مارگارت میچل
مارگارت میچل (Margaret Mitchell)، نویسنده زن آمریکایی بود که بخاطر رمان بربادرفته در سال ۱۹۳۷ برنده جایزه ادبی پولیتزر شد.
زندگینامه مارگارت میچل
مارگارت میچل (Margaret Mitchell) نویسندهی آمریکایی کتاب مشهور بر باد رفته، در عمر کوتاه خود تنها همین یک رمان بلند را به سرانجام رساند که منجر به جاودانه شدن نامش در تاریخ ادبیات آمریکا و حتی جهان شد. میلیونها خواننده و طرفدار در سراسر دنیا جذب داستانپردازی فراموشناشدنی او شدند و با توجه به دوران رکود اقتصادی، فروش کتاب را میتوان اعجابانگیز دانست. ده سال تلاش مداوم برای نوشتن این کتاب او را مفتخر به دریافت جایزه پولیتزر و جایزه ملی کتاب نمود.
میچل در ایالت جورجیا و شهر آتلانتا زندگی میکرد که یکی از صحنههای اصلی جنگهای داخلی آمریکا به شمار میآمد. او از زمان کودکی به ماجراهای مربوط به جنگ و تاریخ شهر و کشورش بسیار علاقمند بود و این موضوع زمینهساز تحریر کتابش شد. فعالیت ادبی میچل با کار در مجله ساندی آتلانتا آغاز شد و او در طول چهار سال تعداد زیادی مقاله نوشت و همچنین ویراستاری و نقد کتاب هم انجام میداد اما به دلیل جراحت زانو مجبور به ترک کارش شد و به صورت تماموقت به امور منزل رسیدگی کرد و در همین اثنا نوشتن کتاب بر باد رفته را نیز آغاز کرد.
خانوادهی میچل از خانوادههای بسیار قدیمی، با نفوذ و ثروتمند در آتلانتا به شمار میرفتند و او عمر بسیار کوتاه خود را صرف خدمترسانی به آتلانتا و مردمش کرد. عواید حاصل از فروش نسخههای بسیار زیاد کتابهای و همچنین درآمد فروش امتیاز فیلم این کتاب صرف حمایت از فعالیتهای بشردوستانه و خیریه شد، او به نهادهای ارائهکننده خدمات اجتماعی و درمانی کمکهای فراوانی کرد و فعالیت پشت جبههی جنگ در دوران جنگ جهانی دوم نیز از چشمگیرترین عملکردهای اجتماعی و میهندوستانهی او در دوران حیاتش بود.
میچل در سن ۴۸ سالگی هنگامی که همراه همسرش برای دیدن فیلمی از خیابان میگذشتند با یک تاکسی که با سرعت زیاد و غیرمجاز حرکت میکرد تصادف کرد و پنج روز بعد درگذشت. در همان سال (۱۹۴۹) او به لیست زنان تأثیرگذار ایالت جورجیا راه یافت و در سال ۲۰۰۰ نیز نام او به جمع تالار نویسندگان مشهور جورجیا پیوست.
معرفی رمان بر باد رفته
رمان بر باد رفته، شاهکار بیتکرار مارگارت میچل است که نخستین بار در سال 1936 به چاپ رسید و یک سال بعد جایزهی پولیتزر را برای نویسندهی خود به ارمغان آورد. این رمان عاشقانه – تاریخی بیانگر سرگذشت دخترجوان و جذابی به نام اسکارلت در گیرودار جنگ داخلی آمریکاست.
درباره کتاب بر باد رفته:
بر باد رفته (Gone with the Wind) رمانِ عشق و حماسه است. داستان کتاب، در آمریکای نیمهی دوم قرن 19 میگذرد. کشور درگیر جنگ داخلی است. آتش ناامنی هر دم تهدیدآمیزتر میشود؛ در این میانه، ما با سرگذشت دختر جوانی به نام اسکارلت اوهارا آشنا میشویم، که در فضای جنگ و ارعاب، سودای عشق و عاشقی در سر میپروراند. اسکارلت، دختری زیبارو و اهل جنوب آمریکاست. او مانند بیشتر قهرمانهای زنِ رمانهای آمریکایی، از سرشتی مغرور و در عین حال روحیهای حساس برخوردار است. همین دوگانگی میان غرور و احساس است که از اسکارلت شخصیتی ماندگار میسازد.
دختری با این جاذبهها، قطعاً مردان بسیاری را در طلب خود میبیند. وضعیت دربارهی اسکارلت نیز به همین ترتیب است. اما از آنجا که هر داستان عاشقانهی خوبی، ضرورتاً باید از یک تعارض و شکست آغاز شود، اوضاع بر وفق خواست و میل اسکارلت جوان پیش نمیرود. او دل در گرو اشلی ویلکز دارد؛ مرد جوانی که به نوبهی خود، به دختر دیگری به نام ملانی اظهار عشق کرده است. اما آیا اشلی به راستی عاشق ملانیست؟ آیا او هیچ علاقهای به اسکارلت ندارد…؟
اما اینها تمام ماجرا نیستند؛ اسکارلت، علاوه بر اشلی، مرد دیگری را نیز کنار خود میبیند: رت باتلر. مردی با روحیهای جسور و سرزنده، و البته گاهی آزاردهنده. اسکارلت که همزمان با وخیمتر شدن شرایط جنگ، خود را بیشتر و بیشتر در شرایطی ناپایدار مییابد، پس از از دست دادن همسر نخست خود، چارلز، به آتلانتا میرود تا در کنار ملانی زندگی کند. این امر آغازگر سلسلهای از ماجراهاست که در نهایت منجر به کشف عشق حقیقی از سوی اسکارلت میشود.
کتاب بر باد رفته، علاوه بر روایت کردن داستانی زیبا و مملو از احساس و طنز و هیجان، تصویری واقعگرایانه از آمریکای درگیر در جنگ داخلی ارائه میدهد. مارگارت میچل، با هنرمندی تمام، احساسات عمیق خود در مقام یک زن نویسنده را با وقایع تاریخی سهمگینِ کشور خود ترکیب کرده است؛ ترکیبی که نتیجهاش، اثری کمنظیر در عالم ادبیات است؛ شاهکاری به نام بربادرفته!
افتخارات کتاب بر باد رفته:
– برندهی جایزهی پولیتزر ادبی (1937)
– برندهی جایزهی کتاب ملی (1936)
– شناخته شده به عنوان یکی از بهترین رمانهای عاشقانهی آمریکایی توسط PBS
نکوداشتهای کتاب بر باد رفته:
– بهترین رمانی که تاکنون از نویسندگان جنوب آمریکا منتشر شده است. (The Washington Post)
– بینظیر و فراموشناشدنی! (Chicago Tribune)
– خانم میچل در این اثر خود را به عنوان قصهگویی ذاتی معرفی کرده است. (The New Yorker)
کتاب بر باد رفته برای چه کسانی مناسب است؟
این رمان به عنوان اثری که از شأنی کلاسیک برخوردار است، برای تمام علاقهمندان به ادبیاتِ داستانی مناسب و خواندنیست؛ خصوصا برای خوانندگانی که به داستانهای تاریخی و یا عاشقانه علاقه دارند
با مارگارت میچل بیشتر آشنا شویم:
نویسندهی پرآوازهی آمریکایی، مارگارت میچل (Margaret Mitchell)، به سال 1900 در ایلات جورجیا دیده به جهان گشود، و در سال 1949، بر اثر سانحهی رانندگی از دنیا رفت. بیشتر عمر خود را به روزنامهنگاری گذراند. تنها بیست و شش سال داشت که نگارش بربادرفته را آغاز کرد؛ رمانی که نام نویسندهاش را در تاریخ ادبیات آمریکا به ثبت رساند. به جز بر باد رفته مجموعهای به نام لاست لایسن نیز از وی به جا مانده که شامل برخی نوشتههای دوران نوجوانی اوست.
در بخشی از رمان بر باد رفته میخوانیم:
در اولین روزهای محاصره، وقتی یانکیها استحکامات و سنگرهای جای جای شهر را در هم میشکستند، اسکارلت با شدت گرفتن شلیک توپها آنقدر وحشت کرد که تنها کاری که از دستش بر میآمد این بود که دستهایش را با درماندگی روی گوشهایش میگرفت و هر لحظه انتظار داشت به ابدیت بپیوندد. وقتی صدای سوت توپ شلیک شدهای به آنها نزدیک میشد، اسکارلت با عجله به اتاق ملانی میدوید، خودش را روی تخت کنار ملانی میانداخت، هر دو محکم همدیگر را بغل میکردند و در حالی که سرهایشان را در بالش فشار میدادند، جیغ میکشیدند: “آه! خدایا!”
آنها سرشان را زیر بالش پری پنهان میکردند تا صدای انفجار تمام شود و اسکارلت در سکوت به ملانی ناسزا میگفت که او را از پناهگاه امنتر زیر پلهها محروم کرده است. اما دکتر، راه رفتن را برای ملانی قدغن کرده و اسکارلت هم مجبور بود پیش او بماند. پریسی و وید هم سراسیمه به طرف زیرزمین تاریک و تار عنکبوت گرفته میدویدند، پریسی تا آنجا که میتوانست جیغ میکشید و وید هم هق هق گریه میکرد و سکسکه میزد.
وحشت به دنیا آمدن هر لحظه بچه ملانی به هراس تکه تکه شدنش اضافه شده بود و هروقت این فکر از ذهنش میگذشت، عرقی سرد بر بدنش مینشست. اگر درد زایمان شروع شود اسکارلت چه باید بکند؟ او ترجیح میداد ملانی بمیرد تا اینکه در خیابانی که توپ و گلوله مانند باران بهاری میبارید دنبال دکتر برود و میدانست اگر تا حد مرگ هم پریسی را کتک بزند او جرأت بیرون رفتن ندارد. اگر بچه به دنیا بیاید چه کار باید بکند؟