:
قدرتی غریزی و مقاومتناپذیر پاول پاولوویچ ترسوتسکی را به طرف ولچانینف، به طرف باگااوتوف، به طرف فاسقان زنش، میکشاند.
نه تنها به این علت که کنجکاو است (شوهر مادام بوواری نیز کنجکاو دانستن بود)، بلکه به این علت که آنها را دوست میدارد و نیز به علت اینکه میخواهد آنها نیز به این علاقهی او پاسخ بگویند.
پیچیدگی روابط در این کتاب بیشتر از هرچیزی جلب توجه میکند اما سوال اساسی همچنان این است که آیا آدمها میتوانند از نقشی که دارند رهایی پیدا کنند؟ لازم است این کتاب را بخوانید تا به پاسخ این سوال برسید.
در نظر داشته باشید داستایوسکی هنگامی که این رمان را مینوشت نویسنده جنایت و مکافات و ابله بود و نبوغ او در خور احترام.
بنابراین وقتی کتابی مانند همیشه شوهر منتشر شد منتقدان از او انتظار بیشتری داشتند.
البته این کتاب در زمانی نوشته شده که نویسنده با مشکلات زیادی روبهرو بود. حملات صرح، بیپولی، فشارهای ذهنی، مرگ اولین فرزند و اتفاقات سیاسی همه و همه باعث شد نویسنده نتواند اثری هماندازه نامش خلق کند.
ضمن اینکه نویسنده در سرش ایده نوشتن برادران کارامازوف را میپروراند. بنابراین کتاب همیشه شوهر را فقط میتوان برای داستایوسکی یک نوع رهایی دانست.
چیزی که در سرش بوده و نویسنده فقط برای اینکه احساس سبکی کند باید آن را مینوشت.
در نهایت اینکه شاید همیشه شوهر در میان کارهای داستایوسکی و فلسفه او جایگاه محکمی نداشته باشد اما همچنان اثر یک نویسنده بزرگ است و مانند همه آثار دیگر او کتابی شایسته احترام است.
برای خواندن این کتاب، نام داستایوسکی کافی است.
جملاتی از کتاب همیشه شوهر
مردی بود که مدت درازی آزاد زیسته بود، اکنون دیگر زیاد جوان نبود.
سیوهشت و یا سیونه سال داشت و این «پیری» همانطور که خودش میگفت، «تقریبا به طور ناگهانی» فرا رسیده بود اما خودش میفهمید که این پیری بهواسطهی گذشت سالها نیست.
ولی میتوان گفت که کیفیت این سالها او را پیر کرده بود و علت بدبختیهایش نیز بیشتر درونی بود تا بیرونی.
به روح تاریک و منزوی و مریض خود اطمینان نداشت.
چیزی ذهنش را مغشوش میکرد، مثل هنگامی که انسان در جستوجوی کلمهی فراموش شدهای در حافظهی خود میگردد و با تمام قوا جستوجو میکند.
درست است که آن را بهخوبی میشناسد، میداند با آن آشناست، و میداند چه معنی میدهد، فکرش در اطراف آن دور میزند، اما بیهوده در طلب امر محال است، چون آن کلمه، به هیچ قیمتی نمیخواهد بهخاطرش بیاید!
غم و غصه خود را فرو میبرم و از آن سرمست میشوم.
سر خود را تکان ندهید، درباره من قضاوت نکنید، من خودم درباره خودم قضاوت کردهام و الان مدتها است که خودم را محکوم کردهام، مدتهاست!
به این عادت عمومی اغلب خانمها و همانطور شاید عشاقشان آشنایی دارید که علاقه دارند تمام آثار و علائم کهنه شدهی مکاتبات عاشقانهی خود را نگهداری کنند.
آیا بهتر نیست که همه را بسوزانند؟ اما نه، کوچکترین تکه کاغذ در جعبههای کوچک میز تحریرشان مرتب دستهبندی شده است؛ حتی آنها را نمرهگذاری و برحسب سال و تاریخ طبقهبندی میکنند.
آیا این کار آنها را تسلا میدهد؟ نمیدانم؟ شاید این کار خاطرات دلپذیرشان را دوباره زنده میکند.
از آرامش قبرستان متاثر شده بود و در حالی که به آسمان روشن و صاف نگاه میکرد، اندیشید: «چه لطافتی»، ایمان پاک و آرامی در قلبش نفوذ میکرد و روحش را فرا میگرفت.
نظریات بزرگ بیشتر از قلبهای بزرگ تراوش میکند تا از هوش و فراستهای بزرگ.
ممکن است این درد به مرگ منجر شود!… چای را بیاشامید، سر بکشید! به جهنم، اگر سوختید! زندگی بیشتر ارزش دارد تا زیبایی!
این آدمهایی که یک دقیقه قبل هنوز نمیدانند آدم خواهند کشت یا نه، وقتی یکبار چاقویی را در دستهای لرزانشان گرفتند و روی انگشتانشان اولین جهش خون گرم را حس کردند؛
نه تنها آدم را حتما خواهند کشت، بلکه به اصطلاح محکومین به اعمال شاقه، سر شما را با یک ضرب جدا کرده و به دور پرتاب خواهند کرد.
درباره ی نویسنده ی کتاب همیشه شوهر: داستایفسکی؛ نویسنده برجسته تاریخ روسیه
فیودور داستایفسکی Fyodor Dostoyevsky نویسنده برجستهی روسی در نوامبر سال 1821 به دنیا آمد. فقدان از دست دادن مادرش در نوجوانی او را از مسیرش منحرف نکرد و در سال 1838 در امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی در سنپترزبورگ قبول شد. او با درجهی افسری از این دانشکده فارغالتحصیل شد و در راستای رشتهاش در ادارهی مهندسی وزارت جنگ فعالیت کاریاش را شروع کرد.
داستايفسكی با ارثیهی پدری زندگی خود را میگذارند تا اینکه با تمام شدن آن و نیاز مالیاش به ترجمه آثار نویسندگان دیگر روی آورد. او کتاب «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و به طور جدی به نوشتن مشغول شد.
اولین کتاب داستایفسکی در سال 1846 با نام «بیچارگان» منتشر شد و مولف به گروه نویسندگان معترض پیوست.
رمان «بیچارگان» با دو ترجمهی مختلف «نگون بختگان» و «مردم فقیر» به فارسی ترجمه شده است.
داستایفسکی در سالهای بعد رمانهای «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «زنِ صاحبخانه» را نوشت.
فیودور در آوریل 1849 متهم به فعالیت در جهت براندازی حکومت شد و برای او حکم اعدام صادر کردند.
ولی او را به زندانی در سیبری برای انجام کارهای سخت و طاقتفرسا منتقل کردند. زمانی که داستایفسکی در زندان بود حکومت تزار برای نشان دادن ابهت و جدیتش، مراسم اعدام نمایشی برگزار کرد که در آن داستایفسکی و گروهی دیگر در مقابل جوخههای آتش قرار گرفتند.
داستایفسکی با تجربهی طعم تلخ مرگ در این نمایش بسیار تحت تاثیر قرار گرفت.
زمانی که او مشغول به خدمت سربازی بود دلباختهی «ماریا دیمیتریونا» شد و در بهار 1859 با او به مسکو رفت.
بازگشت فیودور با شروع نوشتن دوبارهی او و کار در نشریهی «ورمیا» مصادف شد و در همان سالها برادر و همسرش را از دست داد. رمان «جنایت و مکافات» را منتشر کرد و پس از آن با تندنویسی «آنا گریگوریونا» کتاب «قمارباز» را در 26 روز نوشت.
فیودور داستایفسکی با «آنا» ازدواج کرد و به اروپا سفر کردند. زمانی که او در اروپا بود مدت زمان زیادی را به قمار بازی مشغول شد.
کتابهای «همیشه شوهر»، «جنزدگان»، «جوان خام» و «برادران کارامازوف» را در این سالها نوشت.
«برادران کارامازوف» شاهکار بی بدیل فیودور داستایفسکی، وصیت او به ملت روسیه است. «برادران کارامازوف» از جمله کتابهای مورد علاقهی چهرههایی مانند «آلبرت اینشتین»، «زیگموند فروید»، «مارتین هایدگر»، «لودویگ ویتگنشتاین» و «پاپ بندیکت شانزدهم» هم بوده است. داستایفسکی در فوریه سال 1881 بر اثر بیماری درگذشت و در سنپترزبورگ به خاک سپرده شد.
تلفظ صحیح نام فیودور داستایفسکی چیست؟
با یک جستجوی ساده متوجه میشویم نام این نویسنده در ترجمههای مختلف، متفاوت نگاشته شده است.
دلیل این تفاوت آن است که گروهی از مترجمان کتابهای او را از انگلیسی و گروهی دیگر از روسی به فارسی ترجمه کردهاند و این اختلاف به وجود آمده است.
فیودور، فئودور میخائیلوویچ، داستایفسكی، فیودور داستایوسکی یا فئودور داستایوفسکی نامهایی هستند که از او در فارسی دیده میشود. «آبتین گلکار» مترجم ایرانی، پژوهشگر زبان و ادبیات روسی در مصاحبهای میگوید :«فیودور داستایفسکی» تلفط درست نام این نویسنده است.
دیگر آثار داستایوفسکی:
- رمان در نه نامه
• شوهر حسود
• نازکدل
• پولزونکوف
• دزد شرافتمند
• درخت کریسمس
• شبهای روشن
• قهرمان کوچولو
• یک داستان کثیف
• قمارباز
• ابله
• جنزدگان
• جنایات و مکافات
• خاطرات خانه اموات
• آزردگان
• برادران کارامازوف
• رویای آدم مضحک
• بانوی میزبان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.