توضیحات
بابا لنگ دراز رمانی نوشته ی جین وبستر است که نخستین بار در سال 1912 منتشر شد.
جودی ابوت، دختری هجده ساله است که در یتیم خانه زندگی می کند. روزی به جودی خبر می دهند که میلیونری اسرارآمیز پذیرفته تا مخارج تحصیل او را بپردازد و یکی از بزرگترین رویاهایش را به واقعیت تبدیل کند.
جودی احساس می کند برای اولین بار در عمرش، کسی را دارد که می تواند او را خانواده ی خود بداند. ولی قرار نیست همه چیز به میل جودی پیش برود زیرا مرد ثروتمند قصد دارد ناشناخته باقی بماند و از جودی خواسته که تنها درباره ی پیشرفتش در تحصیل برای او نامه بنویسد.
اما از این ها گذشته، این مرد سخاوتمند و اسرارآمیز واقعاً چه کسی است؟ آیا جودی می تواند روزی او را ملاقات کند؟
داستان جودی آبوت از چهارشنبه غمانگیز آغاز میشود. چهارشنبهای که آن را بدترین روز هر ماه میداند.
چهارشنبه اول ماه که اعانهدهندگان و ثروتمندان خیر برای بازدید از پرورشگاه جان گریر میآمدند و قبل از آن، بچهها باید فشار زیادی را تحمل میکردند.
برق انداختن درو دیوار و میزو صندلی، آماده کردن وسایل پذیرایی و مرتب کردن تمام تختها و کارهای کوچک و بزرگ دیگری مثل این. نودو هفت بچه یتیم نوانخانه باید تمیز و مرتب برای استقبال از میهمانان آماده میبودند.
جودی مثل همیشه بود و نمی دانست این چهارشنبه قرار است به یادماندنیترین چهارشنبه تمام عمر او باشد.
داستان ماندگار «بابا لنگدراز» نویسنده توانا، جین وبستر خواهرزاده نویسنده مشهور، مارک توان و فرزند یکی از ناشران معتبر آمریکایی با هر قلمی که روایت شود، خواندنی و دوستداشتنی است.
قسمتی از متن کتاب بابا لنگ دراز
بابا لنگدراز عزیز
نزدیک دو ماه است که هیچ نامهای ننوشتهام و میدانم که نشانهٔ بیادبی من است. اما امسال تابستان کاری کردید که من شما را به اندازهٔ قبل دوست ندارم. میبینید چقدر رک حرفم را میزنم.
نمیدانید چقدر حسرت خوردم وقتی که دعوت خانوادهٔ مکبراید به ارودگاه را نپذیرفتم.
البته میدانم که شما قیّم من هستید و هر چیزی را که بگویید من باید انجام دهم اما واقعاً دلیل این کارتان را متوجه نمیشوم.
این ارودگاه بهترین اتفاقی بود که میتوانستم در زندگیام داشته باشم.
اگر من بهجای شما بودم میگفتم: خدا به همراهت دخترم همراه آنها برو و خوش باش، آدمهای جدید ببین و چیزهای جدید یاد بگیر.
زندگی بیرون را تجربه کن و به اندازهٔ کافی استراحت کن تا برای یک سال تحصیلی سخت آماده شوی.
کتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر است که توسط محسن سلیمانی ترجمه و از سوی انتشارت افق، منتشر شده است.
جین وبستر از بستگان مارک توین و فرزند بزرگ خانواده بود.
در کودکی با جد مادری، مادربزرگ و مادرش زیر یک سقف زندگی میکرد. او در چهل سالگی، پس از به دنیا آوردن دخترش، در اثر تب زایمان درگذشت.
شخصیت اصلی داستان، « جودی آبوت » دختر سرزنده و باهوشی است که در یک پرورشگاه بزرگ می شود اما با پشتیبانی مالیِ حامیِ ناشناس خود می تواند به مدرسه خصوصی راه یابد.
جودی که حامی خود را نمی شناسد و فقط در یک نگاه از پشت سر دیده است، او را « بابا لنگ دراز » می نامد و اغلب درباره زندگی و فعالیت هایش به او نامه می نویسد (رمان در قالب همین نامه ها روایت می شود).
جودی در مدرسه به سختی تلاش می کند تا فاصله فرهنگی خود با جامعه پیرامونش را که ناشی از بزرگ شدن در انزوای پرورشگاه است، جبران کند. در پایان، «بابا لنگ دراز» خود را معرفی می کند.
قسمت هایی خواندنی از متن کتاب بابا لنگ دراز
بابا لنگ دراز عزیز، شما یک دختر بچه مامانی نداشتید که اورا در کودکی از گهواره اش دزدیده باشند؟ شاید آن دختر من باشم! اگر ما شخصیت های یک رمان بودیم، شاید گره گشایی آخر رمان کشف همین قضیه بود.
واقعا خیلی عجیب است آدم نداند کیست. یک جورایی هیجان انگیز و رمانتیک است…
نامه نوشتن به کسی که انسان ندیده و نمیشناسد کمی مضحک است، اصلاً برای من نامه نوشتن عجیب و غریب است من کسی را نداشتم که برایش نامه بنویسم بنابراین اگر نامههای من درجه یک نیست امیدوارم ببخشید…
من همه عمر تنها بودهام، ناگهان یک نفر پیدا شده که نسبت به من و سرنوشت آینده من اظهار علاقه کرده است، لذا من تمام این تابستان راجع به شما فکر کردهام.
احساس میکنم خانوادهای پیدا کردهام،حالا نمیدانم شما را چه خطاب کنم، چون هیچ اطلاعی از شما ندارم.
ولی آنچه مسلم است شما پاهای درازی دارید و من تصمیم گرفته ام، شما را بابالنگ دراز خطاب کنم، امیدوارم به شما برنخورد، این شوخی بین ما دو نفر خواهد بود و به مادام لیپت هم نخواهیم گفت.
بابالنگ دراز عزیز من عاشق دانشکده هستم و بیش از همه عاشق شما که مرا به دانشکده فرستادید، آنقدر خوشحالم که از شدت هیجان خوابم نمی برد.
شما نمی دانید اینجا با پرورشگاه «ژان گریر» چقدر فرق دارد. دلم برای دخترانی که نمیتوانند به این دانشکده بیایند میسوزد.
خوشی های بزرگ زیاد مهم نیست، مهم این است که آدم بتواند با چیزهای کوچک خیلی خوش باشد.
باباجون من رمز واقعی خوشبختی را کشف کردم و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته را خورد یا چشم به آینده داشت بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد.
من می خواهم بعد از این، زندگی فشرده بکنم و هر ثانیه از زندگی ام را خوش باشم. می خواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.
بابا لنگ دراز عزیزم، این روزا به هر بهانه ای اشکم در میاد. باورت نمیشه همین یه جمله رو که تایپ کردم اشک تو چشام جمع شد. دلم این روزا نرم شده. داشتم میخوابیدم ولی یه استرس یه دلشوره منو مجاب کرد بیام نت.
آخه هر وقت دلشوره میگیرم، فکرای نبودن خانوادم میاد جلو چشمام و من اشکم در میاد برا همین مجبورم خودمو با چیزای دیگه مشغول کنم الان همه خوابیدن و من…
منم دارم تو تاریکی تایپ میکنم.
دلم نقاشی میخواد بکشم که آروم بشم. تنها چیزی که تو این مواقع کمکم میکنه اینه که دعا کنم اتفاق بدی نیافته و دعا و دعا و دعا. بابا لنگ دراز مینویسم حال همه ی ما خوب است،اما… تو باور نکن
باباجون آنقدر که تفریح های دانشکده برای من ناراحت کننده است درس های آن مشکل نیست.
بیشتر اوقات من نمی فهمم دخترها چه می گویند و برای چه می خندند.
شوخی های آنها مربوط به گذشته است که همه کس جز من در آن سهیم است.
احساس می کنم در این دنیا بیگانه هستم و زبان مردم را نمی فهمم.
در اینجا کسی نمی داند که من در یتیم خانه بزرگ شده ام. من به سالی گفتم که پدر و مادرم فوت کردهاند و یک آقای مسنی مرا به دانشکده فرستاده.
نمیدانید چقدر دلم میخواهد مثل سایر دخترها باشم ولی خاطره «موسسه خیریه ژان گریر» که دورنمای دوران طفولیت من است بزرگترین تفاوت بین من و آنهاست.
من در تیم بسکتبال پذیرفته شدم. دانشکده روز به روز بهتر و بهتر میشود. من دخترها، معلم ها، کلاس ها و باغ دانشکده و تمام خوراکی های آن را دوست دارم.
قرار بود فقط ماهی یکبار برای شما نامه بنویسم، در صورتی که هر چند روز یکبار چندین ورق سیاه کرده ام.
آخر من آنقدر هیجان زده شده بودم که هر وقت ماجرایی تازه می دیدم دلم می خواست راجع به آن با یک نفر صحبت کنم. امیدوارم این پرچانگی مرا ببخشید.
بابالنگ دراز عزیز از عیدی کریسمس تشکر میکنم. من از پوست روباه، گردنبند و… خوشم می آید ولی از همه بیشتر شما را دوست دارم. ولی بابا شما نباید مرا اینطور لوس کنید.
وقتی شما مرا به لذائذ زندگی عادت می دهید چطور انتظار دارید که بتوانم حواسم را جمع کنم و برای زندگی آیندهام زحمت بکشم؟ حالا می توانم حدس بزنم چه کسی بستنی روز یکشنبه و درخت عید کریسمس را به مؤسسه ژان گریر می فرستاد.
به خدا حق این است که در پرتو این اعمال خیر همه عمر سعادتمند باشید.
بابالنگ دراز عزیز. شما کجا هستید. شما را به خدا به یاد من باشید. من خیلی تنها هستم و دلم میخواهد یک نفر به یاد من باشد. آه بابا کاش شما را میشناختم آن وقت هرگاه یکی از ما غمگین بود یکدیگر را دلداری میدادیم.
گمان نمی کنم بتوانم بیش از این در لاک ویلو بمانم. خیال دارم از اینجا بروم. من بیماری تنهایی دارم و تشنه خانواده هستم.
شخصیت های اصلی کتاب
جودی آبوت: شخصیت اصلی رمان جین وبستر که در یتیم خانه بزرگ شده و به نوشتن علاقه زیادی دارد.
دختری بسیار باهوش، اجتماعی و شاد است و تحت سرپرستی مردی مهربان و در عین حال عجیب قرار دارد.
او از نام اصلیاش «جروشا» بیزار است، ولی عاشق اسم جودی است.
سالی مکبِراید: دختر خجالتی ولی شیرینی است، او یکی از هم اتاقیهای جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است.
آنها رابطه دوستانه بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. او با وجود قدی کوتاه و بدنی چاق، ارادهای قوی دارد.
جولیا پندلتون: دانش آموز ثروتمند، خودخواه، قد بلند و زیبا که یکی از هم اتاقیهای جودی و سالی در دبیرستان است.
جوانا اسلون: مدیر خوابگاهی است که جود و هم کلاسیهایش در آن زندگی میکنند. اغلب از اینکه او را خانم بنامند، تنفر دارد، زیرا هنوز مجرد است.
جرویس پندلتون: او عموی جولیاست، ثروتمند و بسیار با شخصیت است، ولی به مادیات اهمیت زیادی نمیدهد.
مری: زن قوی، شوخ طبع و با قدرت عمل بالاست. او ایده بسیار واقع گرایانه برای آموزش یتیمها دارد، به همین دلیل محبوب کودکان است.
جیمی مکبراید: برادر مهربان، محبوب و بزرگتر سالی است و جودی ابوت را دوست دارد.
لئونورا فنتون: همسایه جدید جودی که 1 سال بزرگتر از اوست. او به علت بیماری در قفسه سینه یک سال از تحصیل دور بود، به همین علت همکلاسی جودی ابوت شد.
کاترین: مدیر یتیم خانه جان گیر است. به علت روحیه سختگیرانهای که داشت، کودکان اغلب از او متنفر بودند.
درباره ی نویسنده ی کتاب بابا لنگ دراز: جین وبستر و سایر آثارش
جین وبستر نویسنده و نمایشنامهنویس مشهور آمریکایی بود که در اوایل قرن بیستم به شخصیت برجسته هنری تبدیل شد. برخی از داستانهایش برای تولید کنندگان فیلم و تلویزیون بسیار سودآور شد، یکی از آنها، همین رمان بود.
آلیس جین چاندلر وبستر در خانوادهای با روابط ادبی قوی در نیویورک و در سال 1876 متولد شد.
مادرش خواهر زاده نویسنده مشهور ساموئل کلمنس (با نام هنری مارک تواین) بود و پدرش مدیر تجاری کلمنس بود و بعدا ناشرش نیز شد.
او در خانهای به شدت متمایز رشد کرد که به وسیله پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگش که به شدت درگیر عوامل روزه بودند، از جمله: عدالت قضایی و حقوق زنان مدیریت میشد.
نفوذ زنان در خانواده تنها با مرگ پدرش هنگامی که جین تنها نوجوانی بیش نبود، شدت گرفت.
جین وبستر در کالج واسار پذیرفته شد و در مقطع کارشناسی ارشد زبان انگلیسی و اقتصاد مشغول به دانشاندوزی شد.
وبستر عمیقا نگرانی خود را نسبت به زندگی فقرا در نیویورک، به خصوص بیخانمانها، یتیمان و کودکان مجرم بارها ابراز کرده بود.
همچنین در زمانی که او در واسار بود، اولین بذرهای این رمان و داستان زندگی جودی ابوت کاشته شد.
او بعدها به عنوان یک روزنامه نگار کار کرد و همیشه با زاویه جامعه شناختی قوی، توانست رمانهای دیگری نیز به رشته تحریر در آورد.
هنگامی که پتی به دانشگاه رفت (1903) در زمان انتشارش، اثری غیرمعمول بود، زیرا یکی از اولین و شاید نخستین کتاب محبوب برای توصیف نحوه زندگی زنان در محیط دانشگاه بود.
این کتاب در سال 1912 منتشر شد و کتاب به سرعت موفقیتهای تجاری بزرگی کسب کرد.
در سال 1915، جین با گلن مککینی ازدواج کرد. همه چیز در نگاه اول خوش میرسیدند تا اینکه یه سال بعد، غم جای شادی را گرفت. در 10 ژوئن 1916، او وارد بیمارستان شد و دختری را به دنیا آورد.
وضعیت اولیه او به نظر خوب میرسید، اما پس از بهبود اولیه، جین وبستر روز بعد فوت کرد. بعد ازاین کتاب به یکی از مشهورترین رمانهای جهان تبدیل شد.
این شهرت تا حدودی به اقتباسهای سینمایی، سریال، نمایشنامه یا کارتون نیز مربوط میشد. در ایران انیمشین آن (انیمه ژاپنی) بیش از رمانش در نزد مردم محبوب است.
دیگر آثار جین وبستر
هنگامی که پتی به دانشگاه رفت (۱۹۰۳)
شاهدخت ویت (1905)
جری جوان (1907)
معمای چهارتکه (1908)
هیاهوی بسیار برای پیتر (1909)
تنها پتی (1911)
دشمن عزیز (1915)
- کتاب های صوتی کودکانه و لالایی یار مهربان در یوتیوب:
1- لالایی کودکانه صوتی در یوتیوب
2- داستان کودکانه ی صوتی مرغ علی در یوتیوب
3-داستان کودکانه ی صوتی شنل قرمزی در یوتیوب
4- داستان کودکانه صوتی دو برادر در یوتیوب
5- داستان کودکانه صوتی حسن کچل در یوتیوب
6- داستان کودکانه ی صوتی عروسی خاله سوسکه در یوتیوب
- کتاب های صوتی کودکانه و لالایی یار مهربان در آپارات:
7- لالایی کودکانه صوتی در آپارات
8- داستان کودکانه ی صوتی مرغ علی در آپارات
9-داستان کودکانه ی صوتی شنل قرمزی در آپارات
10- داستان کودکانه صوتی دو برادر در آپارات
11- داستان کودکانه صوتی حسن کچل در آپارات
12- داستان کودکانه ی صوتی عروسی خاله سوسکه در آپارات
- کتاب هایکودک پیشنهادی یار مهربان:
1- حسنی فضانورد
3- سفید برفی
4-نمی توانی همه را راضی کنی
7- شازده کوچولو
8- روباه ناقلا
1- معرفی کتاب بابا لنگ دراز در یوتیوب
2- معرفی کتاب بابا لنگ دراز در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.