توضیحات
کتاب ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی، نوشته ماندگار و مهم نمایشنامهنویس مشهور، برتولت برشت است. این کتاب فضای فئودالی اروپا در گذشته را بررسی میکند و به رابطه اربابان و رعیتهایشان میپردازد.
درباره کتاب ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی
پونتیلا فئودال عجیبی است. او زمانی که مست میکند مهربان و بخشنده میشود و با زیردستانش مخصوصا ماتی رفتار انسانی و خوبی دارد. اما وقتی مستیاش از بین میرود عصبانی و بداخلاق و بیادب میشود. آنقدر شدید رفتارش تغییر میکند که سعی میکند مهربانیاش را تلافی کند. این دوگانگی شخصیتی ارباب موقعیت خندهداری برای مخاطب میسازد. اما همهچیز زمانی خندهدارتر میشود که دختر ارباب به ماتی علاقهمند میشود.
خواندن کتاب ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی را به چه کسانی پشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی
ماتی: یک مرد خیلی مریض.
پونتیلا: خوشحالم. این را هرکس نمیبیند. وقتی تو ظاهر مرا میبینی نمیتوانی آن را حدس بزنی (غمگین، درحالیکه به ماتی خیره شده) من حملهای هستم.
ماتی: این حرف را نزنید.
پونتیلا: ای، خنده ندارد. حداقل هر سه ماه یک بار دچارش میشوم. بیدار میشوم و ناگهان هوشیار هوشیارم. عقیدهات در اینباره چیست؟
ماتی: بهطور منظم دچار این حملههای هوشیاری میشوید؟
پونتیلا: بهطور منظم. جریان از این قرار است: تمام اوقات دیگر را کاملاً عادی هستم، همانطوری که تو الان مرا میبینی. بر قوای روحیام صددرصد مسلطم، حواسم به فرمانم هستند. بعد حمله میآید. با این شروع میشود که چشمهایم دیگر درست نمیبینند. بهجای دوتا چنگال ـ (یک چنگال را بلند میکند) ـ فقط یکی میبینم.
ماتی: (مشمئز) پس در این هنگام نیمهکور هستید؟
پونتیلا: فقط نصف دنیا را میبینم. ولی کار به بدتر از این هم میکشد، به این ترتیب که در این حمله هوشیاری تمام و کمال و بدون حواس، تا حد یک حیوان تنزل میکنم. آن وقت دیگر ملاحظه سرم نمیشود. کارهایی که در این حالت میکنم، برادر، نباید به حسابم گذاشته شود. چه فایده که آدم قلبی داشته باشد و همیشه به خودش بگوید که من مریض هستم.
(با صدایی مشمئز) آنوقت من دارای رشد عقلی هستم. میدانی برادر رشد عقلی یعنی چه؟ آدمی که دارای رشد عقلی است، آدمی است که به هر کاری قادر است. بهعنوان مثال دیگر قادر نیست صلاح فرزندش را در نظر بگیرد، دوستی اهمیتی برایش ندارد، آماده است که حتی از روی نعش خودش هم بگذرد. تمام اینها به این جهت است که ـ به طوریکه وکلای دعاوی میگویند ـ رشد عقلی دارد.
ماتی: علیه این حمله اقدامی نمیکنید؟
پونتیلا: برادر، هر کاری از دستم بربیاید میکنم. هرکاری که اصولاً در قوهٔ بشر است! (گیلاسش را برمیدارد.) این، این تنها دوای من است. من آن را بدون اینکه چشمک بزنم پایین میدهم، آن هم نه با قاشق چایخوری. این را با خیال راحت قبول کن.
اگر بتوانم تعریفی از خودم بکنم، این است که علیه این حملهٔ هوشیاری مثل یک مرد مبارزه میکنم. ولی چه فایده؟ باز دوباره بر من غالب میشود. همین بیاعتنایی مرا نسبت به خودت بگیر، نسبت به یک چنین آدم نازنینی! بیا، بردار، این راستهٔ گاو است. دلم میخواست میدانستم کدام طالع خوب تو را به من ارزانی داشته. راستی چطور شد که پیش من آمدی؟
ماتی: به این ترتیب که شغل سابقم را بدون تقصیر از دست دادم.
پونتیلا: جریان از چه قرار بود؟
درباره برتولت برشت نویسنده ارباب پونتیلا و برده اش ماتی
اویگن برتولت فریدریش برشت زاده ۱۰ فوریه ۱۸۹۸ در آلمان است. او بهعنوان نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعری با گرایشهای سوسیالیستی و کمونیستی شناخته میشود. برشت را بیشتر به عنوان برجستهترین نمایشنامهنویس تئاتر روایی میشناسند. برتولت برشت با ابداع سبک فاصلهگذاری در تئاتر، انقلابی بزرگ را در زمینه هنرهای نمایشی به پا کرد.
باید خاطرنشان ساخت که او شاعری خوشقریحه بود و شعرها، ترانهها و تصنیفهای بسیار زیبایی سرود. شعرهای نمایشی برشت از مهمترین آثار او هستند که در قالب سرود، تصنیف یا ترانه وارد نمایشنامههای او میشوند. این شعرها اغلب طنزآمیز یا هزلآمیز هستند و مفاهیم بسیار جدی و آگاهکنندهای به همراه دارند.
گفتنی است موضوعات نمایشنامههای برشت در برگیرنده واقعیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه او هستند. هدف او این است که یک رفتار اجتماعی خاص را در یک محیط اجتماعی خاص مورد انتقاد قرار دهد.
از نمایشنامههای این هنرمند آلمانی میتوان به بعل، آوای طبل در شهر، در جنگل شهر، مادر، ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی، دایره گچی قفقازی، زن نیک ایالات سچوان، آدم آدم است، عظمت و احطاط شهر ماهاگونی، تفنگهای ننه کارا، محاکمه ژان دارک در روان، توراندخت یا کنگره ماستملیکنندگان و …. اشاره کرد.
برشت در ۱۴ اوت ۱۹۵۶ براثر سکته قلبی درگذشت.
در بخش دیگری از کتاب ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی میخوانیم:
اوا: تردید ندارم که اوقات خانم کلینکمان بسیار تلخ است.
آتاشه: اوقات عمهام هیچگاه برای مدت دراز تلخ نمیماند. یک بار دیگر برای پیدا کردنشان تلفن کردم. اتومبیلی از «کیرشن دورف» گذشته است که دو مرد نعرهزنان توی آن نشسته بودهاند.
اوا: خودشانند. من پدرم را میان صدها نفر میشناسم، این امتیاز را دارد. من همیشه فوراً میفهمم که از پدرم حرف میزنند. مثلاً وقتی میگویند مردی شلاق به دست دنبال یک رعیت میدوید یا یک نفر به یک زن دهاتی بیوه یک اتومبیل هدیه کرده، آن شخص پدرم است.
آتاشه: او باید بداند که اینجا پونتیلا نیست. میترسم نکند رسوایی بهپا شود. من شاید از ارقام سردرنیاورم و ندانم چند لیتر شیر میتوانیم به کاناس بفرستیم، من شیر نمیخورم، ولی شامهی تیزی دارم که بدانم چهچیز تبدیل به رسوایی میشود. به مجردی که دوشس دوکاترومپل، آتاشه سفارت فرانسه در لندن، پس از هشت کنیاک سر میز فریاد زد که او یک روسپی است، فوراً پیشبینی کردم که جریان تبدیل به یک رسوایی خواهد شد. و وقایع بعدی ثابت کرد که حق با من بوده است. گمان میکنم دارند میآیند ببین، من کمی خستهام. از خودم میپرسم آیا تو مرا خواهی بخشید؟ (به سرعت میرود).
فهرست مطالب کتاب ارباب پونتیلا و برده اش ماتی
مقدمه
1: پونتیلا یک انسان مییابد
2: اوا
3: پونتیلا خود را با زنان سحرخیز نامزد میکند
4: شنبه بازار
5: جنجال در پونتیلا
6: گفتوگویی دربارهی خرچنگ
7: اتحادیهی عروسهای آقای پونتیلا
8: داستانهای فنلاندی
9: پونتیلا دخترش را با یک انسان نامزد میکند
10: نگتورن
11: ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی از کوه «هاتلما» بالا میروند
12: ماتی به پونتیلا پشت میکند
1- معرفی کتاب ارباب پونتیلا و برده اش ماتی در یوتیوب
2- معرفی کتاب ارباب پونتیلا و برده اش ماتی در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.