گزیده ای از کتاب
در روان درمانی، اکثر اوقات کشف می کنیم که افراد در کودکی، این پیغام را از محیط اطراف خود دریافت کرده اند: “دروغ بگو، تا دوستت داشته باشم. اگه حقیقت رو بگی، ترکت می کنم.” اگر این جملات را به طور شفاهی هم به این فرد نگفته باشند، اغلب اوقات چنین مفهومی را با اعمال و رفتارشان به او فهمانده اند.
کودک ممکن است در واکنش به این پیغام، انسجام، صداقت و حتی سلامت عقلی خود را فدا کند تا عشق پدر و مادرش که برای بقاء خود به آن نیاز دارد را دریافت کند. بسیاری از ما، به شیوه ای زندگی می کنیم که از این پیغام مخرب اطاعت می کنیم و به آن جامه عمل می پوشانیم.
چه به عنوان درمانگر و چه به عنوان دوست چنین افرادی، باید طبق این پیغام زندگی کنیم: “با تو صادق هستم، چون برام مهم هستی.
اگر من رو شرمسار کنی، شرم تو باعث نمی شه که من هم این شرم رو توی وجودم نهادینه کنم. تو من رو متهم می کنی که بهت آسیب زده ام، اما این دروغ هات هستن که بهت آسیب می زنن. حقیقت، غذای روح است و به همین خاطر هیچ وقت نمی تونه بهت آسیبی برسونه؛ اما افکار نادرستی که حقیقت وجودت رو پنهان می کنن، روحت رو مسموم می کنن.“
همه ما دروغ می گوییم. هنگامی که از فردی می خواهیم تا به ما نزدیک شود، این سوال قدیمی به میان می آید که: من می تونم چیزایی که دیگران تحمل شنیدنش رو ندارند بهت بگم، یا باید پنهانشون کنم؟
در گذشته، مجبور بودیم که یک دروغ را زندگی کنیم. درمانگر، از ما می خواهد که دروغ هایمان را رها کنیم تا بتوانیم با حقیقت زندگی کنیم.
کتاب دروغهایی که به خود میگوییم که در ظاهر درباره رواندرمانی است، در واقع درباره معنای آدم بودن است.
همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم. از این رو، همه به عنوان آدمهایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس میتوانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم.
با این کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خود میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم. شنیدن حقیقت از دیگری به معنا ی تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شده ایم: حقیقت.
ما در زندگی راههایی را میپیماییم که دروغهایمان مشخص کردهاند و فقط به رنج میانجامند.
وقتی رنجمان طاقت فرسا و جانکاه میشود، نیازمند کسی میشویم که در دیدن دروغهایی که باور کردهایم و دروغهایی که به خودمان میگوییم، ما را یاری دهد.
چون، تنها با دیدن این دروغهاست که با حقایق زندگیمان مواجه میشویم و به راه حقیقت بازمیگردیم؛ و چون، دروغهای ما بیمارمان و مواجهه با حقایق درمانمان میکنند.
این کار مستلزم وجود کسی است که ما را در دیدن آن دروغها و تحمل دردی که پنهان کردهاند، یاری دهد و هنگام فرو افتادن در حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، دستمان را بگیرد.
او در آنجا برروي برنامه آموزش روانپزشکی پویا کوتاه مدت کار مي کند.
او همچنین رئیس برنامه آموزشی روان درمانی کوتاه مدت دینامیک جامع يا ISTDP و همچنين در دانشکده برنامه آموزش ISTDP انجمن EDT ایتالیا و Laboratorium Psykoeducaji در ورشو مي باشد.
جان فردريکسون در نروژ، سوئد، دانمارک، لهستان، ایتالیا، لبنان و ایالات متحده تمرین می کند.