داستان های کوتاه از کافکا

27.00

عنوان: داستان های کوتاه کافکا

نویسنده: فرانتس کافکا

مترجم: علی اصغر حداد

ناشر: ماهی

موضوع: داستان آلمانی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 600 ص

تعداد:
مقایسه

توضیحات

داستان های کوتاه کافکا، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی یکی از بزرگترین نویسندگان اروپا، فرانتس کافکا است که اولین بار در سال 1946 به چاپ رسید. کافکا در داستان های کوتاه عمیق و اسرارامیز خود، بینشی وهم آلود از جهانی را ارائه می کند که افراد در آن با احساس گناه، بیگانگی و اضطراب دست و پنجه نرم می کنند و در جست و جویی بی ثمر برای رسیدن به سعادتمندی هستند.

آلبر کامو عقیده دارد که هنر کافکا، در وادار کردن مخاطب به خواندن دوباره ی داستان های او نهفته است و همین مسئله باعث می شود که کتاب داستان های کوتاه کافکا در زمره ی ماندگارترین آثار ادبی دنیا قرار بگیرد. کافکا یکی از بهترین نویسندگان برای آن دسته از مخاطبینی است که دوست دارند پندارهای فلسفی و جهان بینی خود را به چالش بکشند.

.

کافکا از غول‌های ادبیات دنیاست و هرکس اندک ارتباطی با دنیای ادبیات داشته باشد درباره‌ی او شنیده و شاید مختصر آشنایی با او داشته باشد..

از کافکا 40 اثر کامل، بسیاری نوشته‌های کوتاه، یادداشت‌ها، نامه‌ها و سه اثر بزرگ نیمه تمام (محاکمه – قصر – کافکا) باقی مانده است.

او در 1924 و در چهل سالگی بر اثر سلِ حنجره در آسایشگاهی در وین چشم از جهان فرو بست.

کافکا در زمان حیاتش چیز چندانی از خود منتشر نکرد و تقریبا گمنام بود، و علاوه بر آن به دوست و وصی خود ماکس برود (نویسنده) وصیت کرده بود که تمام آثار به‌جا مانده را بسوزاند. اما برود این وصیت را نادیده گرفت و بعد از مرگ کافکا با دیدن یادداشت‌ها و نوشته‌های او پی به عظمت آن‌ها برد و کمر همت به انتشار آن‌ها بست و بدین ترتیب {احتمالا} بزرگ‌ترین نویسنده‌ی آلمانی‌زبان قرن بیستم را به دنیا معرفی کرد.

کافکا نویسنده‌ی عجیب است، با سبک خاص و افکاری خاص که در فضای مخصوص به خود آن‌ها را پرورش می‌داد و شخصیت‌هایش را در جهانی «کافکایی» به حرکت درمی‌آورد.

او زندگی خوبی نداشت، تقریبا از عشق – زندگی خانوادگی و استقلال فردی بهره‌ای نبرد. تا سی سالگی در خانه‌ی والدینش زندگی می‌کرد و زیر سایه‌ی آن‌ها بود. مادری خانه‌دار، عامی و مهران که قدرت درک پسر را نداشت، و پدر تاجر و قلدرمآب که پسر را تحقیر می‌کرد.

کافکا نمی‌توانست با آن‌ها ارتباط برقرار کند و از این در رنج بود. البته او روحیات بسیار حساسی داشت و هرچیزی موجب آزار او می‌شد. او آدم تنهایی بود، از نظر روحی خسته و از نظر جسمی ناخوش بود. بیماری رهایش نمی‌کرد، وضعیت کار و خانواده بر این فشارها می‌افزود و را بیشتر در خود فرومی‌برد.

و او برای رهایی از این فشارها درمانی بهتر از ادبیات برای خود نمی‌شناخت. می‌نوشت تا رها شود. به‌قولی تنها نیرویی که در درونش بود ادبیات بود.

البته ادبیات برای او چیزی نبود که از عالم خیال بیاد و برای رویابافی آن‌را به‌کار ببندد؛ بلکه نوشتن کوششی آمیخته با یأس بود که برای هضم‌کردن تاثیرات زندگی روزمره به‌کار می‌بست. آدم‌ها، خنده‌ها، تمسخرها، نیش و کنایه‌ها، محبت‌ها، غریبه‌ها و حتی دوستان و آشنایان هم به نحوی باعث آزارش بودند.زندگی روزمره برای کافکا کابوسی بود که در بیداری تجربه می‌کرد، و نوشتن تنها راه فرار از این کابوس‌ها بود.

و همین‌جا می‌توان ریشه‌ و خاستگاه فضای عجیب و خاص آثارش را یافت، روحیات حساس او و فشارهای اجتماعی او را به خلق دنیای خودش واداشت.

دنیایی که کافکا خلق کرده دنیای جذاب، عمیق، گاه طنزآلود و گاه غمگینی‌است که ارتباط برقرار کردن با آن برای هر مخاطبی آسان نیست، و اغلب از فضای کسل‌کننده‌ی آثارش می‌نالند. اما دنیای کافکا شاید در ظاهر بی‌روح و سیاه باشد اما وقتی در آن دقت کنی خلاف این را درخواهی یافت.

تقریبا تمام آثار کافکا به فارسی ترجمه شده‌اند. پیشنهاد ما برای آثار داستانی او مجموعه‌ای است که به همت و ترجمه‌ی علی‌اصغر حداد توسط نشر ماهی منتشر شده و تمام آثار داستانی او را شامل می‌شو: داستان‌های کوتاه کافکا، محاکمه، قصر، امریکا.

پی دی اف کتاب داستان های کوتاه کافکا

داستان‌های روایت‌شده در پادوک سه از مجموه داستان‌های کوتاه کافکا انتخاب شده‌اند.

  1. بازگشت:

داستانی که به‌عقیده منتقدان ریشه در ارتباط کافکا با پدرش و خانواده‌اش دارد و در اواخر عمرش آن‌را نوشته، داستان در بیست جمله با راوی اول شخص که در 1936 توسط ماکس برود منتشر گردیده.

  1. پل:

پل یکی از داستان‌های عمیق و پرحرف کافکاست که آن‌را در 1916 نوشته اما این داستان هم بعد از مرگش در 1391 و در مجموعه‌ی دیوار بزرگ چین توسط ماکس برود منتشر گردید. از این داستان تفسیرهای زیادی کرده‌اند، با اقتباس از آن نمایشنامه نوشته‌شده، مقاله‌ها به رشته‌ی تحریر درآمده و انیمیشن تولید شده، و بسیاری روایت صوتی از آن می‌توان پیدا کرد. داستانی در سه پارگراف و با راوی اول شخص.

 

قسمت هایی از کتاب داستان های کوتاه کافکا (لذت متن)

در طول گفت و گو، لاشخور در حالی که نگاهش را به تناوب میان من و ارباب زاده به این سو و آن سو می چرخاند، گوش ایستاده بود. دریافتم که همه چیز را فهمیده است. به هوا بلند شد، سر را به عقب برد تا هرچه بیش تر شتاب بگیرد، سپس منقار خود را مانند نیزه اندازی ماهر از دهان تا اعماق وجودم فرو برد.

پس افتادم و در عین رهایی احساس کردم که در خونم، خونی که هر ژرفنایی را می انباشت و هر ساحلی را در برمی گرفت، بی هیچ امید نجات غرق شده است.

پلی بودم سخت و سرد، گسترده به روی یک پرتگاه. این سو پاها و آن سو دست هایم را در زمین فرو برده بودم، چنگ در گل ترد انداخته بودم که پابرجا بمانم. دامن بالاپوشم در دو سو به دست باد پیچ و تاب می خورد. در اعماق پرتگاه، آب سرد جویبار قزل آلا خروشان می گذشت.

هیچ مسافری به آن ارتفاعات صعب العبور راه گم نمی کرد. هنوز چنین پلی در نقشه ثبت نشده بود. بدین سان، گسترده بر پرتگاه، انتظار می کشیدم، به ناچار می بایست انتظار می کشیدم. هیچ پلی نمی تواند بی آن که فرو ریزد به پل بودن خود پایان دهد.

برای ناپایداری هایی از این دست هم حتما نباید دلیل ملموسی وجود داشته باشد؛ در شرایط بی ثبات امروزی بیشتر وقت ها یک هیچ و پوچ، یک حالت روحی کار خودش را می کند؛ بعد هم یک هیچ و پوچ، یک کلمه می تواند کل موضوع را دوباره سر و سامان بدهد.

اما ملاقات با «ن» کمی دست و پاگیر است، پیرمردی است این اواخر بسیار رنجور و گرچه هنوز خودش امور کسب را در دست دارد، اما کمتر به مغازه می آید؛ برای ملاقات با او باید به منزلش رفت و آدم بدش نمی آید این نوع انجام معامله را هرچه بیشتر عقب بیندازد.

 

 

فرانتس کافکا که بود؟

فرانتس کافکا نویسنده‌ی مشهور آلمانی متولد سال 1883 در شهر پراگ جمهوری چک است. فرانتس کافکا در ایران بیشتر برای نوشتارهای پوچ‌گرایانه و گاه اگزیستانسیالیستی شناخته می‌شود. یکی دیگر از دلایل شهرت او در ایران تاثیرگذاری او بر نویسندگان ایرانی مانند صادق هدایت بوده است.

 

زندگینامه فرانتس کافکا

فرانتس کافکا franz kafka در سوم ژانویه سال 1883 یک خانواده‌ی آلمانی‌زبان در شهر پراگ جمهوری چک به دنیا آمد. او او بدون شک بزرگترین نویسنده جمهوری چک است که کتاب‌هایش تاثیر به سزایی در ادبیات غرب داشته است. فرانتس در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد و بزرگترین فرزند خانواده بود. پدری مستبد و مادر متعصبش محیط رعب انگیزی در خانواده برای او به وجود آورده بودند.

کافکا از کودکی همیشه ترسی از پدر مقتدر و سنگدل‌اش داشت که این ترس همیشه با او بود و خودش آن را دلیلی بر ناقص شدن شخصیتش می‌داند: « وقتی پسر کوچکی بود. در رختخواب یک لیوان آب خواسته بود. پدر زودرنج‌اش از تختخواب بیرونش کشید و او را در بالکن انداخت و گذاشته بود تا صبح در آنجا با لباس خواب یخ بزند.

کافکا نوشت بعد از آن مطیع شدم ولی بدجور از داخل لطمه خوردم. تا سال‌ها بعد از این کابوس در رنج بودم که پدرم – این مرد غول آسا، قدرت مطلق – می‌آید و بی‌دلیل مرا شبانه از رختخواب بیرون می‌کشد و در بالکن می‌اندازد. یعنی که برایش هیچ چیز نیستم.»

 

کافکا از بیماری‌های متعددی مثل افسردگی حاد و اضطراب رنج می‌برد و در نهایت نیز با پیشرفت بیماری سل، در 40 سالگی از دنیا رفت. تقریبا تمامی رمان‌های او نیمه تمام ماندند و تنها داستان بلند او که به انتها رسید «مسخ» است. کافکا پیش از مرگش از دوست نزدیکش «ماکس برود» درخواست کرد تا تمام آثار او را بسوزاند اما خوشبختانه ماکس این کار را نکرد و کتاب‌های او را به جهانیان هدیه داد. «برود» تلاش‌های بسیاری انجام داد تا تکه‌های پراکنده نوشته‌های کافکا را درکنار یکدیگر قرار دهد و داستان‌های کتاب را به کامل‌ترین شکل ممکن ارائه کند.

 

تحصیلات فرانتس کافکا و آغاز نوشتن

کافکا پس از اینکه دیپلم گرفت ابتدا رشته شیمی را در دانشگاه انتخاب کرد اما خیلی سریع آن‌را به حقوق تغییر داد چون هم، زمان کافی را به او می‌داد تا در کلاس‌های ادبیات آلمانی و هنر شرکت کند و هم اینکه به دلیل آینده بهتری که حقوق داشت، رضایت پدرش را می‌توانست کسب کند.

او در نهایت با مدرک دکترای حقوق از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. از این پس کافکا هر شغلی را انتخاب می‌کرد صرفا کاری برای نان در آوردن و تامین مخارجش بود و بعد از آن به علاقه خود که نوشتن بود می‌پرداخت.

 

کافکا در دوران دانشگاه با «ماکس برود» آشنا شد و این دوستی تا پایان عمر کافکا صمیمانه باقی ماند. در خانه «ماکس برود» هم بود که کافکا با «فلیسه بوئر» آشنا شد و رابطه‌ی عاشقانه بین آن‌ها شکل گرفت. کافکا به مدت پنج سال نامه‌هایی زیبایی برای فلیس نوشت که بعدها به چاپ رسیدند.

ماکس برود دوست و وصی فرانتس کافکا بود. او درباره‌ی نویسندگانی که بر کافکا تاثیرگذاشته بودند می‌نویسند: «کافکا در طول زندگی‌اش تحت تاثیر و دلبسته‌ی دو کتاب بود، اولین کتاب تونیو کروگر از توماس مان و دومین کتاب ترس و لزر از سورن کی‌یرکگور.»

 

سبک نوشتاری فرانتس کافکا

یکی از جالب‌ترین نکاتی که درباره‌ی آثار فرانتش کافکا وجود دارد این است که او تمام آثارش را خطاب به پدرش نوشته است. او سعی کرده در کتاب‌هایش عواطف سرکوب شده‌ی خود را به نمایش بگذارد. قلم کافکا در شرح وقایع و درماندگی‌ها بی‌نظیر است، او معمولا در کتاب‌هایش یک شخصیت را در یک فضای واقعی قرار می‌دهد اما اتفاقات عجیب و غریبی برای آن شخصیت رخ می‌دهد و کافکا شخصیت را در مقابله با این حس نشان می‌دهد.

 

آثار فرانتس کافکا

محاکمه

قصر

مسخ

آمریکا

داستان‌های کوتاه کافکا

نامه به پدر

گروه محکومین

تمثیلات

دیوار چین

دیوار

چرا کافکا در بین هموطنانش «محبوب» نیست؟

با وجود اینکه فرانتس کافکا امروزه یکی از مشهورترین و بدون شک تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم است اما عده‌ای از منتقدین بر این باورند که این نویسنده‌ی توانمند در کشور خودش یعنی آلمان آن‌قدر مشهور نیست.

یکی از دلایلی که کافکا در بین هموطنانش محبوب نیست صرفا این است که آثار او برای مدتی طولانی در آلمان منتشر نمی‌شدند و بنابراین مردم نام کافکا را کمتر از نویسندگان همدوره‌ای خودش شنیده‌اند. به همین دلیل است که این نویسنده شهرتش را در آلمان بین 60 تا 70 سال گذشته به دست آورده است.

 

دکتر یوزف چرماک، کافکاشناس برجسته‌ی اهل جمهوری شک درباره‌ی عدم محبوبیت آثار کافکا می‌نویسد: « یکی از دلایلش این است که تا به حال کسی آثار کافکا را نتوانسته درست تفسیر کند. تا امروز ده‌ها تفسیر بر روی کتاب‌های «محاکمه»، «قصر» و غیره نوشته شده ولی هیچ‌کدام قطعی و نهایی نیست، چون آثار کافکا مبهم و چندپهلو است. این ویژگی باعث می‌شود که آثارش زنده بماند.»

 

جملات زیبای فرانتس کافکا

پناهگاه‌ها بی‌شمارند و رستگاری یکی ست، اما راه‌های رسیدن به رستگاری به اندازه‌ی پناهگاه‌ها بی‌شمار است.

راستی لذت تنها بودن را چشیده‌ای، قدم زدنِ تنها، دراز کشیدنِ تنها توی آفتاب؟ چه لذتِ بزرگی است برای یک موجود عذاب کشیده، برای قلب و سر! منظورم را می‌فهمی! آیا تا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زده‌ای؟ قابلیتِ لذت بردن از آن دلالت بر مقدار زیادی فلاکتِ گذشته و نیز لذت‌های گذشته دارد. وقتی پسربچه بودم خیلی تنها ماندم، اما آنها بیشتر به زورِ شرایط بود نه به انتخاب خودم امّا حالا، با شتاب به طرفِ تنهایی می‌روم، همان‌طور که رودخانه‌ها با شتاب به سویِ دریا سرازیر می‌شوند.

از خود نمی‌توان گریخت. این، تقدیر است. تنها امکانی که برایت می‌ماند، نگریستن است، و فراموش کردن اینکه بازیچه شده‌ای.

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب داستان های کوتاه از کافکا در یوتیوب

2- معرفی کتاب داستان های کوتاه از کافکا در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

فرانتس کافکا

مترجم

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “داستان های کوتاه از کافکا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.