توضیحات
معرفی کتاب پله پله تا ملاقات خدا
پله پله تا ملاقات خدا به داستان زندگی مولانا از بدو تولد تا پایان زندگی اش می پردازد. این کتاب دوران کودکی شاعر و سفرهای او همراه پدرش از خراسان و بغداد تا آناتولی، جایی که او در قونیه تا پایان عمرش زندگی کرد را در بر می گیرد. این کتاب در قالبی داستانی نوشته شده است؛ ولی داستانی ست مستند که درون مایه ای متفاوت از مقولات متعارف داستانی دارد.
از زندگی و اندیشه های عارف بزرگی سخن گفته می شود که همه ی ما کم وبیش از افکار ژرف او آگاهیم. در این کتاب همه جا سخن از عشق مولانا به خداوند و سعی و کوشش او برای رسیدن به معبود و معشوق است و تنها بخش هایی از اثر به فعالیت های روزمره ی او می پردازد.«عبدالحسین زرین کوب» سعی کرده است
یک کتاب ساده بدون مراجع و مواخذ دست وپاگیر به خوانندگان ارائه کند و خود او نیز در مقدمه ی کتاب نوشته که سعی کرده است برای فهم و ارتباط بهتر همه ی مخاطبان، کتاب را به نثری ساده و موجز بنویسد. عبدالحسین زرینکوب در این کتاب بر خلاف سایر تألیفات خود از دادن مراجع و منابع مختلف و متعدد در داخل کتاب خودداری کرده و همه مطالب را به قلمی بسیار ساده، روان و عامه فهم نوشتهاست.
عنوان کتاب یادآور این بیت دفتر سوم مثنوی معنوی است: از مقامات تبتل تا فنا، پله پله تا ملاقات خدا.
بخشی از مقدمه کتاب
«پله پله تا ملاقات خدا، و این عنوان را از آنرو برای این نوشته برگزیدهام که خطّ سیر زندگی مولانا جلالالدین محمّد بلخی رومی معروف به مولوی را در سلوک روحانی تمام عمر او نشان میدهد؛ هرچند خود در مثنوی معنوی وی به شکل یک مصرع شعر، از زبان طعانهای نقل میشود که به پندار خویش هیچ نشانی از آن در مثنوی -که خود یک رویه از زندگی و سلوک مولاناست- نمییابد.
جزء اخیر مصرع مولانا هم تعبیری ترجمه گونه مأخوذ از کریمهٔ «وَ منْ یَرجُو القاءَ ربّه» در قرآن کریم است و با استناد به کلام لاریب در باب تعبیر و عنوان بر گوینده و نویسنده مجال ریبی نمیماند اگر چه امکان تأویل در این باب نیز توقف در ظاهر تعبیر را الزام نمیکند.»
این کتاب دارای ۴۰۰ صفحه و ۱۰۰بخش است. این کتاب در سر فصلهای «بهاءولد و خداوندگار» «هجرت یا فرار «لالای پیر در قونیه» «طلوع شمس» «غیبت بیبازگشت» «رقص در بازار» «حسام الدین و قصه مثنوی» «عبور به ما وراء شعر» «از مقامات تبتل تا فنا» و «سالهای پایان» منتشر شدهاست.
بخشی از کتاب
در کتاب دربارهٔ زنان آمدهاست: وقتی در مجالس فیه ما فیه خاطر نشان میکرد که در آنچه به رفتار با زنان مربوط است «غیرت را ترک کن اگر چه وصف رجال است ولیکن بدین وصف نیکو وصفهای بد در تو میآیند» از رسم رایج عصر که زن را به بهانه ئ غیرتمندی در حرم خانهها محبوس میداشتند انتقاد میکرد و به دستاویز حدیث الانسان حریص علی ما منع موجب تشدید رغبت در بین زن و مرد نشان میداد و تأکید میکرد که ترک اعتماد بر زن در این زمینه آنچه را مرد اصلاح میپندارد به افساد تبدیل میکند.
مولانا میپنداشت برای اهل دل زنی که در چادر میرود وقتی روی پوشیده نیست کمتر مایه ئ تشویش و فتنه است با این حال برای آنها که اهل نفس هستند و هنوز از هوسها پاک نشدهاند نباشند بیشتر مایه ئ ایمنی از فتنه است.
این اقوال که با رسم اهل عصر بشدت تفاوت داشت. نمونه ائ از اعتقاد او به ترک تعصبهایی بود که آنها نیز با اهل عصر تفاوت داشت. در مورد زنان وی حتی برای آنها مجالس سماع و وعظ خاص بر پا میکرد و هفتهای یک بار در خانه ئ امین الدین میکائیل نا یب السلطنه آنها را با لطایف معارف آشنا میکرد. حتی با آنها نماز میخواند و در حضور آنها آیین سماع برگزار میکرد.
درباره نویسنده:
عبدالحسین زرینکوب خوانساری (۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم برجستهٔ ایران معاصر بود. آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود. وی از تاریخنگاران برجستهٔ ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
زرینکوب بیش از چهار دهه در دانشگاه تهران، ادبیات فارسی، تاریخ اسلام و تاریخ ایران تدریس کرد و پس از انقلاب، با مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد، از جمله این که ۶۵۰۰ کتاب و مجله را به دائرةالمعارف بزرگ اسلامی اهدا کرد.
عبدالحسین زرینکوب در ۲۷ اسفند سال ۱۳۰۱ در بروجرد زاده شد. خانواده وی اصالتاً خوانساری بودند. جد وی ملا علیاکبر خوانساری اصفهانی است که در حوزه اصفهان درس خوانده و از شاگردان محمدباقر شفتی بود. او تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش به پایان برد. تحصیل در دورهٔ متوسطه را تا پایان سال پنجم متوسطه در بروجرد ادامه داد و بهدنبال تعطیلی کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر، برای ادامهٔ تحصیل به تهران رفت. رشتهٔ ادبی را برگزید و در سال ۱۳۱۹ تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد.
سال بعد به بروجرد بازگشت و به تدریس در دبیرستانهای خرمآباد و بروجرد پرداخت. در این دوران، درسهای مختلف از تاریخ و جغرافیا و ادبیات فارسی تا عربی و فلسفه و زبان خارجی را تدریس میکرد. در همین دوره، نخستین کتاب او به نام فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران در بروجرد منتشر شد.
در سال ۱۳۲۴، پس از آنکه در امتحان ورودیِ «دانشکدهٔ علوم معقول و منقول» و «دانشکدهٔ ادبیات» حائز رتبهٔ اول شدهبود، وارد رشتهٔ ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۲۷، دورهٔ لیسانس ادبیات فارسی را با رتبهٔ اول به پایان رساند، و سال بعد وارد دورهٔ دکتری رشتهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۳۴ از رسالهٔ دکتریِ خود با عنوان نقدالشعر، تاریخ و اصول آن، که زیرنظر بدیعالزمان فروزانفر تألیف شدهبود، با موفقیت دفاع کرد. زرینکوب در سال ۱۳۳۰ در کنار عدهای از فضلای عصر، همچون محمد معین، پرویز ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریاب خویی برای مشارکت در طرح ترجمهٔ مقالات دائرةالمعارف اسلام (طبع هلند) دعوت شد.
از سال ۱۳۳۵ با رتبهٔ دانشیاری کار خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و عهدهدار تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و تاریخ تصوف در دانشکدههای ادبیات و الهیات شد. زرینکوب چندی نیز در «دانشسرای عالی تهران» و «دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک» به تدریس پرداخت. وی از سال ۱۳۴۱ به بعد، در فواصل تدریس در دانشگاه تهران، در دانشگاههای آکسفورد، سوربن، هند و پاکستان، و در سالهای ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۴۹ در آمریکا بهعنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرینستون به تدریس پرداخت.
زرینکوب در سالهای ورودش به دانشکده، با قمر آریان آشنا شد. قمر آریان، در گفتگویی که در سال ۱۳۸۳ در روزنامهٔ جام جم چاپ شد، تعریف کرد که آشنایی آنها در فضای دانشکده نزدیک به ۹ سال ادامه یافتهبود، تا آنکه سرانجام عبدالحسین زرینکوب، که سیساله شدهبود، از آریان خواستگاری کرد.
به گفتهٔ خودش، زمانی که ماجرا را با پدرش مطرح کرد، شنید که پدرش بهخوبی با زرینکوب آشناست و مقالاتی از او خوانده، اما فکر میکرده که نویسندهٔ آن مقالات باید مردی ۵۰ساله باشد. آریان و زرینکوب در سال ۱۳۳۲ با هم ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند (زرینکوب نفر اول و آریان نفر دوم در کنکور دکتری بود). و پس از فارغالتحصیلی، سالهای سفرشان آغاز شد. قمر آریان سالهای بسیاری را همراه با همسرش در هند، چندین کشور اروپایی و عربی و لبنان گذراند. ازدواج آریان و زرینکوب فرزندی بهدنبال نداشت.
عبدالحسین زرینکوب در ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ در ۷۷ سالگی در تهران درگذشت.
این کتاب دارای 400 صفحه و 100بخش است. این کتاب در سر فصل های «بهاءولد و خداوندگار» «هجرت یا فرار «لالای پیر در قونیه» «طلوع شمس» «غیبت بی باز گشت» «رقص در بازار» «حسام الدین و قصه مثنوی» «عبور به ما وراء شعر» «از مقامات تبتل تا فنا» و «سال های پایان» منتشر شده است.
گزیده ای از فسمت 9_از مقامات تبتل تا فنا: تصوف خود او تصوف رایج در بین اهل خانقاه نبود. شیوه مشایخ صاحب خانقاه را که در ارشاد مرید نو راه خدمتهای سخت چون پاک کردن طهارتجای- فراشی- طبخ طعام صوفیان- دوختن خرقه های پاره آنها- و اقدام به زنبیل گردانی و گدایی به خاطر اطعام آنها بر وی الزام می کرد نمی پسندید و آن ها را به شدت انتقاد می کرد.
حتی رسم چله نشینی را هم که در این خانقاه ها معمول بود و خود او یکچند به اشارت سید بدان تن داده بود با نظر انکار می نگریست و ظاهرا مثل شمس که چله داران خانقاه ها را پیرو طریقهء موسی می خواند –این رسم را در طریق فقر محمدی جایز نمی شمرد .از طریقهء درویشان دوره گرد رفاعی که با نمایش دادن کارهای کرامات گونه موجب حیرت و اعجاب خلق می شدند نفرت داشت و یک بار حتی کراخاتون رابه خاطر آنکه به تماشای آنها رفته بود ملامت سخت کرد.
بیشتر سلوک متوحدانه را توصیه می کرد.احوال مشایخ گذشته و حکمتهای منقول از آن ها را برای سالکان راه سرمشق عملی و مایهء اعتماد در طی منازل سلوک تلقی می کرد.
یاران را به التزام شریعت و به التزام جوع و فقر و به اجتناب از هرگونه تظاهری که اخلاص عمل را مشوب سازد الزام می نمود. صبغه یی از فکر اهل ملامت و جلوه یی از طریقهء اهل فتوت همه جا در طریقهء او بچشم می خورد تربیت صوفیانهء او از مریدان سالکان بی ادعا و طالبان راستین راه خدا به وجود می آورد آنها را به تسامح و تواضع که مقدمهءکسر نفس و مرگ قبل از مرگ بود می خواند .
خدمت محتاجان شفاعت مجرمان و سعی در تر بیت و تهذیب کسانی که تغافل جامعه آن ها را از تربیت و کمال محروم داشته بود، در تصوف او مفهوم فتوت را به مرتبه عالی می رساند شمس و حسام الدین هر دو بیکسان در این تصوف نمونهء کمال محسوب می شدند سلوک مولانا طریقت را از شریعت جدا نمی ساخت و بدون التزام شریعت نیل به حقیقت را که هدف سلوک است ممکن نمی شمرد در عین حال وی شریعت را همچون شمع می دانست که را پر پیچ و خم و تاریک و باریک طریقت را جز به نور آن نمی توان طی کرد اما اگر انسان قدم در این راه نمی نهاد به طی کردنش نمی پرداخت مجرد تحصیل شمع برایش موجب نیل به مقصد نمی شد .
مقصد نیز حقیقت بود و وقتی نیل بدان حاصل می آمد طریق و شمع هر دو ضرورت خود را از دست می دادند . شریعت به اعتقاد وی علم بود و طریقت عمل بود اما حقیقت جز وصول الی الله که متضمن لقای رب است نبود. و چون آدمی از این حیات یعنی حیات جسمانی که شریعت به آن ناظر بود می مرد و مرگ پیش از مرگ او را حیات دیگر می بخشید آنگاه به قول مولانا در مثنوی ((شریعت و طریقت از او منقطع می شد و حقیقت می ماند.))
1-معرفی کتاب پله پله تا ملاقات خدا در یوتیوب
2- معرفی کتاب پله پله تا ملاقات خدا در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.