توضیحات
وقتی نیچه گریست اثر دکتر اروین د. یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد، گروه درمانگر و رواندرمانگر اگزیستانسیال است.
اروین یالوم در خلال این رمان آموزشی به توصیف درمانهای رایج برای وسواس فکری که در هر دو شخصیت اصلی رمان به نوعی گرفتار آن هستند میپردازد.
ولی در نهایت روش رواندرمانی اگزیستانسیال و رابطه پزشک – بیمار است که کتاب بیش از هر چیز در پی معرفی آن است.
تئودور روزاک، نویسنده کتاب کورسو درباره یالوم و رمان او مینویسد: وقتی نیچه گریست پس از جلاد عشق گامی رو به جلو برای اروین یالوم محسوب میشود. او افکار ژرف انسانی را در لفافه داستانی بینظیر بیان میکند. بیش از این چه میتوان خواست؟
درباره رمان وقتی نیچه گریست بسیار نوشتهاند. بوستون گلوب مینویسد: این کتاب، تحقیقی موشکافانه و رمانی هوشمندانه و سرشار از تخیل است . درباره ی این کتاب واشنگتن پست مینویسد: «کتابی نیرومند و معتبر! شگفتی در لحظهای جادویی و تکاندهنده نهفته است».
پشت جلد کتاب آمده است:
وقتی نیچه گریست آمیزهای است از واقعیت و خیال، جلوهای از عشق، تقدیر و اراده در وین خردگرای سدهی نوزدهم و در آستانهی تولد دانش روانکاوی.
فردریش نیچه بزرگترین فیلسوف اروپا، یوزف برویر از پایهگذاران روانکاوی و دانشجوی پزشکی جوانی به نام زیگموند فروید، همه اجزایی هستند که در ساختار رمان در هم تنیده میشوند تا حماسهی فراموش نشدنی رابطهی خیالی میان بیماری خارقالعاده و درمانگری استثنایی را بیافرینند.
برخی از کتابهای اروین د. یالوم
کتاب مسئله اسپینوزا
کتاب دروغگویی روی مبل
کتاب مامان و معنی زندگی
کتاب درمان شوپنهاور
کتاب من شدن
کتاب یالوم خوانان
در میان کتابهای یالوم کتاب من شدن زندگینامه اروین د. یالوم به قلم خودش است.
در واقع این کتاب اتوبیوگرافی است. یالوم که درمانگر حرفهای است و همیشه زندگی دیگران را واکاوی میکند، در این کتاب شخصیت خودش را واکاوی میکند و عمیقترین جنبههای زندگیاش را با مخاطب به اشتراک میگذارد.
رمان با یک نامه از طرف لوسالومه به یوزف برویر – پزشک برجسته اتریشی – آغاز میشود. نامهای که در قسمتی از آن نوشته شده است: آینده ی فلسفه ی آلمان در خطر است.
لوسالومه با ارسال این نامه و جلب توجه دکتر برویر با او دیدار میکند تا در مورد پروفسور نیچه و آینده فلسفه آلمان صحبت کند. آیندهای که به دلیل بیماری نیچه در خطر است.
مرگ این مرد ممکن است عواقب خطیری داشته باشد: برای شما، برای فرهنگ اروپا، برای همهی ما. باور کنید.
لوسالومه که خود را به نوعی مسئول بیماری نیچه میداند از دکتر برویر درخواست دارد که درمان نیچه را قبول کند.
جسم و ذهن نیچه بیمار است و لوسالومه عقیده دارد که نیچه بیش از هر چیز به ناامیدی شدید دچار شده است و ممکن است در آیندهای نزدیک خودکشی کند.
دکتر برویر که در زندگی خود با چالشهای مختلفی روبهرو است برای جبران صدمهای که یک زن زیبا به زندگیاش وارد کرده است به ونیز آمده است اما در ونیز هم دوباره گرفتار لوسالومه زیبا شده که از او درخواست کمک دارد.
البته برویر میداند که درمان ناامیدی از تخصصهای او نیست و بعید به نظر میرسد که بتواند کمکی به نیچه بکند.
دوشیزه سالومه، دارویی برای بهبود ناامیدی و طبیبی برای درمان روح وجود ندارد.
اما لوسالومه از سابقه پزشکی برویر و کارهایی که انجام داده آگاه است و از او میخواهد با روش آزمایشی «درمان با سخن گفتن» که قبلا یک بار امتحان کرده است به نیچه کمک کند.
لوسالومه این روش را برای درمان ناامیدی نیچه مفید میداند و با زیبایی غیرمعمولاش دکتر برویر را راضی میکند تا دیداری با نیچه داشته باشد.
در مقابل نیچه هم فردی نیست که به راحتی کمک قبول کند. او انسانی منزوی و بسیار مغرور است که نظرات بسیار قاطعی در مورد ضعف و قدرت دارد.
نیچه حساسیت فوقالعادهای به مسالهی قدرت دارد و حاضر نیست در موقعیتی قرار گیرد که ناچار به تفویض قدرتش شود.
او در فلسفه به یونانیان پیش از سقراط، خصوصا برداشت آنها از مفهوم تنازع متمایل است.
اعتقاد به این که هر فرد تنها از راه منازعه به آن چه موهبت ذاتی اوست، دست خواهد یافت. نیچه به انگیزههای کسی که از منازعه باز میماند و ادعای فداکاری دارد، عمیقا بیاعتماد است. راهنمای او در این مقوله، شوپنهاور است.
او معتقد است چیزی به نام کمک به دیگری وجود ندارد، بلکه هرکس میخواهد بر دیگری مسلط شود و بر اقتدار خود بیفزاید.
روبهرو شدن نیچه با این طرز فکر قوی با دکتر برویر که به اصرار لوسالومه قبول کرده است با نیچه دیدار کند، موضوع اصلی رمان است اما در کتاب موضوعات دیگری هم وجود دارد.
دیدارهای دکتر برویر با فروید نیز از دیگر قسمتهای جذاب رمان است.
بیشتر شخصیتهای این رمان و رابطههای میان آنها واقعی است ولی داستان تخیلی است.
در واقع اساس کتاب دیدار نیچه و دکتر یوزف برویر است اما این دو در دنیای واقعی هرگز ملاقات نداشتهاند.
از جمله قسمتهای واقعی کتاب نامههای ناامیدانه نیچه به لوسالومه است که بخشی از آنها در کتاب آمده است.
کتاب وقتی نیچه گریست از جمله موفقترین کتابهای یالوم است که در ایران هم با استقبال خوبی روبهرو شده است.
رمانی که جنبه آموزشی آن بسیار به چشم میآید و تقریبا هر خوانندهای میتواند آن را مطالعه کند و چیزهایی از آن یاد بگیرد.
سراسر کتاب را میتوان شبیه جلسات رواندرمانی در نظر گرفت که پیرامون موضوعات مختلف از جمله درمان ناامیدی شکل گرفته است.
در قسمتی از کتاب من شدن نوشته یالوم، درباره محبوبیت رمان وقتی نیچه گریست آمده است:
فروش وقتی نیچه گریست در ایالات متحده خیلی خوب بود، ولی در برابر محبوبیت کتاب در کشورهای دیگر اصلا به چشم نمیآمد.
این کتاب به ۲۷ زبان ترجمه شد، با بیشترین مخاطب در آلمان و بیشترین سرانهی مطالعه در یونان. در ۲۰۰۹ شهردار وین این کتاب را کتاب سال معرفی کرد.
شهردار وین هر سال کتابی را معرفی میکند و صدهزار نسخه از آن را چاپ میکند و آنها را رایگان در اختیار شهروندان وینی قرار میدهد.
رمان وقتی نیچه گریست به شکلی نوشته شده است که حتی اگر به رواندرمانی، به فلسفه، رابطه درمانگر و بیمار، وسواسهای فکری و مسائلی شبیه این علاقه نداشته باشید، میتوانید آن را بخوانید و شیفته آن شوید.
اما اگر به نیچه و فلسفه او و همچنین به رواندرمانی علاقه دارید این کتاب برای شما شگفتانگیز خواهد بود.
در این کتاب برخی از اندیشههای مهم نیچه بازتاب داده شده است اما مسئله اصلی در آن درمان وسواس فکری است.
وسواس فکریای که هم بیمار – نیچه – و هم درمانگر – دکتر برویر – گرفتار آن هستند. وسواس فکریای که ممکن است در زمینههای مختلف برای هر کسی پیش آید.
یکی از قسمتهای جذاب کتاب، درگیر شدن دکتر برویر با نیچه برای درمان اوست. شخصیت قدرتمند نیچه کمک را قبول نمیکند. نگاه ترحمآمیز دکتر و نوازشهای احساسی او را نمیپذیرد و به شدت نسبت به آنها واکنش نشان میدهد.
از طرف دیگر، دکتر برویر دست از تلاش برای کمک به نیچه برنمیدارد، اما انگیزههای او چیست؟ چرا میخواهد بیماری را درمان کند که کمک قبول نمیکند؟
آیا دکتر برویر تلاش میکند به وظیفه پزشکی خود عمل کند یا قصد دارد به اقتدار خود بیفزاید؟ چیزی که واضح است تفاوت فکری نیچه و دکتر برویر است و این تفاوت فکری دلیل آغاز جنگی فکری میان آنهاست.
بحثهای نیچه و دکتر برویر پیرامون موضوع کمک کردن و مسائل دیگر مانند امید به زندگی، خودکشی، درگیریهای ذهنی، حقیقت و… بسیار خواندنی است.
همانطور که اشاره شد، هر خوانندهای میتواند این رمان را بخواند و لذت ببرد اما برای درک عمیقتر کتاب لازم است اطلاعات مختصری درباره فلسفه نیچه، رواندرمانی، فلسفه اگزیستانسیال و برخی از تحقیقات فروید داشته باشیم.
مفهومی که آگاهی از آن برای درک بهتر این کتاب لازم است، مفهوم ابرانسان در فلسفه نیچه است. موضوعی که در کتاب یالومخوانان درباره آن چنین آمده است:
نیچه معتقد است مسیر ابر-انسان شدن، غلبه بر دیگران یا انقیاد آنها نیست، بلکه مسیر آن غلبه بر خود است.
انسانی که واقعا قدرتمند است، درد و رنج را تحمیل نمیکند، بلکه مانند زرتشت حکمت و قدرت از او لبریز میشود و آنها را آزادانه در اختیار دیگران قرار میدهد.
این بخشندگی از فروانی شخصی نشأت میگیرد، نه از احساس ترحم، که یکی از انواع تحقیر است.
بنابراین ابرانسان زندگی را تصدیق میکند، کسی است که به سرنوشتش عشق میورزد و به زندگی آری میگوید .
ابرانسان نیچه عاشق سرنوشتش است، رنجش را میپذیرد و آن را به هنر و زیبایی تبدیل میکند.
ابرانسان در دیدگاه نیچه کسی است که بر نیاز رخوتآور به اهداف تحمیلشدهی فراطبیعی چیره شده است.
نیچه میگوید وقتی انسانی بتواند چنین کاری کند، به ابرانسان، نفس فلسفی و یکی از آنهایی تبدیل شده است که نمایندهی مرحلهی بعدی تکوین انسانیاند.
در قسمتهای مختلف کتاب میتوان مفهوم ابرانسان را مشاهده کرد و به اعتقاد من در پایان کتاب این موضوع به خوبی مشخص است.
همچنین در قسمتهای مختلف کتاب درباره زرتشت و دیگر کتابهای نیچه صحبت میشود که همین موضوع باعث میشود مخاطب به این کتابها جذب شود.
در نهایت کتاب وقتی نیچه گریست رمان خواندنی است که میتواند شما را از یکنواختی زندگی و وسواسهای فکری نجات دهد.
جملاتی از متن کتاب وقتی نیچه گریست
امیدوارم زمانی برسد که هیچ مرد یا زنی، قربانی ضعف و بیمایگی آن دیگری نشود. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۶)
بررسی بالینی برویر، دقیق و منظم بود. پس از شنیدن کلماتی که بیمار برای توصیف بیماریاش به کار میبرد، به شکلی اصولی به بررسی هر علامت میپرداخت: این که علامت چطور آغاز شده، با گذشت زمان چه تغییری کرده و به اقدامات درمانی چه پاسخهایی داده است.
مرحلهی سوم کارش، بررسی کارکرد دستگاههای مختلف بدن بود که از سر، آغاز و به پا ختم میشد. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۹۵)
حقیقت، خود مقدس نیست. آنچه مقدس است، جستوجویی است که برای یافتن حقیقت خویش میکنیم! آیا کاری مقدستر از خودشناسی سراغ دارید؟ (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۱۵)
من همیشه معتقد بودهام که آخرین پاداش مرده، این است که دیگر نخواهد مرد! (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۱۷)
همانگونه که پوست، اجزایی چون استخوانها، عضلات، رودهها و رگهای خونی را در برگرفته و آنها را از دید انسانی مخفی ساخته است، خودبینی و غرور نیز پوششی برای بیقراریها و هیجانات روحند، پوستی که بر روح آدمی کشیده شده است. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۲۸)
دستانش را بر هر دو شقیقهی نیچه گذاشت و به آهستگی شروع به ماساژ تمامی سر و گردن کرد و به تدریج فشار دستها را افزایش داد.
بیشترین تمرکز را نقاطی قرار داد که با توجه به واکنش بیمار، از سایر جاها دردناکتر بود. همچنان که پیش میرفت، نیچه فریاد میزد و سرش را با عصبانیت تکان میداد. ولی برویر دست بردار نبود و آرام او را سر جایش نگه میداشت. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۹۷)
تصور میکنم هرچه بیشتر احساسات درونیام را به زبان آورم، آرامش بیشتری پیدا میکنم. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۳۹)
نیچه سه بار با حرکت انگشت هوا را شکافت: «آیا بهتر نیست پیش از تولیدمثل، بیافرینیم و برازنده شویم؟ وظیفهی ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است، نه تولید موجودی پستتر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند.
اگر شهوت راه بر این تکامل میبندد، باید بر آن نیز چیره شد.» (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۲)
کسی که از خویش تبعیت نکند، دیگری بر او فرمان خواهد راند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۳)
آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۵)
آیا از خود پرسیدهاید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوشرو هستند؟ من پاسخ میدهم: تنها آنها که فاقد روشن بینیاند: مردم عامی و کودکان. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۶)
بگذار از راهبی بودایی برایت بگویم که سال پیش در انگادین ملاقات کردم. زندگی محقری داشت. نیمی از ساعات بیداریاش را به تفکر میپرداخت و گاه هفتهها را بدون رد و بدل کردن کلامی با دیگران میگذراند. غذایش ساده بود: یک وعده در روز، هرچه گدایی کرده بود، گاه تنها یک سیب.
ولی دربارهی آن سیب چنان میاندیشید که انگار از شدت قرمزی، پرآبی و تردی در حال ترکیدن است. در پایان روز، با شور و هیجان، در انتظار غذایش بود. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۲۱)
داستایفسکی مینویسد چیزهایی هستند که نباید گفته شود، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هستند که نباید گفته شوند، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هستند که نباید حتی به خویش گفته شوند! (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۳۵)
هرکس باید میزان حقیقتی را که تاب میآورد، برگزیند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۹۵)
برای ارتباط واقعی با یک فرد، ابتدا باید با خود مربوط شد. اگر نتوانیم تنهاییمان را در آغوش کشیم، از دیگری به عنوان سپری در برابر انزوا سود خواهیم جست.
تنها زمانی که فرد بتواند همچون شاهینی – بینیاز از حضور دیگری – زندگی کند، توانایی عشق ورزیدن خواهد یافت؛ تنها در این صورت است که بزرگ شدنِ دیگری برایش مهم میشود. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۹۸)
مردان بزرگ باید رنج بزرگ را تاب آورند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۴۱۹)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.