توضیحات
نامه به پدر با ترجمههای مختلفی منتشر شده است. در سال 1394 انتشارات «خوارزمی» کتاب را با ترجمهی «فرزاد بهزاد» به چاپ رساند. ترجمهی «الهام دارچینیان» در سال 1386 از سوی انتشارات «نگاه» منتشر شد.
کتاب نامه به پدر
خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی تاثیر بسیاری زیادی در شکلگیری شخصیت فرزندان دارد. چه بسیار استعدادهایی که به علت رفتار بد والدین هرگز شکوفا نشد. بسیاری از دردها و مشکلات که ریشه در دوران کودکی دارد باعث ترسها و رنجهایی میشود که مانع از پیشرفت افراد میشوند. فرانتس کافکا یکی از همین استعدادهایی است که به علت شرایط پدرسالارانه در خانوادهاش همواره آزار دید و زندگی سراسر افسردهاش را تا لحظه مرگ خود تجربه کرد.
او تمام دردهایش را در نامه ای که به پدرش مینویسد با او در میان میگذارد و به هنرمندانهترین شکل ممکن سعی در بیان احساسات و نظراتش دارد.
فرانتس کافکا و زندگی شخصی اش
فرانتس کافکا در سال 1883 در شهر پراگ (جمهوری چک کنونی) متولد شد. او بدون شک بزرگترین نویسنده جمهوری چک است که کتابهایش تاثیر به سزایی در ادبیات غرب داشته است. فرانتس در خانوادهای یهودی به دنیا آمد و بزرگترین فرزند خانواده بود. پدری مستبد و مادر متعصبش محیط رعب انگیزی در خانواده برای او به وجود آورده بودند. کافکا از کودکی همیشه ترسی از پدر مقتدر و سنگدلاش داشت که این ترس همیشه با او بود و خودش آن را دلیلی بر ناقص شدن شخصیتش میداند: «وقتی پسر کوچکی بود در رختخواب یک لیوان آب خواسته بود. پدر زودرنجاش از تختخواب بیرونش کشید و او را در بالکن انداخت و گذاشته بود تا صبح در آنجا با لباس خواب یخ بزند.
کافکا نوشت بعد از آن مطیع شدم ولی بدجور از داخل لطمه خوردم. تا سالها بعد از این کابوس در رنج بودم که پدرم – این مرد غول آسا، قدرت مطلق – میآید و بیدلیل مرا شبانه از رختخواب بیرون میکشد و در بالکن میاندازد. یعنی که برایش هیچ چیز نیستم»
کافکا پس از اینکه دیپلم گرفت ابتدا رشته شیمی را در دانشگاه انتخاب کرد اما خیلی سریع آنرا به حقوق تغییر داد چون هم، زمان کافی را به او میداد تا در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر شرکت کند و هم اینکه به دلیل آینده بهتری که حقوق داشت، رضایت پدرش را میتوانست کسب کند. او در نهایت با مدرک دکترای حقوق از دانشگاه فارغالتحصیل شد. از این پس کافکا هر شغلی را انتخاب میکرد صرفا کاری برای نان در آوردن و تامین مخارجش بود و بعد از آن به علاقه خود که نوشتن بود میپرداخت.
کافکا از سال 1910 شروع به نوشتن یادداشتهای خصوصیاش کرد که با خواندن آنها میتوان به طرز فکر او و ترسهایش پی برد. ترس از بیماری، تنهایی به همراه شوق و اضطراب همزمان ازدواج در آثار او هویداست. موضوع دیگری که در آثار او به وضوح مشخص است کینهای است که کافکا نسبت به پدر و مادرش داشت. کافکا در دوران دانشگاه با «ماکس برود» آشنا شد و این دوستی تا پایان عمر کافکا صمیمانه باقی ماند.
در خانه «ماکس برود» هم بود که کافکا با «فلیس بوئر» آشنا شد و رابطهی عاشقانه بین آنها شکل گرفت. کافکا به مدت پنج سال نامههایی زیبایی برای فلیس نوشت که بعدها به چاپ رسیدند.
کافکا از بیماریهای متعددی مثل افسردگی حاد و اضطراب رنج میبرد و در نهایت نیز با پیشرفت بیماری سل، در 40 سالگی از دنیا رفت. تقریبا تمامی رمانهای او نیمه تمام ماندند و تنها داستان بلند او که به انتها رسید «مسخ» است. کافکا پیش از مرگش از دوست نزدیکش «ماکس برود» درخواست کرد تا تمام آثار او را بسوزاند اما خوشبختانه ماکس این کار را نکرد و کتابهای او را به جهانیان هدیه داد.
«برود» تلاشهای بسیاری انجام داد تا تکههای پراکنده نوشتههای کافکا را درکنار یکدیگر قرار دهد و داستانهای کتاب را به کاملترین شکل ممکن ارائه کند.
آثار کافکا، نامههایی به پدر
کافکا تمامی آثارش را خطاب به پدرش نوشت و عواطف سرکوب شده خود را در کتابهایش به نمایش میگذاشت. «محاکمه»، «قصر» و «آمریکا» نام سه رمان اوست که همگی به فارسی ترجمه شدهاند و ترجمههای متنوعی از آنها در بازار کتاب موجود است.
در رمان «محاکمه» شخصیت اصلی داستان بدون اینکه بداند جرمش چیست و بی گناهیاش محرز است، در دادگاهی حاضر میشود تا محاکمه بشود دقیقا همانطور که کافکا توسط پدرش محاکمه میشد.
آثار دیگر کافکا همگی به صورت مجموعه داستانهای کوتاه انتشار یافتهاند. «مسخ» معروفترین داستان اوست که برخی آنرا در دسته داستانهای بلند طبقهبندی میکنند. «مسخ» روایتگر مردی است که به سوسک تبدیل میشود و در آن به خوبی میتوان انزجار کافکا از خانوادهاش را با تمثیلهایش تشخیص داد.
در بین نویسندگان ایرانی، «صادق هدایت» آثارش بسیار تحت تاثیر کافکا است. «هدایت» مجموعه داستان «مسخ» و «جلو قانون» را به فارسی ترجمه کرده است. «علی اصغر حداد»، «امیر جلالالدین اعلم» مهمترین مترجمان آثار کافکا هستند که به خصوص «علی اصغر حداد» تاثیر به سزایی در شناخت آثار کافکا به خوانندگان ایرانی داشته است. سرکار خانم «فرزانه طاهری» مترجم برجسته کشور نیز داستان «مسخ» را به فارسی برگرداندهاند.
کتاب نامه به پدر؛ نامهای که هرگز به پدر نرسید
حضور مستبدانه پدر در خانواده، باعث ترس همیشگی کافکا از پدرش شده بود. پدرش مردی تنومند و قدرتمند بود در حالیکه فرانتس لاغر اندام و ضعیف بود: «فقط حضور فیزیکی شما کافی بود تا له بشوم. مثلا یادم هست که در یک رختکن لباس در میآوردیم. من حقیر و لاغرمردنی بودم و شما بالا بلند، زورمند و چهارشانه بودید. وقتی در میآمدیم حس آدم مفلوک را داشتم. دست من را میگرفتید، استخوانهای ریزه میزه، دست و پا چلفتی و هراسان از آب، وقتی حرکات شنای شما را نمیتوانستم تقلید کنم از ناامیدی به جنون میرسیدم. از این بدتر به نظر نمیرسید ولی بدتر هم شد.»
فرانتس كافكا در نامهای نسبتا طولانی و 47 صفحهای با پدرش صحبت میکند و نامه را به مادرش داد تا آنرا به پدرش «هرمان کافکا» بدهد. اما مادرش به دلیل اینکه پدر زحمتکش مجبور نشود آنرا بخواند نامه را به کافکا پس داد. کافکا در این نامه بی پرده با پدرش صحبت میکند و تمام دردهایی را که تمام زندگیاش به دلیل سورفتار پدرش با او متحمل شده است را بیان میکند.
اما باز هم به دلیل احساس ضعفی که در برابر پدر دارد مثل دیگر قربانیان، این کافکا بود که امید بخشش از پدر سواستفادهگرش را داشت.
نامه با این جمله آغاز میشود: «پدر بسیار عزیزم، به تازگی پرسیدی چرا به نظر میآید از تو میترسم. هیچوقت نمیدانستم چه پاسخی بدهم، کمی به این دلیل که به راستی ترس به خصوصی در من برمیانگیزی و شاید باز به این دلیل که این ترس شامل جزئیات بیشماری است که نمیتوانم همه آنها را بسنجم و به طور شفاهی بیان کنم. اکنون هم که میکوشم با نامه پاسخت را بدهم باز هم پاسخی ناکامل خواهد بود. زیرا حتی هنگام نوشتن، ترس و پیامدهای رابطه من و تو را مخدوش میکند و اهمیت موضوع از حافظه و درک من پا فراتر میگذارد.»
آثار کافکا بر پرده نمایش
«قطبالدین صادقی» نویسنده و کارگردان بهنام تئاتر ایران، در نمایشی با عنوان «کافکا با من سخن بگو» رابطه کافکا و پدرش را براساس نوشتههای کافکا به نمایش درآورده است. در خلاصه داستان تئاتر آمده است: «فرانتس کافکا به تن خویش، همراه با چهار زن که نماد خواهران و عشق های ناکام اویند، از صفحات کتابی گام در صحنه می گذارند که شکواییه ایست بلند و مالامال از رنج، سرکوب، حسرت و طغیان او علیه پدری خودکامه که اینک در تابوت خفته است، غافل از آنکه …» در این نمایش «نوید نوروزی» اجرایی بینظیر در نقش کافکا را به نمایش گذاشته است.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
باز هم بگویم که من به هیچ وجه ادعا نمی کنم که این که هستم صرفاً معلول وجود تست، منتها تو آنچه من بودم تشدید کردی، و زیاد هم تشدید کردی، چون در نظر من قدرت زیاد بود و تو همۀ قدرتت را در این راه به کار گرفتی. درست است تو هیچگاه به راستی مرا مورد تنبیه بدنی قرار ندادی ولی فریادهای تو، سرخی چهرهات، روش عجولانهات در بازکردن کمربند و قرار دادن آن روی پشتی صندلی همه اینها بسیار بدتر از کتک خوردن بود.
مثل وقتی که بخواهند کسی را دار بزنند اگر او را به راستی حلق آویز کنند، میمیرد و همه چیز تمام میشود اما اگر او را مجبور کنند در همه مراسم پیش از اعدام شرکت کند و در لحظه انداختن طناب دار به گردنش خبر لغو حکم اعدام را به او بدهند بیشک در تمام زندگی رنج گره دار را دور گردن خویش احساس خواهد کرد.
می دیدیم که یک بار دیگر – این تصوری بود که بچه ات داشت – از برکت عنایت زندگی را باز یافته بودیم و چون عطیه ای نامستحق به همراه می بردیم. از همین مقوله است تهدیدهایی که راجع به عواقب سرپیچی از دستورهایت می کردی. وقتی کاری را که مورد پسندت نبود شروع می کردم، و تو مرا تهدید به شکست می کردی، حرمتی که نسبت به عقیدهات در خودم احساس می کردم آنقدر زیاد بود که شکست حتمی بود، حتی اگر مدتی بعد پیش می آمد.
این کتاب از طریق سایت یار مهربان(ارسال به سراسر اروپا) به فروش می رسد.
1-معرفی کتاب نامه به پدر در یوتیوب
2- معرفی کتاب نامه به پدر در آپارات
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.