توضیحات
معرفی کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست
در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست، بلندترین رمان جهان است که در ایران با ترجمه مهدی سحابی منتشر شده است. کتاب اول این مجموعه برای اولین بار در سال ۱۳۶۹ به بازار آمد. کتابهای دیگر نیز به تدریج ترجمه و چاپ شد و با انتشار کتاب آخر، این مجموعه سرانجام در سال ۱۳۷۸ کامل شد. این رمان بزرگ باعث شده عده زیادی از منتقدان مارسل پروست را بزرگترین نویسنده قرن بیستم بدانند.
جلد اول رمان: کتاب طرف خانه سوان
جلد دوم رمان: کتاب در سایه دوشیزگان شکوفا
جلد سوم رمان: کتاب طرف گرمانت
جلد چهارم رمان: کتاب سدوم و عموره
جلد پنجم رمان: کتاب اسیر
جلد ششم رمان: کتاب گریخته
جلد هفتم رمان: کتاب زمان بازیافته
مارسل پروست نویسنده فرانسوی اوایل قرن بیستم است که رسماً بلندترین رمان دنیا را نوشته است: در جستجوی زمان از دست رفته با بیش از یک میلیون و دویست هزار کلمه (به شکل دقیق: ۱٫۲۶۷٫۰۹۶)، دو برابر رمان جنگ و صلح اثر لئو تولستوی.
در جستجوی زمان از دست رفته
کتاب در ۷ جلد و طی ۱۴ سال به زبان فرانسه منتشر شد و بلافاصله یک شاهکار شناخته شد و به عقیده خیلیها برترین رمان قرن یا حتی برترین رمان همه زمانها بود. چیزی که آن را خاص میکند این است که یک رمان سرراست از نظر روایت نیست، مخلوطی از توصیفات نبوغآمیز از اشخاص و مکانها و فلسفه کلی زندگی است. سرنخ اصلی درباره این رمان در نام کتاب – در جستجوی زمان از دست رفته – است.
رمان داستان مردی را روایت میکند که تقریبا آشکارا خود مارسل پروست است، او در حال پژوهش درباره معنای زندگی است. تعریف میکند که از وقت تلف کردن دست برمیدارد و شروع میکند به درک و قدشناسی از وجود و بودن.
مارسل میخواست کتابش در درجه اول به کمک ما بیاد. پدرش آدرین پروست یکی از پزشکان بزرگ زمانه بود – کسی که وبا را در فرانسه ریشه کن کرد – در اواخر عمر پدر، مارسل پسری نحیف و مریضحال بود که با درآمد میراثش زندگی میکرد و با نداشتن شغلِ درست و حسابی خانواده را ناامید کرده بود، به خدمتکارش گفت:
ای کاش میشد با کتابهایم به بشریت همان خدمتی را بکنم که پدرم با کارهاش کرده بود.
خبر خوش اینکه حسابی موفق شد. رمان مارسل پروست مسیر منظم راوی را ترسیم میکند در بررسی سه منبع محتمل برای معنی زندگی. اولین مورد، موفقیت در اجتماع است.
پروست از یک خانواده مرفه طبقه متوسط بود ولی از جوانی فکر کرده بود شاید معنی زندگی رسیدن به سطوح عالی جامعه باشد. در آن زمان این به معنی ارتباط داشتن با اشراف، دوکها و دوشسها و شاهزادهها بود. در زمان ما معنی آن میشود معروف شدن، ستاره شدن. روای داستان سالها وقت صرف میکند تا از پلکان ترقی بالا رود و چون هم جذاب و هم اهل فضل و دانش بود نهایتاً به حلقه خوبان پاریس وارد میشود: دوستی با دوک و دوسش دوگرمانت.
ولی خیلی زود متوجه یک موضوع آزاردهنده میشود:
این آدمها آن اسوههای خارقالعادهای که خیال کرده بود، نیستند. مصاحبت دوک ملالآور است و همهاش درباره پول صحبت میکردند. دوسش خوشرفتار است ولی بیرحم و توخالی بود. مارسل از آن دورهمیها خسته میشود و میفهمد که فضیلت و رذیلت بین آدمها بدون توجه به شهرت و ثروت تقسیم شده است.
در جستجوی زمان از دست رفته
مارسل خود را رها میکند تا با آدمهای بیشتر و متنوعتری بجوشد. هرچند پروست در هجو فخرفروشی اجتماعی قلمفرسایی میکند، اما این با حسی از درک و همدردی همراه است.
این خطا خیلی طبیعی است مخصوصا در جوانها که خیال کنند آن بیرون یک طبقه برتر در دنیا وجود دارد و زندگی ما انسانها بیرنگ و روح است چون با آدمهای درست و حسابی آشنا نیستیم. ولی در جستجوی زمان از دست رفته قاطعانه اطمینان میدهد که آن بیرون هم خبری نیست. چیزی به نام پارتی آدمهای باحال و بینقص نداریم.
دومین چیزی که راوی رمان پروست در جستجوی معنی زندگی بررسی میکند، عشق است.
در جلد دوم رمان، راوی با مادربزرگ خود به کنار دریا میرود. ساحل و تفرجگاه محبوب و مد روز کابورگ. آنجا بهشدت عاشق یک دختر جوان و زیبا به نام آلبرتین میشود. دختری با موهای کوتاه، لبخند معصومانه و طرز صحبت بیخیال و خودمانی. برای تقیریبا ۳۰۰ صفحه راوی جز به آلبرتین فکر نمیکند. معنای زندگی حتما مهر آلبرتین است ولی به مرور زمان متوجه میشود که اینجا هم ناامیدی کمین کرده است.
لحظهای میرسد که نهایتا میتواند آلبرتین را ببوسد.
مرد درست مانند موجوی ابتداییتر از سختپوستان دریایی و یا نهنگ، معلوم است که اعضای مناسب مهرورزی را ندارد. مخصوصا عضوی برای بوسیدن. و در غیاب این عضو لبهایش را جایگزین میکند و نتیجه آن حسی که حاصل میشود فقط یه ذره بهتر از نوازش معشوق با شاخ یا عاج است.
از دید پروست وعده نهایی عشق این است که از تنهایی رها شویم و زندگی خود را با شخص دیگری پیوند بزنیم که همه وجود ما را بشناسد.
ولی رمان به نتیجه تلختری میرسد: هیچکس نمیتواند دیگری را کاملا درک کند.
تنهایی همهگیر است و ما زائران تنهایی هستیم که در تاریکی سعی میکنیم همدیگر را با شاخهایی که داریم ببوسیم. اینجا به سومین و تنها گزینه پیروز برای معنای زندگی میرسیم: هنر.
از دید پروست هنرمند لایق ستایش است به این دلیل که دنیا را تروتازه، صاحب درک و زنده نشان ما میدهد. نقطه مقابل هنر برای پروست چیزی است به نام عادت. از دید پروست حجاب عادتها آشنایی بین ما و هرچیزی که مهم است، فرود میآید و زندگی را نابود میکند. عادت دید را تیره و تار میکند و اجازه نمیدهد زیبایی یک غروب، کار و دوستیها را حس کنیم.
بچهها هنوز رنجور عادتها نشدهاند، برای همین از چیزهای ساده ولی کلیدی به وجد میآیند: یک چاله آب، پریدن روی تختخواب، ماسه و یا نان تازه. ولی ما آدم بزرگها نازپرورده شدهایم، برای همین مدام دنبال محرکهای قویتری مثل شهرت و عشق هستیم. چاره کار به نظر پروست زنده کردن قدرت قدرشناسی و حس کودکی در بزرگسالی است. دریدن حجاب عادتها و آغاز درک و قدرشناسی از زندگی روزانه با یک حساسیت جدید. به نظر پروست این کاری است که یک گروه مردم همیشه میکنند: هنرمندان.
هنرمندان میدانند چطور عادت را کنار بزنند و زندگی را به جایگاه باشکوه و شایسه آن برگردانند: وقتی یک نیلوفر آبی یا استراحتگاه بین راهی را نشانمان میدهند یا ساختمانی را از یک دیدیگاه جدید به ما نشان میدهند، دقیقا همین کار را میکنند.
هدف پروست الزاماً این نیست که هنر خلق کنیم یا مدام در موزهها پرسه بزنیم. موضوع این است که به دنیا، دنیای خودمان با سخاوت یک هنرمند نگاه کنیم: که یعنی لذت بردن از چیزیهای کوچک مثل آب، آسمان یا شعاع نور روی یک تیکه کاغذ.
اتفاقی نیست که نقاش محبوب پروست فرمیر بود. نقاشی که میدانست چطور جادوی کارهای روزمره را به چشم بیاورد. حال و هوای فرمیر در رمان در جستجوی زمان از دست رفته حاکم است. آن هم به آشتی دادن ما به شرایط عادی زندگی تعهد دارد.
بعضی از جالبترین قطعههای نوشتههای پروست توصیف افسون امور روزمره است مثل:
مطالعه در قطار
رانندگی در شب
بو کردن گلها در بهار
نگاه کردن به بازی نور روی سطح آب
پروست به نوشتن در مورد کیکهای لذیذ کوچکی به نام فرانسوی مدلن معروف است. علت آن از عقایدش در مورد هنر و عادت میآید. در همان اوایل رمان در جستجوی زمان از دست رفته راوی به ما میگوید که مدتها افسرده و غمیگن بوده است و بعد یک روز یک فنجان دمنوش و یک مدلن میخورد و ناگهان آن مزه او را به گذشته پرت میکند. کاری که از بوها و مزهها برمیآید. برمیگردد به دوران بچگی، وقتی تابستانها را در خانه بیرون شهر عمهاش میگذارنده است. جویباری از خاطرهها در ذهنش جاری میشود و به او امید و قدرشناسی میدهد. به خاطر کیک مدلن. از آن زمان به تجربه راوی داستان میگویند لحظه یا دم پروستی. دمی از یادآوری ناخواسته و آتشین، وقتی گذشته سرزده از یک بو یا مزه یا لامسه سر برمیآورد و با قدرت ما را صدا میکند.
دم پروستی میگوید دلخوشیها کم نیست. چشمها را باید شست.
زنده بودن را فراموش کردهایم، به تمام معنا زنده بودن را فراموش کردهایم. نوشیدن چای در رمان کلیدی است، چون همه آموزههای پروست را درباره قدرشناسی بیشتر از زندگی آموزش میدهد. این موضوع به راوی کمک میکند بفهمد که مشکل از متوسط بودن زندگیاش نیست بلکه بیشتر از تصویری است که در ذهنش در حافظه خودآگاه دارد.
رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر پروست
پروست میگوید علتی که زندگی را با وجودی که در لحظههای خاص خیلی زیبا به نظر میرسد بیارزش ارزیابی میکنیم این است که داوری ما براساس شواهد خود زندگی نیست بلکه از تصاویر دیگری است که هیچ چیزی از خود زندگی نشان نمیدهد، بنابراین ما با تحقیر این لحظهها را قضاوت میکنیم. به همین خاطر است که هنرمند اینقدر مهم است. آثار آنها مانند یه لحظه پروستی طولانی است و به ما یادآوری میکنند که زندگی زیبا، سحرآمیز و پیچیده است.
هنر ملال و حقنشناسی رو زایل میکند.
فلسفه پروست در کتابی به دست ما میرسد که خود او مثال عینی نظراتش است. اثر هنری است که زیبایی و علاقه را به زندگی برمیگرداند. با خواندن رمان در جستجوی زمان از دست رفته حواس دوباره بیدار میشوند و هزاران چیزی که فراموش کردهایم به مرکز توجه برمیگردند و برای مدتی به حساسیت و ظرافت خود پروست خواهید شد.
به همین یک دلیل هم که شده، حتما باید آن یک میلیون و دویست هزار کلمه را خواند و باید قبل از اینکه دیر شود قدر بودن را شناخت.
در تئوری میدانیم که زمین میچرخد. اما در عمل این را نمیبینیم و آسوده زندگیمان را میکنیم، چون زمینی که رویش گام میزنیم، نمیجنبد.
زمان زندگی نیز چنین است و برای نشان دادن گریزش، قصه نویسان ناگزیر به چرخش عقربهها شتابی دیوانهوار میدهند، ده، بیست، سی سال را در دو دقیقه به خواننده مینمایانند.
کوته فکران، میپندارند که ابعاد بزرگ پدیدههای اجتماعی، فرصت بسیار خوبی برای رخنه و کاوش در روان آدمی به دست میدهد.
اما باید بدانند که برعکس:
تنها با فرو رفتن در ژرفناهای یک فرد میتوان به درک آن پدیدهها رسید.
تجربه باید به من میآموخت – البته اگر هیچگاه چیزی به کسی آموخته باشد – که عاشقی یک نفرین است.
مانند نفرینهایی که در قصهها میخوانیم و علیهاش کاری نمیشود کرد و فقط باید صبر کنی تا افسونش پایان بگیرد.
در جدایی، سخنان مهرآمیز را کسی میگوید که عاشق نیست.
یا باید رنج نکشیدن را انتخاب کرد یا دوست داشتن را.
هر کسی، افکاری را روشن مینامد که میزان پریشانیشان،به اندازهی پریشانی افکار خود اوست.
نویسنده، فقط به دلیل عادتی که ریشه در زبان غیرصمیمی دیباچهها و تقدیمنامهها دارد میگوید: «خوانندهی من».
در حالی که در واقع، هر خوانندهای، زمانی که کتابی را میخواند، خوانندهی خودش است.
کتاب نویسنده چیزی جز نوعی وسیلهی بصری نیست که او در اختیار خواننده میگذارد تا با آن بتواند آنچه را که شاید بدون آن کتاب نمیتوانست در خودش ببیند، درک کند.
محک حقیقت کتاب این است که خواننده آنچه را که کتاب میگوید در خودش باز بشناسد
در جستجوی زمان از دست رفته» علی رغم حجم بزرگ و قیمت گرانش مورد استقبال کتابخوان ایرانی قرار گرفته است. شاید تعداد زیادی از خریداران این رمان پس از خواندن صفحاتی طولانی در جلد اول که فقط شرح انتظار پسری است نوجوان که چشم براه بوسه شب بخیر مادرش است از خواندن مابقی این رمان بزرگ منصرف شده باشند.
مارسل پروست رمانی به شیرینی قصه های هزارویک شب ننوشته و بنا نداشته به شیوه الکساندر دوما خواننده را سرگرم کند. در طی صد سالی که از آغاز انتشار جلد اول رمان هفت جلدی «در جستجوی زمان از دست رفته» گذشته است تاثیر بسیاری در دنیا ادب گذاشته است. علم رغم نکوهش آناتول فرانس در زمان انتشار جلد اول؛ بعدها سامرست موام این رمان را بزرگ ترین رمان تاریخ و گراهام گرین این اثر را بهترین رمان قرن بیستم خواند.
مارسل پروست در سال ۱۸۷۱ در پاریس متولد شد. پدرش پزشکی کاتولیک و مادرش اهل ادبش زنی یهودی بود. مارسل بنیه ضعیفی داشت و در ۹ سالگی مبتلا به آسم شد. نفس تنگی همه ی عمر او را خانه نشین کرد. بدین طریق مارسل انسی بیش از اندازه با مادر گرفت این رابطه ویژه با مادر در آثار او نمایان شده است. خانه نشینی او را منزوی بار آورد. فردی گوشه نشین که در دنیا کتاب هایش سیر می کند.
مارسل در دانشگاه علم سیاست خواند و تصمیم داشت وارد دستگاه دیپلماسی شود. اما بعد تصمیم گرفت تمام زندگی اش را صرف ادبیات کند. او در سال ۱۸۹۲ وارد محفل های اشرافی ادبی شد و با آناتول فرانس آشنا شد. در ۲۵ سالگی اولین اثرش «از خوشی ها و روزها» را منتشر کرد که آناتول فرانس (مشهورترین نویسنده آن دوران) بر آن مقدمه نوشت
پروست انتشار در جستجوی زمان از دست رفته را تا زمان مرگ پدر و مادرش به تاخیر انداخت. این رمان که ماهیت خودکاوانه و افشاگر دارد می توانست موجب رنجش خاطر والدین او شود زیرا پروست در این رمان اشاراتی به تمایلات همجنس خواهانه اش کرده است. به قول منتقد ایتالیایی «جووانی ماکیا» پروست برای نوشتن در جستجوی زمان از دست رفته تمام زندگی اش را به صورت یک کلینیک درآورد:
مارسل پروست
«پروست در سرتاسر زندگی نویسندگی اش خانه، اتاق کار، جای کارش ر به صورت یک کلنیک کوچک درآورد که در آن، کسی که عمل می کرد خود بیمار بود؛ کلینیک به عنوان یک جای امن، پناهگاهی که آدم هنگام کار کردن در آن ارزش شفابخش، آرام کننده و تقریباً دلداری دهنده ی عادت را درک کند، عادتی که به ما امکان می دهد روحی را در چیزها بدمیم که برایمان آشنا و خودمانی است، و نه آنی را که ما را می ترساند.»
ویل دورانت در تفسیرهای زندگی این گونه رمان پروست را تحلیل می کند: «درجستجوی زمان از دست رفته بیش از آن که سرگذشت باشد چشم اندازی است از تصاویر برگزیده ای که در مراحل گوناگون رشد و زوالشان نشان داده می شود. آنچه می گذرد زمان است و آنچه نظاره اش می کند خاطره است. پروست مسحور تاثیر نافذ گذر زمان بود. زمان که مخرب و محافظ، پیوسته، فناناپذیر، ذهنی اما به نحو سرسختانه ای واقعی است کهنه را دور می اندازد و نو را جای آن می نشاند. سطح را دگرگون می کند ولی بنیان را به حال خود می گذارد.»
لیتراری مگزین پروست را این گونه توصیف کرده است:
شاید امروزه پروست به نوعی سمبل فرانسه باشد چرا که تمام آداب و سنت های فرانسوی دراخلاق و آثار او تجلی یافته است. عشق به معماری، تجزیه وتحلیل های روشنفکرانه، احساسات فراوان، دلبستگی به نقاشی و مجسمه سازی و …. از دیگر سو در نوشتار پروست همه ی بزرگان حضور دارند؛ از هومر و افلاطون گرفته تا تولستوی و داستایوفسکی.
به طورکلی می توان گفت تمام چیزهایی که در غرب وجود دارد در آثار او منعکس می شود و پایان می گیرد. از ویژگی های شخصیت پروست می توان به حساسیت او در برابر صدا و علاقه ی غیرطبیعی و دیوانه وار به مادرش اشاره کرد.
پروست به عشق فراوان نیاز داشت، زیرا بر این باور بود که در روابط عاطفی و احساسی اش یک سویه عشق می ورزد. دوست داشت که آثارش خوانده شود و این شاید یکی از دلایلی است که بخشهایی از نوشته هایش را در مجله های عامه پسند چاپ میکرد. در ابتدا خبرنگار محافل اشرافی بود – همکاری با روزنامه ی فیگارو – و بعد از آن نویسنده ی یک رمان روان شناختی که در سال ۱۹۱۹ برنده ی جایزه ی گنکور می شود و در نهایت چنین معرفی میشود: آفریننده و شاعر. نویسنده ی یک رمان بلند که راوی تحول قشرهای بالای جامعه ی پاریسی در مدت نیم قرن (۱۹۲۰-۱۸۷۰) یا به عبارتی موجزتر یک رساله ی زیبایی شناسی است در فرم و قالب داستان.
1-معرفی کتاب در جستجوی زمان از دست رفته در یوتیوب
2- معرفی کتاب در جستجوی زمان از دست رفته در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.