توضیحات
مغازه خودکشی اثر ژان تولی، یکی از درخشانترین و تکاندهندهترین آثار فانتزی سیاه است. این رمان عجیب در سال 2007 منتشر شد، مورد توجه همگان قرار گرفت و تاکنون به بیش از 20 زبان ترجمه شده است.
در سراسر کتاب مغازهی خودکشی (The Suicide Shop) حضور مرگ حس میشود، ژان تولی (Jean Teule) در مقابل تلاش برای ایجاد امید به زندگی، جنگی نمادین و پر از شوخیهای ظریف را به وجود آورده که در نهایت قرار است شما را شگفتزده کند. در واقع این کتاب، هجوی تمامعیار دربارهی مرگ و امید است.
در سرزمینی دور، انسانها بسیاری از منابع طبیعی را نابود کردهاند. هوا بسیار آلوده است و دیگر گُلی نمیروید. شاد بودن و خندیدن از عجیبترین چیزها به حساب میآید و مردم دلیلی برای زنده بودن ندارند. خودکشی کردن عادی و بسیار رایج است و مردم برای پایان دادن به زندگی تلخ خود به مغازه خودکشی میآیند تا روش خودکشی خود را برگزینند. مغازهای که در آن ابزار و ادوات خودکشی وجود دارد. همهجور وسیلهای در آن یافت میشود.
از انواع سم تا طنابهای دار، از انواع سلاحهای کمری مناسب برای انتحار تا ویروسهای کشنده. یک فروشگاه منحصربهفرد در زمان و مکانی نامعلوم. مغازه خودکشی به خود افتخار میکند که به آدمها کمک میکند تا از شر زندگی راحت شوند و شعارش هم این جمله است:
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
مالک این مغازه خانواده تواچ هستند. آنها به کسانی که قصد خودکشی دارند خدمات ارائه میدهد. خانواده تواچ حتی به مشتریان خود مشاوره خودکشی نیز میدهند و انواع و اقسام شیوههای گوناگون برای پایان دادن به زندگی عذابآورشان را به آنها پیشنهاد میکنند. این خانواده یک دختر به اسم مرلین و یک پسر به اسم ونسان دارند. اسم این دو فرزند از روی مرلین مونرو و ونسان ونگوک، شخصیتهای مهمی که خودکشی کردهاند، گرفته شده است. همهچیز در مغازه خودکشی و در خانواده تواچ خوب پیش میرود. پسر خانواده وسایل جدیدی برای خودکشی اختراع میکند و میل به خودکشی روز به روز بیشتر میشود.
اعضای خانواده کار خود را به خوبی انجام میدهند تا اینکه آلن به دنیا میآید. آلن یادآور نام آلن تورینگ، دانشمند و ریاضیدان نابغه انگلیسی است . تورینگ در اواخر عمر به دلایلی شخصی افسرده شد و جسد بیجان او را روی تختخواب پیدا کردند، به طوری که در کنار تختش، سیبی گازده و آغشته به سیانور افتاده بود. آلن با تمام خانوادهی افسرده و دلمردهاش فرق دارد. او کاملاً شاد و سرزنده است، قوانین مغازه را رعایت نمیکند و به شکل غیر قابل باوری مثبتاندیش و خوشبین است. تفاوتهای آلن باعث میشود که مشتریهای افسرده مغازه نیز تغییر کنند.
ژان تولی نویسنده، طراح و کارگردان فرانسوی در این رمان با مهارتی بالا مسئله خودکشی یا ادامه زندگی در شرایطی تیره و تاریک را در قالب طنز شرح میدهد. مغازهی خودکشی معروفترین اثر او است. در ذهن خود تصور کنید در جهانی مملو از ناکامی و تیرگی زندگی میکنید. امید به زندگی هر لحظه کمرنگتر میشود و هر روز خبرهای ناراحتکننده به گوشتان میرسد.
کره زمین به سمت نابودی حرکت میکند و وضعیت زندگی روز به روز دشوارتر میشود . مردم در این شرایط ممکن است چه کاری انجام دهند؟ آیا با عشق و علاقه به زندگی ادامه میدهند؟ اغلب مردم در این شرایط شاید خودکشی نکنند اما به احتمال زیاد به خودکشی فکر میکنند. در این شرایط وجود مغازه خودکشی چندان هم دور از ذهن و غیر ممکن نیست. مغازهای که فلسفه وجود خود را کمک به اشخاص شکستخورده و ناامید میداند. اشخاصی که با وجود همه شکستهایشان میتوانند در مرگ موفق باشند.
ژان تولی در سراسر این رمان شما را به امیدوار بودن و ادامه دادن زندگی سوق میدهد. او به شما میگوید که زندگی با تمام مشکلات، همچنان زیبا باشد. در واقع این خود شما هستید که انتخاب میکنید چه چیزی را ببینید.
همچنین به شما یاد میدهد که عشق به زندگی بیشتر از خودکشی طرفدار دارد. اما شما وقتی به جملات پایانی کتاب میرسید، به شدت غافلگیر میشوید. جملات پایانی کتاب ضربهای خردکننده به شما وارد میکند، ضربهای که قابل پیشبینی نیست و تمام چیزی که شما در ذهن ساختهاید را نابود میکند. پایان این کتاب یکی از چالشیترین پایانهایی است که برای مدت زیادی ذهن شما را درگیر خود میکند. پایانی که میتوان برداشتهای متفاوتی از آن داشت.
در قسمتهایی از کتاب مغازهی خودکشی میخوانیم:
«آلن! آخه چندبار باید بهت بگم؟ وقتی مشتریهامون از مغازه خرید میکنن، بهشون نمیگیم بهزودی میبینمت. ما باهاشون وداع میکنیم. چون دیگه هیچوقت برنمیگردن. آخه کِی این رو توی کلهت فرو میکنی؟، لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کردهاش پنهان کرده بود که با تکانهای عصبیِ او میلرزید. بچهی کوچکش روبهروی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد.
خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنشآمیز محکمتری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیکجیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی میآد این جا نباید بهش بگی، ادای آلن را درمیآورد، «صبح به خیر.» تو باید با لحنِ یه بابامُرده بهشون بگی «چه روزِ گندی مادام.»
یا مثلا بگی «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.» خواهش میکنم لطفا این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. میخوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو میبینی چشمهات رو میچرخونی و دستهات رو میبری پشت گوشت و تکونشون میدی؟ فکر کردی مشتریها میآن این جا لبخندِ ابلهانهی تو رو ببینند؟ واقعا میری روی مُخم. مجبورمون می کنی پوزه بند بهت ببندیم.»
«ما خودکشی رو تضمین میکنیم. اگه نمُردید، پولتون رو پس میدیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمیشید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدفتون. در ضمن همونطور که همیشه میگم، شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.»
«ما همیشه با محصولات طبیعی و حیاتوحش مشکل داشتیم. از قورباغههای طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! میدنید چیه؟ مشکل اینه که مردم بهقدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اونها میفروشیم، باز جذبشون میشن. عجیب اینکه این موجودات هم همون حس رو دارند و نیششون نمیزنند.»
مغازه خودکشی یک فانتزی سیاهِ تکاندهنده است. این رمان اثری از ژان تولی، نویسنده، طراح و کارگردان فرانسوی است که در سال ۱۹۵۳ به دنیا آمد. این رمان معروفترین اثر ژان تولی است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است.
رمان مغازه خودکشی از درخشانترین آثار فانتزی سیاهی است که در دو دهه گذشته در جهان نوشته شده است. در سراسر کتاب حضور متراکم مرگ وجود دارد و در مقابل تلاش برای ساختن امید به زندگی، نبردی نمادین و مملو از شوخیهای ظریف را به وجود آورده است که در نهایت قرار است خواننده را میخکوب کند.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
رمان عجیب ژان تولی، نویسنده و فیلمنامهنویس فرانسوی، هجوی است تمامعیار دربارهی مرگ و امید. رمان دربارهی یک دکان فروش ابزار و ادوات خودکشی است. همهجور خنزرپنزری در آن یافت میشود. از انواع سم تا طنابهای دار، از انواع سلاحهای کمری مناسب برای انتحار تا ویروسهای کشنده. یک فروشگاه منحصربهفرد در زمان و مکانی نامعلوم.
ژان تولی در این رمان موضوع مهم خودکشی یا ادامه زندگی در یک شرایط تیره و تار را در قالب طنز بیان میکند. تصور کنید در دنیایی زندگی میکنید که سرشار از ناکامی و تیرگی است. امید به زندگی کم و کمتر میشود و هر روز خبرهای فاجعهبار بیشتری منتشر میشود. کره زمین به سمت نابودی حرکت میکند و وضعیت زندگی روز به روز سختتر میشود. مردم در این شرایط ممکن است چه کاری انجام دهند؟
آیا با عشق و علاقه به زندگی ادامه میدهند؟ بیشتر مردم در این شرایط اگر خودکشی نکنند به احتمال زیاد به خودکشی فکر میکنند. در این شرایط وجود مغازه خودکشی چندان هم دور از ذهن نیست. مغازهای که فلسفه وجود خود را کمک به افراد شکستخورده میداند. افرادی که با وجود همه شکستهایشان میتوانند در مرگ موفق باشند.
یکی از قسمتهای جالب کتاب که در آن خانواده تواچ با پیشنهاد دادن آن برای کار خود بازار گرمی میکنند، دیدن اخبار تلویزیون است. اخباری که در ۹۹ درصد مواقع شامل خبرهای سیاه است. خبرهایی که امید به زندگی را از بین میبرند.
اما در مقابل همه سیاهیای که در رمان وجود دارد، آلن، پسر خانواده، نوری در تاریکی است. آقا و خانم تواچ از دست لبخندها و خوشبینیهای آلن به تنگ آمدهاند و حتی وقتی پیشنهاد دیدن اخبار را به او میدهند، آلن نکته مثبتی پیدا میکند و از ظاهر جدید گوینده اخبار تعریف میکند! خانواده تواچ نسلهای زیادی مغازه خودکشی را اداره کردهاند و تا به حال هیچکدام از آنها به زندگی امید نداشتهاند. حتی خواهر و برادر آلن به پدر و مادر خود اعتراض میکنند که: پس ما کِی میتوانیم خودکشی کنیم؟
در سراسر رمان مغازه خودکشی، ژان تولی مخاطب را به امیدوار بودن و ادامه دادن تشویق میکند. او به ما میگوید که زندگی با وجود همه مشکلاتی که دارد، میتواند همچنان زیبا باشد. در واقع این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم چه چیزی را ببینیم. میتوانیم در حال تماشای اخبار منفی باشیم ولی ظاهر زیبای گوینده خبر را ببینیم.
خودکشی طرفدار دارد. اما خواننده وقتی به جملات پایانی کتاب میرسد، به شدت غافلگیر میشود. جملات پایانی کتاب ضربهای خردکننده به مخاطب وارد میکند، ضربهای که غیرقابل پیشبینی است و ممکن است همه آنچه را که خواننده در ذهن ساخته، ویران کند.
پایان این کتاب یکی از چالشیترین پایانهایی است که به اعتقاد من برای مدت زیادی ذهن خواننده را درگیر خود میکند. پایانی که میتوان برداشتهای متفاوتی از آن داشت.
جملاتی از متن کتاب مغازه خودکشی
خانم تواچ همچنان پای صندوق ایستاده بود و نمیتوانست چشم از کالسکهی بچه بردارد. کالسکه تکان میخورد و جیرجیرِ صدایش با طنین خندهی بچه میآمیخت. آقا و خانم تواچ مات و متحیر به یکدیگر نگاه کردند. «لعنتی…»
ما خودکشی رو تضمین میکنیم. اگه نمُردید، پولتون رو پس میدیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمیشید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدفتون. در ضمن همونطور که همیشه میگم، «شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.»
ما همیشه با محصولات طبیعی و حیاتوحش مشکل داشتیم. از قورباغههای طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! میدنید چیه؟ مشکل اینه که مردم بهقدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اونها میفروشیم، باز جذبشون میشن. عجیب اینکه این موجودات هم همون حس رو دارند و نیششون نمیزنند
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهی کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهی پر لیوان رو ببینیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.