توضیحات
سن عقل نوشته ژان پل سارتر است که با ترجمه محمود جزایری منتشر شده است. ساتر به عنوان یکی از تاثیرگذارترین ادیبان و نظریهپردازان دنیای مدرن در این رمان دنیای متفاوتی از آثار گذشتهاش را ترسیم کرده است.
رمان «سن عقل» داستان زندگی معلم فلسفه ای به نام ماتیو را روایت می کند که به دنبال راهی برای جلوگیری از به دنیا آمدن فرزند ناخواسته اش به هر دری می زند. او به دنبال پيدا كردن راهي و پولي براي راحت شدن از شر موجود سومي است كه مي پندارد باعث از بين رفتن آزادي اش مي شود.
به این ترتیب قهرمان داستان به تدریج از گذشته خود دور شده و پیوندها را قطع می کند اما سرانجام به این نتیجه می رسد که در جستجوی آزادی ناکام بوده و خود را تبعید شده ای می بیند که محکوم به آزادی است….
گفتنی است رمان «سن عقل» در سال ۱۹۴۴ انتشار يافت و تاثيرات این رمان پس از گذشت یک سال وهم زمان با پايان جنگ دوم جهاني سريع تر اشكار شد و مورد اقبال بیشتری قرار گرفت.
کتاب «سن عقل» اثر «ژان پل سارتر» با ترجمهی «محمود جزایری» منتشر شده است. در مورد سارتر آمده است: «سارتر، فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقد فرانسوی بود. او از کودکی در پی کسب شهرت بود. به همین دلیل به نویسندگی روی آورد. با این همه مدتهای مدیدی نوشتههایش یکی پس از دیگری از سوی ناشران بازگشت داده میشدند و بدین خاطر نتوانست به آرزوی دیرینهاش جامهی عمل بپوشاند.
اما در ۱۹۳۸ و با نگارش نخستین رمان فلسفیاش با نام «تهوع» به شهرتی فراگیر دست یافت. در این رمان تکاندهنده دلهرهی وجود و بیهودگی ذاتی هستی، با جسارتی بیسابقه ترسیم شده است. پس از آن، نگارش مجموعهای از داستانها با نام «دیوار» (۱۹۳۹) را آغاز کرد که به دلیل شروع جنگ جهانی دوم ناتمام ماند. سارتر تا آخر عمر با سیمون دوبوار ارتباط داشت؛ اما آنها که ازدواج را یک امر بورژوایی میدانستند، تا آخر عمر با هم ازدواج نکردند.» این کتاب را انتشارات «جامی» چاپ کرده و در اختیار خوانندگان قرار داده است.
مجموعه رمانهای راههای آزادی که توسط سارترنوشته شده است، مانند قالی پرنقش و نگاری است که غرض آن طرح تصویری خلاصه و اجمالی از طرق متعددی است که مردم برای نیل به آزادی بر میگزینند. اما بافت آن به روش و اسلوبهای مختلف و گوناگونی است که سرانجام هم ناتمام مانده است.
جلد اول این مجموعه سن عقل و جلد دوم آن تعلیق یا عفو نام دارد که هر دو در سال ۱۹۴۵ منتشر گردیدند. و جلد سوم این مجموعه عذاب روح یا دلمردگی نامیده میشود که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد. سرانجام در نوامبر و دسامبر همین سال سارتر دو فصل از جلد چهارم این مجموعه را به نام دوستی عجیب یا مسخره نگاشت که در مجله عصر جدید منتشر شد. ولی بعد اعلام کرد که دیگر قصد ادامه آن را ندارد و بدینگونه اتمام این مجموعه نافرجام ماند.
بخشی از کتاب سن عقل
لولا شاد به نظر میرسید و بوریس رو گرداند. خوشش نمیآمد وقتی لولا آن قیافه را داشت به او نگاه کند. مغموم شده بود. به نظر مرد مسخره میآمد ولی کاری نمیتوانست کرد. هرکاری که از او انتظار میرفت، انجام میداد. به لولا وفادار بود. اغلب به او تلفن میکرد، هنگامی که زن از سوماترا باز میگشت هفتهای سه بار به دیدنش میرفت، و در آن شبها در آپارتمان زن میخوابید. بقیهاش موضوع رفتار بود. سن هم مطرح بود.
افراد مسن اوقاتشان تلخ میشود، و طوری رفتار میکنند که انگار جانشان در خطر است. یکبار، زمانیکه بوریس بچه بود، قاشق از دستش به زمین افتاد. وقتی به او گفتند قاشق را بردار، امتناع کرده و از جا در رفته بود. بعد پدرش، با لحنی شاهانه که هرگز فراموش نمیشد، گفته بود: «خوب، من برش میدارم.» بوریس قامت بلند پدر، و سر بیموی او را دیده بود که خم شده بود و صداهای گوناگونی به گوشش رسیده بود.
تمام اینها توهین به مقدسات بود و تحملناپذیر، و او بغضش ترکیده بود. از آن پس بزرگترها را افراد بزرگ و ناتوان دیده بود. اگر خم میشدند، فکر میکرد در آستانه شکستاند؛ اگر میلغزیدند و میافتادند، حالتی که ایجاد میشد میل به خنده بود و انزجار توأم با ترس؛ و اگر در چشمان آنها اشک حلقه میزد، مثل لولا در آن لحظه، حیرت میکرد.
اشک افراد بزرگتر یک فاجعه روحانی بود، مثل اشکهایی که خداوند بر شرارت بشر میریزد. البته، از یک سوی دیگر، وی به لولا به خاطر احساساتی بودنش، احترام میگذارد. ماتیو برایش توضیح داده بود که هر انسانی باید عاطفه داشته باشد. و دکارت هم چنین گفته بود.
به دنبال تفکراتش، بلند، گفت: «دولارو عواطف مخصوص خودشو داره ولی این باعث نمیشه به چیزی اهمیت بده. اون آزاده.»
«از این نظر منم آزادم. من به هیچی جز تو اهمیت نمیدم.»
بوریس پاسخی نداد.
لولا پرسید: «من آزاد نیستم؟»
«موضوع فرق میکنه.»
توضیحش بسیار مشکل بود؛ لولا یک قربانی بود، هیچ شانسی نداشت، و بسیار متوسل به احساساتی میشد که برایش سودی در برنداشت. این از یک نظر بد نبود؛ در واقع خیلی هم خوب بود، در اصل؛ بوریس درباره این موضوع با ایویچ صحبت کرده بود، و هر دو توافق کرده بودند که چیز خوبی است. ولی راه انجام آن متفاوت است.
اگر از آن برای از بین بردن کسی خواه بر اثر نومیدی و خواه به خاطر تأیید آزادی خود استفاده شود، کاملا بجاست ولی لولا با سهلانگاری آزمندانهای به آن میپرداخت، وسیلهای بود برای آسودگی خاطرش. حتی از آن به وجد هم در نمیآمد. حتی به وجد هم در نمیآمد.
جملاتی از متن کتاب سن عقل
1- لولا شاد به نظر میرسید و بوریس رو گرداند. خوشش نمیآمد وقتی لولا آن قیافه را داشت به او نگاه کند. مغموم شده بود. به نظر مرد مسخره میآمد ولی کاری نمیتوانست کرد. هرکاری که از او انتظار میرفت، انجام میداد. به لولا وفادار بود. اغلب به او تلفن میکرد، هنگامی که زن از سوماترا باز میگشت هفتهای سه بار به دیدنش میرفت، و در آن شبها در آپارتمان زن میخوابید. بقیهاش موضوع رفتار بود.
سن هم مطرح بود. افراد مسن اوقاتشان تلخ میشود، و طوری رفتار میکنند که انگار جانشان در خطر است. یکبار، زمانیکه بوریس بچه بود، قاشق از دستش به زمین افتاد.
وقتی به او گفتند قاشق را بردار، امتناع کرده و از جا در رفته بود. بعد پدرش، با لحنی شاهانه که هرگز فراموش نمیشد، گفته بود: «خوب، من برش میدارم.» بوریس قامت بلند پدر، و سر بیموی او را دیده بود که خم شده بود و صداهای گوناگونی به گوشش رسیده بود. تمام اینها توهین به مقدسات بود و تحملناپذیر، و او بغضش ترکیده بود.
از آن پس بزرگترها را افراد بزرگ و ناتوان دیده بود. اگر خم میشدند، فکر میکرد در آستانه شکستاند؛ اگر میلغزیدند و میافتادند، حالتی که ایجاد میشد میل به خنده بود و انزجار توأم با ترس؛ و اگر در چشمان آنها اشک حلقه میزد، مثل لولا در آن لحظه، حیرت میکرد. اشک افراد بزرگتر یک فاجعه روحانی بود، مثل اشکهایی که خداوند بر شرارت بشر میریزد. البته، از یک سوی دیگر، وی به لولا به خاطر احساساتی بودنش، احترام میگذارد. ماتیو برایش توضیح داده بود که هر انسانی باید عاطفه داشته باشد. و دکارت هم چنین گفته بود.
درباره نویسنده کتاب سن عقل، ژان پل سارتر
ژان-پل شارل ایمار سارْتْر (زاده ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ – درگذشته ۱۵ آوریل ۱۹۸۰) فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقد فرانسوی بود.
سارتر در روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. پدرش «ژان باپتیست سارتر» (۱۸۴۷–۱۹۰۶) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش «آنه ماری شوایتزر» (۱۸۸۲–۱۹۶۹) دخترعموی «آلبرت شوایتزر» پزشک معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزدهماهه بود که پدرش به علت «تب» از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش در مودون بازگشت.
پدربزرگش «شارل شوایتزر» یکی از عموهای آلبرت شوایتزر در مدرسه به آموزش زبان آلمانی اشتغال داشت. ژان در خانه زیر نظر او و چند معلم خصوصی دیگر تربیت شد و در خردسالی خواندن و نوشتن (فرانسه و آلمانی) را فراگرفت. در کودکی چشم راستش دچار آب مروارید شد، به تدریج انحراف به خارج پیدا کرد و قدرت بیناییش را از دست داد.
ژان در سال ۱۹۲۰ به یک مدرسه شبانهروزی در پاریس فرستاده شد. در آنجا با یکی از همکلاسیهایش به نام «پل نیزان» آشنا شد که این آشنایی به یک رفاقت درازمدت انجامید. نیزان در معرفی ادبیات معاصر به سارتر نقش بسزایی داشت.
در سال ۱۹۲۲ موفق به گرفتن دیپلم شد، پس از آن تصمیم گرفت به همراه «نیزان» در «دانشسرای عالی پاریس» در رشتهٔ آموزگاری ادامه تحصیل دهد. ۱۹۲۴ در امتحان ورودی از ۳۵ نفر قبول شده نهایی، رتبه هفتم را به دست میآورد. به همراه نیزان دست به انتشار مجلهای در دانشسرا میزند.
پس از اتمام تحصیلات در دبیرستانهای «لو آور» و «لیون» به تدریس فلسفه پرداخت. پس از مدتی تصمیم گرفت که برای کامل شدن تحقیقاتش در زمینه فلسفه پدیدارشناسی هوسرل راهی آلمان شود. با استفاده از یک بورس تحصیلی به آلمان رفت و در برلین به ادامهٔ تحصیل پرداخت. در اینجا بود که آشنایی عمیقتری با آثار فیلسوفان بزرگی همچون مارتین هایدگر (فلسفه اصالت وجود یااگزیستانسیالیسم) و ادموند هوسرل (فلسفه پدیدارشناسی) پیدا کرد. اما پس از چندی تاب تحمل حکومت آلمان نازی را نیاورد، به پاریس برگشت و کار تدریس فلسفه را دنبال نمود.
نام ژان پل سارتر یادآور فلسفه اگزیستانسیالیسم و یک جنبش ادبی پیشرو است. برخی نیز با نام سارتر به فکر کافههای دودگرفته در پاریس میافتند که در آن ژولیت گرکو در لباس یقهاسکی سیاه خود برای جوانان پرشور فرانسوی ترانه (شانسون) میخواند.
درکنار رسالههای فلسفی سارتر، نمایشنامهها و رمانهای او نیز بازتاب دهنده نظرات فلسفی و اخلاقی وی هستند. سارتر در “مگسها”، نخستین نمایشنامهی بزرگ خود (۱۹۴۳)، پایه و مبانی زیباییشناسی اگزیستانسیالیستی را به ترسیم میکشد.
آثار ادبی سارتر در کلیت خود بازتابدهنده نظریه زیباییشناسیای است که به “ادبیات متعهد” شهرت یافته است. یکی از ویژگیهای آثار ادبی سارتر وابستگی آن به شرایط زمانی و مکانی مشخص است به همین دلیل میتوان از یکسو استقبال گسترده از رمانها سارتر و بویژه اجرای نمایشنامههای وی در فاصله سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۶ را توضیح داد و از سوی دیگر دریافت که چرا نمایشنامههای سارتر در کشورهای اروپایی در ۲۰ سال گذشته بندرت بر روی صحنه رفتهاند.
سارتر در سال ۱۹۶۴ به عنوان برنده جایزه نوبل ادبی شناخته شد، اما از دریافت این جایزه خودداری کرد، او میخواست از این طریق بر استقلال ادبی و شاید سیاسی خود تاکید کند. اما از آنجاییکه در موازین و قواعد داخلی کمیتهی نوبل، جایی برای چنین موردی در نظر گرفته نشده، سارتر همچنان برنده نوبل ادبی سال ۱۹۶۴ است.
1-معرفی کتاب سن عقل در یوتیوب
2- معرفی کتاب سن عقل در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.