چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند

15.00

عنوان: چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند

نویسنده: دبی فورد

مترجم: هدی ممدوح

ناشر: نیک فرجام

موضوع: خودسازی/ خودباختگی/ کودنی/ اشتباه ها

رده سنی: بزرگسال

تعداد صفحات: 200

 

تعداد:
مقایسه

توضیحات

معرفی کتاب چرا آدم های خوب کار های بد می کنند اثر دبی فورد

“چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند؟” یک خوانش مهم برای درک کامل وضعیت انسان است. “دبی فورد” نشان می دهد آنچه به موجبش خرابکاری در روابط ، امور مالی ، خانواده و مشاغل ما رخ می دهد، ریشه در برنامه های ناشناخته و ناخودآگاه ما دارد. این برنامه نویسی منجر به یک باور ناسالم در مورد جنبه های تاریک ما می شود؛ یعنی همان درد و شرمی که احساس می کنیم ما را بر آن داشته تا از غذا ، الکل ، رابطه ، مواد ، هیجان ، شایعه پراکنی و غیره به عنوان راه هایی برای دور کردن حواس خود از دیدن مواردی که غیرقابل قبول و ناپسند شناخته می شود ، استفاده کنیم.

چرا آدم های خوب کار های بد می کنند

بسیار پیش آمده که آدم‌های خوب دور و برمان را در حال انجام کارهای بد ببینیم! کارمند محترمی که سال‌ها یک مسیر مستقیم را از خانه به محل کار می‌رفته و بعد در آخرین سال کاری او را به جرم اختلاس می‌گیرند. خانم خوبی که ده سال با همسرش زندگی کرده و مادری مهربان برای سه فرزندش بوده و در اوایل میانسالی خبر خیانتش را می‌شنوید.

چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند

چرا آدم‌های خوب کارهای بد می‌کنند؟

چرا در حالی که بسیار فرشته‌وار زندگی می‌کنیم بخش‌هایی در وجودمان هست که شبیه به دیو ما را به قهقهرا می‌برد و در یک لحظه تمام آنچه روزها برای ساختنش تلاش کرده‌ایم‌ با یک فریاد بر سر معشوقه‌مان، با تن دادن به یک وسوسه زیر سوال می‌برد و ما در لحظه‌ای بخشی از وجود خود یا اطرافیانمان را می‌بینیم که هرگز خیال وجود داشتنش را هم نداشته‌ایم؟

دبی فورد معتقد است که باید درک کنیم که انسان جمع اضداد، مجموع خوب یا بد، روشنایی و ظلمت، ضعف و قدرت، استعداد و حماقت است و تمامی آدم‌ها بالقوه تمام صفات و خوب و بدی که می‌توانید تصور کنید در خود دارند؛ روندی رو به رشد در شخص آغاز خواهد شد. هر صفتی که در دیگران می‌بینید از قتل و تجاوز گرفته تا وقف شدن برای یک خیریه در ما وجود دارد. وضعیت آدمی در هر لحظه در یکی از این دو قطب است.

این دوگانگی همیشه با انسان خواهد بود. انکار کردن آن، انکار کردن کمال و خود حقیقی ماست. پی بردن به این حقیقت که هر چقدر آدم خوبی باشید، ظرفیت انجام زشت‌ترین کارها و مخرب‌ترین رفتارها را داریم، مستلزم تلاش فکری و معنوی بسیار است. تنبلی روانی سبب می‌شود ما خود را خوب تصور کنیم و همه‌ی بدی‌ها را به طرف دیگران روانه کنیم.

از نکات مهمی که در این کتاب به آن پرداخته شده این است که در واقع آنچه بیرون از ما در جریان است و ما را به قضاوت وا می‌دارد، همان نقطه سرکوب شده‌ درونی ماست. جنگی از درون که نمود بیرونی‌اش موجب عصبانیت و ناراحتی ما می‌شود. در لحظه‌ای که به زنی نگاه می‌کنیم و به خیانتش افسوس می‌خوریم در واقع همان بخش درونیمان را کتک می‌زنیم.

شما بی شک در خود زنی خیانت‌کار دارید که قضاوت و سرکوبش کرده‌اید و درست به همین دلیل به خود اجازه می‌دهید نمود بیرونی‌اش را قضاوت کنید. درون ما هر خصوصیتی که در انسان می‌شناسیم وجود دارد. اگرچه ممکن است ما از وجودشان بی خبر باشیم اما باید بدانیم ما معرفی از پلیدترین ویژگی‌های انسانی تا متعالی‌ترین‌شان هستیم که ممکن است هر لحظه و هر جا خود را نشان دهند.

اما چه چیزی در درون ماست که می‌تواند در یک لحظه همه چیز را بهم بریزد؟ هر انسان نیمه‌ای تاریک و شناخته نشده دارد. نیمه‌ای که تنها خود شخص قادر به درک آن است. درست به همین دلیل است که خیانت به همسرتان، گرفتن پولی که متعلق به شما نیست، دروغ و صفاتی از این قبیل را تشخیص می‌دهیم اما نیمه تاریک اغلب کشف نشده و شناخته نشده باقی می‌ماند. ما این تمایلات را اغلب پشت شرم و انکار پنهان می‌کنیم تا کسی نبیند. حتی خودمان هم فراموش می‌کنیم که کجا نیمه تاریکمان را پنهان کرده‌ایم و بعد چه اتفاقی می‌افتد؟

دبی فورد میگوید در چنین شرایطی نیمه تاریک وجودمان با انکار قدرت بیشتری پیدا می‌کند و شبیه به دست‌هایی نامریی زمان و کنترل زندگی‌مان را به دست خواهد گرفت.
در واقع مسئله اصلی این کتاب این است که بسیاری از آدم‌ها بر اساس شرایطی که در آن زندگی می‌کنند بسیار ناآگاهانه تصمیم می‌گیرند یک پرسوناژ و یا ماسک برای خود انتخاب کنند. این ماسک‌ها معنای زندگی شخص می‌شود تا درون آسیب‌دیده آنها را التیام ببخشد. در واقع اشخاص تصمیم می‌گیرند بخش اعظمی از خود را انکار کنند و ندید بگیرند تا بتوانند دوست‌ داشتنی‌تر باشند، بتوانند عشق و توجه‌ای را که به آن محتاج هستند، دریافت کنند.

اما حقیقت تلخی که دبی فورد سعی در گفتن آن دارد این است که اشخاص نمی‌توانند تا ابد، حتی وقتی در بستر مرگ هستند، قسمتی از وجودشان را نادیده بگیرند. این نادیده گرفتن آنقدر توانایی این بخش را بیشتر خواهد کرد که نیمه تاریک شبیه به خنجری در لحظه‌ای که انتظار نمی‌رود، در پهلویشان فرو خواهد کرد.

این خنجر می‌تواند اتفاقات کوچکی باشد، مثل راه انداختن یک دعوای کوچک با شریک زندگی بعد از یک قرار شام که مدت‌ها پیش برایش برنامه‌ریزی کرده‌اند یا انتقاد از فرزند درست وقتی که ماه‌ها سعی کرده‌اند با او ارتباط برقرار کنند.
در واقع پیام اصلی این است که تا زمانی که با آنچه سعی در  ندیده گرفتنش دارید مواجه نشوید مجبورید هر لحظه نگران بیرون پریدن توپ بادی باشید که در درون آب پنهان کرده اید.

شاید این مسئله بتواند کمک کننده باشد که بدانید خود حقیقی شما هرگز به سمت تباهی نخواهد رفت. خود متعالی‌تان هم همینظور. برای رها شدن از تضاد درونی باید با درون زخم خورده‌ی خود مواجه شوید. همان بخشی که پشت ذهن آگاه ما کمین کرده‌ و در یک لحظه خود را با تمام نیرو نشان می‌دهد. شما باید با این قسمت از مغز خود آشتی کنید. دبی فورد در یک فصل به طور کامل با مفهوم این آشتی شما را آشنا خواهد کرد.

وی تعریف جالبی در این زمینه دارد. او می‌گوید هر یک از صفات ضد و نقیض ما سر الاکلنگی نشسته‌اند. اگر بتوانید آنها را بپذیرید و در آغوش بگیرید الاکلنگ در توازن خواهد بود اما اگر تلاش کنید یکی را سرکوب کنید تا فقط نیمه روشن خود را به دنیا نشان دهید و به جای آشتی با تمایلات تاریک خود آنها را انکار کنید الاکلنگ به طور خطرناکی از توازن خارج خواهد شد و این عدم توازن آسیب‌هایش را به زندگی شخصی افراد خواهد زد.

یک راز بزرگ وجود دارد. راز بزرگی که دبی فورد در این کتاب از آن می‌گوید و برای رسیدن افراد به مقصود اصلی راهکار ارائه می‌دهد. راز این است که:

خودهای زیادی درون «خود» ما وجود دارد زیرا ما به عنوان انسان مستعد هر کیفیت و خصوصیتی هستیم. هیچ چیزی وجود ندارد که بتوانیم ببینیم و قضاوت کنیم و خودمان نباشیم. ما همه نوریم و تاریکی، گناهکار و قدیس، عاشق و معشوق. ما هم مهربان و خوش قلبیم و هم بدجنس و بی‌عاطفه. درون من و تو هر خصوصیتی که در انسان می‌شناسیم، وجود دارد.

اگرچه ممکن است ما از وجود تمام این ویژگی‌ها آگاه نباشیم اما باید بدانیم آن‌ها جایی درون ما نهفته‌اند و ممکن است هر لحظه و هر جا خود را نشان دهند. فهمیدن این موضوع به ما اجازه می‌دهد بفهمیم چرا «آدم‌های خوب» قادر به انجام چنان «کارهای بدی» هستند و از آن مهم‌تر این‌که چرا ما گاهی به بدترین دشمن خودمان تبدیل می‌شویم.

فهرست مطالب کتاب

سخنی با خوانندگان
بخش اول: نبرد پایان ناپذیر
فصل اول: تأثیر توپ بادی
فصل دوم: شکاف
فصل سوم: الاکلنگ
فصل چهارم: خجالت بکش
فصل پنجم: هجوم ترس
فصل ششم: تباهی ایگو
فصل هفتم: رمزگشایی از خود دروغین
بخش دوم: پیمان آشتی
فصل هشتم: نقاب ها
فصل نهم: بیدار شدن از خواب انکار
فصل دهم: التیام شکاف
فصل یازدهم: قدرت بخشش
فصل دوازدهم: بازگشت به عشق
درباره نویسنده

 

نکته ی ترسناک ماجرا این است که همه ی ما تا حدودی یا کاملا، این کارها را انجام می دهیم و نهایتا ، آگاهی به دروغ هایی که به خود می قبولانیم، سبب شناخت ریشه ی اصلی شکست ها می شود و دبی فورد” به شما می گوید “چگونه از دشمنی با خود دست بکشید”.

قسمت هایی از کتاب چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند؟ (لذت متن)

شرم انکار شده و پردازش نشده، از جمله عواملی است که ما را به سوی ویران گردانیدن موفقیت هایمان، طغیان بر ضد منافع شخصی مان، برداشتن آنچه متعلق به ما نیست، بی آبرو شدن به جهت پیروی از عادات گذشته مان و تخریب روابطمان می کشاند.

خراب کردن خود، شیوه ای است برای آشکار گردانیدن شرم درونی مان یعنی ناآگاهانه کاری را انجام می دهیم که خود را در برابر دیگران بی آبرو می کنیم تا بتوانیم جلوی حادثه ای را بگیریم که موجب می شود بیش از این شرمگین شویم؛ به عبارت دیگر اگر به حساب شرم مان نرسیم، او به حساب ما رسیدگی می کند.

اگر باز هم انکار یا سرکوبش کنیم، آن را به گونه ای ویرانگرانه بروز خواهیم داد. برای همین است که بسیار مهم است با درد و رنج گذشته مان کنار آییم، از آن بیاموزیم و از آن برای رشد و کمک به بیشتر کامل و یکپارچه شدن بهره بگیریم؛

آن وقت است که دیگر ناچار نیستیم کاری را انجام دهیم تا آنچه را قادر به دیدنش نیستیم، علنی و ظاهر کنیم. وقتی ارزش ذاتی شرم را درک کردیم، خواهیم دانست که چیست، خواهیم دانست رهنمودی روحی برای کمک به ما برای درک عمیق ترین لایه های وجودی مان و درمان زخم های عاطفی مان و غیرفعال سازی برنامه ریزی منفی مان است و این را باید یک درمان روحی دانست، شیوه ای برای درمان روح به منظور هدایت ما تا با سرشت درست و سالم مان ارتباط صمیمانه تری برقرار کنیم.

اقدام به ویران کردن خویش به نظر می رسد از اندوه ناشی شده باشد، اما به عقیده من، این نوع اقدامات شیوه ی طبیعی نشان دادن شرم درونی و نهانی و شکافی است که در درونمان وجود دارد.

ممکن است بتوانیم برای مدتی این شرم نهانی را حفظ کنیم تا اینکه روزی درست سر بزنگاه، شرایطی پیش می آید و عواملی دست به دست به هم می دهند تا یادآورمان شوند چه چیزهایی را در اعماق درونمان پنهان کرده ایم. ممکن است آن شرایط احساس شکست، ناکفایتی و ناشایستگی باشد که شروع به تکان دادن و لرزش انداختن جهان درونمان کند و ما را دلواپس و نگران و تلخ و مردد نسبت به خویش گرداند

. پاچه بسا شرم مان موجب شود احساس کنیم بیش از دیگران به موفقیت دست یافته ایم و هدف هایمان برآورده شده. این ممکن است زمانی رخ دهد که به سطحی از موفقیت، محبت، عشق یا ستایش دست یابیم که در خارج از حوزه آشنای آسایش ماست.

 

کتاب های مرتبط

1- معرفی کتاب چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند در یوتیوب

2- معرفی کتاب چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

دبی فورد

مترجم

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.