توضیحات
معرفی کتاب ترغیب اثر جین آستین
این روزها رمان های عاشقانه بسیار پرطرفدار هستند. ازطرفی نویسندگان زیادی، در سراسر دنیا، به نوشتن داستانهای عاشقانه علاقهمند هستند. برای همین احتمالا برای شما هم پیش آمده باشد که بهدنبال کتابی با داستانی غنی باشید: کتابی که شما را در فضای فوقالعادهاش غرق کند و از خواندن آن لذت ببرید. اگر انتخاب یک رمانِ خوب و لذتبخش برای شما هم دغدغه است و مایلید قبل از تهیهٔ کتاب از کلیت و کیفیت آن بیشتر آگاه باشید، در معرفی کتاب امروز، با ما همراه باشید تا شما را با اثر زیبای جین آستین بهنام ترغیب آشنا کنیم.
درباره نویسنده کتاب ترغیب
جین آستین (Jane Austen) متولد سال ۱۷۷۵ در شرق انگلستان است. او در خانوادهای هفتنفره زندگی میکرد و پدرش کشیش بود. رمانهای او بعد از دویست سال، هنوز مخاطب را پای داستان نگه میدارد. این جاذبه نشان از هنر قوی نویسنده است که توانسته خالق داستانهایی باشد که نسلهای بعد هم از خواندنش لذت ببرند. او نویسندهای است که کتابهایش همواره جزء پرفروش ترین کتاب های ادبیات جهان هستند.
جین آستین زنها را بهعنوان قهرمان داستانهایش انتخاب میکرد. او سبک جدیدی در نوشتن انتخاب کرد. آستین معتقد بود که زنان نویسندۀ همدورهاش داستانهای خالی از جذابیت و کشش مینویسند. شناخت او از زنان و مهارتش در کنایهها باعث شد که بتواند خیلی قویتر از نویسندگان دیگر بنویسد.
چهار کتاب معروف غرور و تعصب، عقل و احساس، منسفیلد پارک و اِما در دوران حیات آستین به چاپ رسیدند. دو کتاب نورثنگر ابی و ترغیب پس از مرگ او چاپ شدند. زمانی که در ۴۱سالگی درگذشت، کتابهای ناتمامی در دست داشت که هرگز به چاپ نرسیدند. جین آستین تا پایان عمر ۴۱سالهاش مجرد ماند و هرگز ازدواج نکرد. از کتابهای این نویسنده میتوان آثار زیر را نام برد:
غرور و تعصب؛عقل و احساس؛نورثنگر ابی؛صومعه شمالی؛منسفیلد پارک؛اِما؛ترغیب.
آثار ناتمامی هم از جین آستین به یادگار مانده است:
النور و ماریان؛واتسونها و لیدی سوزان؛سَندایتن.
جین آستین بر ادبیات جهان تأثیر شگرفی گذاشت. پس از گذشت دویست سال از دوران جین آستین، بهخاطر قدردانی از او، تصویرش روی اسکانس دَهپوندی ایتالیا چاپ شد. سرانجام آستین بهدلیلی نامشخص در سال ۱۸۱۷ درگذشت. مورخان هنوز نتوانستهاند علت مرگش را شناسایی کنند.
درباره کتاب ترغیب
بسیاری از افراد کتاب ترغیب را بهترین اثر جین آستین میدانند. این کتاب در سال ۱۸۱۸ و زمانی که آستین در قید حیات نبود، چاپ شد. کتاب ترغیب داستانی عاشقانه از یک زندگی پر از عشق است که بر اساس عقل شروع میشود.
این داستان از فضایی غمانگیز شروع میشود. همهچیز آنقدر زیبا و بههمپیوسته است که مخاطب را در خود غرق میکند. خواننده احساس نمیکند که در دویست سال قبل سیر میکند و تمام لحظههای کتاب را عمیقا حس میکند.
شخصیت اصلی کتاب ترغیب دختری بهنام آن الویت است. او کاپیتان ونت ورث را سالها پس از جداییشان دوباره میبیند. این دیدارِ دوباره برای هر دو طرف شکننده و سرد پیش میرود؛ چراکه هر دو به یاد گذشته و معیارهای نادرستشان میافتند. نوع برخورد و تصمیمهای گذشتهٔ آنها باعث میشود که احساس شرم کنند.
داستان بر این دو شخصیت متمرکز میشود و باید دید آیا این دیدار دوباره آنها را به هم میرساند یا خیر؟ آیا این احساس پشیمانی منجر به شکلگیری رابطهشان میشود یا غرور مانع آن میشود؟ آیا پایان داستان، با ماجرایی غمانگیز و صمیمی روبهرو خواهیم شد و یا با خوشی به انتها میرسد؟
شاید اگر بدانید که کتاب ترغیب جزء پرفروشترین کتابهای قرن حاضر است، بیشتر به خواندن آن علاقهمند شوید. بهتر است این کتاب را که به داشتن متنی قوی و ساده معروف است، بخوانید و از جذابیتهای این رمان عاشقانه لذت ببرید.
ساختار کتاب ترغیب
کتاب ترغیب دارای ساختاری بههمپیوسته است. داستان آن گامبهگام برای مخاطب روایت میشود. این کتاب دو بخش دارد. بخش اول و دوم بسیار به هم نزدیک هستند. علت این تقسیمبندی تغییری نسبی در فضای حاکم بر داستان است.
آیا این کتاب برای شماست؟
کتاب ترغیب انتخاب خوبی برای دوستداران آثار جین آستین خواهد بود. اگر آثار دیگر این نویسنده را خواندهاید، انتخاب کتاب ترغیب به شما این شانس را میدهد که یک بار دیگر اثری گیرا و زیبا از این نویسنده بخوانید. همچنین خواندن این کتاب به علاقهمندان به ادبیات جهان هم پیشنهاد میشود.
ترغیب (انگلیسی: Persuasion) رمانی از جین آستن است که در سال ۱۸۱۸ (عملاً در دسامبر ١٨١٧) و پس از مرگ او به همراه رمان نورثنگر ابی، منتشر شد. اما جین آستن آن را در سالهای ۱۸۱۵ و ۱۸۱۶ نوشته بود. این آخرین رمان جین آستین نیز سرشار است از طنز، نکته بینی و نگاه هوشمندانه به رفتار آدم ها. اما غیر از اینها، که ویژگی همهٔ رمانهای حین آستین به شمار میروند، تفاوتی میان ترغیب و رمانهای دیگر او به چشم میخورد، و آن لحن بدبیانهتر این رمان است.
داستان این رمان در مورد آن الیوت، یک زن ۲۷ ساله انگلیسی، است که خانوادهاش به خاطر بدهی تصمیم به نقل مکان به مکان کم خرجتری دارند. در همین حین، جنگ نیز پایان مییابد. آنها خانه خود را به یک فرد از خانواده ادمیرال و همسرش اجاره میدهند. برادر خانم صاحب خانه، کاپیتان نیروی دریایی فردریک ونت وورث، در سال ۱۸۰۶ با آن نامزد بود و حالا آنها همدیگر را دو بار ملاقات میکنند. هر دو آنها مجرد هستند و در طول ۸ سال گذشته هیچگونه رابطه دیگری نداشتهاند.
این رمان توسط رضا رضایی به فارسی برگردانده شده و نشر نی آن را منتشر کردهاست
بخش اول
فصل ۱سر والتر الیوتِ کلینچ هالیِ سامرسِتشری مردی نبود که برای مشغولیت خودش کتابی دستش بگیرد جز کتاب شرح حال بارونت ها. با این کتاب ساعات بیکاری را پر می کرد و ساعات غم و ملال را خالی، به بحر ته مانده امتیازات قدیم می رفت و فکر و ذکرش می شد تحسین و تمجید یا هیبت و احترام، و احساسات نامطبوعی هم که از امور پیش پاافتاده خانه می داشت خودبه خود به تاسف و انزجار بدل می شد. وقتی به سراغ مناصب و عناوین بی شمار قرن گذشته می رفت، حتی اگر همه اوراق کتاب برایش علی السویه بودند شرح حال خودش را با چنان علاقه ای می خواند که تمامی نداشت… این کتاب مورد علاقه همیشه به این صفحه باز می شد:
الیوتِ کلینچ هالی.
والتر الیوت، متولد ۱ مارس ۱۷۶۰، ازدواج در ۱۵ ژوئیه ۱۷۸۴ با الیزابت، دخترِ جناب جیمز استیونسن ساوث پارکی در ولایت گلوستر؛ فرزندانش از این خانم ( متوفی در سال ۱۸۰۱ ) عبارتند از: الیزابت، متولد ۱ ژوئن ۱۷۸۵؛ ان، متولد ۹ اوت ۱۷۸۷؛ پسری مرده به دنیا آمده در ۵ نوامبر ۱۷۸۹؛ مری، متولد ۲۰ نوامبر ۱۷۹۱.
این مطلب عینا این شکلی از چاپخانه درآمده بود، اما سر والتر محض اطلاع خودش و خاندانش آن را تکمیل کرده بود و بعد از تاریخ تولد مری این مطلب را نوشته بود: « ازدواج در ۱۶ دسامبر ۱۸۱۰ با چارلز، پسر و وارث جناب چارلز مازگرووِ اپرکراسی در ولایت سامرسِت » و جلو سال فوت زنش هم خیلی دقیق روز و ماه فوت او را اضافه کرده بود.
بعد نوبت می رسید به سوابق و افتخارات این خاندان قدیمی و آبرومند به همان سیاق معمول: چه طور اول بار در چشر سکنی گزیده بودند، چه طور در داگدیل مورد تقدیر قرار گرفته بودند ــ خدمت در سِمَت سرکلانتر، نماینده ناحیه در سه پارلمان پیاپی، اثبات ارادت و پاسداری از شرف بارونتی در نخستین سال سلطنت چارلز دوم، با کلیه مری ها و الیزابت هایی که اعضای خاندان با آن ها ازدواج کرده بودند مجموعا دو صفحه قشنگ در قطع یک دوازدهم، و در پایان نیز آرم خاندان و این نوشته: « مقر اصلی، کلینچ هال، در ولایت سامرسِت » ، و آخر از همه، باز هم دست خط سر والتر:
« وارث احتمالی، جناب ویلیام والتر الیوت، نبیره سر والتر دوم. »
سر والتر الیوت سراپا فخر بود، فخر به خودش و موقعیتش. در جوانی واقعا خوش قیافه بود، و در چهل وچهارسالگی هم هنوز مرد خیلی جذابی به حساب می آمد. حتی بین زن ها کمتر کسی پیدا می شد که این قدر به ظاهر خودش برسد. گماشته هیچ لرد تازه از راه رسیده ای هم از موقعیتش در محافل و مجالس این قدر حظ نمی برد. به نظرش زیبایی از هر موهبتی بالاتر بود، البته جز موهبت بارونتی، و سر والتر الیوت که این مواهب را یکجا در وجودش داشت مدام قربان صدقه خودش می رفت و خودش را حسابی می گرفت.
خوش قیافگی و مقام اجتماعی اش لااقل در ازدواج به کارش آمده بود. به خاطر همین ها بود که زنی گیرش آمده بود به مراتب بالاتر از زنی که حقش بود. لیدی الیوت زن فوق العاده ای بود، باهوش و دوست داشتنی. اگر شیفتگی دوره جوانی اش را ندیده بگیریم، همان شیفتگی و عشقی که او را کرد لیدی الیوت، بله، غیر از این، دیگر هیچ عیب و ایرادی نمی شد در افکار و رفتارش پیدا کرد….
هفده سال آزگار عیب و نقص های شوهرش را شوخی گرفت، یا بی اهمیت جلوه داد، یا پنهان نگه داشت، و برایش آبرو و احترام خرید. البته خودش به هیچ وجه خوشبخت ترین آدم دنیا نبود، اما در انجام وظایفش، با دوستانش و با فرزندانش، آن بهره از خوشبختی نصیبش می شد که به زندگی دل بدهد و هنگام وداع با دنیا و مافیها آن قدرها هم مشتاق عزیمت نباشد…. سه تا دختر، که دوتای بزرگ ترشان شانزده سال و چهارده سال سن داشتند، اصلاً ماترک مطمئنی نبودند که یک مادر با خیال راحت از خودش باقی بگذارد.
از این هم بدتر، سپردن آن ها به امان یک پدر ازخودراضی و بی فکر بود که لیاقت سرپرستی و تربیت آن ها را نداشت. اما لیدی الیوت یک دوست خیلی صمیمی داشت، زنی عاقل و لایق که به علت علاقه بسیار زیاد هر دو به یکدیگر، آمده بود در روستای کلینچ زندگی می کرد تا نزدیک هم باشند. لیدی الیوت روی محبت و توصیه های او بود که حساب می کرد و تصورش این بود که او بهترین یار و مددکار برای ادامه دادن به همان روش های تربیت و تعلیمی است که خودش با شور و شوق در قبال دخترهایش در پیش گرفته بود.
این دوست و سروالتر ازدواج نکردند، برخلاف پیش بینی های دوست و آشناها…. سیزده سال از مرگ لیدی الیوت گذشته بود و این دو نفر هنوز همسایه و دوست صمیمی بودند. یکی شان بیوه مرد ماند، و دیگری بیوه زن.
لیدی راسل سن و سالی داشت، شخصیتش قوام پیدا کرده بود، و دستش هم حسابی به دهانش می رسید… خب، این که اصلاً به فکر ازدواج مجدد نبود از نظر مردم مسئله ای به حساب نمی آمد، چون به طورکلی موقعی که زنی ازدواج مجدد می کند مردم بی خود و بی جهت ناراحت می شوند، حتی بیشتر از موقعی که آن زن ازدواج مجدد نمی کند. اما مجرد ماندن سر والتر علل دیگری داشت…. کافی است بدانیم که سر والتر هم مثل هر پدر خوب دیگری ( بعد از یکی دوبار ناکامی در خواستگاری های خیلی خیلی نامعقول ) به خودش فخر می فروخت که محض خاطر دخترهای عزیزش مجرد باقی می ماند.
برای دختر بزرگ ترش واقعا حاضر بود از خیر هر چیزی بگذرد، حتی از خیر چیزهایی که زیاد هم دلش نمی خواست از خیرشان بگذرد. الیزابت در شانزده سالگی هر حق و حقوقی را که می شد از مادرش به ارث ببرد صاحب شده بود، و چون خیلی خوش قیافه و حسابی هم شبیه پدرش بود نفوذ زیادی به هم زده بود و پدر و دختر به خیر و خوشی روزگار می گذراندند. دو دختر دیگر سر والتر این مقام و موقعیت را نداشتند. مری البته بفهمی نفهمی ارج و قربی پیدا کرده بود، چون شده بود خانم چارلز مازگرووْ. اما ان با این که ظرافت فکر و ملاحت طبع داشت و قاعدتا هر آدم با فهم و شعوری قدرش را می دانست، نه پیش پدرش ارج و قربی داشت و نه پیش خواهرش… حرفش را نمی خریدند، همیشه می می بایست از آسایش و راحتی اش بزند… فقط ان بود، همین.
البته ان دخترخوانده عزیزکرده و با ارج و قرب لیدی راسل بود. دوست عزیز دردانه اش بود. لیدی راسل هر سه دختر را دوست داشت، اما فقط با دیدن ان بود که خاطره مادرشان در او زنده می شد.
چند سال پیش تر، ان الیوت دختر خیلی خوشگلی بود، اما زود از آب و رنگ افتاده بود. پدرش در اوج شکوفایی او هم چیز دندانگیری نمی دید (بس که چهره ظریف و چشم های میشی اش با پدرش فرق داشت)، چه رسد به این زمان که دیگر رنگ پریده و لاغر شده بود و اصلاً نظر لطف پدر را جلب نمی کرد. ان که از قبل هم امید چندانی نداشت روزی اسمش در صفحه ای از صفحات کتاب مورد علاقه پدرش ثبت بشود، حالا دیگر اصلاً امیدی نداشت. کل محبت پدر نثار الیزابت می شد،…»
1-معرفی کتاب ترغیب در یوتیوب
2- معرفی کتاب ترغیب در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.