تجاوز قانونی

11.00

عنوان: تجاوز قانونی

نویسنده: کوبو آبه

مترجم: علی قادری

ناشر: مروارید

موضوع: داستان های کوتاه ژاپنی

رده سنی: بزرگسال

 

تعداد:
مقایسه

توضیحات

معرفی کتاب تجاوز قانونی

کوبو آبه نویسنده‌ی پرفروش ژاپنی در کتاب تجاوز قانونی به ماجرای انسان‌هایی می‌پردازد که در موقعیت‌های غیرعادی و فراواقعی قرار می‌گیرند و مجبور می‌شوند هویت خود را به چالش بکشند. این کتاب که برنده‌ی جایزه‌ی یومیوری شده است، نشانه‌های بسیاری از تأثیر کافکا در آن مشاهده می‌شود.

تجاوز قانونی

 

درباره‌ی کتاب تجاوز قانونی:

کوبو آبه (Kobo Abe) این مجموعه داستان کوتاه را نخستین بار در سال 1991 به چاپ رساند و داستان های خواندنی و سوررئالی را در آن گنجاند که چارچوب مشابهی دارند: شخصی عادی در مواجهه با دنیای غیرعادی و کابوس‌وار قرار می‌گیرد و وادار می‌شود هویت خود را به چالش بکشد و زیر سوال ببرد. به عنوان مثال می‌توان به یکی از داستان‌های کتاب تجاوز قانونی (Beyond the Curve) اشاره کرد که مردی از کار بازمی‌گردد و با جسم بی‌جانی در منزلش روبرو می‌شود. او سعی می‌کند از جسد خلاص شود اما در نهایت متوجه می‌شود در مرگ این غریبه نقش پررنگی داشته است. در داستانی دیگر نیز وضعیت بر همین منوال می‌باشد و آبه ماجرای مردی را روایت می‌کند که متوجه می‌شود به گیاهی کمیاب بدل شده است و در باغ گیاهان حضور دارد.

آبه با این کتاب خواندنی برنده‌ی جایزه‌ی یومیوری شده و المان‌های داستان‌های علمی – تخیلی و تعلیق‌آمیز را با هم آمیخته است و با این شیوه معجونی جذاب و خارق‌العاده در اختیارتان قرار می‌دهد.

نکوداشت‌های کتاب تجاوز قانونی:

– اثری سرگرم کننده و شگفت‌انگیز. (Library Journal)
– داستان‌های مسحورکننده‌ی کوبو آبه. (The New York Times)
– آبه با این مجموعه، جایگاه خود را به عنوان یکی از مهم‌ترین نویسندگان مدرن ژاپن به تثبیت می‌رساند. (Publishers Weekly)

کتاب تجاوز قانونی مناسب چه کسانی است؟

اگر به ادبیات به ویژه داستان‌های کوتاه ژاپنی علاقه‌مند هستید، فرصت مطالعه‌ی این کتاب جذاب را از دست ندهید.

با کوبو آبه بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده با نام اصلی کیمیفوسا آبه در سال 1924 در توکیو به دنیا آمد. او کودکی و نوجوانی‌ خود را در منچوری گذراند و به خواسته‌ی پدرش وارد دانشگاه رشتۀ پزشکی شد اما به دلیل مشکلات روحی و گذراندن دوره‌ای در بیمارستان روانی، تحصیلاتش ناتمام ماند. آبه در دوران جنگ به دستفروشی روی آورد و داستان‌های خود را با هزینه شخصی به چاپ رساند.

این نویسنده‌ی مطرح که تحت تأثیر ادبیات غرب بود و با مکاتبی مانند سورئالیسم و اگزیستانسیالیسم آشنایی داشت، سبک متفاوتی را در ادبیات ژاپن پیش گرفت؛ بسیاری از منتقدان داستان‌های او را با ادگار آلن پو و کافکا مقایسه می‌کنند. محتوای ثابتی در آثار نمایشی و داستانی آبه به چشم می‌خورد که همان مسئله از خودبیگانگی‌ و هویت است.

از میان آثار آبه می‌توان به زن در ریگ روان، چهره‌ها، دوستان و… اشاره کرد. ناگفته نماند که وی دریافت جوایزی مانند آکوتاگاوا سال 1951، یومی یوری در سال 1962 و جایزه تانیزاکی در سال 1967 را در کارنامه‌ی ادبی خود دارد.

در بخشی از کتاب تجاوز قانونی می‌خوانیم:

برای ناهار با نامزدم رفتیم بیرون. خیلی دیر یادم افتاد که پول همراهم نیست. گوش‌هام قرمز شده بود. تو این فکر بودم که چی‌کار می‌شه کرد که نامزدم نجاتم داد و گفت: «امروز دیگه من حساب می‌کنم.» از اول صبح تا اون‌وقت این تنها چیز خوشحال‌کننده‌ای بود که می‌شنیدم!

نامزدم از تو کیفش یه عکس درآورد و به من داد و گفت: «این عکس رو تازه انداختم. بگذارش کنار عکس قبلی.»

زیباتر و جذاب‌تر از عکسی بود که اون مزاحم‌ها از کیفم برداشته بودند. ازش تشکر کردم. می‌خواستم همه‌چیز رو بهش بگم، اما یه حسی به من می‌گفت فعلاً دست نگه دارم؛ شاید به این خاطر بود که خودم هنوز همه‌چیز رو نمی‌دونستم؛ تازه، دلیلی هم نداشت که بیخود نگرانش کنم؛ کاری از دستش برنمی‌اومد…

بعد از جدایی از نامزدم، شدیداً احساس تنهایی کردم. فکرم مختل شده بود و هیچ پیشرفتی در اوضاع حس نمی‌کردم…

دیگه کاسه‌ی صبرم لبریز شده بود. با گذشت زمان چهره‌ی من افروخته‌تر و اراده‌ام برای مبارزه محکم‌تر می‌شد. با خودم عهد کردم برگردم خونه و حقشون رو بگذارم کف دستشون…

قبل از این‌که اداره رو ترک کنم، رفتم پیش نامزدم… مطابق معمول انتظار داشت به خوردن یه نوشیدنی یا هر چیز دیگه‌ای مهمونش کنم؛ اما بدون هیچ مقدمه‌ای پاکت حقوقم رو روی میز گذاشتم و گفتم: «می‌شه این رو ببری خونه و برام نگه داری… ؟! راستی فردا یکشنبه است؛ موافقی بریم سینما… ؟ پس منتظرم بیای دنبالم.»

فهرست مطالب کتاب

درباره‌ی نویسنده
سگ
تجاوز قانونی
جنایت آقای اس. کارما: خلاصه‌ای از یک اثر بلند
مرگ نامربوط
فرستاده‌ی ویژه
سرباز خیالی
گفت‌وگو با کوبو آبه

بخشی دیگر از کتاب تجاوز قانونی

به خودم قوت قلب می‌دادم و می‌گفتم گذشت زمان این مسئله رو هم مثل خیلی مسائل دیگه حل می‌کنه و بعد از این‌که بفهمم قضیه از چه قراره، متوجه می‌شم موضوع پیش‌پاافتاده‌ای بوده و بیخود نگران بودم. این ساده‌ترین راهی بود که می‌تونستم خودم رو آروم کنم. ساعت هفت‌ونیم با شنیدن صدای سوت کارخانه‌ای که فاصله زیادی از محل زندگی من نداشت، متوجه شدم دیگه وقت رفتن به اداره است…

حاضر شدم. فقط باید کیفم رو برمی‌داشتم. معمولاً چیز مهمی نداشتم که توی کیفم بگذارم و با خودم به اداره ببرم، و فقط به‌خاطر این‌که خیلی شیک بود، اون رو دست می‌گرفتم؛ شاید تعجب کنید اما سه ماه حقوقم رو برای خریدنش داده بودم!

نگاهی به گوشه‌وکنار خونه انداختم. ظرف چند دقیقه همه‌جا رو با دقت گشتم و مطمئن شدم کیفم هم ناپدید شده. با خودم گفتم احتمالاً یه نفر وارد خونه شده و از اون‌جایی که چیز به‌دردبخوری پیدا نکرده، فقط کیف رو برداشته و با خودش برده…

از خونه زدم بیرون و تصمیم گرفتم اول برم اداره پلیس و گم شدن کیفم رو اطلاع بدم؛ اما ناگهان یادم افتاد که من اسمم رو فراموش کردم. بدون نام و مشخصاتم چطور می‌تونستم به اداره پلیس پا بگذارم؛ اگه اسمم رو می‌پرسیدند، چی جواب می‌دادم…؟!

با خودم گفتم نکنه اسمم رو هم دزدیده باشند؟! این احساس تعجب رفته‌رفته به عصبانیت و بعد به بهت و حیرت تبدیل شد…

با همون حال و البته دست خالی به سمت اداره حرکت کردم. ساعت اوج شلوغی خیابون‌ها بود و رفت‌وآمد ماشین‌ها و آدم‌ها داشت دیوونه‌ام می‌کرد. بدون اسم احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کردم! این اولین بار بود که بدون اسم تو شهر راه می‌رفتم! کمرو و خجالتی شده بودم و اعتمادبه‌نفسم رو از دست داده بودم… احساس می‌کردم خلأ توی سینه‌ام داره بزرگ و بزرگ‌تر می‌شه…

یه بار دیگه به خودم فشار آوردم اسمم رو به خاطر بیارم، اما بی‌فایده بود. انگار هیچ‌وقت اسم نداشتم! تصمیم گرفتم سراغ خاطرات تلخ و شیرین گذشته برم تا شاید یکی از اون‌ها باعث بشه اسمم رو به خاطر بیارم؛ لحظه لحظه وقایع و کلمه به کلمه حرف‌ها یادم می‌اومد، اما انگار جاهایی که باید اسم من به زبان آورده می‌شد، از خاطراتم هم محو شده بود! هرچی بیشتر به این در و اون در می‌زدم ناامیدتر و البته گیج‌تر می‌شدم…

دیر به اداره رسیدم. به‌محض ورود، وارد اتاق پذیرش شدم و اسم کارمندها رو چک کردم؛ خوشبختانه سِمتم توی اداره رو فراموش نکرده بودم و مستقیم رفتم سراغ اسمم؛ ردیف سوم از سمت چپ، اسم دوم: اس.کارما

اس.کارما… سعی کردم اون اسم رو به خاطر بسپارم. فکر نمی‌کردم همچین اسمی داشته باشم! چند بار تکرارش کردم؛ اما هر بار که اسمم رو به زبون می‌آوردم، شور و اشتیاق کسی رو نداشتم که یه چیزی نوک زبونشه و ناگهان اون رو به خاطر می‌آره! کم‌کم داشتم شک می‌کردم که آیا واقعاً اسم من اینه یا نه؟! سرم رو تکون دادم تا شاید این حالت گیجی از سرم بپره و به خودم بیام؛ اما نه‌تنها فایده‌ای نداشت، بلکه احساس کردم با این کار حفره تو سینه‌ام داره بزرگ‌تر می‌شه…

تصمیم گرفتم از فکر این چیزها بیام بیرون. خودم رو راضی کردم که اون اسم ارتباطی با من نداره و احتمالاً اشتباهی رخ داده. به سمت اتاقم در طبقه دوم حرکت کردم؛ درِ اتاق کاملاً باز بود و می‌تونستم میزم رو از تو راهرو ببینم. کیفم کنار میزم بود! پیش خودم گفتم حتماً دیروز اون رو موقع رفتن جا گذاشتم. تو فکر کیفم بودم که جلوی در اتاق رسیدم. باورکردنی نبود؛ ناگهان یه نفر کاملاً شبیه خودم جلوم ظاهر شد…!

کتاب های مرتبط

1- معرفی کتاب تجاوز قانونی در یوتیوب

2- معرفی کتاب تجاوز قانونی در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

کوبو آبه

مترجم

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تجاوز قانونی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.