حکومت نظامی

18.00

عنوان: حکومت نظامی

نویسنده: خوسه دونوسو

مترجم: عبدالله کوثری

ناشر: نی

موضوع: داستان های تمثیلی / داستان های شیلیایی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 472 ص

تعداد:
مقایسه

توضیحات

حکومت نظامی اثر آلبر کامو، نمایشنامه‌ای است که دغدغه‌هایی تقریبا مشترک با رمان طاعون دارد. انگار که این نمایشنامه سایه‌ای از همان کتاب طاعون به شکلی دیگر و یا در قالبی دیگر باشد. هرچند که خود آلبر کامو گفته است: باید ذهن خوانندگان را روشن کنم که این کتاب به هیچ وجه از رمان خود من به نام طاعون استنساخ نشده است.

 

ابتدا کتاب، نوشته کوتاهی از نویسنده را که پیرامون مسیر شکل‌گیری این نمایشنامه است می‌خوانیم:

 

به سال ۱۹۴۱، بارو تصمیم گرفت نمایشنامه‌ای در موضوع خیالی طاعون که «آنتونین آرنو» نیز قبلا در آن مورد اقدامی کرده بود روی سن بیاورد. ولی در طی سال‌های بعد از ۱۹۴۱ بارو متوجه شد که می‌تواند از کتاب بزرگ «دانیل دوفو» که به نام «روزنامه سال طاعون» است استفاده کرده و از آن موضوع نمایشنامه را استنساخ نماید.

لذا با استفاده از آن کتاب ملخصی از میزانسن را تهیه دید. وقتی که وی مطلع شد که من هم به نوبه خود مشغول انتشار رمانی در همین زمینه هستم از من خواهش کرد که مکالمات نمایشنامه‌ای که خود او مخلصش را تهیه دیده است بنویسم. ولی من عقیده‌ی دیگری داشتم و معتقد بودم که ارجح این است که به طور کلی «دانیل دوفو» فراموش شود و فکر اولیه خود بارو مورد توجه قرار گیرد.

فکر اولیه بارو مبنی بر این بود که نمایشنامه‌ای از طاعون به معرض نمایش گذاشته شود که برای همه‌ی تماشاگران سال ۱۹۴۸ قابل درک و فهم باشد. «حکومت نظامی» که یک اثر ناقابل من است زاییده چنین فکری است.

گرچه تمام متن این نمایشنامه به وسیله من به رشته تحریر درآمده. ولی با کمال انصاف باید بگویم که حق بود نام بارو نیز در این نوشته با نام من همراه می بود. ولی به عللی که می‌بایستی رعایت شود نام وی کنار نام من ذکر نشد. در عوض صریحا اعتراف می‌کنم که در این مورد من مدیون ژان لویی بارو باقی خواهم ماند.

پی دی اف کتاب حکومت نظامی

کتاب حکومت نظامی

تفاوت جذاب این نمایشنامه نسبت به رمان طاعون در این است که در این کتاب، طاعون به شکل یک شخصیت درآمده است و وارد داستان می‌شود. ما ابتدا با شخصی روبرو هستیم که از ثبات خوبی برخوردار است. ولی به ناگاه یک تغییر عظمی جای این ثبات را می‌گیرد. و آن چیزی جز ورود یک نوع بلا و بیداد نیست.

 

شخصی به نام طاعون به همراه منشی خود وارد شهر می‌شود. منشی او زنی است که یک لیست از اسامی تمام مردم شهر در دست دارد. با کوچک‌ترین اشاره‌ای از سمت طاعون، زن اسم هرشخصی را در لیست پیدا کرده، روی آن خط سیاهی میکشد. و آن شخص در آنی از واحد می‌میرد.

 

طاعون به‌نوعی ناقوس مرگ را برای مردم به صدا درمیاورد. واقعیتی انکارناپذیر که از آن راه گریزی نیست. طاعون تمام شهر و قدرت را در دستان خود و زیر سلطه خود می‌گیرد. حکومتی کاملا نظامی و خشک. حکومتی عاری از احساس که از همان ابتدا با جدا ساختن مردان و زنان، داشتن هر نوع عاطفه انسانی را قدغن می‌شمارد. چرا که معتقد است تنها حقیقت موجود چیزی نیست جز مرگ

طبیعتا در این شرایط هرکس رویه خودش را پیش می‌گیرد. عموم مردم از ترس زیر سلطه این قدرت سر خم می‌کنند و به خانه‌های در بسته خود پناه می‌برند و هرکس به‌نوعی نگران شخص خودش است. ما به وضوح ضعف، سستی و حقارت انسان مقابل واقعیت‌های تلخ و انکارناپذیر را می‌بینیم. و البته آلکادها که بی‌شباهت به شخصیت کشیش در کتاب طاعون نیستند.

آنها علت همه این بلاها و مصیبت‌ها را گناهان انسان می‌دانند. و داثما به جای پیدا کردن راه حل برای مشکل، به دنبال مردم برای توبه‌اند تا از بار این مصیبت‌ها کم شود.

 

علاوه بر طاعون و منشی‌اش که به نوبت مردم را می‌کشند و معتقدند که در این مرگ باید عدالت و نظمی موجود باشد و همه یک جور بمیرند، مساله دردناک‌تر وقتی اتفاق می‌افتد که می‌بینیم مردم هم به جان هم می‌افتند. لحظه‌ای را که یک انسان دفتر اسامی را از منشی طاعون می‌گیرد و خودش نام یکی از همنوعان خود را خط می‌زند را می‌توان تلخ‌ترین بخش داستان دانست.

ما رفته رفته می‌بینیم که مردم به این وسیله باعث مرگ یکدیگر می‌شوند. و در آن لحظات طاعون خوشحال‌تر از همیشه است. چرا که می‌بیند بدون تلاش او، مردم خود برای از بین بردن هم کفایت می‌کنند. و این انگار تراژدی کل تاریخ بشر است.

 

در این وضعیت، سه شخصیت نمادین، برخلاف دیگر افرادِ منفعل، نقش پررنگی را در جهت دادن به این شرایط پیش آمده نشان می‌دهند:

 

نادا – نماد انکار و نفی

دیه‌گو – نماد طغیان و اخلاق

ویکتوریا – نماد عشق و سعادت بشر

نادا که معنی اسمش «هیچ» است، شخصیست دائم‌الخمر، منکر و افلیج که به اعتقاد او زندگی همان مرگ است و انسان در این مسیر همچون هیزمی تا انتها می‌سوزد و تمام می‌شود. از دید نادا مردم سبک زندگی ساده و اشتباه کلیشه‌ای را بر پایه مذهب پیش گرفته‌اند و همین باعث می‌شود که متوجه مساثل و مصائب بزرگ‌تر پیرامون خود که در انتظار همه است نباشند.

 

تنها همدم و همراه نادا الکل است. او به هیچ‌چیز جز الکل ایمان ندارد و دائما به دنبال این است که باز به سراغ شراب خود برود. می‌توان شراب را به مثابه عنصری برای فراموشی یا همان دور شدن و انکار واقعیت برای نادا بدانیم. او همه‌چیز را انکار می‌کند.

عصیان او از نوعی انکار می‌آید و مخرب است. همانطور که کامو می‌گوید، وقتی کسی همه‌چیز را انکار کند در نهایت مجبور خواهد شد که خودش، یعنی انسان را هم انکار کند. چرا که هیچ چیز از این قاعده ی انکار و نفی مستثنی نیست. و همین نفی انسان موجب جنایت می‌شود. پس نادا در کنارِ طاعون و همراه او تن به مرگ انسان و بشریت می‌دهد.

 

در بخش زیر قسمتی از صحبت‌های نادا را خطاب به مردم می‌خوانیم:

 

«شما فکر می‌کنید که در آن لحظه‌ای که سه وعده غذایتان را در روز خورده‌اید و کار هشت ساعته‌ی خود را به پایان رسانده‌اید و توانسته‌اید بدو زنتان برسید. همه‌چیز منظم است و با نظم منطقی و صحیح خود در گردش می‌باشد.

ولی نه، آخر شما که نظم منطقی را نمی‌فهمید چیست. شما در صفی قرار گرفته‌اید که به مذهب پای‌بند است و منطقی نمی‌فهمد. اینک شما خیلی منظم و مرتب با قیافه‌ای آرام و ساکن جا افتاده و رسیده آماده و مستحق یک بلا و مصیبت هستید.» (کتاب حکومت نظامی – صفحه ۲۰)

 

 

درباره ی کتاب حکومت نظامی

 

دیه‌گو شخصیتی مقابل نادا است. می‌توان دیه‌گو را بسیار شبیه به شخصیت دکتر ریو در کتاب طاعون دانست. او عصیانی را پیش می‌گیرد که از نوعی پذیرش و مقابله نشات گرفته است. و این می‌تواند عصیانی سازنده باشد. او اخلاقیات را باارزش و نقطه پیروزی انسان می‌داند درحالی که نادا خلاف اخلاقایت گام برمی‌دارد.

 

دیه‌گو نگاهی اجتماعی و کلی نسبت به موضوع طاعون دارد. او نه تنها نگران خود، بلکه نگران کل مردم است. پس تنها کسی است که بر ترسش غلبه می‌کند و روبروی طاعون می‌ایستد.

از خصایص ذات بسر که موجب قدرتش شده‌اند می‌گوید. از عصیان و جنونی که در روح سرکش هر انسانی ریشه دوانده ولی هرکسی جرئت بروز آن را ندارد. ویژگی‌های بشری که مرگ هم نمی‌تواند منکر آن‌ها باشد یا از بینشان ببرد.

 

او سیلی محکمی در گوش منشی طاعون می‎زند و در این لحظه سیسم دچار نوعی اختلال می‌شود. دیه‌گو می‌فهمد و به مردم می‌فهماند که غلبه بر ترس تنها کلید روبرویی با طاعون و مرگ است. می‌خواهم بگویم شاید هیچ وقت جلوی واقعیت انکار ناپذیری چون مرگ یا بیداد را گرفت یا انکارش کرد. ولی می‌توان به آن قدرت مضاعف هم نداد. تا وقتی مردم هراسی از مرگ ندارند خط زدن اسمشان نه تنها بی‌معنا بلکه امری بیهوده است. به‌نوعی با حذف فاکتور ترس از مرگ، مرگ توهمی بیش نیست. و همین می‌تواند بزرگ‌ترین تحقیرِ یک واقعیت تلخِ اجباری باشد.

 

دیه‌گو به نمایندگی از همه مردم بلند می‌شود و روبروی طاعون ایستادگی می‌کند. او با کندن دهان‌بند ناامیدی از دهان مردم، به آن‌ها نیرو محرکه طغیان می‌بخشد تا بتوانند با دهانی باز و گردنی برافراشته فریاد بزنند: آزادی. دیه‌گو بار دیگر این جمله کامو را ثابت می‌کند که: «من» طغیان می‌کنم، پس «ما» هستیم!

 

طغیانِ فردیِ او، اثباتِ نیروی طغیانِ پنهان شده در کل بشر است.

 

در اینجا بخشی از صحبت‌های دیه‌گو خطاب به طاعون را درباره بشر می‌خوانیم:

 

شما نابود شده‌اید. من این را به شما اطمینان می‌دهم. در بحبوحه پیروزی‌های ظاهری شما شکست خورده‌اید، زیرا در وجود انسان، به من نگاه کنید، نیرویی که شما نمی‌توانید آن را تقلیل دهید وجود دارد. یک جنون روشن ممزوج با ترس و جرات ولی نادان و در عین حال نیرومند بر همه‌چیز و همه‌کس. نیرویی که به زودی قد علم خواهد کرد و شما خواهید فهمید که پیروزی و افتخارات شما دودی بیش نبوده است. (کتاب حکومت نظامی – صفحه ۱۲۱)

 

طاعون و دیه‌گو روبه‌روی هم هستند. یکی به نمایندگی از مرگ، و دیگری به نمایندگی از اخلاق و طغیان بشر. قدرت کدام یک بیشتر است؟

 

انسان خصایصی دارد که می‌بینیم می‌تواند به او قدرت ببخشد. قدرتی که با هیچ‌چیز انکارپذیر نیست. همان‌طور که ویکتوریا، معشوقه دیه‌گو، به عنوان نماینده‌ای از عشق و سعادت بشر، به او یادآور می‌شود که می‌توان با عشق بر همه‌چیز پیروز شد. چرا که عشق را پروای هیچ‌چیز نیست. و کلید پیروزی همیشه در نترسیدن است. از دید دیه‌گو چیزی که ارزشمند است زندگی نیست، بلکه دلیلِ زندگیست. پس او با از خودگذشتی و فنا شدن در راه عشق نهایت قدرت بشر را نشان می‌دهد. و آن قدرت چیزی نیست جز «اخلاق».

 

انگار که باز هم مثل رمان طاعون کسی را داریم که خوشبختی انفرادی را به بدبختی جمعی ترجیح ندهد! او قطعا پیروز میدان نیست. مرگ را منکر نمی‌شود. ولی ارزشی بسیار والاتر را به مرگ نشان می‌دهد. مرگ هم پیروز میدان نیست. چرا که می‌تواند همه‌چیز را با خود ببرد به جز شرف و غرور.

 

در اینجا به یاد رمان طاعون خواهیم افتاد که در بخشی از آن اشاره می‌شود «تنها شرافت است که می‌تواند بر طاعون پیروز شود». دیه‌گو به عنوان یک انسان در هم می‌شکند، ولی اجازه ی شکست انسانیت را نمی‌دهد.

 

جملاتی از متن کتاب حکومت نظامی

افسران در تختخواب‌هایشان می‌میرند و ضربه شمشیر از آنِ ماست!

آنقدر مرده به روی زمین خواهد افتاد که حتی یک زنده وجود نخواهد داشت که آنها را به خاک سپارد.

فکر می‌کنم که می‌ترسم. و این برای من ننگ است.

فقط یک حقیقت وجود دارد که آن مرگ است.

 

هرچه آنها کمتر بفهمند بیشتر تسلیم و سر به راه خواهند بود.

 

منهدم کنیم. همه‌چیز را حذف کنیم و از بین ببریم! این فلسفه من است. خدا از دنیا برگشته و منکر آن است و من از خدا برگشته‌ام منکر او هستم! زنده باد هیچ. زیرا این تنها چیزی است که وجود دارد!

 

مطمئن باش که ما همه داریم به آن مرحله از دوران تاریخ می‌رسیم که همه حرف می‌زنند، ولی هرگز جوابی دریافت نمی‌کنن. و وقتی دو نفر با یکدیگر روبرو می‌شوند و صحبت می‌کنند، حرف‌هایشان برای خودشان نامفهوم است و دود می‌شود و به هوا می‌رود و بالاخره این وضع به آخرین تکامل خود خواهد رسید، این آخرین تکامل سکوت مرگ است.

در شهر پست فطرتان هیچ عملی پستی نیست.

 

اگر تو بمیری به خاکی که بدن تو را در آغوش می‌گیرد حسد خواهم برد.

چه رنج‌آور است که انسان بمیرد در حالی که بداند که فراموش خواهد شد.

 

زندگی من به خودی خود ارزش ندارد و چیزی نیست، آنچه که به حساب می‌آید و اهمیت دارد علل و موضوع حیات من است. من سگ نیستم و نمی‌خواهم مثل یک سگ زندگی کنم.

 

ما بر همه چیز پیروز می‌شویم، جز بر شرف و غرور.

 

این دنیا به زن احتیاج دارد تا زندگی کردن را یاد بدهد. ما هرگز لیاقت هیچ چیز را نداشته‌ایم. جز اینکه بمیریم.

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب حکومت نظامی در یوتیوب

2- معرفی کتاب حکومت نظامی در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

خوسه دونوسو

مترجم

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “حکومت نظامی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.