توضیحات
معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم اثر پونه مقیمی
تکه هایی از یک کل منسجم در دیماه سال 97 و در 360 صفحه از انتشارات بینش نو با تالیف خانم پونه مقیمی به چاپ و انتشار رسیده است
خانم پونه مقیمی یک روانشناس بالینی است که بعد از چاپ این کتاب هوادران زیادی در صفحه اینستاگرام خود پیدا کرد.
کتاب تکههایی از یک کل منسجم؛ رازهایی درباره آشتی با روابط و آدمها
پونه مقیمی در کتاب پرطرفدارش از سادهترین و در عین حال گنگترین جریان زندگی پیش روی ما صحبت میکند. ارتباط با دیگران و پیدا کردن اهدافی که ممکن است از آنها بی خبر باشیم یا آنها را نادیده بگیریم. اما مسیر زندگی هیچگاه دقیقا با برنامهریزی و اهداف ما کاملا همسو نیست. به همین دلیل است که در جریان زندگی ناچاریم با پیدا کردن تکه تکههایی پر معنا، به یک کل منسجم دست پیدا کنیم.
این کتاب به قدری نظر مخاطبین را به خود جلب کرده است که در کمتر از یک ماه به چاپ پنجم رسید. مضمون اصلی این کتاب مسائل روانشناختی و روابط بین افراد است. اینکه چطور می توانیم معنای جدیدی را در خودمان جست و جو کنیم و اینکه گاهی اوقات نیاز داریم که با درونمان تنها شویم تا بتوانیم نگاهی بهتر به رابطه خودمان با درونمان داشته باشیم.
این کتاب یک رمان با داستانی طولانی و پرفراز و نشیب نیست. اما میتوان نشانههایی از داستان را در دل جملات آن دید. یکی دیگر از ویژگیهای کتاب این است که بر خلاف اغلب کتابهای روانشناسی، مثبت اندیشی کاذب را پیشنهاد نمیکند. بلکه از شما دعوت میکند تا با واقعبینی مسیری هموار برای خود بسازید.
.
در بخشی از این کتاب تکه هایی از یک کل منسجم می خوانیم :
شاید زندگی پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کُلِ منسجم است.
پیدا کردنی که بهاندازهی یک عمر طول میکشد.
و تکههایی که همهجا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قرار بگیریم، آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخشهایی از خودمان را ببینیم. بخشهایی از خودمان را در رابطهها و در آدمهایی که تجربه میکنیم، در موقعیتهایی که قرار میگیریم، در فیلمهایی که میبینیم، در تاریخی که مرور میکنیم و حتی در کوچهای که هیچ عابری ندارد و باد درختهایش را بدون حضورِ تماشاچیان نوازش میکند. شاید زندگی همین است.
ما زندگی را نه بهصورت یک کل که بهصورت جزئیاتی روزمره میبینیم. درواقع ما در «لحظه»ای از یک زمانِ اکنون همیشگی هستیم و شاید آن لحظه تمام همان چیزی است که «هدف» نام دارد؛ هدفی به نام زندگی کردن. برخورد کردن با تکهای از زندگی و سپس پیدا کردن تکهای ناهشیار از درونِ خودمان. شاید زندگی تلاشی برای منسجمشدن و پیدا کردن بخشهای بیشتری از خودمان است ودر این تلاش مدام با اتفاقات زندگی مواجه میشویم. این کتاب تکههایی از یک کل منسجم است. کلی که هنوز تکمیلنشده اما در مسیر پیدا شدن و بیرون آمدن از ابهام است. شاید این کتاب بتواند بخشهایی از درونِ شما را بیدار کند و به پیدا شدن بخشهای گمشدهتان کمک کند.
همچنین در بخش هایی دیگر از کتاب تکه هایی از یک کل منسجم می خوانیم:
صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.
ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدمها، موقعیتها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد. ذهن ما باید هزاران داستان متقاعد کننده بسازد تا آرام آرام به لحظه خداحافظی نزدیک شویم. بههرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظههای خداحافظی فرا میرسند. امروز اگر نه، چند سال دیگر.
حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمیکند. در خداحافظیها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر میشود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شدهایم به خداحافظی خاصی نزدیک شدهایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.
*ما انتظار داریم کسی باشد، چیزی و یا نیرویی فراتر از ما تا به ما پرواز را بیاموزد، پرواز از فراز دردها و رنجها. حقیقت این است که قصۀ پرواز یک قصۀ قدیمی شکست خورده است.
پرواز هیچگاه برای ما نبوده و نخواهد بود. پرواز داستان پرندگان است. ما آدمهایی هستیم که بر روی پاهایمان راه میرویم و دنیا را با دستهایمان لمس میکنیم.
داستان ما، دیدن و حس کردن و لمس کردن است. با همین بدن و همین ذهن!
* حس کردن خوشبختی حس کردن مسیری است که خودمان تلاش میکنیم تمامش کنیم اما موضوع اصلاً تمام کردن یا نکردن نیست، موضوع تلاشی است که در مسیر انجام میدهیم. این تلاش هرچقدر سختتر باشد و مسیر با چالشهای بیشتری همراه باشد، احساس خوشبختی عمیقتر خواهد بود، مخصوصاً اگر بتوانیم مسیر را به پایان برسانیم.
* در اندوه، جهان سنگین میشود و زمان کند میگذرد اما در نهایت گذر میکند. در سالگردها و ماههای مشخصی که در آن اتفاقهای تلخی رخ داده ما اندوه و اضطراب را دوباره تجربه خواهیم کرد. چون بدن به صورت ناهشیار نزدیک شدن تداعی زمانی خاص را متوجه میشود، نزدیک شدن به سالروزی تلخ. به همین علت در نزدیک شدن به سالگردهای تلخ از حضور اندوه ناامید نشوید.
غم و اضطراب میآید و بعد از چند روز میرود و هر سال این اندوه قابلتحملتر میشود.
* صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.
*ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدمها، موقعیتها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد. ذهن ما باید هزاران داستان متقاعدکننده بسازد تا آرامآرام به لحظۀ خداحافظی نزدیک شویم. بههرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظههای خداحافظی فرا میرسند. امروز اگر نه، چند سال دیگر. حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمیکند. در خداحافظیها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر میشود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شدهایم به خداحافظی خاصی نزدیک شدهایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.
*باید بخشید. باید خودمان را برای تمام حماقتها، انتخابهای تلخ و برای تمام بدیهایی که انجام دادهایم ببخشیم. بخشش که آغاز شود، ادامۀ جاده دیده میشود. جادهای که هنوز مسافرش هستیم و هنوز ادامه دارد. بار گناه را که بر زمین بگذاریم، قدمهایمان سبکتر میشود.
*ما هیچگاه نمیتوانیم جهان بیرون از خودمان را تغییر دهیم. ما باید بیاموزیم در مقابل جهان بیرون از خودمان سکوت کنیم و تسلیم باشیم. اجازه دهیم او به راه خودش برود و ببینیم این گذر در نهایت به ما چه خواهد آموخت؟ در درون ما چه چیزی را تغییر خواهد داد. جریانهای درونی ما در کنترل ما قرار دارد. جهان درونی ما در ارادۀ ما است. تنها در مقابل این جهان است که هیچگاه احساس درماندگی نخواهیم کرد.
جهان درونی ما بخشی از هویت ما است. بخشی از ارادهای است که شاید مدتها است که آن را گم کردهایم.
کتابی که وقتی به دست میگیریم انگار پای صحبت دوستی نشستهایم که با ما چای میخورد و حرف میزند. همینقدر صمیمی و راحت… .
اين كتاب براي افرادي نوشته شده است كه ميخواهند با تعمق بيشتري به دنياي دروني خود نزديك شوند و با بخشي از دنياي ناشناخته روانشان آشنا گردند. در اين مسير از علم روانكاوي بهره گرفته شده
است. در متن كتاب مكانيزمهاي دفاعي ناهشيار شامل راههاي فرار، شيوههاي خودفريبي و … تشريح و راههاي مبارزه و خنثي كردن آنها ارائه شده است. همچنين تعارضهاي محتمل در روابط انساني
آشكار و مفهوم تنهايي به اختصار شرح داده شده است. تفكر درباره خود هدف غايي كتاب است.
درباره نویسنده:
پونه مقیمی، متولد سال ۱۳۶۱ روانشناس و روانکاو است. تحصیلات خود را نیز در رشته ی روانشناسی بالینی و در مقطع کارشناسی ارشد تکمیل کرده است. در حال حاضر با مرکز مشاوره تارا همکاری می کند.
وی در خصوص مسائل روانشناسی زیبا و بی پیرایه می نویسد و تنها بودن را نقص نمی داند و تلاشش برای بالندگی و رشد و تغییر نگرش افراد است.
نوشتههای پونه مقیمی در صفحۀ اینستاگرامش نمونۀ یادداشتنویسی برای کتاب نویسی است.
او با شعار «تنها بودن نقص نیست» فعالیت میکند و اکثر نوشتههایش در این صفحه حول محور همین جمله میچرخد.
سوابق تحصیلی و حرفهای:
*دانشجوی دکترای تخصصی روانشناسی
*کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
*دارای مدرک رواندرمانی روایت درمانی از دانشگاه اوترخت، با بورسیه تحصیلی
*دارای مدرک پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال استرس پس از سانحه از هلند، با بورسیه تحصیلی
*دارای مدرک درمانگری روانپویشی کوتاه مدت
*کارشناس روانشناسی شبکه رادیویی سلامت، برنامه “داستان ها و آدم ها” در سال 1395
1-معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم در یوتیوب
2- معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.