توضیحات
معرفی کتاب محاکمه
کتاب حاضر رمان «محاکمه» فرانتس کافکا همراه با نقد و تفسیر آن و همچنین نقد دو رمان دیگر او ، «قصر» و «گمشده» است.
رمان محاکمه درباره ژوزف کا، کارمند علیرتبه یک بانک است که در صبح سیامین سالروز تولدش بازداشت میشود. او که مغشوش و آشفته شده است میکوشد به علت بازداشت شدنش پی ببرد.
در رمان قصر نیز قهرمان اصلی همین آقای کا است که در یک شب سرد زمستانی به دهکدهای که قصر لردی پشت آن قرار دارد میرسد و به مهمانخانهای نزدیک یک پل چوبی میرود که شب را آنجا بماند؛
اما شخصی به نام شوارتسر میخواهد او را از مهمان خانه بیرون کند. او ادعا میکند کسی بیاجازه لرد حق ندارد آنجا بماند، زیرا مهمانخانه و به طور کلی تمام دهکده به قصر تعلق دارند و جزو قلمرو قصر به شمار میروند.
رمان گمشده درباره سرگذشت نوجوان فقیری به نام کارل رسمن است که والدینش او را به خاطر این که دختری خدمتکار اغوایش کرده و از او حامله شده، به آمریکا میفرستند. در کشتی مسافرتی، کارل با شخصی به اسم یاکوب که ادعا میکند داییاش است، روبهرو میشود، او که مردی ثروتمند و مقتدر است، به کارل پیشنهاد میکند که در خانهی او زندگی کند. کارل این پیشنهاد را میپذیرد و پا به دنیای اشراف می گذارد.
بخشی از مقدمه نویسنده بر این اثر را میخوانید:
«رمان “محاکمه” در کنار رمانهای “قصر” و “گُمشده” یکی از سه رمان ناتمام فرانتس کافکا است. کافکا یک ماه پس از به هم زدن نامزدی خود با فلیسه بائر یعنی در اوت ۱۹۱۴ دست به نگارش رمان “محاکمه” میزند.
او تا اوائل اکتبر همان سال، یعنی در عرض کمتر از ۲ ماه، تقریبآ ۲۰۰ صفحه، یعنی دو سوم از رمان را به پایان میرساند. او پس از دو ماه وقفه، در ژانویهی ۱۹۱۵ به نوشتن این رمان ادامه داده و در حدود صد صفحهی دیگر به رشتهی تحریر درمیآورد.
کافکا در آن زمان از رمان خود کاملا راضی نیست و دیگر روی آن کار نمیکند و در نتیجه برخی از فصول این رمان ناتمام باقی میمانند. او داستان کوتاهی را که در فصل نهم رمان از زبان کشیشِ زندان نقل میگردد، تحت عنوان “در پیشگاه قانون” به طور جداگانه در سال ۱۹۱۵ منتشر میسازد.»
کتاب محاکمه
«مدام میکوشم چیزی بیان ناشدنی را بیان کنم، چیزی توضیح ناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی سخن بگویم که در استخوانها دارم، چیزی که فقط در استخوانها تجربه پذیر است.
چه بسا این چیز در اصل همان ترسی است که گاهی دربارهاش گفتوگو شد، ولی ترسی تسری یافته به همه چیز، ترس از بزرگترین و کوچکترین، ترس، ترسی شدید از به زبان آوردن یک حرف.
البته شاید این ترس فقط ترس نیست اشتیاق چیزی است فراتر از هرچه که موجب ترس میشود» این جملهها را فرانتس کافکا در یکی از نامههای شخصیش نوشته است و شاید بهترین توصیفی است که میتوان برای رمان محاکمه نوشت. رمانی که سالها پس از انتشار نیز هنوز حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
درباره رمان محاکمه اثر فرانتس کافکا
رمان محاکمه یکی از سه رمان نویسندهی مشهور آلمانی فرانتس کافکا است که او آن را بین سالهای 1914 و 1915 نوشته است. محاکمه مانند بیشتر آثار کافکا تمام نشده است البته فصلی دارد که سرانجامی برای داستان در آن آمده است.
به عقیدهی منتقدان نمیتوان این مسئله را به ناتوانی کافکا برای نوشتن پایان برای داستانهایش نسبت داد. مخصوصا که شواهدی وجود دارد که کافکا فصلهای ابتدایی و پایانی محاکمه را قبل از سایر بخشهای آن نوشته است.
رمان محاکمه که مشهورترین اثر کافکا به شمار میرود یک سال پس از مرگ او، سال 1925 اولین بار منتشر شد. رمان محاکمه اولین بار سال 1937 به انگلیسی برگردانده شد و در سال 1999 در لیست 100 رمان برتر قرن بیستم به انتخاب روزنامهی لوموند فرانسه قرار گرفت. کافکا در نوشتن رمان محاکمه به شدت تحت تاثیر رمانهای «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» نوشتهی نویسندهی بزرگ قرن نوزدهم روسیه، فئودور داستایفسکی قرار داشت.
خلاصه داستان محاکمه
صبح روز تولد سی سالگی جوزف کا، صندوقدار بانک، به طور ناگهانی سر و کلهی دو مرد ناشناس از سازمانی ناشناس در آپارتمانش پیدا میشود. دو مرد که هیچ توضیح خاصی نمیدهند تنها به او میگویند که بازداشت است و نمیتواند از آپارتمان خارج شود و دادرسی در جریان است.
آنها مطالبی نیز دربارهی لباسها و وسایلش به جوزف میگویند و از او میخواهند آنها را به انبار تحویل ندهد. مدتی بعد جوزف برای دادرسی به آدرسی تحت عنوان دادگاه خوانده میشود که در واقع یک اتاق زیر شیروانی است، جایی که انگار همه جوزف کا را میشناسند…
نقد رمان محاکمه؛ در سر کافکا چه میگذرد؟
رمان محاکمه توجه منتقدان زیادی را به خود جلب کرده است. در طول سالیانی که از انتشار این کتاب گذشته است نقدهای زیادی بر آن نوشته شده است و از دیدگاههای مختلفی بررسی شده است.
از دیدگاه سیاست و جامعه شناسی منتقدان این کتاب را انتقادی از بوروکراسی خودمختار و غیر انسانی دولتها و فقدان حقوق مدنی مناسب برای انسانها دانستهاند .همچنین گروهی از منتقدان معتقدند این رمان در انتقاد به تنشهای اجتماعی در امپراطوری اتریش- مجارستان پیش از جنگ جهانی اول نوشته شده است.
محاکمه از دیدگاه روانکاوی نیز بررسی شده است. افرادی که از این نگاه رمان را تفسیر کردهاند معتقدند دادگاه در رمان کافکا نماد نوعی پیش آگاهی و روند درونی است که در هر انسانی اتفاق میافتد.
به گفتهی دوستان کافکا، آنها چندین بار دیدهاند که او موقع خواندن محاکمه با صدای بلند میخندد، به نظر میرسد با وجود این که درونمایهی محاکمه جدی و تلخ است رگههایی از طنز نیز در آن وجود دارد. راینر استاخ، زندگینامه نویس کافکا نیز به این نکته اشاره کرده است: «محاکمه در کل ناخوشایند است، اما جزئیات طنز آمیزی در خود دارد»
فیلم محاکمه؛ بازآفرینی اثر کافکا
محاکمهی کافکا سینماگران زیادی را نیز به خود جلب کرده است. بر اساس این کتاب دو فیلم در تاریخ سینما ساخته شده است. اولین بار «اورسن ولز»کارگردان و نویسنده آمریکایی سال 1962 فیلمنامهای بر اساس این رمان نوشت و خودش نیز نقش «آلبرت هستلر»، وکیل مدافع را در آن بازی کرد. اورسون ولز این فیلم را بهترین فیلمی که ساخته نامیده است.
سال 1993، در شبکه بی بی سی فیلم دیگری بر اساس محاکمه به همین نام ساخته شد. این فیلم را «دیوید جونز» کارگردانی کرده و «هارولد پینتر» فیلمنامهی آن را نوشته است. «کایل مک لاکلن» بازیگر مشهور آمریکایی نقش جوزف.ک را در این فیلم بازی کرده است.
درباره کافکا؛ مردی که میخواست آثارش سوزانده شود
فرانتس کافکا سال 1883 در پراگ، امپراطوری اتریش- مجارستان به دنیا آمد. خانوادهی کافکا یهودی و آلمانی زبان بودند. کافکا پدری بسیار مستبد داشت و هرگز نتوانست رابطهی خوبی با او برقرار کند. سایهی این نفرت در سراسر زندگی فرانتس کافکا کشیده شده است.
تحصیلات کافکا در رشتهی حقوق بود و همین تحصیلات باعث شد او فرصت کند از کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر نیز در دانشگاه استفاده کند. او سال 1906 دکترای حقوق گرفت و مدتی نیز کارمند دفتری دادگاه بود.
دانشگاه دوستان خوبی هم به کافکا بخشید که مهمترین آنها ماکس برود بود که بعدها نیز کافکا تمام دستنوشتهها و آثارش را به او داد، هرچند کافکا از برود خواسته بود این دست نوشتهها را بسوزاند اما او این آثار را مرتب و منتشر کرد. ادبیات جهان برای این کار به ماکس برود مدیون است.
فرانتس کافکا مدتی هم در صنعت بیمه کار کرده است و البته مخترع کلاه ایمنی هم هست. او برای این مدال افتخار هم دریافت کرده است. کافکا زندگی احساسی و شخصی چندان موفقی هم نداشت. او در سراسر زندگیش شرایط روحی چندان خوبی را تجربه نکرد و از استرس و نگرانیهای روانی رنج میبرد.
فرانتس کافکا سال 1924، در 41 سالگی بر اثر بیماری سل در گذشت و در گورستان یهودیان پراگ به خاک سپرده شد.
نگاهی به آثار کافکا
رمانهای محاکمه، «قصر» و «آمریکا» که به نام «مردی که ناپدید شد» شناخته میشود، رمانهای بلند کافکا هستند که هیچکدام به پایان نرسیدهاند. مسخ کتاب مهم دیگری از فرانتس کافکا است که در سراسر جهان با استقبال مخاطبان مواجه شده است.
در گزارشی در سایت دویچه وله دربارهی صندوقهای اماناتی به جا مانده از ماکس برود که در آنها اسناد و نوشتههایی از کافکا نیز وجود دارد مباحثی مطرح شده است.
در بخشی از این گزارش آمده است: «روزنامهی اسرائیلی هاآرتص از سال 2008 چند مقاله را به این اسناد اختصاص داد و مدعی شده در میان آنها نوشتههایی وجود دارد که انتشارشان انقلابی در ادبیات جهان به راه خواهد انداخت. کافکاشناسان این ادعا را اغراق آمیز میدانند و عدهای نیز این روزنامه را به جنجال آفرینی متهم میکنند.»
دست نوشتهی محاکمه؛ چالشی میان آلمان و اسرائیل
ماکس برود سال 1939 به اسرائیل مهاجرت کرد. او دستنوشتههای کافکا را که در اختیارش بود را نیز به این کشور برد. بر اساس نوشتهای که در سایت دویچه وله آمده است این دست نوشتهها پس از مرگ برود در اختیار منشیاش قرار گرفت و سالها بعد سر از یک حراجی در لندن در آورد.
آرشیو ادبیات آلمان دست نوشتهی محاکمه را به مبلغی نزدیک به دو میلیون دلار خرید .دستنوشتهی متن اصلی این رمان در «موزهی ادبیات مدرن» آلمان نگهداری میشود.
کتابخانهی ملی اسرائیل تا به حال چندین بار خواسته است که این اثر به اسرائیل بازگردانده شود اما آلمانیها در مقابل این درخواست مقاومت نشان دادهاند.
ترجمه رمان محاکمه به فارسی
آثار کافکا در میان مترجمان ایرانی طرفداران زیادی دارند. مترجمان زیادی بارها و بارها رمانهای کافکا را در ایران به فارسی برگرداندهاند. رمان محاکمه نیز از جمله رمانهایی است که چندین ترجمه از آن در بازار کتاب ایران موجود است.
اولین بار سال 1353 حسینقلی جواهرچی محاکمه کافکا را به فارسی برگرداند. آن زمان انتشارات فرخی این کتاب را به چاپ رساند. «امیر جلال الدین اعلم»، مترجم مشهور نیز این رمان سال 70 برای نشر نیلوفر به فارسی برگرداند. علی اصغر حداد نیز این رمان را برای نشر ماهی به فارسی ترجمه کرده است.
از ترجمههای دیگری که از این کتاب در بازار کتاب ایران موجود است میتوان ترجمههای «منوچهر بیگدلی خمسه» که نشر نگارستان کتاب چاپ کرده و «محمد رمضانی» که نشر آسو منتشر کرده است را نام برد. همچنین «سارا رحیمی» این کتاب را برای نشر قاصدک صبا ترجمه کرده است.
صادق هدایت، نویسندهی مشهور ایرانی نیز فصل نهم کتاب محاکمه را ترجمه کرده است. این ترجمه سالها قبل با نام «قانون» منتشر شد.
در جملاتی از کتاب محاکمه میخوانیم
سر و صدایی شبیه شکستن ظروف چینی از سرسرا شنیده شد و همه گوش تیز کردند. کا. گفت: «میروم ببینم چه شده» و آهسته بیرون رفت، طوری که انگار به دیگران فرصت میدهد مانع رفتنش شوند.
همین که وارد سرسرا شد و کوشید راه را در تاریکی پیدا کند، دستی کوچک، بسیار کوچکتر از دست کا.، روی دستشکه هنوز دستگیره را میفشرد قرار گرفت و آهسته در را بست. پرستار در انتظارش بود.
با صدایی فروخورده گفت: «چیزی نشده، من فقط برای بیرون کشیدن شما بشقابی را به دیوار کوبیدم.» کا. دستپاچه گفت: «من هم به شما فکر میکردم.» پرستار گفت: «چه بهتر. بیایید» پس از چندگام به دری از شیشهی مات رسیدند. پرستار جلوتر از کا. در را باز کرد. گفت: «بیایید تو.» آن جا اتاق کار وکیل بود.
در نور مهتاب که فقط مربعهایی کوچک از کف اتاق را در برابر سه پنجرهی بزرگ روشن میکرد، این طور پیدا بود که در اتاق میز و صندلیهایی سنگین و قدیمی چیده شده است. پرستار گفت: «از این طرف» و به صندوقچهای تیره با پشتی منبت کاری شده اشاره کرد.
رمان محاکمه یکی از برجستهترین رمانهای فرانتس کافکا است. کتابی که دنیای نویسنده – یا همان چیزی که معمولا از آن تحت عنوان دنیای کافکایی یاد میکنند – را به بهترین وجه ممکن نشان میدهد.
کافکا در توضیح آثارش مدام از توصیف و تصویر پرتگاهی درونی سخن میگوید و چه در یادداشتهای روزنامه و چه در نامههایش، دارایی خود را نیرویی میداند که در اعماق وجودش به شکل ادبیات متمرکز است. در این کتاب هم نیروی ادبیات را میبینیم و هم آن پرتگاهی که مد نظر کافکاست. این رمان در سال ۱۹۲۵ به چاپ رسید.
فرانتس کافکا در سوم ژوییه ۱۸۸۳ در پراگ در یک خانواده یهودی به دنیا آمد. در سال ۱۹۰۶ دکترای حقوق گرفت و در حدود ۱۵ سال سرگرم کار اداری در یک شرکت بیمه بود.
کافکا با اینکه ازدواج نکرد اما سه بار نامزد کرد، دو بار با فلیسه باوئر و یک بار با یولی وریتسک. او به شهرهای مختلف سفر میکرد و جنگ جهانی اول را نیز مشاهده کرده بود. از جمله مشهورترین کارهای کافکا سه رمان ناتمام به نامهای محاکمه، قصر و امریکا است. کافکا سرانجام در سوم ژوئن ۱۹۲۴ در اثر سل در آسایشگاهی در وین درگذشت.
کافکا در طول عمر خود از لذتهایی مانند عشق، زندگی خانوادگی و استقلال فردی محروم ماند، در سی سالگی هنوز در خانه پدری زندگی میکرد و به پدر و مادرش وابسته بود.
اما زندگیاش یک بُعد متفاوت دیگر داشت: بعد درونی. علیاصغر حداد در این باره مینویسد: «زندگی درونی کافکا در عمقی ظاهراً گسسته از گذران روزمرگیها جریان داشت. نیرویی نشأتگرفته از درون او را وامیداشت با تلاشی وصفناپذیر، با چشمپوشی از کامروایی، با پذیرش درد و رنج جسمانی، ادبیات منحصر به فردی پدید بیاورد، ادبیاتی یگانه که سبک و سیاق آن تقلیدناپذیر است.»
پشت جلد رمان محاکمه قسمتی از نامه فرانتس کافکا به میلنا آمده است:
مدام میکوشم چیزی بیان کنم، چیزی توضیحناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی بگویم که در استخوانها دارم، چیزی که فقط در استخوانها تجربهپذیر است. چهبسا اینچیز در اصل همان ترسیست که گاهی دربارهاش گفتوگو شد، ولی ترسی تسرییافته به همهچیز، ترس از بزرگترین و کوچکترین، ترس، ترسی شدید از به زبان آوردن یک حرف. البته شاید این ترس فقط ترس نیست، شاید چیزیست فراتر از هرچه که موجب ترس میشود.
پیشنهاد ما این است که برای درک بهتر نوشتهها و دنیای فرانتس کافکا و همچنین آشنا شدن با زندگی خود او این دو کتاب را یعنی کتاب نامه به پدر و کتاب گفتگو با کافکا مطالعه کنید. همچنین معرفی کتاب امریکا از کافکا را نیز میتوانید در کافهبوک مطالعه کنید.
رمان محاکمه
ماکس برود – دوست نزدیک کافکا که نوشتههای او را منتشر کرد – میگوید از نظر کافکا رمان محاکمه ناتمام است. اما اگر خوانندهای از این موضوع آگاه نباشد و کتاب را بخواند نه تنها با مشکلی در داستان روبهرو نمیشود بلکه احتمالا متوجه ناتمام بودن کتاب هم نمیشود. از این نظر بین سه رمان فرانتس کافکا این رمان انسجام بیشتری دارد.
داستان کتاب محاکمه از این قرار است: «یوزف کا.» مشاور ارشد بانک است و در آستانه تولد سی سالگیاش است یک روز صبح در اتاقش به شکل عجیبی بازداشت میشود. او نمیتواند حدس بزند که آیا این شوخی همکارانش برای غافلگیر کردن اوست و یا واقعا قانونی را زیر پا گذشته است. هرچه نباشد او در کشوری قانونمدار، که در آن صلح و آرامش برقرار است، زندگی میکند و همینطور نمیشود کسی را بازداشت کرد.
جملات ابتدایی کتاب گویای همهچیز در این مورد است:
بیشک کسی به یوزف کا. تهمت زده بود، زیرا بیآنکه از او خطایی سر زده باشد، یکروز صبح بازداشت شد…. بلافاصله در زدند و مردی که کا. تا آن روز او را در این آپارتمان ندیده بود، به درون آمد.
مرد، باریکاندام و در عین حال قرص و محکم بود. لباسی تنگ و مشکی به تن داشت، چیزی شبیه به لباس مسافرها، مجهز به تعداد زیادی چین و جیب، سگک و دگمه و یک کمربند، طوری که خیلی کاربردی به نظر میرسید، بیآنکه دقیقاً معلوم باشد در چه زمینهای. کا. پرسید: «شما کی هستید؟» (رمان محاکمه اثر فرانتس کافکا – صفحه ۱۳)
یوزف کا. همچنان چیزی را باور نمیکند اما هرچه بیشتر با مردان سیاهپوش صحبت میکند پی میبرد که انگار مسئله شوخیبردار نیست و او واقعا تحت بازداشت است. در ابتدا به کا. حتی اجازه نمیدهند از اتاقش خارج شود و یا کسی به دیدن او بیاید. در آخر نیز به او میگویند در انتظار محاکمه باشد.
سقوط یوزف کا. آغاز میشود. ذهنش درگیر هزاران سوال مختلف میشود و به نظر رهایی از این موضوع امکانپذیر نیست.
اصلا چه اتفاقی افتاده است؟ چرا بازداشت شده؟ به چه جرمی؟ چرا افرادی که او را گرفتهاند از خود مدرکی نشان نمیدهند و به مدارک خود او هم بیتوجه هستند؟ افرادی که او را در اتاقش گرفتهاند به نظر آدمهای بی سروپایی هستند و هیچ به مامور شباهت ندارند.
مدتی بعد که بیشتر با وضعیت آشنا میشویم، درمییابیم که بازداشت یوزف کا. هم غیرعادی است. به او میگویند که فراموش نکند همچنان بازداشت است اما این موضوع باعث نمیشود که سر کارش حاضر نشود و یا از زندگی عادیاش فاصله بگیرد.
وضعیت به همین شکل پیش میرود و کمی بعد عموی کا. وارد داستان میشود تا به او کمک کند. همراه یکدیگر پیش وکیلی میروند که از دوستان عمویش است. میتوان گفت این وکیل ضربه نهایی را وارد میکند. وکیل خودش را بسیار جدی نشان میدهد اما در عین رسیدگی به کار آنها فقط یک چیز دارد که بگوید: کا. بهتر است تسلیم سرنوشت شود!
اما یوزف کا. چنین کاری نمیکند، از اول هم چنین کاری نکرد و…
در پسگفتار کتاب، ماکس برود درباره رمان محاکمه مینویسد: «دستنوشت رمان محاکمه را در ژوئن ۱۹۲۰ در اختیار گرفتم و همان زمان مرتب کردم. دستنوشت فاقد عنوان است. ولی کافکا همواره در گفتوگوها از آن با نام محاکمه یاد میکرد.
فصلبندی آن و نیز عناوین فصلها را خود او ترتیب داده است، هرچند در مورد توالی فصلها ناچار بودم به احساس خودم تکیه کنم. ولی از آنجا که دوستم بخش بزرگی از رمان را برایم خوانده بود، هنگام مرتب کردن اوراق توانستم از حافظهام کمک بگیرم.»
کتاب حاضر ده فصل دارد و در پایان کتاب نیز فصلهای ناتمام آن و بخشهایی که نویسنده حذف کرده بود آمده است. عناوین ده فصل کتاب عبارت است از: بازداشت.
گفتوگو با خانم گروباخ. و سپس فرولاین بورستنر / نخستین بازجویی / در سالن خالی جلسات. دانشجو. دبیرخانهها / دوست فرولاین بورستنر / کتکزن / عمو. لنی / وکیل. کارخانهدار. نقاش / بلوکِ بازرگان. برکناری وکیل / در کلیسای جامع / پایان.
درباره رمان فرانتس کافکا
تقریبا هیچچیز در کتاب محاکمه عادی نیست. نه جرمی که به واسطه آن یوزف کا. بازداشت شده عادی است نه دادگاهی که در آن محاکمه میشود و نه حتی روند محاکمه. خواننده نیز دقیقا نمیداند با چه نوع دادگاهی روبهرو است اما هرچه بیشتر همراه شخصیت اصلی در مسیر حرکت میکند، پی میبرد که احتمالا محکومیت یوزف کا. به خود او بستگی دارد.
در واقع چیزی در درون او وجود دارد که به این محکومیت دامن میزند. اینطور نیست که فقط یوزف کا. در برابر دادگاه حضور داشته باشد، دیگران نیز در مسیر دیده میشوند ولی داستان کا. متفاوت است.
در ابتدا شاید به نظر برسد یوزف کا. آدمی معمولی است و فقط به خاطر تهمتی که به او زندهاند بازداشت شده اما میبینیم رفتارهای خود او هم عجیب و اسرارآمیزاند. هرچند فردی قانونشکن به نظر نمیرسد و بسیار پیگیر ماجراست تا از آن سر در بیاورد اما انگار جرمهای زیادی مرتکب شده و از خیلی وقت پیش انتظار این محاکمه را میکشید.
به نظر میرسد در درونش احساس گناهکار بودن میکند و به هیچ وجه نمیتواند از این واقعیت فرار کند. ضمن اینکه دادگاه نیز به شکل تصادفی به سراغ کسی نمیآید.
من اطلاعات چندانی ندارم، هرچه را هم که میدانم از زبان این و آن شنیدهام. ولی همه با هم متفقالقولاند که کسی نسنجیده متهم نمیشود و وقتی دادگاه کسی را متهم میکند، به گناه او یقین کامل دارد و بهسختی میتوان دادگاه را از این یقین منصرف کرد. (رمان محاکمه اثر فرانتس کافکا – صفحه ۱۴۷)
همانطور که اشاره شد، رویه دادرسی شکل خاص خودش را دارد و با اینکه یوزف کا. بازداشت است اما میتواند به زندگی عادیاش برسد. از او بازجویی میشود اما اجازه عصیان، پرخاشگری و سرک کشیدن به اتاقهای دادگاه را هم دارد. هر کاری که بخواهد میتواند بکند ولی دادگاه و دادرسی – چون احساس گناه وجود دارد – همچنان در جریان است. در این باره در پسگفتار مترجم آمده است:
دادگاه فقط در صورتی فعال میشود که احساس گناه وجود داشته باشد و در این میان تشخیص عیوب کوچک و بزرگ شخصی برای دادگاه اهمیتی ندارد.
در نتیجه مسئلهی تهمتزنی که در جملهی نخست رمان مطرح میشود، به صورت پارادوکس پاسخ داده میشود. شخص ثالث و بدخواهی در میان نیست. یقیناً یوزف کا. خود آن کسی است که ورای خلافکاریهای ریز و درشت، اتهامی اصولی را علیه خود مطرح کرده است و دادگاه موظف است آن را پیگیری کند.
احساسات درونی یوزف کا. مدام بین گناهکار بودن و بیگناه بودن در نوسان است اما روند بیمعنی دادرسی وضعیت را بحرانیتر میکند. کا. هرچقدر تلاش میکند تا با مقامات عالیرتبه دیدار کند و بیگناهی خودش را ثابت کند به جایی نمیرسد و فقط کارمندان دونپایه و خُرد را میبیند. هرچه تلاش بیشتر، تحقیر بیشتر.
همین موضوع یوزف کا. را به سمت پوچی و حتی جنون میکشاند. آیا او لیاقت دیدار با مقامات بالایی را ندارد؟ اصلا آیا قانونی وجود دارد؟ چیزی به نام عدالت چطور؟
این دقیقا چیزی است که نویسنده در نظر دارد: نقد یک سیستم بروکراسی و اقتدارگرا. اگر قانونِ شفاف و دادگاه عادلی وجود نداشته باشد همه ما میتوانیم گناهکار باشیم. هر لحظه ممکن است درِ اتاق باز شود و ما به جرمی که نمیدانیم چیست محکوم شویم و این محکومیت به فروپاشی ما منجر شود.
نقطه اوج داستان هنگامی است که کشیش را نزد یوزف کا. میفرستند. مکالمه کشیش زندان و کا. از جمله کلیدیترین بخشهای رمان برای درک کتاب است.
در این قسمت از کتاب، کشیش درباره مفهوم «قانون» صحبت میکند. قانونی که دادگاه براساس آن عمل میکند و معلوم میشود این قانون یک قاعده کلی نیست که بر اساس آن افراد را قضاوت کنند. میتوان گفت این قانون چیزی شبیه وجدان شخصی است، چیزی شبیه ندای درون که فرد اگر به آن بیتوجهی کند باید منتظر عواقبش هم باشد.
تفسیرهای زیادی از کتاب محاکمه در دسترس است و میتوان گفت هر فردی با توجه به آنچه در درونش جریان دارد، برداشت خاص خودش را خواهد داشت.
این کتاب از جمله بهترین کتابهایی است که شما را با دنیای تیره و تاریک کافکا آشنا میکند. ما در کافهبوک آن را در لیست کتابهای پیشنهادی خود قرار دادهایم.
جملاتی از رمان محاکمه
کا. در کشوری قانونمدار زندگی میکرد، همهجا صلح و آرامش برقرار بود، قوانین پابرجا بودند، پس چه کسی جزئت کرده بود توی آپارتمان کا. به سراغش بیاید؟ (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۱۶)
تلفنی به کا. خبر داده بودند که یکشنبهی آینده در ارتباط با پروندهی او تحقیقات مختصری انجام خواهد گرفت. به او گوشزد کردند که تحقیقات مربوطه بهطور منظم، اگر نه هر هفته، دستکن در فواصل زمانی بیشتر پیگیری خواهد شد، و اینکه از یکسو مصالح عمومی حکم میکند محاکمهی او بهسرعت به پایان برسد، اما از سوی دیگر تحقیقات باید از هر لحاظ با دقت انجام بگیرد و به خاطر فشار ناشی از آن، نباید هر بار بیش از حد به درازا بکشد. در نتیجه برای حل این مشکل مقرر شده است جلسات تحقیق سریع و پیدرپی، اما کوتاهمدت برگزار شود. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۴۱)
کا. آهسته به دنبال آنها رفت و به نخستین شکست بیچون و چرای خود در برابر این آدمها اذعان کرد. البته دلیلی نداشت که به علت این شکست ترس به خود راه بدهد.
علت این شکست فقط مبارزهجویی او بود و بس. اگر خانه میماند و زندگی عادی خود را پی میگرفت، از هریک از این آدمها هزار بار برتر بود و میتوانست هرکسی را با یک تیپا از سر راه خود کنار بزند. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۶۵)
تو خیلی عوض شدی، پیشترها ذهن روشنی داشتی، ولی حالا کندذهن شدی؟ میخوای بازنده محاکمه باشی؟ میدانی چنین چیزی چه مفهومی دارد؟ مفهوم آن این است که تو از دست میروی و همهی قوم و خویشها هم نابود میشوند، دستکم اینکه همه به خفت و خواری میافتند. یوزف، به خودت بیا. این بیاعتنایی تو مرا دیوانه میکند. آدم تو را که میبیند این ضربالمثل تقریبا باورش میشود: سروکار داشتن با این محاکمه همان و شکستخوردن همان. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۱۰۰)
در برابر این دادگاه ایستادگی ممکن نیست، باید اعتراف کرد. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۱۱۱)
فقط سعی کن جلب توجه نکنی! آرام باش، حتی اگر با عقل جور درنیاید! باید به خود بقبولانی که این سازمان عریض و طویل قضایی عملا تا ابد به حال تعادل میماند و احیاناً اگر متهم در نقطهای که ایستاده است مستقلاً چیزی را تغییر دهد، فقط زیر پای خود را خالی کرده است و این خود اوست که احتمالاً سقوط میکند، در حالی که سازمان عریض و طویل در مقابل هر مزاحمت کوچکی بهآسانی در نقطهای دیگر – چون همهچیز با هم در ارتباط است – جایگزینی میتراشد و خود از هر تغییری مصون میماند، البته اگر منسجمتر، هوشیارتر، سختگیرتر و شرورتر نشود. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۱۲۲)
چه نوع تبرئهای هستید. سهامکان وجود دارد: تبرئهی واقعی، تبرئهی صوری و تعویق. مسلماً تبرئهی واقعی از همه بهتر است، ولی من در این زمینه هیچ اعمال نفوذی نمیتوانم بکنم. به نظر من اصولاً هیچکس نمیتواند در زمینهی تبرئهی واقعی اعمال نفوذ کند. در اینگونه موارد احتمالاً فقط بیگناهی متهم تعیینکننده است. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۱۵۰)
دستهجمعی نمیشود در برابر دادگاه کاری از پیش برد. پروندهها تکبهتک بررسی میشوند. این دادگاه دقیقترین دادگاه ممکن است، بنابراین نمیشود دستهجمعی کاری از پیش برد. فقط گاهی کسانی بهعنوان تکنفر پنهانی به نتیجهای میرسند. دیگران تازه پس از حصول نتیجه از آن باخبر میشوند. کسی هم نمیفهمد چهطور چنین چیزی ممکن شده است. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۱۷۱)
من گناهکار نیستم. اشتباه میکنند. اصلا چهطور ممکن است آدمیزاد گناهکار باشد؟ (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۲۰۵)
دادگاه از تو چیزی نمیخواهد. اگر بیایی، تو را میپذیرد، و وقتی بروی، مرخصت میکند. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۲۱۴)
تنها کاری که در این لحظه از دستم برمیآید این است که تا آخر کار شعور آرام و نظمدهندهی خود را حفظ کنم. همیشه میخواستم با بیست دست به دنیا چنگ بزنم، آنهم به قصدی ناصواب. این کار نادرست بود. آیا بجاست که نشان دهم از این محاکمهی یکساله هم درسی نگرفتهام؟ بجاست که کارم بهعنوان انسانی کودن به پایان برسد؟ بجاست بهحق دربارهام بگویند که میخواستم محاکمه را در آغاز به پایان برسانم، و حالا در پایان میخواهم آن را از نو شروع کنم؟ نمیخواهم دربارهام چنین چیزی گفته شود. ممنونام از اینکه این آقایانِ تقریبا لال و نفهم را در این راه همراهم کردهاند و بیان گفتنیها را به خودم واگذاشتهاند. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۲۱۷)
منطق بهراستی تزلزلناپذیر است، اما در برابر انسانی که میخواهد زندگی کند، تاب مقاومت ندارد. (رمان محاکمه اثر کافکا – صفحه ۲۲۰)
1- معرفی کتاب محاکمه در یوتیوب
2- معرفی کتاب محاکمه در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.