توضیحات
کوری از ترافیک یک چهارراه آغاز می شود. راننده ی اتومبیلی به ناگاه دچار کوری می گردد. به فاصله ی اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم پزشک می باشند، دچار کوری می شوند. پزشک با معاینه ی چشم آنها درمی یابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آنها هیچ چیز نمی بینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری که همه چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید می شوند و…
در پایان زن دکتر که خود منجی جامعه است،از دکتر می پرسد چرا کور شدیم؟ دکتر جواب می دهد نمی دانم، اما شاید روزی بفهمیم. زن دکتر جواب می دهد می خواهی نظر مرا بدانی؟ من فکر می کنم ما کور نشدیم، ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می توانند ببینند، اما نمی بینند .
کوری یک رمان خاص است، یک اثر تمثیلی، بیرون از حصار زمان و مکان، یک رمان معترضانه اجتماعی، سیاسی که آشفتگی اجتماع و انسانهای سر در گم را در دایرة افکار خویش و مناسبات اجتماعی به تصویر می کشد.
ساراماگو نویسندهی پرتغالی، کتابهای متعددی باقی مانده که از جملهی آنها میتوان به کوری، بینایی، دفتر یادداشت، همه نامها، تاریخ محاصرهی لیسبون و سال مرگ ریکاردو ریش اشاره کرد.
البته هیچ یک از رمانهایش به اندازهی کوری، فراگیر نشدند و مخاطب نیافتند.
رمان کوری ساراماگو، هم از نظر محتوا و هم تکنیک های نگارش، ویژگی های شایان ذکر بسیاری دارد.
پیوستگی روایت کتاب، که بر خلاف سنت رایج در بسیاری رمانها با عنوانهای فرعی بخشبندی نشده است، تنها یکی از این ویژگیهاست.
این نوع پیوستگی و به همچسبیدگی، با ماهیت داستان که قصهی تجربهی نابینایی و روایتِ تاریکی پیوسته است، همخوانی دارد.
همچنین بینام بودن همهی شخصیتها، باز هم با فضای نابینایی حاکم بر داستان، همخوان است. وقتی چشمهایت را به روی جهان میبندی، رفتارها و ویژگیها، بیشتر از نامها بر ذهنت اثر میگذارند.
به همین علت، در رمان کوری با نامهایی مانندِ پزشک، همسر پزشک، حسابدار، مرد مسلح، وزیر و دختر عینکی مواجه میشویم.
به بیان دکتر پژمان، وقتی پیام اخلاقی در یک حکایت پررنگ است و نویسنده میخواهد همهی عناصر داستان را در خدمت آن پیام بهکار بگیرد، اسامی خاص را حذف میکند تا تمرکز بر روی پیام بیشتر شود.
در ادامه چند جمله از کتاب کوری ساراماگو را با هم میخوانیم:
هقهقکنان میگفت تقصیر من بود، و حرفش درست بود، جای انکار نداشت، اما اگر برایش تسکین خاطری باشد، این هم درست است که اگر پیش از دست زدن به هر کاری، نتایجش را بسنجیم، بطور جدی به آن فکر کنیم، اول نتایجِ بلافاصله را در نظر بگیریم، بعد نتایج محتمل، ممکن و متصور را، هرگز از اولین نقطهای که فکر کردن ما را به درنگ واداشت فراتر نخواهیم رفت.
گروههای خشمگینی از افراد بینا و نابینا، همه از فرط درماندگی، به بانکها هجوم بردند، دیگر موضوع چک کشیدن با آرامش و پول خواستن از صندوقدار نبود، که بگویند میخواهم پولم را بگیرم، بلکه هر چه دم دستشان میرسید میقاپیدند.
… تصورش را هم نمیتوانید بکنید، سرسراهای وسیع و مجلل شعبهی اصلی بانکها، دفاتر شعب کوچکتر در محلات مختلف، شاهد صحنههای واقعاً هولناکی بود، صندوقهای اتوماتیک [دستگاههای خودپرداز] را هم نباید فراموش کنیم که به زور باز شد و تا اسکناس آخر به غارت رفت، روی نمایشگر بعضی از این صندوقها این پیام گوشهدار ظاهر شد که به خاطر انتخاب این بانک تشکر میکرد.
واژهها اینطورند، کلمات بینوا، فریب میدهند، روی هم میغلتند، انگار نمیدانند به کجا میروند، و ناگهان، به سبب دو، سه، چهار کلمه که بر زبان میآیند، و خودبخود ساده است، یک ضمیر شخصی، یک صفت، یک فعل، یک قید، میبینیم که مقاومت ما را در هم میشکند و در چهره و نگاه، خودی مینماید و آرامش ما را بر هم میزند، گاه اعصاب نمیتواند تاب آورد، اعصابی که با خیلی چیزها کنار آمده، یا با همه چیز کنار آمده، به طوری که میتوانیم بگوییم انگار از پولاد است.
بدترین چیز این است که ما سازمانی نداریم، توی هر ساختمان، در هر خیابان و محلهای باید سازمانی باشد، همسرش گفت یک دولت، یک سازمان، بدن انسان هم یک نظام سازمانیافته است، تا سازمانش برجاست، تن زنده میماند، مرگ فقط نتیجهی برهم خوردن این سازمان است، خوب، جامعهی کورها چطور میتواند [برای بقای خود بکوشد]، با سازمان دادن به خودش،
سازمان دادن یعنی شروع بینایی.
سر راهِ خانهی دختر عینکی از میدان بزرگی گذشتند که کورها دسته دسته به سخنرانیهای کورهای دیگر گوش میدادند، در نگاه اول هیچکدام از این دستهها کور به نظر نمیرسیدند، سخنرانها هیجانزده سر به سوی شنوندگان میچرخاندند، و شنوندگان با دقت به حرفهای سخنرانها گوش میدادند.
…سخنرانها از آخر زمان خبر میدادند و از رستگاری به وسیلهی توبه، مرگ خورشید، روح قومی، عصارهی مهرگیاه، نظم و ترتیب باد، کینهتوزی تاریکی، نشانهخوانی پاشنهها، خواب سایه، طغیان دریاها. منطق آدمخواری، اختگی بدون درد، ضعف تارهای صوتی، مرگ کلمات…
همسر چشمپزشک گفت اینجا هیچکس از سازمان حرف نمیزند. چشمپزشک گفت شاید در میدان دیگری از آن صحبت کنند.
معرفی کتاب کوری
ژوزه ساراماگو(2010-1922)، نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ است.
رمان «کوری» یکی از مشهورترین کتابهای ساراماگو است و به زبانهای گوناگونی برگردان شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
پسرک لوچ نشانیاش را فراموش کرده بود. جای تعجب نیست. مدت هاست که بهانهی مادرش را نگرفته است. اگر بخواهند خانه به خانه بروند، از نزدیک ترین خانه تا دورترین آنها، اولین خانه متعلق به دختری است که عینک دودی دارد. دومی متعلق به پیرمردی است که چشم بند سیاه دارد. بعد خانهی دکتر و زنش و آخر سر خانهی مردی که اول کور شد.
بی شک همین خط سیر را دنبال میکنند چون دختری که عینک دودی داشت از همین حالا اصرار دارد که هر چه زودتر او را به خانهاش ببرند و میگوید نمی داند پدر و مادرم در چه وضعی هستند. این نگرانی صادقانه، نفی پیش داوریهای بیاساس اشخاصی است که متأسفانه به خاطر کثرت رفتارهای ناپسند، به ویژه در اخلاقیات اجتماعی، احساسات عمیق، از جمله عشق فرزند به والدین را باور ندارند.
شب رو به سردی گذاشت. چیز زیادی برای سوختن در آتش باقی نمانده است. حرارتی که هنوز از بقایای نیم سوخته بلند میشود برای گرم کردن بازداشت شدگان کور کافی نیست. از سرما کرخت شدند. به ویژه آن هایی که از در ورودی تیمارستان فاصله گرفته اند. مانند زن دکتر و گروهش. آنها تنگ هم نشسته اند، سه زن با پسرک لوچ در وسط و سه مرد که دورشان را گرفته اند. اگر کسی آنها را ببیند فکر میکند که به همین شکل به دنیا آمده اند. در واقع مثل یک بدن واحد به نظر میرسند. با یک نفس و با همان احساس گرسنگی. سرانجام یکی پس از دیگری به خواب میروند.
خواب سبکی که چند بار بر میخیزند و خواب آلوده، در اثر برخورد به این مانع انسانی به زمین میخورند.»
نقد و بررسی کتاب کوری
کتاب کوری نوشته «ژوزه ساراماگو» José de Sousa Saramago نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل است. او با انتشار این کتاب توانست به موفقیتهای چشمگیری دست یابد و درست مدت کوتاهی پس از انتشار صدها نسخه از آن در سراسر اروپا به فروش رسد.
رمان کوری به عنوان یکی از برجستهترین رمانهای عصر معاصر شناخته میشود که با روایت تمثیلی جهانی بدون مرز را خلق کرده و مهمترین عواطف و احساسات بشری در آن به تصویر کشیده شده است.
داستان کتاب کوری از جایی آغاز میشود که در یک روز عادی و پشت چراغ قرمز ناگهان راننده یک اتوموبیل بیناییاش را از دست میدهد و نظم چهارراه را به هم میریزد و کمکم این کوری دامن تکتک مردمان شهر را میگیرد. تمام اشخاصی که بیماران یک چشمپزشک در شهر هستند به این کوری دچار میشوند و به صورت زنجیرواری کوری به تمام شهر و سراسر کشور گسترش مییابد.
ما در کتاب کوری با چند شخصیت اصلی مواجه هستیم که شامل؛ همسر چشم پزشک، چشم پزشک، رانندهای که در آغاز رمان کور میشود، دختر عینکی، پسر لوچ و پیرمردی که چشم بند داشت هستند، نکته قابل تامل درباره این شخصیتها این است که هیچکدام نامی ندارند و تا پایان رمان ما نامی از آنها نمیدانیم.
ساراماگو در رمان کوری جهانی وهمآلود و هولناک را تصویر کرده است. جهانی که در آن کوری تمثیلی از غرق شدن در بیهویتی و گمگشتگی انسان معاصر است. جهانی که اعتماد در آن بیمعنی شده و آدمها گرفتار نازلترین نیازهایشان هستند.
شاید به همین دلیل است که خواندن رمان کوری تجربهای متفاوت و منحصر به فرد است که تمام احساسات مخاطب را لحظه به لحظه همراه خود میکند.
زندگینامه ژوزه ساراماگو
ژوزه ساراماگو در سال 1922 و در روستایی در شهر لیسبون پرتغال دیده به جهان گشود. خانواده ساراماگو در ابتدا کشاورز بودند اما به دلیل درآمد کم تصمیم به مهاجرت گرفتند و در شهر جدید پدر ساراماگو پلیس شد. ژوزه کودکی آرام و منظم بود که در مدرسه توسط مدیران و مربیانش تحسین میشد. اما با ورود او به دبیرستان اوضاع مالی خانوادهاش چندان به هم ریخت که مجبور شد به مدرسه فنی برود و با قصد مکانیک شدن در آنجا کار کند.
بعد از فراغت از تحصیل به مدت 2 سال به عنوان مکانیک مشغول به کار شد و در همان سالها نیز ازدواج کرد. همزمان با به دنیا آمدن اولین فرزندش او اولین کتابش را نیز با نام پنجره منتشر کرد.
دو سال بعد از این اتفاق و در سال 1949 به دلایل سیاسی ساراماگو از کار اخراج شد، اما طولی نکشید که به عنوان مدیر تولید در یک انتشاراتی مشغول به کار شد. به اقتضای کارش، توانست در این زمان با نویسندگان کشورش آشنا شود. این کار هم ساراماگو نویسنده معروف کتاب کوری را ارضا نکرد و او از سال 1955 به مدت 26 سال به کار ترجمهی آثار نویسندگان بزرگ از جمله تولستوی و همچنین نقد ادبیات پرداخت.
دومین اثر مهم ژوزه ساراماگو کتاب شعر «اشعار محتمل» بود که در 44 سالگی چاپ کرد. این کتاب را میتوان نقطهی عطفی در بازگشت ساراماگو به دنیای نویسندگی دانست.
بار دیگر و بعد از انقلاب بود که ژوزه ساراماگو از کار بیکار شد با این تفاوت که اینبار از همیشه ناامیدتر بود اما همین ناامیدی باعث شد تا او تمام وقتش را صرف نوشتن کند. او برای تمرکز بیشتر به دهکدهای پناه بود و روش ِ یادداشتنویسی را به عنوان روشِ نویسندگیاش انتخاب کرد. این روش بعدها در بسیاری از رمانها و نوشتههای او تاثیر بسیار مثبتی داشت.
بعد از دو رابطه ناموفق ساراماگو با یک روزنامهنگار اسپانیایی آشنا شد که این آشنایی نیز تاثیر بسزایی در رشد بیشتر او داشت.
از سال 1980 تا 1998 ساراماگو به نوشتن و چاپ کتابهای مهمی مشغول بود که از مهمترین آنها می توان به کتاب «کوری» و کتاب «همه نامها» اشاره کرد. بعد از چاپ این دو کتاب بود که ساراماگو به شهرتی که دلش میخواست دست یافت و در سال 1998 و در 76 سالگی جایزه ادبیات نوبل را دریافت کرد که این اولین جایزه نوبل ادبیات برای کشور پرتغال است.
اما دریافت نوبل آخرین افتخار ساراماگو نبود، او در سال 2000 کتاب «غار» و در سال 2005 کتاب «مرگ مکرر» را به چاپ رساند که رمان مرگ مکرر مورد اقبال عموم قرار گرفت و علاوه بر کتاب «کوری» از پرفروشترین رمانهای خارجی محسوب میشوند.
کتاب کوری با عنوان اصلی Blindness اثر ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی است که در سال ۱۹۹۸ موفق به دریافت جایزه نوبل شد. این رمان ساراماگو را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ دنیا معرفی کرد. موسسه نوبل در وصف ژوزه ساراماگو و آثارش نوشته است:
در پشت جلد کتاب کوری آمده است:
کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیامهایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهایش نه به نام بلکه با یک صفت یاد میشوند، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظهها، به ما یادآوری میشود که این رمان یک موعظه است.
موعظهی رعایت کردن و مراعات دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشتباری که کورشدگان داستان در آن به سر میبرند خاویهی بینظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهمترین چیزی که انسانها نمیبینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهرهی مسیحایی نجاتبخشی را جستوجو میکند که دوباره درس محبت را به آدمها بیاموزد.
کتاب کوری رمانی در مورد کور شدن و کور ماندن است. در این کتاب نه شهر نام دارد و نه افراد. شخصیتهای اصلی این رمان را افراد زیر تشکل میدهند:
- همسر چشم پزشک
- چشم پزشک
- مردی که اول کور شد
- دختر عینکی
- پسر لوچ
- پیرمردی که چشم بند داشت
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.