ادوارد هالت کار
ادوارد هالت کار
نویسنده، ژورنالیست، دیپلمات، و تاریخنگار بریتانیایی
ادوارد هالت کار (۲۸ ژوئن ۱۸۹۲، لندن – ۳ نوامبر ۱۹۸۲، لندن) تاریخنگار انگلیسی، دیپلمات، روزنامهنگار و نظریهپرداز روابط بینالملل بود.
گفتاوردها
- «واقعیتها فقط هنگامی سخن میگویند که تاریخنویس آنها را فراخوانده باشد: این اوست که تصمیم میگیرد به کدامیک از آنها رخصت سخن گفتن دهد، و با چه ترتیبی و در چه زمینهای… این تاریخنویس است که به دلایل شخصی خاص خود، تصمیم گرفتهاست که عبور سزار از آن رود کوچک روبیکان، واقعیتی تاریخی است، حال آنکه عبور هزاران نفر از آن روبیکان اصلاً توجه کسی را جلب نمیکند.»
- اندیشهٔ سیاسی درست و زندگی سیاسی سالم را تنها در جایی میتوان سراغ گرفت که هر دو، قدرتو اخلاق، جایگاه شایستهٔ خویش را داشته باشند.
ادوارد هلِت کار، نویسنده، محقق ِعلوم سیاسی، دکترای ِ روابط بینالملل، و تاریخنگار ِانگلیسی، چندین پژوهش ِ بیوگرافیک در پروندهی ِ آثار ِِ خود دارد. تعدادی از مهمترین ِ این آثار، دربارهی روسها و روسیه است: زندگینامهی انقلابی ِ مشهور «میخائیل باکونین»، «تاریخ ِاتحاد شوروی» (در9جلد) و «انقلاب روسیه: از لنین تا استالین». «تبعیدیان ِ سودایی» [تبعیدیان ِرمانتیک] (1933) و «داستایفسکی» (1931) دو مورد از آثار این نویسنده است که به فارسی برگردانده شدهاند.
’داستایفسکی‘ پژوهش ِ نسبتاً واقعبینانهی ِمؤلّف، دربارهی زندگی و آثار ِ غول ِ نویسندگان ِروسیه و دنیاست. این کتاب…
کمی قدیمی است. اگر پژوهش ِ این نویسنده درمورد ِ«تبعیدیان ِسودایی»، کاملا تازگی داشت، اما دربارهی ِ داستایفسکی چندان بدیع نیست؛ شاید چون این نوع پژوهشها را اهل ِ ادبیات بهتر از مورخان انجام میدهند. با این حال نویسنده بیگدار به آب نزده و هیچگاه در نظراتش جانب ِ اعتدال را رها نکرده. روش تحقیق وی مبتنی بر دادههای ِ تاریخی و ادبی ِمعتبرتر، به علاوهی استدلالهایی امروزی در تایید یا ردّ ِ برداشتهای قدیمی دربارهی داستایفسکی است. کتاب حاوی اطلاعات ِبکر یا دیدگاههای پیشرو نیست؛ اما لحن و روشی مجاب کننده و رضایتبخش دارد.
منابع نویسنده در این تحقیق، آنگونه که از متن ِ کتاب برمیآید، عبارتند از زندگینامهی رسمی داستایفسکی نوشتهی “استراخوف”، یادداشتها و نامههای داستایفسکی، یادداشتها و نامههای “آنا” همسر داستایفسکی، و تاریخ عمومی ِروسیهی قرن نوزده و چیزهایی از این قبیل.
در این اثر، نویسنده مدام به تطبیق آثار داستایفسکی با زندگیاش میپردازد. او در این راه افراط نمیکند ولی شیوهاش تقریباً سنتی است. ادعاهای “کار” خالی از افسانهسراییهای زندگینامهنویسها، و قابل اعتماد است. و البته نقدهایی هم از برخی تصورات رایج دربارهی داستایفسکی و آثارش ارائه شده که تا حدّی موافق ِبرداشتهای امروزین دربارهی ’مولف‘ و ’اثر ادبی‘ است.
عنوان ِفرعی ِکتاب ’جدال ِ شک و ایمان‘ گویا برافزودهی مترجم است. در آغاز کتاب در نقل ِ قولی از “الکساندر هرتسن” آمده است: «من روس هستم. زندگی به من آموخته است بیندیشم، امّا اندیشیدن راه ِ زیستن را به من نیاموخته است». آن عنوان و این نقل قول، شواهدی از نظرگاه ِ نویسنده دربارهی روسها و به خصوص داستایفسکی، است. بیان ِ تضادّ ِدایمی ِ وجود ِ داستایفسکی، اهمیّتی اساسی در این تحقیق دارد. این دوگانگی چیزی است که در بیشتر ِ آثار داستایفسکی به چشم میخورد. چیزی است که داستایفسکی آن را ویژگی منحصر به فرد ِ روسها میداند و به آن افتخار میکند. عقیدهای که وقتی در در آثار ِ داستانی ِ داستایفسکی رخ مینماید، جذابیّتی فوقالعاده دارد و پیشگام ِروانشناسی امروز است؛ ولی آن گاه که در مقالات ِ تعلیمی ِنویسندهی بزرگ مطرح میشود، مرتجعانه و بی معنی است. «همزاد»، «راسکولنیکوف»، «دیمیتری کارامازوف»، و «جوان ِ خام»، تجلّی ِ این دوگانگی در سطوح ِ مختلفاند.
نگارنده اشاره میکند که داستایفسکی یک رماننویس ِ شهری است. چه به لحاظ شخصیت و چه در آثارش. برخلاف ِ پوشکین و تورگنیف و به خصوص تولستوی که مرتب از طبیعت و روستا و روسیهی زیبا حرف میزنند، رمانهای داستایفسکی در شهر میشکفند: در زیرزمینهای تنگ و خانههای زیر شیروانی. مکانهایی که به صورت ِ استعاری، نشانگر ِ درون ِ درهمفشرده و تاریک ِشخصیتهای داستانی وی هستند؛ «در اتاق ِ تنگْ حتی اندیشه هم در تنگنا میماند». سپس زندگی نویسنده در کودکی توصیف میشود که برخلاف ِ انتظار در چنین مکانهای تنگ و تاری نبوده است. خانوادهی وی از رفاه برخوردار بودهاند ولی پدر ِ نویسنده آدم منضبط و سختگیری بوده و به شدّت بچهها را کنترل میکرده. داستایفسکی از همان دوران، در خانه و مدرسه به انزوا خومیگیرد.
«گزارش یکی از گواهان ِ عینی دربارهی داستایفسکی ِشانزده ساله در نخستین سال دانشکده، تصویر جوانی بی دست و پا و فربه و موبور و به طور غیر عادی رنگپریده به دست میدهد که از کلاسهای رقص و دیگر جنبههای شادتر زندگی در دانشکده پرهیز داشت؛ در گوشهای تاریک مینشست و در نور شمعی از پیه به خواندن و نوشتن میپرداخت؛ یا با یکی دو تن از هممشربانش قدم میزد و بالا و پایین میرفت و بحثهای بزرگتر از سنش راجع به مسائل هستی میکرد. این گزارش پس از مرگ داستایفسکی، در حدود چهل سال پس از این تاریخ، برای ثبت در زندگینامهی رسمی او نوشته شده است. شاید مایهی گزارش کمی غلیظ شده و برای گیرایی چیزهایی هم به آن افزوده شده باشد، اما در این که اساس آن صحیح است، تردید روا نیست.»
کتاب های مرتبط ادوارد هالت کار