توضیحات
گرسنگی، سرگذشت (بدن) من اثر رکسانه گی در سال 2017 منتشر شده است. این کتاب سرگذشت خود رکسانه گی را روایت میکند. او در این کتاب از دریچهی چشم یک سنگینوزن زندگی را توصیف میکند و بیمهریهایی که به او نثار میشود را به تصویر میکشد. نویسنده احساساتش در زمان چاقیاش را بازگو میکند؛ او با گذشت زمان بیشتر نادیده گرفته میشود و حتی در مواقعی از سوی جامعه طرد میشود. گرسنگی روایتی واقعی از جنبههای مختلف یک زندگی است. این کتاب، داستان انگیزشی نیست که بعد از آن شما تصمیم بگیرید لاغر شوید بلکه داستان کالبدی چهل ساله است که در دوازده سالگی مورد تجاوز قرار گرفته است.
امروزه دنیای تکنولوژی و ارتباطات تاثیر بسیاری بر زندگی شخصی ما میگذارد؛ سبک زندگی، لباس، معاشرت، رفتار و ظاهرمان با تبلیغات دنیای مدرن گره خورده است که هر لحظه ممکن است خوراک جدیدی برای ما به همراه داشته باشند. وزن و فرم بدن یکی از همین موضوعات است که توجه بسیاری را به خودش جلب کرده است، خیلی از ما ساعتهای زیادی از زندگیمان را در باشگاه، مطب دکتر و مراکز پرورش اندام میگذرانیم تا خودمان را به حداقل استانداردهای مد دنیا برسانیم.
فکر میکنیم اگر از این قافله عقب بمانیم زشت و نازیبا تلقی میشویم و جامعه ما را قضاوت میکند. رکسانه گی در کتاب گرسنگی از تجربهی مشابه خود در این مسیر میگوید، او کلیشهها را به چالش میکشد و صدای افرادی میشود که با ظاهری متفاوت قربانی سیستمی شدهاند که میخواهد همهی انسانها را شبیه هم و با یک فرم و شکل بسازد.
روایت مشکلات زندگی یک آدم چاق در قالب یک کتاب، تازه است اما این موضوع، موضوعی تکراری در دنیای مدرن است. رکسانه گی در کتاب گرسنگی زندگی خود را به سه بخش کودکی، نوجوانی و دهه سوم تقسیم کرده و از موضوعاتی گفته که سبب تغییراتی در زندگی و بدن او شدهاند. رکسانه وزن 262 کیلوگرم را تجربه کرده و کتاب با حضورش در کلینیک جراحی شروع شده است. او در کلینیک به همراه پدرش کنار گروهی از پزشکان نشسته است تا جوانب عمل جراحی رکسانه سنجیده شود. آنها تصمیم دارند او را از چاقی مفرط نجات دهند. رکسانه افکار درهمش را اینگونه توصیف میکند :«به من گفته شده که حضورم به چشم میآید.
من فضا اشغال میکنم. هراس ایجاد میکنم. دلم نمیخواهد فضا اشغال کنم. دوست دارم بدون جلب توجه عبور کنم. دوست دارم پنهان شوم. دوست دارم تا زمانی که مهار بدنم را به دست بگیرم ناپدید شوم.» چاقی رکسانه گی خودخواسته بود، او پس از اینکه مورد آزار و اذیت گروهی از پسران قرار گرفت با خودش قرار گذاشت جلوی میل و اشتهایش را به غذا نگیرد و با پرخوری به اندامی برسد که زشت و نفرتانگیز شود. او میخواست از دردسرهایی که پسرها درست میکردند، دور بماند.
در روزگاری که اکثر دختران تمایل دارند خود را مطلوب پسران کنند و به چشم آنها دیده بشوند، رکسانه گی در برابر چیزی که جامعه از او به عنوان یک دختر انتظار دارد، مقاومت میکند و تسلیم نمیشود.او اندامی ناخوشایند را راهی برای ایجاد امنیتش انتخاب میکند. رکسانه آنقدر چاق میشود که وزن عجیب و غریبی را تجربه میکند و البته احساساتش نسبت به خودش آزار دهنده میشوند. او حس راحتی ندارد، انواع مریضیهای جسمی گریبانگیرش میشود و نمیتواند بسیاری از کارها را انجام دهد.
رکسانه گی (Roxane Gay) در اکتبر 1974 در در اوماهای آمریکا به دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا مقطع دکترا ادامه داده و از دانشگاه میچیگان در سال 2010 فارغالتحصیل شده است. رکسانه گی پس از اتمام تحصیلاتش به تدریس در دانشگاه به عنوان استادیار انگلیسی مشغول شد؛ او گاهی مینوشت و کارهای پژوهشی هم انجام میداد. او در سال 2011 اولین مجموعه داستان کوتاهش را منتشر کرد و به دنبال آن به نوشتن جدی کتاب روی آورد و در سال 2014 کتاب «فمینیست بد» (Bad Feminist) و کتاب «ایالت غیرمعمول» (An Untamed State) را منتشر کرد. در پی انتشار پی در پی کتابهای او در سال ۲۰۱۴ مجله تایم در این باره اعلام کرد :«امسال، سال رکسانه گی است.»
رکسانه گی با انتشار کتابهای «فمینیست بد» و «ایالت غیر معمول» به شهرت جهانی رسید. در مدت زمان کوتاهی کتاب «فمینیست بد» به زبانهای مختلفی ترجمه شد و پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز شد. کتاب «ایالت غیرمعمول» نیز نظر منتقدین بسیاری را به خود جلب کرد و روزنامههای مختلفی از جمله گاردین و واشینگتن پست دربارهی آن مطالبی منتشر کردند.
پس از این دو کتاب رکسانه گی کتاب «زنان سرسخت» (Difficult Women) را سال 2017 نوشت، این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه است که در آن زنان هر داستان در شرایط اجتماعی مختلفی قرار دارند و شیوهی مختلف زندگی آنان بیان میشود.
رکسانه گی که همواره به عنوان یک نویسنده، منتقد ادبی و فمینیسم شناخته شده بود، با انتشار کتاب گرسنگی، سرگذشت بدن (من) (Hunger) نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه در سایت گودریدرز شد و توجه بسیاری از خوانندگان و منتقدین ادبی را به خود جلب کرد.
رکسانه مقالههای زیادی نیز در زمینهی مسائل اجتماعی و حقوق زنان منتشر کرده است. او از سال 2015 تا 2018 در روزنامهی گاردین آمریکا فعالیت کرد.
در بخشی از کتاب گرسنگی میخوانیم:
به نظر میرسد که من هیچ وقت به مهمترین عناصر دستورهای غذایی مادرم پایبند بمانم، بنابراین وقتی در خانهی خودم در تلاش برای پختن بعضی غذاهای مخصوص هائیتی هستم به خانه زنگ میزنم و او با بردباری قدم به قدم راهنماییام میکند. سس غذایی ساده است اما یادگیریاش دشوار است و مرا درمانده میکند. مادرم یادم میاندازد که دستکشهای آشپزیام را دستم کنم. وانمود میکنم که چنین چیزی همیشه جایی در آشپزخانهی من دارد. پس از اینکه سختگیرانه یادآوری میکند که همه چیز را بشویم میگوید که پیاز و فلفل قرمز را خرد کنم و فعلا سبزیجات را کنار بگذارم.
آشپزخانهی من از حرارت خانه گرم میشود. سس همیشه به اندازهی کافی خوب از آب درمیآید اما نه عالی. نمیتوانم بفهمم چه چیزی کم است و تردیدم به اینکه مادرم از بازگو کردن یک بخش حیاتی اطلاعات مضایقه میکند قوت میگیرد. وقتی غذای دورهی کودکیام را میخورم که با دستان خودم درستش کردهام، از اشتیاق و خشمی خاموش برخاسته از عشق سختگیرانه و نیتهای خوب خانوادهام سرشار میشوم.
غذای هائیتیایی هست که در پختش ماهرم، ماکارونی و پنیر ما که شکم پرکن است، اما نه به سنگینی نسخهی آمریکاییاش. وقتی در گردهمایی غذایی اشتراکی شرکت میکنم همین غذا را میبرم، فعالیتی که از آن وحشت دارم به خاطر اینکه فوقالعاده ایراد گیرم و به غذاهای اشتراکی بدبین. همیشه مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. به گمانم بیشتر احساس جهاندیدگی میکنند.
آنها انتظار دارند که روایتی غنی پشت این غذا باشد زیرا ما از «غذای قومی» توقعات فرهنگی داریم. نمیدانم چگونه توضیح دهم که برای من، این غذا صرفا غذایی است که عاشقش هستم، اما پیوندی که در تصور آنهاست نمیتوانم با آن برقرار کنم. این غذا و اغلب دیگر غذاهای هائیتیایی به جای اینکه بیانیهای دربارهی فرهنگ خانوادگیام باشد، به عشقم به خانوادهام و خشم خاموش و استوارم گره خورده است.
کتاب گرسنگی اثر رکسان گی، نویسنده، استاد دانشگاه، سردبیر و منتقد ادبی است. او با کتاب فمینیست بد به شهرت رسید و در ردهی نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت.
میعاد بانکی – مترجم – درباره این کتاب در مقدمه خود مینویسد: کتاب گرسنگی سرگذشت نامهای است راجع به بدنش؛ او در این کتاب درباره اینکه بدنش چه چیزهایی را تاب آورده صحبت میکند. رکسان گی خوانندگان را به مکانهایی تاریک و ناراحتکننده میبرد. آسیب روحی و جسمی را به خوبی مورد بررسی قرار میدهد و به دلیل قلم صریحش هیچ چیزی را پنهان نمیکند. این کتاب دربارهی افرادی است که شکستهاند و به هر دلیلی، فکر میکنند به هیچ دردی نمیخورند، هیچ چیزی نیستند. افرادی که در برابر خشونت سکوت کردهاند. افرادی که باید سکوتشان را بشکنند.
در قسمتی از پشت جلد کتاب رکسان گی، درباره کتابش چنین توضیح میدهد:
نوشتن این کتاب سختترین کاری ست که تا به حال انجام دادهام. اینکه خودم را در معرض آسیب پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده کار آسانی نبود، ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است. در نوشتن سرگذشت بدنم، در گفتن این حقایق راجع به بدنم، حقیقت خودم و فقط خودم را به اشتراک میگذارم.
درک میکنم اگر آن حقیقت چیزی نباشد که دلتان بخواهد بشنوید. حقیقت من را هم ناراحت میکند. ولی همچنین میگویم، این کتاب قلب من است، چیزی که از قلبم باقی مانده. در این کتاب شدت گرسنگیام را نشانتان میدهم. در این کتاب، سرانجام خودم را رها میکنم تا آسیبپذیر و انسان باشم. در این کتاب، در آن رهایی کیف میکنم، ببینید که تشنه چه چیزی هستم و حقیقتم به من امکان داد تا چه چیزی را خلق کنم.
کتاب گرسنگی در سال ۲۰۱۷ نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه در سایت گودریدز شد و بسیاری از منتقدان و نویسندگان از جمله دیوید سداریس، گرسنگی را بهترین کتاب سال شمردند و کتاب در بین کاربران گودریدز و اینستاگرام سر و صدای زیادی به راه انداخت. اما دلیل این استقبال و دیده شدن کتابی که در دستهی زندگینامه قرار میگیرد چیست؟ در ادامه با معرفی کتاب گرسنگی با ما همراه باشید.
کتاب گرسنگی اثر رکسان گی
کتاب زندگی شخصی و تجربههای بسیار خصوصی نویسنده را بیان میکند. از جایی که در ۱۲ سالگی مورد تجاوز گروهی قرار میگیرد و بعد، این ضربه روحی و جسمی منجر به گرفتن تصمیمات و عوض شدن مسیر زندگی او میشود.
این کتاب تفاوت بسیاری دارد با کتابهایی که با بیان تجربههای شخصی قصد امداد و روحیه دادنهای کاذب به شما را دارند. همانطور که نویسنده در مصاحبهای بیان میکند: «دوست ندارم مردم کتاب مرا به چشم یک کلید طلایی نگاه کنند، کتاب، قطعا کتاب خوبیست اما یک کلید نه!»
رکسان گی در ابتدای کتاب نیز چنین آورده است:
نوشتن این کتاب یک اعتراف است. اینها زشتترین، ضعیفترین، عریانترین بخشهای وجود من هستند. این حقیقت من است. این سرگذشتیست از بدن (من) چون، اکثر اوقات، داستانهای بدنهایی مانند بدن من یا نادیده گرفته میشوند یا طرد میشوند و یا مسخرهشان میکنند. مردم بدنهایی مانند بدن من را میبینند و برای خودشان فرضیههایی میسازند. فکر میکنند دلیل چاقیام را میدانند. نمیدانند. این داستان پیروزی نیست، بلکه داستانیست مستلزم گفته شدن و سزاوار شنیده شدن.
از همین جمله که این کتاب داستان یک پیروزی نیست متوجه میشویم کتابی که در دست داریم قرار نیست پایان خوشی داشته باشد! قرار نیست برای ما منبع الهام و پُر از جملات به اصطلاح انرژی مثبت و شعاری باشد، گرسنگی یک کتاب خود درمانی نیست، در بهترین تعریف، حقیقت است و واقعیت محض. پس خود زندگی است.
همه ما میدانیم زندگی، گاه بیرحم است و چقدر میتواند به ما سخت بگیرد. ممکن است بپرسید چرا کتابی را بخوانم که میدانم قرار نیست به نتیجهگیری امیدوار کنندهای برسد؟ چون واقعیت زندگی همین است!
زندگی با ما شوخی ندارد، زندگی به ساز ما نمیرقصد و اگر بخواهیم صادق باشیم ما دیگر بچه نیستیم! نباید با حرفهای دل خوشکنک خودمان را گول بزنیم، ما باید حقیقت زندگی را بفهمیم و بپذیریم که نمیتوانیم تمام و کمال تغییرش بدهیم و این کتاب تکان بزرگی به روح ما میدهد تا جدا از درک کردن انسانها و جامعه، بتوانیم تا جایی که میتوانیم از من شخصیمان شروع کنیم و ذهن و رفتارمان را مسیولیت پذیرانه بار بیاوریم. پس تلخی این کتاب خودش بهترین ابزاری است برای تغییر ما و چه بسا که قویترین ابزار برای متوجه کردن ماست.
قلم رکسان گی به شدت رک و بیپرواست، او ترسی ندارد که تحقیرآمیزترین لحظاتی را که تجربه کرده است با شما در میان بگذارد. تصمیم گرفته است همهچیز را بازگو کند، تمام و کمال. میخواهد با نشان دادن شخصیترین زوایای زندگیاش میزان دردی را که کشیده است به شما منتقل کند. (بهخوبی از پس این کار هم بر آمده است!) با نشان دادن انسان نبودنمان، ما را معذب کند و تلنگری بزند به تمام باورها و نپذیرفتنها و معیارهای غلطی که جامعه را ساختهاند و هیچ گریزی از آنها نیست.
مثالهای بسیار متنوعی که از لحظههای زندگیاش نقل میکند نشان دهنده این است که ما تا کجا از جنبههای زندگی و مشکلات شخصی انسانها بیخبریم و چقدر فکر نکرده رفتار میکنیم. علیرغم اینکه باید بدانیم هر حرف کوچک یا رفتار بد و یا حتی نوع نگاه ما میتواند تا چه حد روی زندگی افراد اثر بگذارد و برای آنها دردناک باشد. مقصر دانستن خودش گویا باری است بر دوش ما، این بیدلیل مقصر دانستن گویی انگشت اتهام را به سوی وجدان ما میگیرد که ما باعث شدیم این انسان مثالی اینطور زجر بکشد.
شما در لحظه لحظهی خواندن کتاب گرسنگی احساس میکنید که واقعا وارد زندگی نویسنده شدهاید! هیچ چیزی بر شما پوشیده نیست و این تجربه زیستن و نگریستن از پنجره چشم دیگری به خوبی توسط قدرت قلم نویسنده به شما اعطا میشود و حتی اگر اتفاق مشابهی برای شما پیش نیامده باشد به خوبی میتوانید از پس همزاتپنداری و درک نویسنده برآیید. در واقع میتوان گفت اگر کتاب نتواند بر شما اثری بگذارد باید نگران ضعیف شدن وجهه انسانی درونی خود باشید!
تمرکز اصلی رکسان گی در باب توضیح دادن این است که تجاوز و کم سن بودنش و بعد تصمیماتی که گرفته است چه بر سر زندگیاش میآورد. ابتدا در فاز عینی، به نظر میرسد که کتاب درباره مشکلات چاقی و یا تاثیر تجاوز بر زندگی این زن است اما در واقع مفهوم کتاب قابل بسط به بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی ماست. حرف اصلی کتاب ترس از دوست نداشته شدن و تنهایی است. کاری که چهارچوبهای اجتماعی با زندگی ما میکند و تا جایی پیش میرود که با وجود اینکه میدانیم ما کار خطایی نکردهایم خود را مقصر بشمریم و بعد برای جبران این تقصیر و گناه به هر رفتاری و هر حرفی راضی باشیم و تن در دهیم. حتی تا جبران خطای نکرده پیش برویم!
دردناکی این زندگینامه در همین است، که یادمان میاندازد ما برای پذیرفته شدن و دیده شدن و دوست داشته شدن چکار کردهایم؟ چقدر از خود واقعیمان را نگه داشتهایم و چقدر از آن را به عمد، با زور و درد خواستهایم تغییر دهیم؟ برای اینکه در اشل پیش ساخته جامعه قرار بگیریم، خودمان را به چه کسی تبدیل کردهایم؟ آدمی که در تنهایی خودش زار میزند و در پیشگاه قضاوت جامعه ضعیف و ساکت میایستد و به زور لبخند میزند در حالی که قلبش در حال پاره پاره شدن است.
گرسنگی کتابی است که جدا از وجهه زندگینامه بودنش از جنبههای: تربیتی، سیاستگذاریهای جامعه، روانشناسی و اخلاقی هم قابل بررسی و بحث است. حتی انتخاب اسم «گرسنگی» هم بسیار هوشمندانه و دقیق است! گرسنگیای که نویسنده از آن دم میزند، تنها ولعی برای خاموش کردن اشتها نیست! ولعی است که ما داریم به عنوان یک انسان، برای دیده شدن و پذیرفته شدن، برای تنها نماندن و درک شدن، برای احساس امنیت، پس اگر شما هم همانقدر احساس گرسنگی کردهاید، از خواندن کتاب گرسنگی چشم پوشی نکنید.
بعد از خواندن کتاب مسلما نمیتوانیم به آدمها به چشم سابق نگاه کنیم. نمیتوانیم به راحتی بدون اینکه به گذشته و زندگی شخصی افراد فکر کنیم، قضاوتشان کنیم. امیدوارم دیگر نتوانیم مرز و حد و یا چهارچوب تعیین کنیم و یادمان باشد انسانهایی که بیرون از این چهارچوب ایستادهاند باید چه زندگی تلخ و دردناکی را تجربه کنند چون ما دست رد به سینه آنها زدهایم. و اگر اینطور نشد و این کتاب اثری بر ما نگذاشت، وای بر ما! وای بر ذهن و روح ما که هنوز سنگتر و بیرحمتر از زندگیست.
خواندن این کتاب همچنین قدرت و جرات نویسنده را به ما منتقل میکند. هرچند که نویسنده شاید حتی راضی به جسور نامیدن خود نباشد! اما خواندن این همه بیپروایی و میل به بیان تلخترین واقعیات بدون ترس بازخورد این شکافتن زندگی، به خواننده جرات بسیاری میبخشد. خواننده متوجه میشود تنها او نیست که تمامی این بار سنگین بیرحمی را با خود حمل میکند، متوجه میشود که تنها نیست و این تنها نبودن برای اولین بار چقدر دردناک است. شاید دانستن همین تنها نبودن به نویسنده جرات داد تا زندگینامهاش را در این سن و بعد از اینهمه سال بنویسد، برای تمام کسانی که نپذیرفته شدن را پذیرفتهاند، برای تمام کسانی که میترسیدند بیان کنند چه بر سر آنها آمده است. رکسان گی صدای تمام این آدمهاست، صدایی که با قدرت بلند شد و واقعیت زندگیاش را بیان کرد و ما را به خودمان آورد.
خوانندگان این کتاب هر کدام به نوعی درسی از این کتاب میگیرند و بنا به دریافت و زندگی هر شخص میتوان ساعتها درباره این زندگی مکتوب صحبت کرد، اما بهترین توصیه در زمان فعلی خواندن این کتاب است. خواندن این کتاب را به تمامی مخاطبین جدی و غیر جدی کتاب، توصیه میکنم، حتی ا گر تا به حال به زندگینامه علاقه نداشتهاید اجازه دهید این کتاب اولین زندگینامهای باشد که بر زندگی شما اثر میگذارد! از قلم این نویسنده به راحتی نگذرید.
ترجمه این کتاب درخشان و قوی است. مترجم فارسی به شدت قوی است و لحن نویسنده را در ترجمه حفظ کرده است. مترجم همچنین از طریق ایمیل با نویسنده در ارتباط بوده است که این امر بازهم به دقیق و مسئولانه بودن ترجمه افزوده است. همچنین پانوشتهای کتاب که تماما به قلم مترجم است بسیار درست، دقیق و به جا آمده است.به آقای میعاد بانکی برای ترجمه درخشان این کتاب که با توجه به سبک پیچیده نویسنده کار سختی بوده است تبریک میگوییم.
امیدوارم این کتاب خوانده شود و خوانندگان تحت تاثیر افیون این کتاب، به زندگی شخصی اجتماعی خود نظری دوباره بیاندازند. و مطمئنا گرسنگی ذهن شما را تا مدتها مشغول نگاه میدارد و از سر گرفتن مطالعهی بعدی آسان نخواهد بود!
جملاتی از متن کتاب گرسنگی
این چیزیست که به بیشتر دخترها تعلیم داده میشود – اینکه باید کوچک و ظریف باشیم. نباید فضایی را اشغال کنیم. باید دیده شویم و شنیده نشویم، و وقتی دیده شویم، باید باعث لذت مردها باشیم، مورد پسند جامعه باشیم. و بیشتر زنها این را میدانند، اینکه انتظار میرود در معرض دید نباشیم، ولی این چیزیست که لازم است گفته شود، با صدای بلند، بارها و بارها، تا بتوانیم در برابر تسلیم شدن نسبت به انتظاراتی که از ما دارند مقاومت کنیم. (کتاب گرسنگی – صفحه ۲۱)
من شجاع یا قهرمان نیستم. من قوی نیستم. من خاص نیستم. من زنی هستم که چیزی را تجربه کرده که زنان بیشماری تجربهاش کردهاند. من قربانیای هستم که نجات یافت. میتوانست بدتر باشد، خیلی خیلی بدتر. این چیزیست که اهمیت دارد و حتی بیشتر شوکهکننده است، اینکه چنین داستانی کاملا متدوال است. (کتاب گرسنگی – صفحه ۴۳)
وقتی وزن اضافه میکنی، وقتی وزن کم میکنی، یا وقتی وزن غیرقابل قبولت را ثابت نگه میداری، بدنت سوژهایست برای اظهار نظر. مردم به سرعت درباره خطرات چاقی آمار و اطلاعات در اختیارت قرار میدهند، گویی که فقط چاق نیستی بلکه نسبت به حقایق بدنت و جهانی که به شدت با آن نامهربان است به طرز شگفتانگیزی احمق، ناآگاه و متوهم نیز هستی. این اظهار نظرها اغلب در قالب نگرانی بیان میشوند، در قالب اینکه مردم فقط خیر شما را میخواهند. آنها فراموش میکنند که یک انسان هستی. تو بدنت هستی، نه چیزی بیشتر، و بدنت باید خیلی خوب کوچکتر شود. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۱۵)
این باور رایجیست، اینکه افراد چاق دارند زنی لاغر را درون وجودشان حمل میکنند. هر مرتبه که این تبلیغ به خصوص را میبینم، فکر میکنم، من آن زن لاغر را خوردهام و او خوشمزه بود ولی راضیام نکرد. و بعد به این فکر میکنم که ترویج این تصور که حقیقیترین خودمان زنهای لاغری هستند که داخل بدنهای چاقمان همچون شیادان، غاصبین، و نامشروعین پنهان شدهاند، چقدر مزخرف است. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۲۸)
چیزی که باید بگویم این است، من میدانم گرسنگی بدون اینکه گرسنه باشی یعنی چه. پدرم فکر میکند گرسنگی وابسته به ذهن است. من نظر متفاوتی دارم. به نظرم گرسنگی وابسته به ذهن و بدن و قلب و روح است. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۷۳)
گاهی اوقات، افرادی که، فکر میکنم، نیتشان خوب است میگویند که چاق نیستم. چیزهایی میگویند مانند، «این حرف رو درباره خودت نزن.»، چون «چاقی» را چیزی شرمآور میدانند، چیزی توهینآمیز، درحالی که من «چاقی» را حقیقتِ بدنم میدانم. وقتی آن واژه را استفاده میکنم، به خودم توهین نمیکنم. دارم خودم را توصیف میکنم. این مدعیان، بیشرمانه، دروغ میبافند، و میگویند «تو چاق نیستی.» یا تعریفهای بیخودی پیشکش میکنند مانند «چه صورت خوشگلی داری.» یا «چه آدم خوبی هستی.»، گویی نمیتوانم چاق باشم و در عین حال چیزهایی را که آنها به عنوان خصوصیتهای باارزش میشمارند دارا باشم. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۸۰)
هرچه گنده تر باشی، دنیایت کوچک تر میشود. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۸۷)
حتی وقتی در رابطهی خوبی هستم نمیتوانم حق خودم را بگیرم. ابراز نارضایتی یا مشاجره بر سر چیزی که میخواهم سخت است چون احساس میکنم از پیش به دلیل چاق بودن در وضعیت بغرنجی قرار دارم. درخواست چیزی که میخواهم و نیاز دارم و مستحقش هستم سخت است پس درخواست نمیکنم. جوری رفتار میکنم انگار همیشه همهچیز رو به راه است، و چنین چیزی نه برای من و نه هیچکس دیگری عادلانه نیست. (کتاب گرسنگی – صفحه ۲۱۷)
معرفی کتاب گرسنگی؛ سرگذشت بدن (من)
رُکسان گی، زادهٔ ۱۵ اُکتبرِ ۱۹۷۴ در اوماهای نبراسکا، نویسنده، استاد دانشگاه، سردبیر، و منتقد ادبیست. او با کتاب «فمینیستِ بد» به شهرت رسید و در ردهٔ نویسندگان پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت.
گرسنگی سرگذشتنامهای است که گی راجع به بدنش نوشته است. او در این کتاب بازگو میکند که بدنش چه چیزهایی را تاب آورده است. رُکسان خوانندگان را به مکانهایی تاریک و ناراحتکننده میبَرَد. آسیب روحی و جسمی را بهخوبی موردِ بررسی قرار میدهد و بهدلیل قلم صریحش هیچچیزی را پنهان نمیکند. در نوشتن شیوهٔ خاص خودش را دارد، گاهی از علائم نگارشی متفاوتی استفاده میکند. فصلهای کتابش متفاوت از دیگر کتابهای سرگذشتنامه هستند و گاهی بیش از چند خط نیستند. از واژهٔ Hunger (گرسنگی) بارها با معانی متفاوتی استفاده میکند.
این کتاب دربارهٔ افرادی است که شکستهاند و به هر دلیلی، فکر میکنند به هیچ دردی نمیخورند، هیچچیزی نیستند. افرادی که در برابر خشونت سکوت کردهاند. افرادی که باید سکوتشان را بشکنند.
«این کتابیست دربارهٔ بدنِ من، دربارهٔ گرسنگی من، و درنهایت، این کتابیست دربارهٔ ناپدیدشدن و گمراهشدن و احتیاجِ بیحدوحصر، احتیاج به دیده و درک شدن. این کتابیست دربارهٔ اینکه یاد بگیرم، هرچند آهسته، تا به خودم اجازه دهم که دیده و درک شوم.»
گرسنگی در سال ۲۰۱۷ نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه در سایت گودریدز شد.
1- معرفی کتاب گرسنگی در یوتیوب
2- معرفی کتاب گرسنگی در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.