توضیحات
پَر اثر شارلوت مری ماتیسن داستانی تاثیرگذار است که در عین سادگی، کاریزمای عجیبی دارد. نکته جالب درمورد کتاب پر این است که شاید بیش از سرزمین مادری خود در ایران به شهرت و محبوبیت دست یافته است. پر (The Feather)، رمانی عاشقانه با روایت خطی است. «راجر دالتون»، شخصیت اول داستان، سرگذشت مکتوب خود را در اختیار ویویان، دوست قدیمی دالتون، میگذارد و از او میخواهد آن را چاپ کند.
ویویان دستنوشتههای دالتون را برای ما میخواند که با روایت اول شخص نوشته شده است.
و البته در بسیاری از نقاط، ماجرا به صورت دیالوگ پیش میرود.
کتاب پَر، نماد سبکی، لطافت، پاکی و ناپایداری است.
داستان با تمی مهیج پیش رفته و تمام صحنههایش پر از احساس، اشک و آه و بیان عواطف راوی و معشوقش و بیان صحنههای صمیمی بین آن دو است. دالتون کارشناس حدوداً 40 ساله بیمه و صاحب زندگی آرام، ساده و شادی در کنار همسر و فرزند خود است تا زمانی که پرونده مرگ همسر مادام کوترل به او محول میشود.
عشق معمولاً ناگهان و درجایی که اصلاً انتظار ندارید به سراغ شما میآید و دالتون هم گرفتار یکی از آن لحظات میشود.
«پَر» داستان عشق نامتعارف راجر دالتون به ماویس کوترل است.
شارلوت مری ماتیسن ، بارها دالتون را در موقعیتهای تصمیمگیری قرار میدهد و گویی میخواهد به دالتون یادآور شود این راهی است که خودش انتخاب کرده و اکنون باید تصمیم بگیرد آیا حاضر است باز هم برای عشق هزینهای بپردازد؟
رمان پر مجادلههای درون دالتون را بادقت بسیار شرح میدهد و مارا در یأسها، عاشقانهها و رنجهای او شریک میکند.
در میانه کتاب از خود میپرسیم معنای زندگی ما چیست؟ آیا چیزی جز عشق است؟
زمانی که دالتون به پاسخ این سؤال مطمئن میشود داستان به اوج خود میرسد
و صحنههای عاشقانه بینظیری خلق میشود که احساسات هر انسانی که عشق را تجربه کرده بر میانگیزد.
قسمتی از متن رمان پَر
صورتش جوان و جذاب بود! کمتر زنی بود که او را زشت بپندارد!
در چشمانش حالتی موج می زد که او را یک انسان خوشبخت نشان می داد.
او بنا به رای دادگاه به سه سال حبس با کار مداوم محکوم شده بود.
هرکس دیگری بجای او بود خشمگین و ناراحت به نظر می رسید اما او چهره ای آرام و متبسم داشت.
درحالیکه میدانست او را بسوی زندانی میبرند که بایستی 3سال تمام بدون انکه امید ملاقاتی داشته باشد در آن بگذراند.
با این حال باز هم خود را خوشبخت می دانست.
تلاش قضات دادگاه برای کشف محل اخفا طریقه ی مصرف یک هزار و دویست لیره انگلیسی که پول کمی نیست به جایی نرسید. آنها نتوانستند بفهمند که این مبلغ پول به چه علتی برداشته شده؟ او همواره ساکت و آرام بود و جز در مواردی که مایل بود به هیچکدام از پرسش های قضات جواب نمی داد و همین سکوت و آرامش مداومش بود که تمام قاضیان دادگاه اورا لجباز و احمق تصور کردند.
من همه ی این ماجرا را فراموش کرده بودم چون بیش از چهار سال از آن جریان گذشت تا من بر تمام اسرار نهفته در دادگاه آن روز پی بردم. روجر دالتون را از زمان کودکی می شناختم. با او همکلاسی بودم آشنایی من و او از پشت میز و نیمکت های مدرسه شروع شده بود. یادم نمی آید که کلاس چندم بودم او را به خاطر داشتن صدای زیبایش در گروه کر مدرسه پذیرفتن او هر هفته به همراه افراد دیگری به کلیسا می رفت و آواز می خواند.
ولی پس از آن به جهت تفاوت هایی که در فکر و سلیقه ما بود کم کم از هم فاصله گرفتیم و با وجودی که یکی دو سال بعد هم همکلاس بودیم اما هیچ ارتباط نزدیکی بین ما نبود. روجر همیشه دوست داشت تنها باشد و فکر کند اما من نقطه ی مقابل او بودم. در تابستان خودم رو با فوتبال و خوردن قهوه و ساندویچ سرگرم می کردم و در زمستان اوقاتم را در زمین تنیس می گذراندم. نمی دانم چرا پس از چند سال آن حرارت و گرمی صدایش را از دست داد طوری که خودش هم شگفت زده و اندوهگین بود …
اما این جریان سبب کاهش علاقه اش به موسیقی مخصوصا ویلن نشد. لازم به ذکر است که او همه ی آهنگ ها را با مهارت کامل با ویلن، ارگ و پیانو می نواخت. من تا زمانی که با او همکلاس بودم از او می خواستم که ارگ بزند. وضع اقتصادی روجر متوسط بود دو برادر بزرگترش مانند پدر تجارت می کردند در زمان شروع جنگ، سی و دو سال بیشتر نداشت. او همراه سپاه انگلستان به فرانسه اعزام شد و پس از پایان جنگ دوباره به لندن برگشت و در اداره بیمه مشغول کار شد و اینک که به زندان افتاده بود بیش از چهل و یک سال نداشت. بعد از آن شنیدم که او با درجه سرهنگی ترک خدمت کرده. او از افسران برجسته و لایق ارتش به حساب می آمد.
پس از آنکه به زندان افتاد هیچ گونه ارتباط و ملاقاتی با او نداشتم چون همیشه فکر می کردم که چطور روجر با آن خصوصیاتی که در او سراغ داشتم مرتکب چنین خطایی شده است. بعضی ها می گفتند در زمانی که او زندان بود هیچکدام از اعضای خوانواده اش نامی از او نبردند، همگی او را مر ده پنداشته بودند. همچنین بعد از آزادیش هیچ کدام از آن ها حتی دوستانش او را نپذیرفتند. البته مطمئن بودم که روجر دالتون دوست قدیمی من هرگز بدون دلیل قانع کننده ای چنین کار خلافی را انجام نداده است.
اما با این تفاسیر در آن دوران هیچ سراغی از او نگرفتم. اگر من به جای روجر بودم آن روز را هرگز فراموش نمی کردم زیرا قاضی دادگاه با آن لباس سیاه و سفیدی که به تن داشت از هیچ گونه توهین و تحقیری نسبت به وی کوتاهی نکرد. اما دالتون همچنان خونسرد و بی تفاوت ایستاده بود. بالاخره روزگار حبس سه ساله به آخر رسید …
1-معرفی کتاب پَر در یوتیوب
2- معرفی کتاب پَر در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.