استیو تولتز
استیو تولتز نویسنده ی مشهور کتاب جز از کل درسال ۱۹۷۲ در سیدنی زاده شد و در سواحل شمالی آرام سیدنی بزرگ شده است. پدر و مادرش در زمینه حقوق خانواده و حقوق تجارت فعالیت داشتهاند. استیو تولتز در کشورهای گوناگونی از جمله کانادا، آمریکا، اسپانیا و فرانسه زندگی کرده است.
از اینرو او ذاتاً بیقرار است و مکان زندگیاش را مدام تغییر میدهد. در حال حاضر به همراه همسر و پسر کوچکش در بروکلین زندگی میکند. پدربزرگ و مادربزرگهای او از کشورهای لتونی، لهستان، فلسطین و نیوزلند بودهاند! او در پاسخ به این سوال که آیا شوخ طبعی و حساسیت یهودیها را به ارث برده است میگوید که بیشتر به میراث فرهنگ اعتقاد دارد تا میراث خانوادگی.
او آثار وودی آلن، فیلیپ راث وسال بلو را مطالعه کرده است و به عقیدهی تولتز این نویسندگان بیشتر از اجدادش بر او تأثیرگذار بودهاند.
استیو تولتز با کتاب جزء از کل شروع فوقالعاده موفقی برای خود در دنیای ادبیات رقم زد. اولین کتاب او به لیست نهایی نامزدهای جایزه بوکر در سال ۲۰۰۸ راه یافت و در همان سال نام وی در میان نامزدهای جایزه کتاب اولیهای گاردین عنوان شد. جزء از کل با استقبال عمومی زیادی در سراسر جهان روبهرو شد و این موضوع سبب شد که همگان استیو تولتز را نویسندهی جوان بااستعدادی بدانند که از این پس باید در انتظار چاپ کتابهای بعدیاش باشند.
جز از کل اکنون به عنوان یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ استرالیا مطرح است، این کتاب یک رمان فلسفی است که قسمتی از ان درگیر ماجراهای پلیسی هم میشود، همچنین پر از اتفاقها و داستانهای تازه در تک تک صفحاتش است .ترجمه این کتاب در ایران توسط نشر چشمه انجام شدهاست.
«ریگ روان» نیز که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است همانند «جزء از کل»، بهره گرفته از زمینههای فلسفهای در دل داستانهای اجتماعی است.
با این پیش فرض که استیو تولتز هیچ سابقه مشخص دیگری در حوزه نگارش و ادبیات و فضای رسانهای ندارد، ظاهراً همین دو کتاب (و در واقع همان کتاب اول) برای اینکه نام او در فهرست نویسندگان مطرح قرار بگیرد کافی بوده و برخی منتقدان، کتابش را یک اثر کلاسیک مدرن نامیدهاند.
در سال ۲۰۰۴ استیو تولتز حین قدم زدن در خیابانهای پاریس دچار خونریزی ناگهانی ستون فقرات شد و در پی آن توانایی حرکت را از دست داد و فلج شد. تیم پزشکی در ابتدا علت این عارضه را تشخیص نمیدادند و نمیدانستند که عدم توانایی حرکت دائم خواهد بود یا بهبود مییابد. پس از مدتی که در بیمارستان تحت نظر بود پزشکان به او گفتند که این موضوع میتواند مشکلی باشد که او به طور مادرزادی داشته و اکنون نمود پیدا کرده است.
وی پس از مدتی توانایی خود را بازیافت و پس از بهبود تولتز با خود عهد بست که زمانی در مورد شخصیتی مینویسد که دست کم مدتی را روی ویلچر گذرانده باشد. تأثیرات روانی این اتفاق در صفحه صفحه کتاب جدید او، ریگ روان قابل لمس است. ریگ روان که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است همانند جزء از کل، بهره گرفته از زمینههای فلسفی در دل داستانهای اجتماعی است.
آثار
- جز از کل
- ریگ روان
مروری بر آثار و اندیشه ها
نویسندگی و دنیای نویسنده ها را می توان به یک جامعه ی دموکراتیک تشبیه کرد. هر کسی با هر عقیده ای و با هر طرز فکری در آن قدم میگذارد و می تواند اثری در این جامعه ی بزرگ گذاشته و در آن در آزادی تمام و آسودگی خاطر کامل زندگی کند.یکی از مزیت های دنیای نویسندگی این است که هیچگاه سنجشی برای پذیرش شخصیت ها ندارد و درب ورودی این دنیا برای همه باز است.
از این رو افراد بسیاری با دانش های مختلف ، وارد این دنیای شگفت انگیز شده اند و جهان مخاطبان این دنیا را به کل عوض کرده اند. یکی از آن هایی که جز تا کل مخاطبان این دنیا را تحت تاثیر قرار داده است ، استیو تولتز ، خالق کتاب جز از کل است. نویسنده ای فلیسوف که در مدت زمانی کوتاه توانست به یکی از بزرگترین نویسنده های رمان جهان تبدیل شود.
از استیو تولتز دو کتاب بیشتر به چاپ نرسیده است اما این دو کتاب آن قدر ارزشمند و بزرگ می باشد که می توان روی تک تک اجزای آن بحث کرد و ویژگی های هر کدام را به تفصیل مطرح کرد. اما ورای کتاب های استیو تولتز ، اندیشه ای نهان است و صحبت در باب آن اندیشه بسی سودمند تر خواهد بود. استیو تولتز انسانی با روحیه ی لطیف و حقیقت جو می باشد و در فلسفی نوشتن ید طولایی دارد.
جهان، دغدغه ی اوست و زندگی را می ستاید. او در هر دو کتاب منتشر شده تا به کنون به سیر زندگانی اشخاصی پرداخته است که با مفهوم زندگی دست و پنجه نرم می کنند و آن را با تمام وجودشان لمس می کنند.
کتاب جز از کل او که در ایران نیز بسیار طرفدار دارد و بسیار مورد اقبال است ، داستان زندگی یک پدر و پسر ست که در گذار بزرگ شدن و رشد این پسر به جریان های فلسفی و درس های زندگی می پردازد.نگاه استیو به جهان پیرامون خود ، نگاهی پرسش گر است.
از این رو می توانیم او را چنین مورد قضاو قرار دهیم که پرسش های عمیق ذهن استیو ، راه به نوشته هایش باز کرده اند و او در مسیر پاسخ به این پرسش ها مسیری داستان گونه و روایت گونه را انتخاب کرده است و به واسطه ی آن به یک گفتگوی غیر مستقیم با مخاطبانش می پردازد.
از این رو می توان استیو تولتز را از آن دسته نویسندگانی دانست که نوشته هایش با مفهوم زندگی گره خورده است و زندگی در داستان هایش جاری است. استیو تولتز امروزه جز یکی از برترین رمان نویسان جهان است و منتقدین ادبی از او به عنوان یک استعداد ادبی خوش آتیه در دنیای نویسندگی یاد می کنند.
در زیر بخش هایی از کتاب جز از کل را با هم مرور می کنیم:
-
اگر کودکی ام یک چیز به من آموخت، آن چیز این است که تفاوت های بین ثروتمندان و فقرا اهمیتی ندارند، این شکاف بین سالم و بیمار است که رخنه ناپذیر است.
-
نمی توانستم راهی پیدا کنم که موجود ویژه ای در جهان باشم، ولی می توانستم راهی متعالی برای پنهان شدن پیدا کنم و برای همین نقاب های مختلف را امتحان کردم: خجالتی، دوست داشتنی، متفکر، خوش بین، شاداب، شکننده – این ها نقاب های ساده ای بودند که تنها بر یک ویژگی دلالت داشتند. باقی اوقات نقاب های پیچیده تری به صورت می زدم، محزون و شاداب، آسیب پذیر ولی شاد، مغرور اما افسرده. این ها را به این خاطر که توان زیادی ازم می بردند در نهایت رها کردم. از من بشنو: نقاب های پیچیده زنده زنده تو را می خورند.
-
ناگهان به این نتیجه رسیدم آدم های رمانتیک قد خر شعور ندارند. هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یک طرفه وجود ندارد. به نظرم کثافت است، کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی خسته کننده است.
-
همه دوست دارند موقع ساخته شدن تاریخ روی صندلی ردیف اول نشسته باشند. اگر پای بلیتی به مقصد دالاس سال ۱۹۶۳ در کار باشد، چه کسی حاضر است فرصت تماشای منفجر شدن پسِ کله ی کندی را از دست بدهد؟ یا خراب شدن دیوار برلین را؟ آدم هایی که آن جا حاضر بوده اند جوری حرف می زنند انگار مغز جی.اف.کی پاشیده روی پیراهن شان یا خودشان شخصا این قدر سقلمه زده اند که دیوار برلین فروریخته. کسی نمی خواهد چیزی را از دست بدهد، مثل این که همزمان با زمین لرزهای جزئی عطسه ات بگیرد و بعد تعجب کنی از این که چرا همه دارند داد و فریاد می کنند.
-
مشکل من این است که نمی توانم خودم را در یک جمله خلاصه کنم. تمام چیزی که می دانم این است که چه کسی نیستم. همچنین متوجه شده ام که بین بیشتر مردم توافقی ضمنی وجود دارد تا خود را با محیط پیرامون شان هماهنگ کنند. من همیشه این نیاز را حس کرده ام که علیه محیطم طغیان کنم. برای همین است که وقتی سینما می روم و پرده تاریک میشود با تمام وجود دلم می خواهد یک کتاب باز کنم و بخوانم. خوشبختانه همیشه یک چراغ قوه ی جیبی همراهم هست.
استیو تولتز نویسنده شهیر استرالیایی با کتاب جزء از کل شروع فوقالعاده موفقی برای خود در دنیای ادبیات رقم زد. اولین کتاب او به لیست نهایی نامزدهای جایزه بوکر در سال ۲۰۰۸ راه یافت و در همان سال نام وی در میان نامزدهای جایزه کتاب اولیهای گاردین عنوان شد. جزء از کل با استقبال عمومی زیادی در سراسر جهان روبهرو شد و این موضوع سبب شد که همگان استیو تولتز را نویسندهی جوان بااستعدادی بدانند که از این پس باید در انتظار چاپ کتابهای بعدیاش بنشینند.
تولتز متولد سیدنی است و در سواحل شمالی آرام سیدنی بزرگ شده است. پدر و مادرش در زمینه حقوق خانواده و حقوق تجارت فعالیت داشتهاند. استیو تولتز در کشورهای گوناگونی زندگی کرده است از جمله کانادا، آمریکا، اسپانیا و فرانسه. از اینرو او ذاتاً بیقرار است و مکان زندگیاش را مدام تغییر میدهد.
در حال حاضر به همراه همسر و پسر کوچکش در بروکلین زندگی میکند. پدربزرگ و مادربزرگهای او از کشورهای لتونی، لهستان، فلسطین و نیوزلند بودهاند! او در پاسخ به این سوال که آیا شوخ طبعی و حساسیت یهودیها را به ارث برده است میگوید که بیشتر به میراث فرهنگ اعتقاد دارد تا میراث خانوادگی.
او آثار وودی آلن، فیلیپ راث و سال بلو را مطالعه کرده است و به عقیدهی تولتز این نویسندگان بیشتر از اجدادش بر او تأثیرگذار بودهاند.
استیو تولتز همچنین میگوید مردم گریزی که اغلب شخصیتهای داستانهای او از خود نشان میدهند در واقع بخش تاریکی از شخصیت خود اوست. او این ویژگی را در اندازهای اغراقشده برای مقاصد داستانیاش استفاده میکند و همچنین سایر شخصیتها در واقع ملقمهای الهامگرفته از انسانهای واقعی هستند و این در حالی است که هیچیک از آنها خودشان را در آن نقشها شناسایی نمیکنند.
تولتز همچنین امیدوار است آنچه را که میخواهد در مورد هستی بشریت انتقال دهد را در خلال شخصیتهایش بیان کند.
در سال ۲۰۰۴ استیو تولتز حین قدم زدن در خیابانهای پاریس دچار خونریزی ناگهانی ستون فقرات شد و در پی آن توانایی حرکت را از دست داد و فلج شد. تیم پزشکی در ابتدا علت این عارضه را تشخیص نمیدادند و نمیدانستند که عدم توانایی حرکت دائم خواهد بود یا بهبود مییابد.
پس از مدتی که در بیمارستان تحت نظر بود پزشکان به او گفتند که این موضوع میتواند مشکلی باشد او ابه طور مادرزادی داشته و اکنون نمود پیدا کرده است. بازیابی قدرت حرکت بدون نیاز به کمک از او مدتی زمان گرفت و پس از بهبود تولتز با خود عهد بست که زمانی در مورد شخصیتی مینویسد که دست کم مدتی را روی ویلچر گذرانده باشد.
تأثیرات روانی این اتفاق در صفحه صفحه کتاب جدید او، شن روان قابل لمس است.
شن روان که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است همانند جزء از کل، بهره گرفته از زمینههای فلسفهای در دل داستانهای اجتماعی است.
استیو تولتز، رماننویس استرالیایی در سال 1972 به دنیا آمد. کتاب جزء از کل اولین رمان استیو تولتز است که در سال 2008 منتشر شد و رمانی طنزآلود است که داستان یک خانوادهی مطرود استرالیایی را روایت میکند. داستان کتاب جز از کل دربارهی زندگی پسری آرمانگرا به نام جاسپر دین و پدرش، مارتین دین است که «منفورترین مرد استرالیا» است.
همچنین تری دین، عموی جاسپر برخلاف مارتین «محبوبترین مرد استرالیا» است. کتاب جزء از کل تقریباً تمام زندگی جاسپر را تعریف میکند که از جنگ جهانی دوم شروع میشود و تا اوایل قرن بیست و یکم ادامه دارد. ماجراهای جذاب کتاب جز از کل در استرالیا، پاریس و تایلند اتفاق میافتد. کتاب جزء از کل نامزد جایزه بوکر و جایزه گاردین شد.
استیو تولتز در دبیرستان کیلارا و دانشگاه نیوکاسل تحصیل کرد. پیش از نویسندگی، در مونترال، ونکوور، نیویورک، بارسلونا و پاریس زندگی میکرد و شغلهای مختلفی از قبیل فیلمبرداری، بازاریابی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، تدریس زبان انگلیسی و فیلمنامهنویسی را تجربه کرد.
استیو تولتز در سال 2005 با ماری پیتر-تولتز، هنرمند و نقاش فرانسوی-استرالیایی، ازدواج کرد و اولین فرزند آنها در سال 2012 به دنیا آمد. استیو تولتز پس از کتاب جز از کل، کتاب ریگ روان را نوشت که در سال 2015 منتشر شد و برنده جایزه راسل شد.
گفتگو با استیو تولتز درباره کتاب جزء از کل
کتاب جزء از کل رمانی است که زندگی بیش از یک نفر را شامل میشود و شخصیتهای زیادی دارد، ولی قهرمانهای اصلی آن مارتین دین و پسرش جاسپر دین هستند که شیوهی خاصی در زندگی دارند و همین باعث میشود همزمان دشمن خونی و متحدانی قرص و محکم باشند. فکر چنین رابطهای چطور به ذهن شما خطور کرد و به نظر خودتان این رابطه چه چیزهایی دربارهی روابط پدر و فرزندی به ما میگوید؟
ایدهی اصلی رابطهی جاسپر و مارتین از چند جای مختلف به ذهن من خطور کرد: اول اینکه میخواستم بدانم چه حسی دارد که آدم فرزند کسی باشد که رسانهها پوستش را کندهاند. و دوم اینکه اگر مردی که شورشی بوده، پسرش هم شورشی بار بیاید، چه اتفاقاتی بین آنها میافتد؟ در وهلهی اول قصد نداشتم دربارهی رابطهی پدر و پسری حرفی بزنم، ولی همین طور که کتاب جزء از کل را پیش میبردم، دردسرهای مارتین برای تربیت جاسپر برایم جالب شد: من چطور میتونم بچهام را تربیت کنم و در عین حال اجازه بدهم که خودش باشد؟
آیا باید سعی کنم فقط اخلاقهای خوبم را به او منتقل کنم، در حالی که میدانم همین اخلاقهای خوب است که روزگار من را سیاه کرده؟
وقتی میبینم نظام تعلیم و تربیت در جامعه ضعیف است ولی خود من وقت و توان تربیت بچهام را ندارم، چکار باید بکنم؟ از طرفی نمیخواهم فرزندم شبیه عوام بار بیاید و از طرف دیگر میدانم اگر آدم متفاوتی باشد به مشکلات زیادی در زندگی برمیخورد. در کتاب جزء از کل، مارتین گرفتار پرسشهایی است که جوابی برای آنها ندارد.
شما در سیدنی به دنیا آمدید و بزرگ شدید، ولی بعدها به پاریس، بارسلونا، سان فرانسیسکو، مونترال و نیویورک رفتید. این سفرها چه تأثیری در نوشتن کتاب جزء از کل و ماجرای سفرهای مارتین و جاسپر داشت؟
بخش عمدهی کتاب جزء از کل در استرالیا اتفاق میافتد. بیرون بودن از استرالیا به من کمک کرد که با نگاه بازتری دربارهی این کشور بنویسم. البته خیلی کم از تجربههای خودم استفاده کردهام، ولی زندگی دور از استرالیا خیلی بر نوشتن آن تأثیر داشت. زندگی دور از وطن در فضاهایی ناآشنا و در شهرهای غریب، تخیل آدم را به کار میاندازد.
قبلاً در یکی از مجلههای سینمایی استرالیا مطلب مینوشتید و نمایشنامهها و فیلمنامههایی هم نوشتهاید. چطور شد که به سراغ نوشتن رمان رفتید؟ آیا نویسندگان خاصی بر شما تأثیرگذار بودهاند؟
از اول قصد نداشتم نویسنده باشم.
در کودکی و نوجوانی، چند شعر و داستان کوتاه نوشتم و نوشتن چند رمان را شروع کردم و بعد از یکی دو فصل کتاب را رها کردم. بعد از دانشگاه دوباره شروع به نوشتن کردم. قصدم هم فقط این بود که در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی شرکت کنم تا شاید مبلغی به درآمدم اضافه شود. این شد که کمکم پایم به نویسندگی باز شد. بعد، مدام شغل عوض میکردم و هر شغلی را از نقطهی صفر آن شروع میکردم. تا بالاخره فهمیدم غیر از نویسندگی عرضهی کار دیگری را ندارم. بنابراین نوشتن یک رمان را شروع کردم. اول فکر میکردم یک سال وقت ببرد. ولی بعد دیدم چهار سال وقت برد. از کنوت هامسن، لویی-فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، تامس برنارد و ریموند چندلر تأثیر گرفتم.
در یکی از نقدها دربارهی جزء از کل نوشتهاند:
فارغ از تمام جنغولکبازیها، جزء از کل را میتوان یک رمان فلسفی دانست… استیو تولتز تفکرات عمیقی دربارهی آزادی، روح، عشق، مرگ، و معنای زندگی را از زبان شخصیتها بیان میکند.» بینش شما چطور در وجود شخصیتهای رمانتان منعکس میشود؟
اینکه دیدگاه من در وجود شخصیتهای رمانم منعکس بشود، بستگی به این دارد که چه روزی این سؤال را از من بپرسید. ضمناً بستگی دارد که صبح بپرسید یا عصر. یعنی بستگی دارد به اینکه نگاه خوبی به خودم داشته باشم و نگاه بدی به دنیا، یا برعکس؛ نگاه بدی به خودم داشته باشم و نگاه خوبی به دنیا.
بنابراین نمیتوانم پاسخ قاطعی به سؤال شما بدهم، چون این وضع در روزهای مختلف تغییر میکند.
معمولاً دیدگاههای شخصیتهای رمان، شکل اغراقیافتهی دیدگاههای خود من است. و معمولاً این دیدگاههایی است که من گمان میکنم کاملاً خلاف واقعیت دنیا باشند.
حرفی که میخواستم با این رمان دربارهی زندگی بشر بگویم، همان حرفی است که واضح از زبان شخصیتهای رمان میشنوید. مثلاً مارتین میگوید چهار جور آدم در دنیا پیدا میشود: آدمهایی که همیشه گرفتار عشق و عاشقیاند؛ آدمهایی که به عشقشان رسیدهاند؛
آدمهایی که وقتی بچهاند به عقبافتادهها میخندند؛ و آدمهایی که وقتی بزرگ میشوند به عقبافتادهها میخندند. ولی جاسپر از بیتفاوتیِ انسانها میترسد و میگوید: «خدا نکنه آدم جلوی بقیه زمین بخوره، چون کسی نیست که دست آدم را بگیره.» مارتین معتقد است آدم باید در این دنیا آزاد باشد. هرچند خود مارتین هیچوقت به این آزادی دست پیدا نمیکند. ولی جاسپر مدام از ترسهای پدرش میترسد. کتاب جزء از کل پر است از اظهار نظرهای آن دو درباره ی زندگی بشر.