توضیحات
کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو یک کتاب انگیزشی بسیار الهام بخش و زیبا است که روایتی داستانی دارد و نویسنده یک داستان عالی را به تصویر میکشد. این کتاب که طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد جز کتابهای انگیزشی برتر تاریخ نیز به حساب میآید. در ادامه میتوانید خلاصهای از این کتاب پرطرفدار و زیبا را مطالعه کنید.
کتاب کیمیاگر یکی از الهامبخشترین و زیباترین کتابهایی است که به دست پائولو کوئلیو نوشته شده است. این نویسنده برزیلی یکی از بهترین و توانمندترین نویسندههای رمان در تمام جهان است و کتابهای او مورد علاقه بسیاری از دوستداران کتاب و کتابخوانی است.
داستان کتاب کیمیاگر چگونه پیش میرود؟
داستان این کتاب به گونهای پیش میرود که خواننده همواره پر از اضطراب میشود و تمایل دارد که بداند در مرحله ی بعدی داستان چه اتفاقی برای قهرمان میافتد . آیا به مقصد خود میرسد یا شکست میخورد و دست از پا درازتر به همان مکانی که در ابتدا بوده است برمیگردد؟
اصل داستان در مورد پسرک جوانی به نام سانتیاگو است که در شهر آندلس واقع در کشور اسپانیا زندگی میکند. وی از طریق چوپانی روزگار میگذراند. البته این چوپانی به این معنا نیست که فردی بیسواد است؛ زیرا پیش از چوپانی مدتی در زمینه علوم دینی و الهی تحصیل کرده و به همین خاطر با کتابهای دینی و غیردینی آشنا است و علاقه زیادی به مطالعه دارد. وی چندین بار خواب میبیند که یک گنج در اهرام مصر وجود دارد.
در ادامه این داستان او با یک پیرمرد شگفتانگیز آشنا میشود. گویی این پیرمرد از درون او آگاه است؛ زیرا از راز دل او پرده برمیدارد.
سانتیاگو از این خواب و تعبیری که پیرمرد برای آن ارائه میدهد به عنوان افسانه شخصی یاد میکند. او به خاطر رسیدن به این افسانه تمام گوسفندان خودش را میفروشد تا بتواند با فراغ بال به سمت هدف خودش حرکت کند.
او برای تحقق بخشیدن به هدف و افسانه شخصی خود رنجها و سختیهای زیادی را به جان میخرد و سه سال از جوانی خود را صرف حرکند در صحراها و بیابانهای شمال قاره آفریقا میکند تا بتواند به هدفی که در ذهن خود دارد برسد.
داستانی که در کتاب کیمیاگر توسط پائولو کوئلیو روایت میشود، نشان میدهد که این جوان در راه رسیدن به افسانه شخصی و هدفی که برای خودش معین کرده است دو بار تا لبه پرتگاه مرگ هم پیش میرود.
او در این مسیر چندین بار مال و ثروتی بسیار زیادی برای خودش دست و پا میکند و دوباره همه را از دست میدهد ولی جالب است که هرگز حاضر نمیشود که کنار بکشد و افسانه شخصی خودش را فراموش کند. او در تمام طول داستان مطمئن است که گنجی وجود دارد و او باید به این گنج دست پیدا کند.
در یکی از بخشهای داستان کتاب کیمیاگر سانتیاگو با دوشیزهای جوان و زیبا آشنا و عاشق او میشود. وی به او قول میدهد که وقتی افسانه شخصی خودش را تحقق ببخشد و به هدف خودش دست پیدا کند، مجدداً نزد دختر جوان میآید و با او ازدواج میکند.
پس از این اتفاق با یک کیمیاگر معروف آشنا میشود و آن کیمیاگر او را به سمت اهرام مصر هدایت میکند و در مسیر حرکت به سمت اهرام به او درسهایی از زندگی یاد میدهد.
در نهایت و در بخشهای پایانی این داستان سانتیاگو به اهرام مصر میرسد و در همان مکانی که فکر میکند مکان مخصوص گنج است شروع به حفر چاله و گودال میکند. این بخش از داستان واقعاً هیجانانگیز است.
در همان وقت چند راهزن به او حملهور میشوند و او را به بدترین شکل زخمی میکنند. وقتی راهزنها او را زخمی کردند او از یکی از آنها حرف عجیبی شنید. راهزن داشت برای دوستان خودش تعریف میکرد که در خواب خودش دیده است که گنجی در آندلس و دقیقاً در همان مکانی که سانتیاگو گوسفندان خودش را در آن نگهداری میکرد دفن شده است.
راهزن گفت که او به این خوابها هیچ علاقه و اعتقادی ندارد و آنها را چرند و پرند میداند. از این رو زندگی خود را صرف رسیدن به چنین رویاهایی نمیکند.
سانتیاگو با شنیدن این سخن سراپا خوشحالی و شور و شوق میشود و به سمت آندلس روان میشود و موفق میشود که گنج یا همان افسانه شخصی خودش را محقق کند. حال قصد داریم در ادامه به کلیت داستان اشاره کنیم تا بتوانید یک آشنایی کلی با داستان کتاب کیمیاگر داشته باشید:
یک روایت مکانی از داستان کتاب کیمیاگر
-
آندلس: سانتیاگو به افسانه شخصی خودش پی میبرد و تصمیم میگیرد که برای رسیدن به آن تلاش کند.
-
تاریفا: در منطقه تاریفا به یک کولی و یک پادشاه پیر برمیخورد و هر دو او را به دنبال کردن رویاهایش تشویق میکنند.
-
طنجه: سانتیاجو با تاجر کریستال کار میکند و با مرد انگلیسی که قصد دارد فلز را به طلا تبدیل کند آشنا میشود.
-
فایوم:
سانتیاگو عاشق بانوی صحرا که فاطمه نام دارد میشود.
- جیزه: متوجه میشود که هیچ گنجی در اهرام مصر نیست، گنج در آندلس واقع شده است.
- آندلس: سانتیاگو افسانه شخصی خودش را محقق میکند.
کتاب کیمیاگر یکی از بهترین کتابهایی است که میتوان به کارآفرینان جوان پیشنهاد داد. فردی که جوان است معمولاً سختیها و تلخیهای زندگی را کمتر چشیده است و به همین خاطر ممکن است به محض برخوردن با چند مشکل کنار بکشد و تصمیم بگیرد که زندگی ساده و معمولی کارمندی را انتخاب کند.
کارآفرینان جوان یا صاحب کسب و کارهای نوپا با مطالعه این کتاب به قلم پائولو کوئلیو خیلی خوب متوجه میشوند که زندگی همیشه آسان و بر وفق مراد نیست و ممکن است برای رسیدن به افسانه شخصی که برای خودشان تعریف کردهاند مجبور باشند مسیری طولانی را پشت سر بگذارند.
کتاب کیمیاگر یا The Alchemist
کتاب کیمیاگر از آثار معروف و پرفروش نویسندهی برزیلی، پائولو کوئیلو، داستانیست جذاب از روح بیقراری که در جستوجوی سلوک و رسیدن است.
کیمیاگر (The Alchemist) با سبکی مشابه به داستانهای شرقی روایتگر قصۀ پسر جوانی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را رها و به شمال آفریقا میرود تا در نزدیکی اهرام مصر گنجی مدفون شده را پیدا کند. او در مسیرش، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه میداند و یک کیمیاگر آشنا شده و نیز عاشق فاطمه، دختر صحرا میشود.
همهی آنها هدایتگر سانتیاگو در مسیر جست و جویش هستند. پائولو کوئیلو (Paulo Coelho) در این اثر از جملات قصار و پرمعنایی استفاده کرده که به سهم خود داستان را بسیار زیبا و دلنشین کرده است.
نویسنده در این رمان به مخاطبان خود این مفهوم را میرساند که اگر در زندگی هدفی پراهمیت دارند، هیچوقت آن را غیرقابل دسترس ندانند و برای آن تلاش کنند چرا که هر چه بیشتر ادامه دهند بیشتر شایسته نتیجهای والا خواهند بود.
سانتیاگو در طول سفر خود احساساتی از قبیل اشتیاق، ترس، تنهایی، عشق و حتی شکست را تجربه میکند اما همچنان مصمم به راه خود ادامه میدهد.
کوئیلو در این کتاب با اتکا به نقد از زندگی روزمره، همهچیز را با تخیل شروع میکند اما در آخر آنچه برای خواننده روشن است تحقق رویا و آرزویی است که محال پنداشته شده بود.
سانتیاگو نمادی از تمامی انسانهایی است که میخواهند برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنند، هرچند دیگران آن را حتی با قوه تخیل خود محال بدانند.
کیمیاگر که در بیش از 150 کشور دنیا انتشار و به بیش از 52 زبان ترجمه شده است، ایده اصلیاش از یکی از داستانهای هزار و یک شب و داستانی کوتاه به نام دو رویابین از خورخه لوئیس بورخس، گرفته شده است.
تا قبل از این اثر، پائولو کوئیلو دوران کاری پر فراز و نشیبی را از سر میگذراند، ولی با عزمی جزم نویسندگی را به عنوان یک شغل تمام وقت ادامه داد. از دیگر کتابهای او که در ایران به چاپ رسیده است، میتوان به خاطرات یک مغ، ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، کوه پنجم، یازده دقیقه، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، شیطان و دوشیزه پریم، زهیر، ساحره پورتبلو، والکیریها، چون رود جاری باش اشاره کرد.
در بخشی از کتاب کیمیاگر میخوانیم:
جوان چوپان، ناامید از خانهی آن پیرزن خارج شد و با خود عهد کرد که دیگر هرگز به خوابها اهمیتی ندهد. همچنین به خاطر آورد که باید در طول روز به چند کار برسد؛ به دکان بقالی رفته و مقداری مواد غذایی خریداری کند.
کتابش را با یک کتاب قطورتر مبادله کرده و بر روی نیمکتی در میدان اصلی شهر بنشیند تا نوشیدنی تازهای را که خریداری کرده بود، امتحان کند. چرا که روز گرمی بود و او موفق میشد کمی بدن خود را خنک کند. گوسفندان در دروازهی ورودی شهر و در اصطبل یکی از دوستان جدیدش بودند. او با مردم بسیاری در آن اطراف آشنا بود و به همین خاطر بود که مسافرت را بسیار دوست داشت.
او همیشه دوستان جدیدی به دست میآورد و نیازی نداشت تا تمام وقتش را با زندگی مداوم با آنها بگذراند. آنچه که در مورد صومعه اتفاق میافتاد معمولاً به این امر منتهی میشود که آنان به بخشی از زندگی ما تبدیل میشوند.
در آن صورت، اگر خودمان را براساس آنچه که دیگران از ما میخواهند تغییر ندهیم، آنان ما را به باد انتقاد میگیرند. چراکه مردم فکر میکنند به درستی میدانند که دیگران چگونه باید زندگی کنند. حال آنکه، هر یک از آنان نمیدانند، خودشان چگونه باید زندگی کنند.
همانند آن زن تعبیر کنندهی خوابها که نمیدانست چگونه آنها را به واقعیت تبدیل کند. از آنجا که، با کارگاه بازرگان سه روز فاصله داشت، تصمیم گرفت قبل از آنکه با گوسفندانش به سمت صحرا حرکت کند، منتظر بشود تا کمی آفتاب فروبنشیند.
درباره پائولو کوئیلو
پائولو کوئلیو در ۲۴ اوت سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل متولد شد. پائولو در نوجوانی میخواست یک نویسنده شود؛ اما والدینش اصرار داشتند او نیز همچون پدرش به حرفه مهندسی روی آورد. درونگرایی و سرپیچی کوئیلو از سنتها در ۱۶ سالگی، منجرشد تا پدر و مادرش او را به یک مؤسسه روانی بفرستند. پائولو قبل از اینکه به سن ۲۰ سالگی برسد، سه مرتبه از این موسسه فرار کرد.
او به خاطر آرزوهای پدرو مادرش، در مدرسه حقوق ثبت نام و رویای خود را برای نویسنده شدن رها کرد. اما یک سال بعد، مدرسه را ترک و مدتی همچون یک هیپی زندگی کرد. او به مناطق مختلف دنیا از جنوب آمریکا، شمال آفریقا، مکزیک، و اروپا سفر کرد و وقتی به برزیل بازگشت، بهعنوان یک ترانهسرا شروع به کار کرد. کوئلیو همچنین در مقام بازیگر، روزنامهنگار، و کارگردان تئاتر فعالیت کرد. او در سال ۱۹۸۶، در راه، یک بیداری معنوی را تجربه کرد، که آن را در اتوبیوگرافی خود در زیارت، شرح داده است.
پس از آن کوئلیو شغل پر درآمد خود به عنوان ترانهسرا را ترک کرد و به دنبال نوشتن تمام وقت رفت.
آثار متعددی از این نویسنده برزیلی منتشر شده است که از مهمترین آنها میتوان به خاطرات یک مغ، کیمیاگر، بریدا، کنار رود پیدار نشستم و گریه کردم، کوه پنجم، مبارزان راه روشنایی، ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، یازده دقیقه، هستی، زهیر، برنده تنهاست و …. اشاره کرد.
جملاتی از کتاب کیمیاگر
طی دو سال گذشته، همه دشتها و دهکدههای اندلس را زیر پا گذاشته بود و همه شهرهای منطقه را میشناخت، و این چیزی بود که به زندگیاش مفهوم میداد…. مفهوم سفر کردن.
تصمیم داشت در این دیدار، برای دخترک توضیح دهد که چگونه و چرا یک چوپان ساده و با سواد اشت و میتواند بخواند.
و علتش را شرح دهد…. که تا شانزده سالگی در صومعهای آموزش میگرفت… که پدر و مادرش علاقه داشتند از او کشیش بسازند، تا مایه غرور و سربلندی خانواده فقیری گردد که همه عمر سخت زحمت میکشید تا همانند گوسفندها فقط آب و خوراک کافی داشته باشند…. که لاتین و اسپانیولی و علوم دینی آموخته بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.