توضیحات
ارلاندو از مهمترین آثار ویرجینیا وولف می باشد که در اصل، نه فقط یک داستان بلکه تبلوری است از آنچه در ذهن خلاق او گذشته است.
ویرجینیا وولف در رمان «اورلاندو»، روح شعر و ادبیات را در قالب پسرکی به نام اورلاندو متبلور می سازد و این جوان شاعر در نیمه ی رمان تغییر جنسیت می دهد و زن می شود، زن شدن اورلاندو آن قدر طبیعی اتفاق می افتد که نیازی به هیچ توجیه علمی نیست. اورلاندو می خواهد زن باشد و از زن بودن خود خوشنود است. همین. اورلاندو می خواهد مادر باشد و از مادر بودن خود خوشنود است. همین.
این رمان می تواند نشانه ی این باشد که ادبیات به سمت زنانگی می رود. روح ادبیات در جستجوی زنانگی است چون دیگر از زبان مردانه و منطق مردانه و سلطه ی مردانه خسته شده است. ویرجینیا وولف به جو سطحی و سراسر آکسیون و تنش عملی مردانه بی اعتماد بود، نیز به رمان تخیلی بازاری که بی مایگی اش را هیچ به خود نمی گرفت. واقعیت موجود را در «حیرت و سرگشتگی درون و حال ملموس و آکنده از آگاهی» با گونه ای تعصب صوفیانه محک می زد.
کتاب اورلاندو نوشته ویرجینیا وولف نویسندهی فمینیست انگلیسی است و توسط محمد نادری ترجمه شده است. داستان درباره ی نجیب زاده ای به نام ارلاندو است که نمی میرد و در طول زمان تغییر جنسیت می دهد تا فقط ناینده ی یک جنسیت نباشد. مترجم، درباره ی این اثر چنین نوشته است:
بیهوده است بخواهیم داستان ارلاندو را تعریف کنیم. در این رمان داستان در داستان میآمیزد گویی در هزارتویی از قصه گرفتار شدهایم. فقط میتوانیم بگوییم که شخصیت اصلی رمان وولف در عصر ملکه الیزابت به دنیا میآید و هرگز نمیمیرد بلکه در هر دوره و قرن پوست عوض میکند و چیزی دیگر می شود تا به عصر ما می رسد. به همین سبب خواندن این کتاب آسانتر از توصیف آن است.
”مردی را پشت اسب دید. مرد یکّه خورد. اسب ایستاد.
«خانم!» درحالیکه روی زمین خم شده بود بانگ برآورد «خانم شما زخمی شدهاید؟»
«من مُردهام، آقا.» پاسخ او بود.“
ویرجینیا وولف کتاب ارلاندو را در ۱۹۲۸ میلادی نوشت؛ جایی میانهی به سوی فانوس دریایی و موجها. نویسندهی شهیر انگلیسی در سالهای بینِ دو جنگ جهانی از چهرههای سرشناس و جریانساز ادبیات بود، از مهمترین مدرنیستهای قرن بیستم به شمار میرفت و جزو پیشتازان موجِ جدیدی از روایت بود که از آن با نام «جریان سَیَلان ذهن» نام میبرند.
در میان نوشتههای وولف، ارلاندو شاید از بقیه کمتر تیره و تجربی باشد؛ اینجا نه از مونولوگهای طویل و سیّال خبری هست، نه از حُزنِ معمول نوشتههای ناشی از گذشتهی تلخ نویسنده. وولف کلماتِ ارلاندو را با ظرافتِ بدیعی کنار هم چیده که نتیجهی آن اثری ادبیست با لحنی بکر، شوخ و طنّازانه که گاه به هزل و هجو منتهی میشود، و گاه نگاهی منتقدانه پیدا میکند. ارلاندودر گذشتن از مرزها و خط قرمزها به همین حدود اکتفا نمیکند؛ بلکه تا جایی که میتواند چهرههای حقیقی و مطرح ادبیات انگلستان را مضحکه قرار میدهد، اشراف، عوام و سیاست را دست میاندازد و به روشنفکرانِ زمانه دهنکجی میکند. وقایع کتاب شاید تماما وامگرفته از حقیقت نباشند، امّا برای هر واقعهی حقیقی در داستان استعارهای جایگزین شده.
نویسنده در دفتر خاطراتش دربارهی این کتاب نوشته بود «بیوگرافییی که از ۱۵۰۰ میلادی آغاز میشود، و تا زمان حال ادامه مییابد.» زندگینامهای که وقتی آن را تا انتها میخوانیم متوجه میشویم چندان شباهتی به سایر زندگینامهها ندارد. هر چند خود ویتا به بعضی قسمتهای کتاب معترض بود و ادعا میکرد وولف زیاده از حد بر تخیل خود برای پروراندن کاراکتر ارلاندو متّکی بوده تا حقیقتهای رفتاری او، امّا وولف بارها در نامهها و نوشتههای مختلف به این مسئله که ارلاندو از روی شخصیت و علایق ویتا گرتهبرداری شده، اشاره کرده است.
اما اهمیت و پررنگ بودن این کتاب در کارنامهی ویرجینیا وولف نه برای لحن سیال آن است و نه سایر عناصری که چونان امضای شخصیِ نویسنده در باقی آثارش نیز وجود دارند؛ قهرمان کتاب، «داستان» شگفتانگیزی را از سر میگذراند. او زندگی خود را از سال ۱۵۰۰ میلادی آغاز میکند، زمانی که پسر نوجوان جسوریست که سودای شاعری و نویسندگی به سر دارد و ملکهی آن زمانْ او را سوگلی خود میداند. ارلاندو عاشق میشود، ماجراجویی میکند، بیوقفه مینویسد و در کمال شگفتی در نیمههای داستان، تغییر جنسیت مییابد. به واسطهی این تغییر جنسیت، همهچیز عوض میشود. رگههای فمنیستی وولف از این قسمتِ داستان به بعد شدیدتر بروز پیدا میکند؛ آنجا که ارلاندو درمییابد در کالبد جنس مؤنث هیچچیز برایش بهمانند زمانی که مذکّر بوده، نیست.
پیشتاز بودن رمان تنها به تغییر جنسیت قهرمان محدود نمیشود. زمان هم در این کتاب سیال است. هنگامی که همهچیز در اطراف ارلاندو در حال تغییر و پیشرویست، ارلاندو از قرنی به قرن دیگر، از دورهای به دورهی دیگر روانه میشود. قهرمان قصه شاهد تغییر همهچیز است و روایت از نیمههای داستان از حالت خطی تبدیل به هزارتویی میشود که ما را به همراه ارلاندو به درون خود میکشد. در گیجیِ مبهمی که مخاطب را در خود حل میکند، او و همهچیز در حال تغییرند و به ثبات هیچچیز اعتمادی نیست.
در این میانه تنها چیزی که ثابت و قابل اطمینان است، علاقه و میل قهرمان قصّه است به نوشتن. اشتیاق سوزان او برای نوشتن از قرنی به قرن دیگر تشدید میشود و او در این هزارتو برای نجات به ادبیات چنگ میاندازد. خواندن رمان ارلاندو شاید به واسطهی این سیالیت آسان نباشد، اما خواننده میتواند دستهای ارلاندو را بگیرد و اجازه دهد که این قهرمان -به مدد نیرویی فرازمینی چون ادبیات- لذت کشف این هزارتو را به او نشان دهد و او را از این معمای حیرتانگیز وارهاند.
درباره نویسنده:
آدلاین ویرجینیا وولف (Adeline Virginia Woolf) بانوی رماننویس، مقالهنویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود که آثار برجستهای چون خانم دالووی (۱۹۲۵)، به سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اتاقی از آن خود (۱۹۲۹) را به رشته تحریر درآوردهاست. ویرجینیا وولف عمیقا بر اکثریت نویسندگانی که پس از او به رمان پرداختند، تاثیر گذاشته است. او به عنوان مقاله نویس و منتقد درباره ی سرنوشت زنان هنرمند و آنهائی که از تنگناها و محدودیت زمان خود رنج برده اند، مقالات و انتقادات تاثیر گذار نوشته است.
زندگی ویرجینیا وولف
ویرجینیا وولف در لندن متولد شد او سومین فرزند، در میان 2 پسر و 2 دختر پدر و مادرش بود. پدرش لسلی استفن منتقد، زندگی نامه نویس و پژوهشگر نامدار عصر ویکتوریا بود و مادرش جولیا استفن از زیبارویان مشهور زمان خود بود که در خانه اش محافل مشخص ادبی ترتیب می داد. کتابخانه ی معظم و ذوق آفرین لسی استفن در خانه محل پرورش ذوق ادب ویرجینیا بود.
فرزندان استفن، ویرجینیا، وانسا، توبی و آدریان همگی با مراقبت پدر و و مادرشان در کوشش های فکری خود تشویق می شدند اما بیشترین تاثیر پدر بر ویرجینیا بود. طی دروس روزانه، پدرش به ویرجینیا می آموخت که چگونه مطالب را با همه ی احساس خود بخواند و زیبائی نوشته ها را دریابد و تحسین کند. از پدرش آموخت که کلمات و عقاید نه فقط فوق العاده اهمیت دارند بلکه می توانند بی نهایت دلپذیر و افسون کننده باشند.
ویرجینیا مادرش را در کودکی از دست داد، از دست دادن ناگهانی مادرش در سیزده سالگی و به دنبال آن درگذشت خواهر ناتنیاش دو سال بعد منجر به اولین حمله از رشته حملههای عصبی ویرجینیا وولف شد. با وجود این بین سالهای ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱، موفق شد در دانشکده زنان کالج سلطنتی لندن درسهایی (گاه تا حد مدرک) در زبان یونانی، لاتین، آلمانی و تاریخ بگذراند که مقدمات آشنایی او را با بعضی از پیشگامان مدافع آموزش زنان مانند کلارا پیتر، جرج وار و لیلیان فیتفول فراهم کرد.
ویرجینیا پس از مرگ پدرش در ۲۲ سالگیاش (سال ۱۹۰۴)، بعد از آنکه توانست از زیر سلطه برادر ناتنیاش جورج داکورت آزاد شود، استقلال تازهای را تجربه کرد. برپایی جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش ونسا، و برادرش توبی و دوستان آنها تجربه نو و روشنفکرانهای برای آنها بود. در این جلسهها سر و وضع و جنسیت افراد مهم نبود بلکه قدرت تفکر و استدلال آنها بود که اهمیت داشت. علاوه بر این، ویرجینیا همراه خواهر و برادرش به سفر و کسب تجربه نیز میپرداخت. استقلال مالی ویرجینیا در جوانی و پیش از مشهور شدن، از طریق ارثیه مختصر پدرش، ارثیه برادرش، توبی که در سال ۱۹۰۶ بر اثر حصبه درگذشت و ارثیه عمهاش، کارولاین امیلیا استیون (که در کتاب اتاقی از آن خود بدان اشاره کرده است) به دست آمد.
ویرجینیا در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف کارمند پیشین اداره دولتی سیلان و دوست قدیمی برادرش ازدواج کرد و همراه با همسرش انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کردند؛ انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی. اس. الیوت) را منتشر کرد. ویرجینیا وولف نویسنده رمانهای تجربی است که سعی در تشریح واقعیتهای درونی انسان دارد. نظرات فمینیستی وی که از روح حساس و انتقادی او سرچشمه گرفته، در دهه ششم قرن بیستم تحولی در نظریات جنبش زنان پدید آورد. ویرجینیا وولف در نگارش از سبک سیال ذهن بهره گرفته است.
کتاب اتاقی از آن خود وولف در کلاسهای آیین نگارش پایههای مختلف تحصیلی دانشگاهی تدریس میشود. علاوه بر اهمیت شیوه نگارشی آن، این کتاب ویژگیهای نثر مدرنیستی را در مقالهنویسی وارد کرده و سبک جدیدی ایجاد کرده است. گذشته از این، اتاقی ازآن خود را شکل دهنده جریان نظری فمینیستی و به طور خاص نقد ادبی فمینیستی میدانند.
ویرجینیا وولف طی جنگهای جهانی اول و دوم بسیاری از دوستان خود را از دست داد که باعث افسردگی شدید او شد و در نهایت در تاریخ (۲۸ مارس ۱۹۴۱) پس از اتمام آخرین رمان خود به نام بین دو پرده نمایش، خسته و رنجور از وقایع جنگ جهانی دوم و تحت تأثیر روحیه حساس و شکننده خود، با جیبهای پر از سنگ به «رودخانه اوز» در «رادمال» رفت و خود را غرق کرد.
او در آخرین یادداشت خود برای همسرش نوشت:
عزیزترین، تردیدی ندارم که دوباره دچار جنون شدهام. احساس میکنم که نمیتوانیم یکی دیگر از این دورههای وحشتناک را از سر بگذرانیم؛ و این بار بهبودی نخواهم یافت. شروع به شنیدن صداهایی کردهام و نمیتوانم تمرکز کنم؛ بنابراین کاری را میکنم که به گمانم بهترین کار ممکن است. بهترین شادی ممکن را تو در اختیارم گذاشتهای. هرآنچه میتوان بود برایم بودهای. گمان نمیکنم تا پیش از شروع این بیماری وحشتناک هیچ دو نفری میتوانستند از این شادتر باشند.
بیش از این توان مبارزه ندارم. میدانم که دارم زندگیات را تباه میکنم، میدانم که بدون من میتوانی کار کنی؛ و میدانم که خواهی کرد. میبینی؟ حتی نمیتوانم این را هم درست بنویسم. نمیتوانم چیزی بخوانم. میخواهم بگویم همه شادی زندگیام را مدیون توأم. تو با همه چیز من ساختهای و به طرزی باورنکردنی نسبت به من مهربان بودهای. همه چیز جز اطمینان به نیکی تو مرا ترک گفتهاست. دیگر نمیتوانم به تباه کردن زندگیات ادامه دهم. گمان نمیکنم هیچ دونفری بتوانند آنقدر که ما شاد بودهایم شاد باشند.
نخستین زندگی نامهنویس رسمی وولف خواهرزادهاش، کوئنتین بل است که گذشته از ویژگیهای مثبت، چهرهای نیمهاشرافی و پریشان از او ترسیم کردهاست. در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ پژوهشگران مختلفی دربارهٔ وولف نوشتند و به تدریج هم تصویر واقعبینانهتر و متعادلتری از وولف به وجود آمد و هم به اهمیت سبک و فلسفه او در ادبیات و نیز نقد فمینیستی پرداخته شد. جین مارکوس از پژوهشگرانی است که دربارهٔ سبک ویرجینیا وولف کتاب نوشته است. او ویرجینیا وولف را سیاسی سرسخت و مبارز میداند و استدلال میکند وولف با آگاهی ای که به طبقه اجتماعی و تأثیر آن بر رشد فردی داشته، نباید نخبهگرا محسوب شود.
قسمتی از متن کتاب:
«دست مرد برای نگه داشتن شمشیر آزاد است و زن باید از دست خود برای نگه داشتن ساتن استفاده کند تا از روی شانه هایش نلغزد. مرد تمام رخ و از رو به رو به جهان مینگرد گویی آن را برای استفاده ی او و به دلخواه او ساخته اند. زن از نیمرخ به جهان مینگرد با نگاهی موشکاف و حتی شکاک. اگر هر دو لباسی مشابه به تن میکردند امکان داشت که نگاهشان به جهان نیز یکسان باشد.»
1-معرفی کتاب ارلاندو در یوتیوب
2- معرفی کتاب ارلاندو در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.