توضیحات
سه سال اثر آنتون پاولوویچ چخوف، در اوج توانایی و خلاقیت چخوف نوشته شده است. در این کتاب که از طولانیترین رمانهای کوتاه چخوف است، به عمیقترین شکل ممکن عشق و اخلاق و روابط خانوادگی در آن عصر به چالش کشیده شده است.
چخوف در این رمان به گونهای نبوغ آمیز آشکار میسازد که تنهایی، یأس و فروپاشیِ باورها و اعتقاداتِ دیرینهی شخصیّتهای این داستان نیز همگی برآمده از زیستن در چنین برزخی است.
با وجود آنکه بیش از یک قرن از نخستین انتشار رمان سه سال در ادبیات روسی میگذرد، اما خواندن این رمان همچنان مخاطب را غافلگیر و شگفتزده میکند؛
شاید عظمت آثارِ بزرگ، در همین تازگی و طراوت همیشگیشان است.
او تنها چهلوچهار سال زیست، اما در همین عمر کوتاه چهرهی ادبیات مدرن جهان را برای همیشه دگرگون کرد؛
با نمایشنامههایش روحی نو در تئاتر مدرن دمید تا او را شکسپیر روسیه بنامند و با داستانهای کوتاه و بلندش آنچنان چهرهی بورژوازی و خرده بورژوازی نوظهور قرن نوزدهم را درنهایت ظرافت و طنازی ترسیم کرد، که برای همیشه نامش در ادبیات جهان ماندگار شد.
قسمتی از متن کتاب:
«من ولی، خودم را نمیفهمم. گاهی خلقم تنگ است، گاهی بیتفاوت. خجالتی هستم، به خودم شک دارم، ترسو هستم و برایم غیرممکن است خودم را با زندگی وفق دهم و ادارهاش کنم.
یکی اهل مزخرفگویی است و یکی اهل کلاهبرداری و درعینحال چنان زندهدل، من اما اگر موقعیتاش پیش بیاید، آگاهانه کار خیر میکنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بیتفاوتی بهم دست میدهد.
برای تمام این حالتم، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوهی یک برده. پیش از اینکه ما سگهای بیچاره پلّههای ترقّی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود میشویم!» یارتسف آهی کشید
و پاسخ داد: «همهی اینها درست و خوب، عزیزم. ولی همین، یک بار دیگر نشان میدهد که زندگیِ روسی چقدر غنی و متنوع است. آخ، چقدر غنی؛ میدانید، روز به روز بیشتر متقاعد میشوم که ما در روزهای پیش از بزرگترین پیروزی زندگی میکنیم و من میخواهم آن روز را به چشم خودم ببینم و خودم همراه آن پیروزی باشم.
چه باور کنید، چه نکنید، ولی بهنظر من، نسل فوقالعادهای در حال رشد است. هنگامی که به بچهها تدریس میکنم، به خصوص به دختران، لذّت میبرم. بچههای خارقالعاده!»
«سه سال» نوشته آنتون چخوف(۱۹۰۴-۱۸۶۰)، نویسنده و نمایشنامهنویس روس، در اوج توانایی و خلاقیت چخوف نوشته شده است.
در این کتاب که از طولانیترین رمانهای کوتاه چخوف است، به عمیقترین شکل ممکن عشق واخلاق و روابط خانوادگی در آن عصر به چالش کشیده شده است .
عصری که بیانگر فروپاشیِ ارزشهای سنّتی و درعینحال رویش تجددی است که هنوز بهثمر نرسیده است و این برزخ فضای حاکم بر روابط انسانی در آثار چخوف است.
چخوف در این رمان به گونهای نبوغ آمیز آشکار میسازد که تنهایی، یأس و فروپاشیِ باورها و اعتقاداتِ دیرینهی شخصیّتهای این داستان نیز همگی برآمده از زیستن در چنین برزخی است.
در بریدهای از این کتاب میخوانیم:
«هوا تاریک شده بود؛ در برخی خانهها چراغ روشن کرده بودند و در انتهای خیابان، پشت سربازخانه، ماهِ رنگپریده در آسمان بالا میرفت.
لاپتف بر نیمکتی کنار دروازه در انتظار پایان مراسم دعای شبِ کلیسای پیتر و پاول نشسته بود، امیدوار به آنکه یولیا سرگیونا در راه بازگشت از مراسم از آنجا گذر کند و آنوقت بتواند سر صحبت را با او باز کند و چه دیدی، شاید تمام عصر را هم با او بگذراند.
یک ساعت و نیمی میشد که آنجا نشسته بود و در تمام طول این مدّت خانهاش در مُسکو پیش چشمش بود، دوستان مُسکوییاش، خدمتکارش پیتر، و میز تحریرش. متحیر به درختانِ تیره و بیحرکت مینگریست و بهنظرش عجیب میآمد که حالا بهجای آنکه در خانهی ییلاقیاش در سوکولنیکی باشد،
در خانهای روستایی است که هر صبح و شب از جلویش گلهی گاو و گوسفند رد میشود که گذشته از صدای کُرنای چوپان گرد و خاک عظیمی هم بهپا میکند.»
کتاب سه سال که از طولانی ترین رمانهای کوتاه چخوف می باشد، با ژرف ترین و عمیق ترین شکل ممکن اخلاق و عشق و ارتباطات خانوادگی در آن دوران را به چالش کشیده است.
دورانی که نماد از هم گسستگی و فروپاشی فرهنگ و ارزشهای سنتی و آغاز تجددی است که هنوز به ثمر نرسیده است و همین برزخ حاکم و مسلط بر روابط انسانی در آثار جخوف است.
در رمان سه سال چخوب با شیوه ای نبوغ آمیز تنهای،یاس و نامیدی وفرو پاشی باورها و سنت های و اعتقادات قدیمی شخصیت های این رمان برآمده و ماحصل از زندگی کردن در این چنین برزخی است.
درباره نویسنده کتاب سه سال: آنتوان چخوف
آنتوان پالوویچ چخوف در 29 ژانویه 1860 در تاگانروگ در شمال قفقاز متولد شد. این داستان نویس و نمایش نامه نویس برجسته روس در زمان حیاتش 700 اثر ادبی پید آورد انتوان چخوف را
مهم ترین داستان نویس به حساب می آورند و آثار برجسته ای از به خود گذاشته است وی را بعد از شکسپیر بزرگترین نمایش نویس می دانند چخو ف در سال1904 بر اثر خونریزی مغز در 44سالگی در گذشت.
به گزارش خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در پشت جلد این کتاب آمده است: رمان « سه سال» در اوج توانایی و خلاقیت چخوف نوشته شده است.
در این کتاب که از طولانیترین رمانهای کوتاه چخوف است، به عمیقترین شکل ممکن عشق و اخلاق و روابط خانوادگی در آن عصر به چالش کشیده شده است؛
عصری که بیانگر فروپاشی ارزشهای سنتی و در عین حال رویش تجددی است که هنوز به ثمر نرسیده است و این برزخ فضای حاکم بر روابط انسانی در آثار چخوف است.
چخوف در این رمان به گونهای نبوغآمیز آشکار میسازد که تنهایی، یأس و فروپاشی باورها و اعتقادات دیرینه شخصیتهای این داستان نیز همگی برآمده از زیستن در چنین برزخی است…»
نمایشنامههایی چون باغ آلبالو، خرس، مرغ دریایی، دایی وانیا و ایوانف از آثار معروف این نویسنده هستند.
چخوف در 44 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
«آنتون پاولویچ چخوف»، نمایشنامه نویس و داستان نویس بزرگ روس، در هفدهم ژانویه ی 1860 در شهر «تاگانرک» در شمال قفقاز و جنوب روسیه در خانواده ای فقیر و مذهبی به دنیا آمد.
پدرش کاسب بود، اما علاقه ی افراطی اش به موسیقی مانع از کسب و کارش شده و همیشه در حال فرار از دستِ طلب کارهایش بود و از تنبیهِ فرزندان اش هم غافل نمی شد.
چخوف در چنین خانواده ای به دنیا آمد و به مدرسه ای مذهبی رفت و آخرش سر از دانشکده ی پزشکی درآورد و در نهایت هم نویسنده ای بزرگ شد؛ شاید بشود گفت بزرگ ترین داستان کوتاه نویس تمام دوران ها.
سال ها با کار بی وقفه به درمان رایگان مبتلایان فقیرِ وبا پرداخت، در حالی که خود از بیماری سل رنج می برد و سرانجام هم در پانزدهم ژوئیه در بادن وایلرِ آلمان در آسایشگاه مسلولین درگذشت.
رمان 3 سال اثر آنتوان چخوف است. این رمان روایتگر مردی عاشق و با مسئولیت است . هنگامی که لاپتف به عیادت خواهر بیمارش میرود در آنجا با زنی به نام یولیا آشنا میشود و در دلش عشقی آتشین آغاز میشود .
عشق لاپتف به یولیا هر روز بیشتر میشود . یولیا این حس را متوجه میشود اما خودش علاقه ای به لاپتف ندارد .
یک روز از آن روزها لاپتف بالاخره یولیا را تنها گیر می آورد و به او ابراز علاقه میکند . در ابتدا یولیا به او جواب منفی میدهد ولی بعدا با خود فکر میکند اگر لاپتف تنها مردی باشد که عاشق اوست چه میشود؟
اگر فرصتی از این بهتر نصیب او نشود و اگر برای همیشه تنها بماند چه میشود؟ او با وجود اینکه حسی به لاپتف نداشت ازدواج با او را میپذیرد.
لاپتف با یولیا ازدواج میکند و او را همراه خود به مسکو میبرد اما هر روز از هم دورتر میشوند چون که عشقی در چشمان یولیا نمیبیند. این سردی ادامه دار میشود تا اینکه آنها صاحب فرزندی میشوند.
یولیا عشق خود به فرزند را برای اولین بار به عنوان فردی عاشق تجربه میکند اما کماکان حسی به لاپتف ندارد.
چندی بعد کودک آنها دچار بیماری میشود و جان خود را از دست میدهد. آنها در کنار هم زندگی میکنند اما به دور از هم و هرکس مشغول به کار خویش.
لاپتف بعد از همه این اتفاقات از یولیا برای اولین بار میپرسد که چرا با وجود اینکه به او علاقه ای نشان نداد اما به پیشنهاد ازدواج او پاسخ مثبتی داد.
این سوال باعث میشود در یولیا احساسی ایجاد شود که…..
چخوف در این رمان به گونهای نبوغ آمیز آشکار میسازد که تنهایی، یأس و فروپاشیِ باورها و اعتقاداتِ دیرینهی شخصیّتهای این داستان نیز همگی برآمده از زیستن در چنین برزخی است.
با وجود آنکه بیش از یک قرن از نخستین انتشار رمان سه سال در ادبیات روسی میگذرد، اما خواندن این رمان همچنان مخاطب را غافلگیر و شگفتزده میکند؛
شاید عظمت آثارِ بزرگ، در همین تازگی و طراوت همیشگیشان است.
او تنها چهلوچهار سال زیست، اما در همین عمر کوتاه چهرهی ادبیات مدرن جهان را برای همیشه دگرگون کرد؛
با نمایشنامههایش روحی نو در تئاتر مدرن دمید تا او را شکسپیر روسیه بنامند و با داستانهای کوتاه و بلندش آنچنان چهرهی بورژوازی و خرده بورژوازی نوظهور قرن نوزدهم را درنهایت ظرافت و طنازی ترسیم کرد، که برای همیشه نامش در ادبیات جهان ماندگار شد.
جملاتی از متن کتاب
- «
من ولی، خودم را نمیفهمم. گاهی خلقم تنگ است، گاهی بیتفاوت. خجالتی هستم، به خودم شک دارم، ترسو هستم و برایم غیرممکن است خودم را با زندگی وفق دهم و ادارهاش کنم. یکی اهل مزخرفگویی است و یکی اهل کلاهبرداری و درعینحال چنان زندهدل، من اما اگر موقعیتاش پیش بیاید، آگاهانه کار خیر میکنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بیتفاوتی بهم دست میدهد.
-
برای تمام این حالتم، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوهی یک برده. پیش از اینکه ما سگهای بیچاره پلّههای ترقّی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود میشویم!» یارتسف آهی کشید و پاسخ داد: «همهی اینها درست و خوب، عزیزم. ولی همین، یک بار دیگر نشان میدهد که زندگیِ روسی چقدر غنی و متنوع است.
-
آخ، چقدر غنی؛ میدانید، روز به روز بیشتر متقاعد میشوم که ما در روزهای پیش از بزرگترین پیروزی زندگی میکنیم و من میخواهم آن روز را به چشم خودم ببینم و خودم همراه آن پیروزی باشم. چه باور کنید، چه نکنید، ولی بهنظر من، نسل فوقالعادهای در حال رشد است. هنگامی که به بچهها تدریس میکنم، به خصوص به دختران، لذّت میبرم. بچههای خارقالعاده
!»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.