توضیحات
کتاب دلبند او در سال 1988 منتشر شد. این کتاب در همان سال موفق به دریافت جایزهی معتبر پولیتزر شد. ساختن فیلم از روی کتابهای موفق یکی از شایعترین روشهای فیلمسازی است؛ آثار تونی موریسون هم از این قاعده مستثنا نبودهاند. فیلم دلبند با بازی اوپرا وینفری، مجری و تهیهکننده موفق آمریکایی، یکی از اقتباسهای سینمایی از آثار موریسون است.
معرفی کتاب دلبند اثر تونس موریسون
وقتی «تونی موریسون»، نخستین زن سیاه پوست برنده ی «جایزه ی نوبل ادبیات»، رمان «دلبند» را به «60 میلیون نفر و بیشتر» تقدیم کرد، می خواست نگرش همگان را درباره ی بردگی سیاه پوستان به چالش بکشد. ادبیات و به طور مشخص، رمان می تواند به بی عدالتی و تأثیرات آن در جامعه بپردازد.
از این رو، «موریسون» نیز می خواست از ظرفیت رمان برای مستندنگاری اجتماعی استفاده کند. «تونی موریسون» قدرت رمان را در شکل گیری اعتقادات و باورها پذیرفت و همین پذیرش، باعث شد آزادانه و هنرمندانه بتواند در داستان هایش هر کاری را که می خواهد، انجام دهد.
«موریسون» از آن دست نویسندگان محافظه کار نبود که به دلیل احتیاط بیش از حد، از طرح سؤالات اجتماعی اجتناب ورزیده و موضوعات خود را به روابط شخصی و زیبایی شناسی سطحی محدود می کنند تا مبادا پیامدهای اجتماعی یا اقتصادی، دامن گیرشان شود! «تونی موریسون» زنی شجاع در دنیای ادبیات است که در آثارش از مطرح کردن هیچ موضوعی نمی ترسد. در بخش اول مقاله، به تحلیل یکی از مهم ترین آثار «موریسون» یعنی رمان «دلبند» می پردازیم و در بخش دوم، مروری کوتاه بر برخی از مهم ترین آثار این نویسنده ی تأثیرگذار خواهیم داشت.
چرا باید دلبند را خواند؟
رمان «دلبند» به همان اندازه که پر از احساسات است، سرشار از معنی است. «تونی موریسون» دقیقاً می داند که می خواهد چه کاری انجام دهد و از چگونگی انجام دادن آن مطمئن است. «موریسون» نمی تواند استثمار سیاه پوستان در طول تاریخ را جبران کند، اما می تواند صدای همنوعانش باشد و از ادبیات، به نفع آن ها استفاده کند. این نویسنده ی بزرگ از هر چیزی که بتواند بهره می برد تا همه ی وجوه مورد نظرش را در داستان شکل دهد.
شخصیت های داستان های «موریسون» پیچیده اند. هر دو داستانی که در زمان های حال و گذشته می گذرند، جذابیت خاص خود را دارند چرا که نویسنده با دقت هر چه تمام تر، حال و گذشته را در هم می تَنَد. در این میان، نباید از سبک منحصر به فرد «موریسون» به سادگی بگذریم. شیوه ی نگارش این نویسنده ی برجسته، منحصر به فرد است.
نثر «موریسون»، تصویری و هیجان انگیز است و هر کجا لازم باشد از فرهنگ غنی سیاه پوستان و لهجه های محلی در آن بهره می گیرد. این بانوی بزرگ همچون سُکان داری چیره دست است که با ایجاد تغییر در مسیر داستانگویی، هیچ گاه از چارچوب مورد نظرش در روایت بیرون نمی زند و کشتی داستان گویی را به بهترین شکل هدایت می کند.
«موریسون» در داستان «دلبند»، رئالیسم (واقع گرایی) مرسوم را انکار می کند و از لغاتی فاخر و روایتی شاعرانه بهره می گیرد، اما با این وجود، از واقعیتی ژرف در تاریخ پرده بر می دارد. همان طور که در شعر فارسی، ترجیعبند بر اهمیت یک بیت تأکید می کند، تکرار برخی تصاویر و رویدادها در داستان «دلبند» نیز به اهمیت و واقعی تر شدن توصیفات کمک می کنند و مخاطب هیچ گاه در صداقت گزارش های «موریسون» شک نمی کند.
خلاصه داستان کتاب دلبند
داستان کتاب دلبند براساس زندگی یک زن سیاهپوست و برده است. این زن همراه همسر و بچههایش از مزرعهای که در آن به بردگی گرفته شدهاند فرار میکنند و به اوهایو پناه میبرند. وقتی بردهدار آنها را پیدا میکند زن به دور از چشم همسرش برای اینکه فرزندش چند ماههاش طبق قانون به دست بردهدار نیفتد و به بردگی گرفته نشود، فرزندش را به قتل میرساند و مدتی فرزندی که در شکم دارد را به دنیا میآورد. سالها بعد روح فرزند به قتل رسیده در قالب دختری نوجوان به خانه وارد شده و میخواهد انتقام قتل را از مادر بگیرد اما…
توصیفات واضح و صحنهسازیهای دقیق قلم نویسنده باعث جذابیت این کتاب شده است. از نظر من در ادبیات، توصیف احساسات و عواطف مادرانه جایگاه وسیعی دارد اما این کتاب به شکل خارقالعادهای حق مطلب را در مورد قتل و احساسات یک مادر که به بردگی هم گرفته شده، ادا کرده است.
میتوان گفت از زیباترین و احساسیترین لحظات لحظه قتل دلبند به وسیله مادرش است. این کتاب علاوه بر بیان زجرها و شکنجههای جمعی تاریخ بردگی شکنجه و آسیبهای روحی، بردگان را به طور دقیق و زیبایی به تصویر کشیده است به طوری که خواننده در دردها و شادیهای هر کدام از شخصیتهای کتاب کاملا شریک بوده و حس هر کدام را به راحتی لمس میکند.
در بخشی از کتاب دلبند میخوانیم
بدون اینکه حتی تلاشی بکند، به مردی تبدیلشده بود که میتوانست وارد خانهای شود و زن را به گریه وادارد. چون با او، در حضور او، میشد این کار را کرد. حالت او بهگونهای متعالی بود. زنها او را که میدیدند میخواستند گریه کنند، میخواستند به او بگویند که در سینه خود دردی دارند و همینطور در زانوانشان.
زنانی قوی و معقول وقتی او را دیده بودند چیزهایی به او گفته بودند که فقط به یکدیگر میگفتند: اینکه زمانه چطور گذشت، هوس چگونه ناگهان در آنها شعلهور شد، حریص شد و چگونه آنها را بیش از پانزدهسالگیشان هار کرد، و چگونه شرمسار شدند و چگونه غمگین شدند؛ که مخفیانه آرزوی مرگ کردند، آرزو کردند از آن خلاص شوند، که چگونه خواب برایشان گرانبهاتر از هرروز بیداری بود.
دختران جوان راه بهسوی او کج میکردند تا اعتراف کنند با توضیح دهند که فردی که ملاقات کردهاند چقدر خوشپوش بوده درست انگار از رویاهایشان سر برآورده. درنتیجه بااینکه نمیدانست چرا اینچنین است، تعجب نکرد وقتیکه دنوِر اشک خود را در آتش اجاق سرازیر کرد.
پانزده دقیقه بعد هم که مادرش پس از تعریف ماجرای ربودن شیرش گریسته بود او را متعجب نساخت. پشت سر او بود، خمشده بود و بدنش مانند کمانی از مهربانی بود. گونههایش را به پشت او میسایید و اینگونه غم او را میفهمید؛ ریشههای آن را؛ بدنه ستبرش را و شاخههای پیچخورده آن را. انگشتانش را به سمت قزن های لباسش بالا آورد، باوجوداینکه نمیدید و صدایی هم نمیشنید، میدانست که اشکهای او بهسرعت جاری است.
جملاتی از کتاب دلبند
من درباره زمان حرف میزدم. باور کردنش برام خیلی سخته. بعضی چیزا میرن، میگذرن. بعضی چیزا میمونن. سابق اغلب فکر میکردم که این کار حافظه خودمه. میدونی، بعضی چیزا رو آدم فراموش میکنه و چیزایی هس که هرگز فراموش نمیشن. ولی درباره جاها اینطور نیست. جاها همیشه هستن.
اگه خونهای بسوزه، از بین میره ولی جای اون – تصویر اون – باقی میمونه و نه فقط تو ذهن من، بلکه بیرون از ذهن من، توی دنیا. چیزی که به یاد من میاد، تصویریه که از اونجا، از بیرون، خارج از مغزم بیرون میپره. یعنی حتی اگه بهش فکر نکنم، حتی اگه بمیرم، تصویر هرچه که کردهام، دونستهام یا دیدهام همیشه همونجا وجود داره. درست تو همون جایی که اتفاق افتاده. (کتاب دلبند – صفحه ۵۹)
-چرا؟ چرا خودتو مجبور به ماسمالی کارای اون میکنی و به جاش عذر میخواهی؟ اون دختر بزرگیه.
-بزرگی و کوچکی اون واسه من فرق نداره. «دختر بزرگ» واسه یه مادر معنایی نداره. فرزند، همیشه فرزنده. اونا رشد میکنن. پیر میشن ولی بزرگ بودن یعنی چی؟ واسه قلب من بیمعنیه. (کتاب دلبند – صفحه ۷۳)
نمیتونم زمانو به عقب برگردونم ولی میتونم گذشته رو به حال خودش ول کنم. (کتاب دلبند – صفحه ۱۱۱)
میخواستم کمکت کنم، ولی ابرها جلویم را گرفته بودند.
اینجا ابر نیست.
اگر آنها حلقه آهنی دور گردنت ببندند، با دندانهایم آن را میکنم. (کتاب دلبند – صفحه ۳۲۰)
فقط یه چیزو بهم بگو. یه مرد سیاه چقدر باید بِکِشه. بهم بگو آخه چقدر؟ (کتاب دلبند – صفحه ۳۴۸)
نویسنده ای که از زندگی سیاه پوستان می گوید
محوریت اصلی آثار «موریسون»، برده داری، تبعیض و هر آن چیزی است که به زندگی سیاه پوستان مربوط می شود. آثار ارزشمند این بانوی بزرگ آن قدر در جهان مشهور شد که «اوپرا وینفری»، یکی از مطرح ترین مجری های تلویزیون آمریکا و نویسنده ی کتاب هایی چون «با اطمینان می دانم که» و «راه روشن است» در فیلمی سینمایی که از رمان «دلبند» اقتباس شده بود، به ایفای نقش پرداخت.
اما با این که «تونی موریسون» را بیشتر به عنوان نویسنده ی کتاب «دلبند» می شناسند، در کارنامه ی ادبی این نویسنده، آثار درخشان دیگری نیز به چشم می خورد؛ آثاری که علاوه بر «جایزه ی نوبل ادبیات»، جوایز مهم دیگری از جمله «جایزه ی پولیتزر داستان» و «جایزه ی حلقه ی منتقدین کتاب آمریکا» را برای او به ارمغان آورده اند.
1- معرفی کتاب دلبند در یوتیوب
2- معرفی کتاب دلبند در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.