زبان گل ها

14.80

عنوان: زبان گل ها

نویسنده: ونسا دیفن باخ

مترجم: فیروزه مهرزاد

ناشر: آموت

موضوع: داستان های آمریکایی

رده سنی: بزرگسال

تعداد صفحات: 400

تعداد:
مقایسه

توضیحات

معرفی کتاب زبان گل ها اثر ونسا دیفن باخ

کتاب زبان گل ها نوشته ونسا دیفن باخ است که تا کنون به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شده است.

این کتاب را خانم فیروزه مهرزاد ترجمه و از سوی انتشارت آموت در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

همچنین این کتاب، از پرفروش ترین های نیویورک تایمز نیز می باشد.

معرفی رمان

ویکتوریا جونز، دختر ۱۸ ساله ای است که تاکنون ۳۲ بار زندگی فرزند خواندگی را تجربه کرده است.

او که دختری عصیانگر است با خروج از خانه های گروهی، باید یک تنه و تنها با زندگی روبرو شود.

در ادامه او او با گلها روبرو می شود! و به این امید که دیگران بدانند هر گل، سمبل چیست و احساسش را دریابند در یک گل فروشی مشغول به کار می شود.

ویکتوریا جایی برای رفتن ندارد و در یک پارگ عمومی میخوابد، جایی که از گیاهان، باغ کوچکی برای خود درست کرده است.

خیلی زود گلفروشی محلی، استعدادهای او را کشف و ویکتوریا متوجه میشود، موهبت کمک به دیگران از طریق انتخاب گل ها را دارد.

در این میان، فروشنده ای مرموز در بازار گل، جواب سوال های ویکتوریا و راز دردناکی از گذشته اش را می داند و…

درباره کتاب زبان گل‌ها

وارد اولین گلخانه شدم. همانی بود که گرانت در اولین پیاده‌روی‌مان نشانم داده بود و بیشتر شامل ارکیده می‌شد. فقط یک دیوار آن از انواع دیگر گل و گل نرگس پوشیده شده بود.

گرم‌تر از بیرون بود و من با تی‌شرت نازکم راحت بودم. از ردیف بالای قفسه‌های سمت چپ شروع کردم. دفترم را شماره‌گذاری کردم و از هر گل دو عکس گرفتم و به جای تنظیمات دوربین، نام علمی گل‌ها را نوشتم. بعد از آن، از یکی از کتاب‌های باغبانی گرانت برای شناسایی نام رایج هر کدام از گل‌ها استفاده کردم.

در حاشیه‌ی کتاب نقاشی می‌کردم و فرهنگ نام گل‌های خودم را باز کردم. علامتی کنار هر گلی که از آن عکس می‌گرفتم می‌گذاشتم. چهار حلقه فیلم تمام کردم و شانزده علامت در کتابم گذاشتم. عکس گرفتن از گل‌هایی که شکوفا بودند کل هفته طول می‌کشید و برای عکس گرفتن از آنهایی که هنوز گل نداشتند تمام بهار باید صبر می‌کردم…

زبان گل ها

 زبان گل ها

از همان اول که کتاب را شروع می کنید، نثر روان و خودمانی نویسنده شما را جذب می کند. نه چنان است که از خواندن کلافه شده و لغتنامه در دست بگیرید و نه طوری که دیگر نتوان آن را نوشته ادبی نامید.

ونسا دیفن باخ خیلی خوب توانسته احساسات ویکتوریا را به خواننده القا کند، چنان که می توان تمام صحنه ها را در ذهن تصور کرد و خود را به جای ویکتوریا گذاشت.


از نظر من احساسات، عواطف و رفتار شخصیت ها دقیقا همان طور است که باید باشد، دختری پرورشگاهی با عدم توانایی ارتباط با دیگران، زنی خیانت دیده که می خواهد مادر خوبی باشد نه چنان که مادرش با او رفتار می کرد، مردی عاشق که زبان گل ها را همانند ویکتوریا درک می کند و…


شخصیت ها ایده آل و همه چیز تمام نیستند بلکه واقعی اند و داستان هم غم دارد و هم شادی، هم سعادت و هم مشقت.

محال است که این کتاب را بخوانید و در قسمتی از آن احساس خستگی به شما دست دهد. شما شیفته تک تک قضایای این داستان می شوید و هر چه جلوتر بروید بیشتر مشتاق خواندن خواهید شد.


در کتاب زبان گل ها شما با معانی و احساس گلها آشنا خواهید شد، چنان که به گفته ی مجله ی اپرا “دسته گل بعدیتان را ماهرانه انتخاب خواهید کرد”.

 

قسمت هایی از متن کتاب زبان گل ها

کلمات مردیث را در خانه گروهی و هزاران بار قبل از آن به یاد آوردم “تو باید آن را بخواهی.” او بارها و بارها گفته بود، تو باید بخواهی یک دختر، یک خواهر، یک دوست، یک دانش آموز باشی. من هیچ کدام از آن ها -قول ها، تعهدها یا رشوه هایی را که برای متقاعد کردنم می داد- نمی خواستم.

ولی ناگهان دانستم می خواهم یک گلفروش باشم. می خواستم زندگی ام را با انتخاب گل برای غریبه ها بگذرانم. دوست داشتم روز هایم را به طور یکنواخت در سرمای مغازه جادار و باز و بسته کردن صندوق مغازه بگذرانم.

او گفت: نه. آنها را دوست دارم ولى تنها براى چند دقیقه مى توانم تحمل شان کنم. مادرم همیشه به شوخى مى گوید که من ژن هاى مادرى را از او به ارث نبرده ام. پرسیدم: ژن مادرى دیگر چیست؟ مى دانى، آن بخش از ساختار زیستى که سبب مى شود زن ها هنگامى که کودکى را در خیابان مى بینند قربان صدقه اش بروند. من هرگز اینطور نبوده ام.

هنگامی که به چشم های الیزابت نگاه کردم صورتش پر از احساس بود. نمی توانستم بگویم می خندد یا گریه می کند. مرا به سمت خودش کشید،ساعدش در زیر بغلم و دست هایش روی سینه ام قرار داشت و به دنده هایم فشار وارد می کرد.

گفت: عزیزم نگاه کن. کلماتش درآن لحظه حقیقت را بیان می کردند حس مبهمی از نوجوان بودن داشتم، حتی حس یک بچه ی تازه متولد شده،محکم بغلش کردم و درآغوشش آرام گرفتم. گویی سال هایی ک تا آن روز زندگی کرده بودم متعلق به شخص دیگری بود، دختری ک پیش از این وجود نداشت. دختر در آیینه جایگزین آن دخترشده بود.

بینی ام تنها چند سانت از گلبرگ هایش فاصله داشت. پامچال عطر تندی دارد خیلی شیرین و شبیه عطر بعضی از مادرهاست.

نامه اش را به صورت چهارگوش کوچکى تا کرده و در لباسم جا دادم تا همه ى بعد از ظهر هنگام کار کردن در کنار مارلنا با پوستم تماس داشته باشد. نوشته بود: من ناامیدت کردم. من هم متاسفم. براى همیشه. و در پایان درست بالاى اسمش نوشته بود:خواهش مى کنم، خواهش مى کنم، به خانه برگرد.

بخشش آشکاری در چشم هایش بود و عشق بدون سانسورش مرا وحشت زده کرد. همانند گرانت، دخترم سزاوار چیزی بیشتر از آنچه من می توانستم به او بدهم بود. می خواستم او به راحتی بخندد و بدون ترس عشق بورزد. ولی من نمی توانستم این ها را به او بدهم.

نمی توانستم چیزی را که نداشتم به او بدهم. تنها مسئله قبل از آنکه تلخی من کمال او را لکه دار کند، زمان بود. من به هر کسی که می شناختم آسیب رسانده بودم ناامیدانه می خواستم او را از خطر دختر من بودن حفظ کنم.

درباره ی نویسنده ی کتاب زبان گل ها: ونسا دیفن باخ

ونسا دیفن باخ، زاده ی سال 1978، نویسنده ای آمریکایی است.دیفن باخ در سان فرانسیسکو به دنیا آمد و در چیکوی کالیفرنیا بزرگ شد. او پس از تحصیل در رشته ی نویسندگی خلاق و حضور در استنفورد، به تدریس هنر و نویسندگی به جوان های خانواده های کم درآمد پرداخت. دیفن باخ اکنون به همراه خانواده اش در مانتری کالیفرنیا زندگی می کند.

کتاب های مرتبط

1- معرفی کتاب زبان گل ها در یوتیوب

2- معرفی کتاب زبان گل ها در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

ونسا دیفن باخ

مترجم

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “زبان گل ها”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.