بارون درخت نشین

16.00

عنوان: بارون درخت نشین

نویسنده: ایتالو کالوینو

مترجم: مهدی سحابی

ناشر: نگاه

موضوع: داستان ایتالیایی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 320 ص

تعداد:
مقایسه

توضیحات

بارون درخت نشین که یکی از سه‌گانه «نیاکان ما» است، کتابی سرشار از بدیهه‌گویی، ظرافت، لودگی، لحظات عاشقانه و بیان حقایق دنیای امروز از زبان این درخت نشین است.

دو کتاب دیگر این سه‌گانه کتاب شوالیه ناموجود و کتاب ویکنت دونیم‌شده است.

معرفی کتاب بارون درخت نشین

شخصیت اصلی این رمان «کوزیمو لاورس دو روندو» است که پانزده ژوئن سال ۱۷۶۷ آخرین روزی بود که همراه خانواده‌اش سر سفره حاضر شد.

بعد از این روز کوزیمو به شکل تمام قد در برابر خانواده خود می‌ایسد و حاضر نیست شیوه زندگی آن‌ها را ادامه دهد.

او هنگامی که تنها ۱۲ سال بیشتر نداشت «عصیان» می‌کند. اما دلیل این کار چه بود؟

 

در ابتدای کتاب ما با فضای خشک، رسمی و مقرراتی خانواده بارون آشنا می‌شویم و می‌بینیم که پدر خانواده – که یکی از اشراف محلی بود – و مادر خانواده – که دختر یکی از ژنرال‌های معروف جنگی بود و بعدها خود نیز ژنرال لقب گرفت – چه انتظاراتی از کوزیمو و برادر کوچک‌ترش یعنی «بیاجو» دارند.

 

آرزوی مادرمان این بود که ما در ارتشی – هر ارتشی که باشد – افسر شویم؛

امید پدرمان این بود که روزی با شاهزاده خانمی از خاندان امپراتوری عروسی کنیم. (کتاب بارون درخت نشین اثر ایتالو کالوینو – صفحه ۱۳)

 

برای درک بهتر انتظارات پدر و مادر از بچه‌ها مثلا غذا خوردن را در نظر بگیرید. تشریفات صرف ناهار بسیار دقیق اجرا می‌شود و کوچک‌ترین اشتباهی قابل بخشش نیست.

حتی باید حرکت قاشق‌ها برازنده، بی‌صدا و با طمأنینه باشد.

اگر هنگام فرو بردن سوپ کوچک‌ترین صدایی از آن‌ها شنیده می‌شد وضعیت فاجعه‌آمیز می‌شد.

به قول بیاجو – که راوی رمان است – دستورهای «مرغ را با کارد و چنگال بخور، راست بنشین، آرنجهایت را از روی میز بردار» تمامی نداشت.

 

شورش کوزیمو نیز سر میز غذا آغاز شد. باتیستا، دختر خانواده، بعد از این که در وضعیتی رسوایی‌آور با جوانی دیده شده، در ظاهر راهبه شده اما همچنان جنون ناشی از شهوت ارضا نشده در وجودش وجود دارد و دست به کارهای سادیستی می‌زند که از جمله آن درست کردن غذاهای عجیب و غریب است.

به هنگام درست کردن یکی دیگر از همین غذاهاست که کوزیمو از خوردن غذا سر باز می‌زند و هنگامی که مورد خشم پدر قرار می‌گیرد دست به عصیان می‌زند.

پی دی اف کتاب بارون درخت نشین

کوزیمو از جا بلند شد و از اتاق بیرون رفت.

-کجا می‌روی؟

به رخت‌کن پشت در شیشه‌ای رفت و کلاه سه‌گوش و شمشیر کوچک خود را برداشت.

فریاد زد: -می‌دانم کجا بروم!

و به سوی باغ دوید.

لحظه‌ای بعد از پنجره دیدیم که از بلوط بالا می‌رفت. (کتاب بارون درخت نشین – صفحه ۲۰)

 

به این شکل کوزیمو زمین سفت زیر پا را ترک و به بالای درختان پناه می‌برد و با خود عهد می‌بندد که هرگز پایش را به زمین نخواهد گذاشت.

حال ما با بچه‌ای ۱۲ ساله روبه‌رو هستیم که شکل تازه‌ای از زندگی را آغاز کرده و باید به نحوی دوباره زندگی کردن بر بالای درختان را یاد بگیرد.

البته همه فکر می‌کردند این یک شوخی و بازی کودکانه بیشتر نیست و کوزیمو خسته که شد خودش پایین می‌آید بنابراین پدر و مادرش هم بر آن شدند که اعتنایی نکنند و منتظر باشند تا گذر زمان و رو آوردن خستگی، بد جایی، سرما و تاریکی کار خودش را بکند.

 

کوزیمو اما معتقد بود برای بهتر دیدن زمین باید کمی از آن فاصله گرفت و بالای درختان مکان مناسبی برای این کار بود.

کوزیمو به همه‌چیز پشت می‌کند و زندگی اجتماعی در میان مردم را رها می‌کند تا با قواعدی جدید یک دنیای بهتر و روشن که انسانی‌تر باشد خلق کند.

بنابراین پایین نیامد و برادر کوچکترش یعنی بیاجو ماجراهای او را بر بالای درختان برای ما روایت می‌کند.

 

بارون درخت نشین

 

درباره کتاب ایتالو کالوینو

هدفی که «بارون» داستان در سر می‌پروراند این است که از گذشته خود رها شود و دیگر آن انسانی که ارزش‌ها و افکار جامعه از او ساخته نباشد.

به همین خاطر است تنها زندگی کردن در بالای درختان را انتخاب می‌کند اما این به معنای جدا شدن از انسان‌ها نیست.

بارون همچنان به زندگی آدم‌ها علاقه‌مند است و در سراسر کتاب می‌بینیم که کارهای بسیار زیادی برای خدمت به مردم هم انجام می‌دهد.

 

در این باره مهدی سحابی – مترجم کتاب که ترجمه‌ای روان و بی‌نقص از کتاب بارون درخت نشین ارائه کرده است – در مقدمه خود بر کتاب می‌نویسد:

 

چگونه می‌توان هم از مردم گریخت و هم از نزدیک با ایشان، و برایشان، زندگی کرد؟

چگونه می‌توان هم به زندگی آدمیان و قراردادهای دیرینه آن پشت پا زد و هم برای آنان، و به کمک خودشان، زندگی نو و نظم نوینی را جستجو کرد؟

بارون روندو به این پرسش‌ها پاسخ می‌گوید. پاسخی نه با وعظ و نظریه‌پردازی که با خود زندگی‌اش، با شیوه زیستنش می‌آموزد که برای آدم همه چیز شدنی است؛

تنها به این شرط که بخواهد و بهای آن را بپردازد.

 

بارون در بالای درختان همچنان که خود را با شرایط وفق می‌دهد به پیشرفت در زندگی ادامه می‌دهد: رمان‌های ممنوعه و کتاب‌های علوم انسانی می‌خواند و بینش عمیق‌تری پیدا می‌کند.

با راهزنی خطرناک آشنا می‌شود و همراه با او تجربه‌های جدیدی کسب می‌کند. با عامه مردم آشنا می‌شود و در کارهای مختلف به یاری آن‌ها می‌شتابد.

و از همه مهم‌تر به نوعی نگهبان تبدیل می‌شود که در مواقع خطر مانند آتش‌سوزی نقش مهمی ایفا می‌کند.

رفته رفته تصور دیگران هم از او به عنوان یک آدم دیوانه عوض می‌شود.

 

با مشاهده همه کارهایی که بارون روندو انجام می‌دهد می‌توان او را فردی موفق دانست.

فرد موفقی که با وجود فاصله گرفتن از مردم به خوبی به آن‌ها کمک می‌کند و حتی شرورترین آن‌ها را نیز متحول می‌کند.

اما بارون روندو در یک چیز موفق نیست: در عشق. انگار می‌توان همه مناسبات اجتماعی را حتی از بالای درختان هم درک کرد و شناخت اما عشق را به هیچ طریق نمی‌توان فهمید.

 

پایان این کتاب روان و خوش‌خوان نیز بسیار جالب‌توجه است. به طور کلی پیشنهاد می‌کنیم اگر به داستانی طنزگونه که به بررسی فلسفه زندگی اجتماعی و دگرگون کردن مناسبات آن که در پس زمینه آن یک سری اتفاقات تاریخی نیز جریان دارد علاقه‌مند هستید کتاب بارون درخت نشین را بخوانید.

 

جملاتی از کتاب بارون درخت نشین

بعدازظهر انگار پایان نداشت. گه‌گاه صدای ضربه گنگی، از آن گونه صداها که اغلب در باغ شنیده می‌شود، به گوش می‌رسید.

به دو خودمان را به باغ می‌رساندیم به این امید که او برآن شده باشد که پایین بیاید.

سرانجام چشمم به نوک درخت ماگنولیا افتاد که تکان می‌خورد و کوزیمو از آن سوی دیوار سر کشید و بالا آمد.

از درخت توت بالا رفتم تا خودم را به او برسانم. با دیدن من انگار روترش کرد: هنوز از دستم خشمگین بود.

 

مادرمان حالتی درست عکس ما داشت. نگرانی او که در آغاز حاد و رنج‌آور بود، مانند همه احساس‌های دیگرش اندک‌اندک آرامش می‌یافت و جای خود را به تصمیم‌هایی عملی برای یافتن راه چاره می‌داد:

یعنی همان کاری که هر ژنرالی برای رفع نگرانی‌های خود می‌کند.

در نتیجه، دوربینی را که نمی‌دانم از کجا پیدا کرده بود روی ایوان خانه‌مان می‌برد و بر سه‌پایه‌ای سوار می‌کرد و ساعت‌ها چشم به عدسی آن می‌چسباند و لابه‌لای شاخ و برگ‌ها را تماشا می‌کرد تا بچه‌اش را ببیند.

 

کارهای برجسته‌ای که آدمی به پیروی از وسوسه‌ای درونی می‌کند باید ناگفته بماند؛

همین که آن را به زبان بیاوری و از آن لاف بزنی چیزی بیهوده و بی‌معنی جلوه می‌کند و پست و بی‌مقدار می‌شود.

 

شاید هیچ درختی به اندازه گردو درخت نباشد! با چه نیرو و اطمینانی درخت‌بودن خودش را به رخ می‌کشد!

با چه پشتکاری قد برمی‌افرازد و سخت و سنگین می‌شود؛ پشتکاری که در برگ برگش پیداست…

هربار که گشت‌وگذار کوزیمو را در میان شاخسار بیکران گردویی کهنه می‌دیدم، آن گونه که پنداری در اتاق‌های کاخی چند اشکوبه قدم می‌زد، دلم می‌خواست من هم چون او بروم و آن بالا زندگی کنم.

 

کوزیمو شب را درون یک کیسه پوستی می‌گذراند. چادر و کلبه بالای درخت را ترک کرده بود و برای خوابیدن کیسه‌ای پوستی را به کار می‌گرفت که پشمش رو به درون بود و به شاخه‌ای بسته شده بود.

تا سر به درون کیسه فرو می‌رفت، دست و پایش را چون کودکی جمع می‌کرد و می‌خوابید.

 

من فقط این را می‌دانم که اگر من بیشتر از دیگران چیز بدانم، در صورت نیاز آن‌ها باید آنچه را که بلدم در اختیارشان بگذارم. به نظر من، فرماندهی یعنی همین.

 

هر تب و تابی، از نیاز ژرف‌تری خبر می‌دهد که برآورده نشده است، نشانه کمبودی است.

نیاز کوزیمو به داستان‌گویی نیز نشان می‌داد که او چیز دیگری را جستجو می‌کند. هنوز عشق را نمی‌شناخت.

بی‌شناخت عشق، تجربه‌های دیگر به چه کار می‌آید؟ بدون شناختن مزه زندگی، به خطر انداختن آن چه سودی دارد؟

 

دوباره غرق کتابخوانی و پژوهش شد. در همین دوره بود که به نوشتن پیش‌نویس قانون اساسی کشوری آرمانی بر فراز درختان پرداخت.

در این نوشته از جمهوری خیالی درختستان سخن می‌رفت که تنها آدم‌های خوب و درستکار در آن زندگی می‌کردند.

خواستش این بود که آن نوشته درباره مسائل مربوط به قانون و دولت آن جمهوری باشد.

 

-چرا رنجم می‌دهی؟

-چون دوستت دارم.

آنگاه او خشمگین می‌شد.

-نه. دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشیش را می‌خواهیم نه رنجش را.

-وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را می‌خواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج.

-پس، تو به عمد مرا رنج می‌دهی؟

-بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم.

در فلسفه بارون جایی برای این گونه استدلال‌ها نبود.

-رنج یک چیز منفی است.

-عشق همه‌چیز است.

-باید همیشه با رنج و درد مبارزه کرد.

-هیچ‌چیز جلودار عشق نیست.

 

دیوانگی، چه خوب و چه بد، نوعی نیروی طبیعی است. ولی ابلهی چیزی جز سستی و درماندگی نیست و به کاری نمی‌آید.

 

نیروهای نظامی با هر فکر تازه‌ای هم که از راه برسند، چیزی جز خرابی به بار نمی‌آورند.

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب  در یوتیوب

2- معرفی کتاب  در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

ایتالو کالوینو

مترجم

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بارون درخت نشین”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.