گوستاو فلوبر
گوستاو فلوبر به فرانسوی: Gustave Flaubert زاده ۱۲ دسامبر ۱۸۲۱ – درگذشته ۸ مه ۱۸۸۰) از نویسندگان تأثیرگذار قرن نوزدهم فرانسه بود که اغلب جزو بزرگترین رماننویسان ادبیات غرب شمرده میشود.
نوع نگارش واقعگرایانهی فلوبر، ادبیات بسیار غنی و تحلیلهای روانشناختی عمیق او از جمله خصوصیات آثار وی است که الهامبخش نویسندگانی چون گی دو موپاسان، امیل زولا و آلفونس دوده بودهاست.
گوستاو فلوبر خود تأثیرگرفته از سبک و موضوعات بالزاک، نویسندهی دیگر قرن نوزدهم است؛ بهطوریکه دو رمان بسیار مشهور وی، مادام بواری و تربیت احساسات، به ترتیب از زن سی ساله و زنبق درهی بالزاک الهام میگیرند.
آثار فلوبر به دلیل ریزبینی و دقت فراوان در انتخاب کلمات، آرایههای ادبی، و بهطور کلی زیباییشناسی ادبی، در ادبیات زبان فرانسوی کاملاً منحصربهفرد میباشد.
کمالگرایی وی به اندازهای بود که هفتهها به نوشتن یک صفحه وقت سپری مینمود، و به همین دلیل، در طول سالیان نویسندگی خود تعداد کمی اثر از خود بر جای گذاشت.
گوستاو فلوبر پس از نوشتن، آثار را با صدای بسیار بلند در اتاق کار خود، که آن را فریادگاه مینامید، میخواند تا وزن، آهنگ و تأثیر واژگان و جملات را بسنجد.
او بسیاری از شهرت خود را مدیون نوشتن نخستین رمانش مادام بوآری در سال ۱۸۵۷ است. فلوبر فرزند یک جراح تجربی بود، کسی که در رمان مادام بواری نقشی کلیدی دارد.
گوستاو فلوبر خود نیز همچون «فردریک مورو» در جوانی راهی پاریس میشود تا در رشته حقوق ادامه تحصیل بدهد و پس از چندی حقوق را نیمه رها میکند تا به نویسندگی بپردازد.
«فلوبر» در انقلاب سال ۱۸۴۸ فرانسه بیست و هفت ساله بوده و توانسته خوب اتفاقات و پیشامدهای آن موقع را مشاهده و تجزیه و تحلیل کند.
روزنامه اعتماد – سعید کمالی: فرانسوی ها به چشم ما ایرانی ها، چه درست و چه اشتباه، آدم های «سانتی مانتالی» هستند. تصورمان از یك جوان فرانسوی كسی است كه «مïسیو» ورد زبانش است، برای خطاب كردن طرف مقابلش از ضمیر دوم شخص جمع استفاده می كند و سر میز ناهار بی شمار قاشق و چنگال ریز و درشت دارد.
«سانتی مانتال» صفتی فرانسوی است كه معادل فارسی اش چیزی شبیه «احساساتی» یا «احساسی» است، اما به اشتباه آن را در محاوره به جای «شیك» به كار می بریم.
به هر حال، هر قدر هم كه فرانسوی ها را آدم های شیكی بدانیم،بی شك «سانتی مانتال» دانستن فرانسوی ها، بی ربط با «احساساتی» بودن آنها نیست.
یعنی این اصطلاح رایج، بی شك زمانی به احساساتی بودن آنها برمی گشته است. «تربیت احساساتی» یا آن طور كه «مهدی سحابی» هفت سال پیش آن را با عنوان «تربیت احساسات» به فارسی برگردانده، نیز داستان «تربیت سانتی مانتال» یا «تربیت احساساتی» نسل و جامعه یی از فرانسه را نشان می دهد كه خواسته ها و اهداف راستینش را فراموش كرده و درگیر احساسات خود شده و چشمانش را بر واقعیت كشورش بسته است.
«تربیت احساسات» داستان زندگی «فردریك مورو» جوان احساساتی است كه به طور اتفاقی با خانواده آقای «ژاك آرنو» آشنا می شود و دل به خانم «آرنو» می بندد.
«فردریك» كه در ابتدای رمان جوانی مصمم، با اراده و با آرزوهای بزرگ تصویر شده، كم كم از خواسته هایش دست می كشد و در كش وقوس ماجراهایی كه با خانم «آرنو» دارد، همه آنها را فراموش می كند.
در نهایت، «فردریك» كه پیش از این به تحصیلات دانشگاهی اش در رشته حقوق و همچنین نویسندگی علاقه زیادی داشته و حتی همیشه می خواسته وزیر بشود، به هیچ كدام از آرزوها و خواسته های گذشته اش نمی رسد و زندگی اش به كلی در راه احساساتش فنا می شود.
در همین اثنا، یعنی در همین سال هایی كه «فردریك» در حال نزدیك و دور شدن از معشوقه اش است، فرانسه تحولات و تغییرات سیاسی و اجتماعی مهمی را پشت سر می گذارد اما «فردریك» كه به واسطه درگیری احساسی اش از همه این اتفاقات به دور است، تنها نظاره گر آنها است و هیچ دخالتی در سرنوشت سیاسی و اجتماعی كشورش ندارد.
فرانسه در سال هایی كه قسمت بیشتری از «تربیت احساسات» در آن سال ها روایت می شود، در گیر و دار جنبش ها و شورش های انقلابی است.
انقلاب سال 1848 فرانسه در همین موقع رخ می دهد و در این بین شورش های زیادی در پاریس در جریان است و در نهایت پادشاهی لویی فیلیپ پایان می یابد و «جمهوری دوم» فرانسه برقرار می شود.
گوستاو فلوبر خود نیز همچون «فردریك مورو» در جوانی راهی پاریس می شود تا در رشته حقوق ادامه تحصیل بدهد و پس از چندی حقوق را نیمه رها می كند تا به نویسندگی بپردازد. «فلوبر» در انقلاب سال 1848 فرانسه بیست و هفت ساله بوده و توانسته خوب اتفاقات و پیشامد های آن موقع را مشاهده و تجزیه و تحلیل كند.
«فلوبر» همچنین در زندگی سه معشوقه داشته كه از نظر سنی از او بزرگتر بودند، همچون خانم «آرنو»، «رزانت» و خانم «دامبروز» معشوقه های «فردریك مورو» در «تربیت احساسات» كه هر سه از او بزرگترند.
به عبارت دیگر، نسل و جامعه یی كه «گوستاو فلوبر» در «تربیت احساسات» از آنها حرف می زند، دقیقاً همان نسلی است كه «فلوبر» در آن بزرگ شده و به چشم خود آن را دیده و تجربه كرده است.
گوستاو فلوبر البته از آن نویسندگانی است كه از دخالت زندگی شخصی نویسنده در رمان بسیار بیزار بوده و توانسته به جز معدود دفعاتی در «مادام بواری» این موضوع را رعایت كند و در «تربیت احساسات» نیز تنها شباهتی كه شاید بین «فردریك مورو» و خود نویسنده وجود دارد، همین چند نكته سطحی است.
با این همه، همان طور كه «فلوبر» قبلاً درباره «مادام بواری» گفته «من مادام بواری هستم»، در اینجا هم می توان گفت كه نسل و جامعه حاكم بر رمان «تربیت احساسات»، همان نسل و جامعه یی است كه فلوبر در آن زندگی كرده است.
«تربیت احساسات» همچنین رمانی است كه «فلوبر» بیشتر از هر كتاب دیگری بر روی آن وقت گذاشته. نوشتن این كتاب هفت سال وقت برده، در حالی كه «فلوبر»، رمان بی نظیر و درخشان «مادام بواری» را تنها در پنج سال نوشت.
«فلوبر» بی شك، پیش از هر كتاب و نوشته و عنوانی، به عنوان نویسنده «مادام بواری» شناخته می شود. «مادام بواری» بی تردید یكی از تاثیرگذار ترین رمان های تاریخ ادبیات است و «اما بواری» نیز یكی از مهم ترین شخصیت های داستانی ادبیات.
«ماریو بارگاس یوسا» در «عیش مدام» غبا ترجمه «عبدالله كوثری»ف كه كتابی است درباره «فلوبر و مادام بواری»، درباره تاثیر بی اندازه «اما بواری» در زندگی اش می گوید: «شماری اندك از شخصیت های داستانی تاثیری چنان ژرف بر زندگی من نهاده اند كه بسیاری از آدم های واقعی كه می شناختم قادر به آن نبوده اند.»
«یوسا» همچنین در این كتاب درباره عظمت «مادام بواری» می گوید: «اغلب درباره «مادام بواری» تكرار می كنند كه این رمان به یك ضربت خود را از رمانتیسم جدا كرد و آغازگر جنبش رئالیسم شد. اگر بگوییم این رمان به جای انكار رمانتیسم، آن را به كمال رساند، به حقیقت نزدیك تر است.»
«مادام بواری» را همان طور كه «یوسا» در «عیش مدام» اشاره كرده، «آغازگر جنبش رئالیسم» و حتی «نخستین رمان مدرن» می دانند، اما شاید عنوانی كه پیش از همه اینها لایق این رمان باشد، «كمال رمانتیسم در ادبیات» است.
البته، «گوستاو فلوبر» بی تردید نویسنده یی بوده كه «نخستین رمان مدرن» را نوشته و صدالبته آغازگر «جنبش رئالیسم» است، اما آن چیزی كه در این مقاله نیز تلاش می شود تا به آن بپردازیم، این نكته است كه «فلوبر» این تلاش ها را در «تربیت احساسات» به ثمر نشانده است و نه در «مادام بواری». با این همه، چیزی از اهمیت «مادام بواری» كاسته نمی شود، چرا كه این كتاب مهم ترین و تاثیرگذار ترین اثر «گوستاو فلوبر» است، اما شاید بهترین آنها نباشد.
از این نظر، «مادام بواری» را می توان تا حدی با «آنا كارنینا» لئو تولستوی مقایسه كرد كه از «جنگ و صلح» بهتر است، یا «ابله» و «برادران كارامازوف» داستایوفسكی كه از «جنایت و مكافات» بهترند، اما همه این آثار در برابر معروف ترین اثر نویسنده شان در ردیف دوم نام برده می شوند.
بی شك بحث درباره «اهمیت» یك اثر با «جایگاه» آن متفاوت است. «مادام بواری» اهمیت بیشتری از «تربیت احساسات» دارد، اما شاید «جایگاه» بالاتری نداشته باشد.
در میان دلایلی كه «مادام بواری» را «نخستین رمان مدرن» می خوانند، مهم ترین دلایل یكی این است كه موضوعی كه «فلوبر» برای «مادام بواری» انتخاب كرده، خارج از دایره موضوعات ادبیات رمانتیسم است.
اینكه «فلوبر» در نهایت «ضدقهرمان» را وارد حیطه رمان كرده و در دنیایی كه دیگر مخصوص بورژواها نیست، به احساسات و مشكلات زن در حالی عصیانی پرداخته است.
فرم روایتی «مادام بواری» نیز از دیگر مشخصه هایی است كه باعث شده این كتاب را «رمان مدرن» بخوانند. دخالت كمتر راوی یا آن طور كه «یوسا» در «عیش مدام» آن را «راوی نامرئی» می خواند، نیز از مهم ترین ویژگی های دیگر آن است.
اما با این همه، هر چند «فلوبر» در «مادام بواری» پا بسیار فراتر از محدوده های ادبیات رمانتیسم گذاشته و نوآوری های بی بدیلی خلق كرده است، اما آن چه كه ما به آن مولفه های «رمان مدرن» می گوییم، بیشتر از آنكه در «مادام بواری» خودش را نشان بدهد، در «تربیت احساسات» خودش را نشان داده است.
در اصل، همانطور كه قبلاً از زبان «یوسا» نقل قول شد، «مادام بواری» بیشتر از هر كار دیگری، «ادبیات رمانتیسم» را به اوج و كمال رساند و به گونه یی پرونده آن را بست.
در «تربیت احساسات» است كه پرونده رمان مدرن باز می شود و تمام آن چیزهایی كه در «مادام بواری» ناقص و تكه تكه نمایان شده، كامل در این كتاب خودنمایی می كند.
«ماریو بارگاس یوسا» همچنین در نزدیكی «مادام بواری» به «ادبیات رمانتیسم» در «عیش مدام» می گوید: «برخی رمانتیك ها (مثل لامارتین و شاتوبریان) صورت ذهنی واقعیت را توصیف می كردند و برخی دیگر (مثل هوگو) توهم را به جای واقعیت می نشاندند.
فلوبر این واقعیت مثله شده را گسترش داد و آن نیمه یی را كه تخیل رمانتیك ها از میان برداشته بود به آن افزود (البته بی آنكه مثل زولا، اویسمان و دوده در سال های بعد، توهم رمانتیك را سركوب كند). در این رمان اجزای سازنده عشق رمانتیك جملگی حضور دارند: فوران احساسات، تقدیر تراژیك، زبان شور و شوقی آتشین.
رابطه میان لئون و اًما كه كم و بیش تمامی فصل اول قسمت سوم را تشكیل می دهد، اگر از بافت اصلی رمان جدا شود، به آسانی در رمانی رمانتیك جای می گیرد.» در نتیجه آن چیزی كه «یوسا» را نیز وا می دارد تا «مادام بواری» را به جای آغازگر «جنبش رئالیسم»، «كمال رمانتیسم» بخواند، همین نزدیكی بیش از پیش «مادام بواری» به ادبیات رمانتیسم است.
درباره «راوی نامرئی» و «تكنیك بی طرفی» كه از ویژگی های دیگر مدرن خواندن «مادام بواری» است، «یوسا» در «عیش مدام» نشان می دهد كه «فلوبر» آنچنان نتوانسته به آن وفادار بماند و گه گاه در قضاوت خواننده دخالت كرده است.
گوستاو فلوبر ید طولایی در نامه نگاری داشت و سهم بسیاری از آن با معروف ترین معشوقه اش «لوییز كوله» است كه یازده سال از او بزرگتر بوده. مكاتبات «فلوبر» كه بالغ بر چهارده جلد كتاب است، حاوی مهم ترین آرای ادبی و اجتماعی فلوبر است.
«فلوبر» در یكی از همین نامه ها كه در حین نگارش «مادام بواری» به «لوییز كوله» نوشته، می نویسد غبه نقل از كتاب «عیش مدام»ف: «چیزی كه به نظر من زیباست، چیزی كه من دوست دارم بنویسم، كتابی است درباره هیچ، كتابی بی هیچ وابستگی به دنیای بیرون، كتابی كه به یمن نیروی درونی سبكش، قائم به ذات باشد، همچنان كه زمین خود را در خلاء فضا نگه می دارد و از هر پایه یی بی نیاز است، كتابی كه كم وبیش هیچ موضوعی ندارد، یا دست كم موضوع آن نادیدنی است، البته اگر چنین چیزی ممكن باشد».
گوستاو فلوبر هر چند هنگام نوشتن این نامه، سرگرم نگارش «مادام بواری» بوده است، اما به نظر می رسد كه در نهایت در «تربیت احساسات» است كه تا حدی به این خواسته خود دست می یابد و رمانی خلق می كند كه «كم و بیش موضوعی» ندارد، یا البته صحیح تر آن است كه بگوییم رمانی خلق كرده كه «موضوع آن نادیدنی» است. وگرنه در «مادام بواری» كه به قول «یوسا»، موضوع كتاب خیلی هم خوب واضح و آشكار است.
اما فلوبر در «تربیت احساسات» موفق می شود تا در نهایت موضوعی را بهانه چیزی بكند كه در واقع می خواهد درباره آن حرف بزند. در «مادام بواری»، «اما بواری» شخصیت محوری داستان است و تفسیر ها و تاویل هایی كه از رمان می شود، مربوط به او می شود، اما در «تربیت احساسات» ماجرا اصلاً این طور نیست، چرا كه «فردریك مورو» هرقدر هم كه شخصیت محوری داستان باشد، به هیچ وجه آن جایگاهی را ندارد كه مثلاً «اما بواری» در رمان «مادام بواری» دارد.
یعنی «فردریك مورو» بیشتر بهانه یی است برای مشاهده اتفاقات و جریاناتی كه در حاشیه زندگی «فردریك» در جریان است در حالی كه در رمان «مادام بواری»، هر آنچه كه اتفاق می افتد حول شخصیت اصلی است و به گونه یی به او برمی گردد.
در نتیجه در «تربیت احساسات» است كه «فلوبر» موفق می شود برای اولین بار موضوع اصلی خود را به گونه جدیدی روایت كند، آن را در میان جامه «فردریك مورو» پنهان كند و در نهایت به قول خودش، رمانی خلق كند كه «قائم به ذات» باشد.
فلوبر همچنین درباره روایت داستان نظر مخصوص به خودش را داشته. به اعتقاد «فلوبر» راوی باید كمترین دخالت را در قضاوت خواننده از داستان داشته باشد. این نقش راوی كه «یوسا» به آن «راوی نامرئی» می گوید، در «تربیت احساسات» بیشتر از هر رمان دیگر «فلوبر» پیاده می شود.
«یوسا» در «عیش مدام» درباره این ویژگی «فلوبر» می گوید: «هیچ نویسنده یی قبل از فلوبر شگردهای چنین كارساز برای پنهان كردن حضور راوی ابداع نكرده است.» اما «راوی نامرئی» فلوبر در «مادام بواری» گهگاه از لاك خودش سر بلند می كند و نظر می دهد، قضاوت می كند، همدردی می كند اما در «تربیت احساسات» منتهای تلاش خود را برای پنهان كردن خود می كند.
این چنین است كه «گوستاو فلوبر» بیشتر از هر وسیله دیگری، نظر خودش را درباره حال و هوای فرانسه در جریان انقلاب سال 1848 و تغییرات سیاسی آن موقع، در پنهان ترین نوع خود و در قالب داستانی عاشقانه بیان می كند.
گوستاو فلوبر در تاریخ ۱۲ دسامبر سال هزار و هشتصد و بیست و یک در فرانسه متولد شده است. او یکی از بزرگ ترین نویسندگان قرن نوزدهم بوده است که می توان از او بعنوان پایه گذار انقلابی نوین در زمینه ی رمان نویسی نیز یاد کرد. اگر بخواهیم تنها یک لیست ده نفره از بزرگترین رمان نویسان غرب بیاوریم ، بی شک نام فلوبر یکی از اعضای آن لیست است.
دلیل آنکه نام فلوبر را می توانیم در کنارنام بزرگان ادبیات دنیا بیاوری ، ذکر این نکته است که فلوبر از معدود نویسندگانی در جهان است که نگاه واقع گرایانه ی خویش را با طرافت های ادبی همراه کرده است و باعث شده است که غنای ادبی ادبیات و زبان فرانسه ، دارای یک وجهه ی نوین دیگر شود.
او علاوه بر اینکه ادبیات را از اولویت های کاری خود می داند ، اما در کنار آن رمان هایی که نگارش کرده است ، همگی دارای وجوه علمی بسیار زیادی هستند. اگر بخواهیم این وجوه علمی را بررسی کنیم ، باید بگوییم که وی یکی از معدود کسانی است که در رمان های خود ، نظریات روانشناسی و تاثیر و تاثرات روان تحلیل گری را داشته است و این امر بسیار بسیار در جامعه ی آن زمان ادیبان امری تاثیر گذار محسوب می شده است.
همچنین وی علاوه بر اینکه بعد روان تحلیل گری را در نظر داشته است ، نگرش جامعه شناختی او نیز در تمامی کارهایش قابل مشاهده است. اما بعد ، آثار فلوبر به این دلیل که همیشه ظرایف فراوان داشته است ، بسیار مورد توجه بوده است.
چرا که یکی از وجوه نویسندگی و برتری یک نویسنده به سایر افراد ذکر این نکته است که شخص نویسنده ، مسائلی را به تصویر بکشد که ورای دید همگان باشد. آثار فلوبر این ویژگی را داشته است و این ویژگی در همه ی آثار او به وضوح کامل قابل مشاهده است. اگر بخواهیم در مورد نویسندگی فلوبر صحبت کنیم باید بگوییم که یکی از برتری های او در زمینه ی نویسندگی ذکر این نکته بوده است که وی بسیار حساس و کمال گرا در نویسندگی بوده است.
او برای نوشتن یک قطعه ی کوچک از یک رمان ، هفته ها وقت می گذاشته است. این وقت گذاشتن او نه به دلیل طول کشیدن نوشتن یک قطعه از رمان ، بلکه به این دلیل بوده است که او همیشه دوست داشته است که بهترین اثر خود را خلق کند و این بهترین اثر از نگاه او همیشه مستلزم بارها ویرایش کردن متن بوده است.
و اگر به زندگی و آثار فلوبر نگاه کنید ، در می یابید که به چه میزان او در زمینه ی نویسندگی کم کار است. اما وقتی به محتوا و افتخارات کارهای او نگاه می کنید ، در می یابید که به چه میزان او انسان پربار به لحاظ ادبی بوده است. اما بعد اگر بخواهیم به سراغ زندگی فلوبر برویم ، باید بگوییم که فلوبر نماد به تمام معنای یک فرانسوی احساساتی است.
او نویسندگی را از دوران کودکی شروع می کند. درست مانند همه ی فرانسوی های کلاسیک که در خانواده خویش درس احساس می ببینند ، فلوبر نیز از همین رویه برخوردار بوده است. بنا بر آنچه که در زندگی نامه ها گفته اند ، پدر فلوبر یک جراح بوده است.
پدر او به سبب تحصیلات بسیار بالایی که داشته است و همچنین جایگاه اجتماعی فرهنگی بالایی که در خانواده ی آن ها حاکم بوده است ، فلوبر را بسیار می ستوده است و می توان به این مسئله اشاره کرد که فلوبر از بدو کودکی در خانواده ای رشد یافته است که تمامی مبانی رشد فرهنگی او فراهم بوده است.
با این اوصاف اما بذر رشد فرهنگی فلوبر در زمین نویسندگی به بار می نشیند و او در دوران کودکی نخستین نوشته های خویش را به ثمر می رساند.
او از همان دوران کودکی ، بنا به گفته ی اطرافیانش شخصی بسیار منطم ، سخت گیر و کمال گرا بود. برای همین تمامی نوشته های او حتی نوشته هایی که از دوران کودکی او به جای مانده است ، دارای نسخه های مختلف خطی است.
این امر به این دلیل صورت پذیرفته است که فلوبر در زمان زندگی خویش و از دوره ای که اشتغال به نویسندگی پیدا کرده است ، شخصیتی حساس بر روی نوشته هایش بوده است و هر کدام از نوشته هایش را چندین بار ویرایش می کرده است. این امر از دوران کودکی نیز در او بوده است.
اکثر کسانی که با او زندگی کرده اند به این نکته اشاره می کنند که وی برای نوشتن حتی یک صفحه از یک رمان ، گاها تا یک هفته هم وقت می گذاشته است و این نشان از کمال گرایی بسیار بالا در او دارد.
حال پرسش اصلی که باید مطرح کرد ، ذکر این نکته است که چرا او تا به این اندازه روی متن هایش کار می کرده است. اگر به متن های فلوبر رجوع کنید ، خواهید دید که به چه میزان میان متن و ریتم کلمات همخوانی وجود دارد.
این دو مولفه برای فلوبر ساز و کاری را فراهم می کند تا که نوشته هایش را همیشه بر روی این دو عامل تاثیر گذار در ادبیات داستانی بنا کند.
هر کلمه ای که یک نویسنده بر روی کاغذ می آورد، دارای یک رنگ واژه است. رنگ واژه ها باورهای ذهنی مخاطب نسبت به یک کلمه است.
بعنوان مثال رنگ واژه ی کلمه ی صلح همیشه در ذهن یک مخاطب همراه با آرامش است و از سوی دیگر رنگ واژه ی قتل ، همیشه با رنگ هایی چون قرمز که شبیه خون است، همراه است و ذهن مخاطب را دچار آشفتگی می کند.
اما بعد، باید به این نکته هم توجه کرد که هر اثری که یک نویسنده خلق می کند، تنها از یک کلمه حاصل نمی شود، بلکه مجموعه ی کلمات در کنار هم یک نوشته را ایجاد می کنند و این جاست که باید به این مسئله اشاره کرد که فلوبر همیشه سعی داشته است تا که میان رنگ واژه ی همه ی کلماتی که در یک متن استفاده می کند، یک نوع هماهنگی و هارمونی ایجاد کند تا که مخاطب به لحاظ روانی نیز با ظرایف کلمات ارتباط برقرار کند و درگیر نوشته هایش شود.
به جرأت می توان گفت که این اتفاق در تمامی آثار فلوبر رخ داده است و مخاطب مسخ کلمات می شود و در جریان دنبال کردن کلمات، روایت داستانی بسیار قوی او نیز مخاطب را در آغوش می کشد و از نگاه منتقدین ادبی یک نویسنده دگر چه چیزی می خواهد جز آنکه هم به لحاظ روند داستانی و هم به لحاظ ارزش ادبی کلمات، مخاطب را درگیر خود کند؟
اما بعد ، معروفترین اثری که از موجود است ، اثری است به نام مادام بواری. او برای نوشتن این اثر بیش از سالها وقت صرف کرده است.
اما به هنگام چاپ این اثر با مشکلات بسیاری روبرو شد. چرا که به او اتهام غیر اخلاقی بودن رمانش را زدند. اما به هر تاخیر، این کتاب به چاپ رسید به محض به چاپ رسیدن با استقبال بسیاری از سوی مردم مواجه شد.
حالا پس از سالها این کتاب، یکی از شاهکارهای ادبیات جهان است و کنون منتقدین به ارزش والای این کتاب پی برده اند. گوستا فلوبر در ۸ مه ۱۸۸۰ دیده از جهان فرو بست.
آثار
-
سفری به دوزخ
-
رؤیایی از دوزخ
-
خاطرات یک دیوانه
-
اسمار
-
نوامبر
-
مادام بوآری (۱۸۵۷) ترجمه محمد قاضی و رضا عقیلی، انتشارات مجید؛ محمدمهدی فولادوند انتشارات جامی؛ مهدی سحابی، نشر مرکز
-
سالامبو (۱۸۶۲) ترجمه احمد سمیعی، انتشارات خوارزمی
-
تربیت احساسات (۱۸۶۹) ترجمه مهدی سحابی، نشر مرکز
-
نامههایی به شهرداری رو آن
-
داوطلب
-
وسوسهی سن آنتوان (۱۸۷۴) ترجمه کتایون شهپرراد و آذین حسینزاده، انتشارات قطره
-
سه داستان (۱۸۷۷) ترجمه جلالالدین کزازی، نشر مرکز
-
بووار و پکوشه (۱۸۸۱) (ناتمام) ترجمه افتخار نبوینژاد، انتشارات کاروان
-
داستان مرد جوان هنوز در ایران منتشر نشدهاست.
مروری بر آثار و اندیشه ها
گوستاو فلوبر با اثر مادام بواری انقلابی نو در ادبیات جهان پدید آورد. این کتاب یکی از کتاب هایی است که ما در کمپین صد رمان برتر مورد تحلیل قرار داده ایم. اگر دوست دارید که با اندیشه های این نویسنده آشنا شوید ، حتما سری به این بخش بزنید و از مطالبی که برایتان آماده کرده ایم لذت ببرید.
بخش هایی از رمان مادام بوآری را با هم مطالعه می کنیم :
- مرد هر چه باشد آزاد است؛ می تواند به هر شوری تن بدهد و به هر سرزمینی که دلش خواست برود، از هر مانعی بگذرد و دست نیافتنی ترین هوس ها را با ولع بچشد. اما زن مدام با مانع رو به روست. دچار سکون و در عین حال انعطاف پذیر است، سستی جسم و وابستگی های قانونی دشمن او هستند. اراده اش همانند توریِ کلاهش که نخی نگهش می دارد، با هر بادی می لرزد؛ همواره هوسی هست که او را دنبال خود می کِشد و ملاحظه ای که نگهش می دارد.
1- معرفی کتاب مادام بوواری در یوتیوب
2- معرفی کتاب مادام بوواری در آپارات