توضیحات
معرفی کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغهای دیگری که دوست داشتهام
کیت باولر در کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغهای دیگری که دوست داشتهام از گذشته و آینده مینویسد، اینکه مردم چطور در میان درد و مشکلات، تصمیمی برای این سوالات میگیرند: چرا؟ چرا این اتفاق پیش آمد؟ کجا میتوانستنم به گونهای دیگر عمل کنم؟ آیا این واقعیت دارد که هر اتفاقی دلیلی دارد؟
تا به حال شده در زندگیتان اتفاقی برایتان بیفتد که سخت درگیر آن شوید؟ مثلا ناگهان متوجه شوید که سرطان دارید! آیا باید بپذیرید که نمیتوانید تغییری ایجاد کنید و باید درد را تحمل کنید؟ آیا میشود این مساله را رها کرد؟ کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغهای دیگری که دوست داشتهام Everything happens for a reason): and other lies I’ve loved)شرح حالی شگفتانگیز است که باید در قفسهی هر کتابخانهای باشد، چون این کتاب فوقالعاده هست!
کیت باولر (kate bowler)
زنی ۳۵ ساله، متفکر و خوشبخت است؛ به قول خودش در درس و کار، ازدواج و فرزندانی سالم موفق بوده است اما ناگهان با مسائلهای دردناک و سنگین در زندگیاش روبهرو میشود. او به دکترهای زیادی مراجعه میکند و متوجه میشود که دچار بیماری سرطان شده است و زمان زیادی برای زندگی ندارد. او سعی میکند دلیل این مساله را بیابد و در این میان با واقعیات زیادی روبرو میشود. این کتاب را بخوانید چون کیت باولر الهامبخش شما خواهد بود.
جملات برگزیده کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغهای دیگری که دوست داشتهام:
– سبُک زندگی کنید. آزاد زندگی کنید. بدون همیشههایی که هیچوقت نمیآیند، زندگی کنید.
– هیچگاه از رؤیاهایت دست نکش! فقط به کوبیدن ادامه بده، این در بهزودی باز خواهد شد! مثبت بیندیش! پیشرفت شخصی تضمینشده است!
– واقعیت این است که هیچکس نمیداند چه بگوید. آزار دهنده است. درد آزار دهنده است. اندوه آزار دهنده است. مردم عجیباند. بدنهای رنجور آزار دهندهاند. اما نصیحت مردی را گوش کنید که با سیاست خودش برایم نوشت: حضور داشته باش و دهنت را ببند.
در بخشی از کتاب هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغهای دیگری که دوست داشتهام میخوانیم:
من فکر میکردم سوگواری، نگاه کردن به گذشته است: مردان پیری که بار پشیمانیهایشان را بر دوش میکشند یا جوانانی که به آنچه باید میداشتند، فکر میکنند. حالا میبینم نگاهی گذرا از میان اشکها به آیندهای تحملناپذیر است. جهان را نمیتوان تنها با نیروی عشق بازساخت. دنیای بیرحم خواستار تسلیم به امری ناممکن است: جدایی، شکستگی، پایانی بیپایان.
گاهی بدیها و شروعهای اشتباه و روابط در هم شکسته را ترک میکنیم. من در زندگیام به دنبال چیزهایی گشتهام که پیشرفتشان دهم، گناهانی که از آنها توبه کنم، چیزهایی که به خدا بدهم تا بگویم: «اینک همهچیز را دادم.» اما وقتی خانوادهام را رها میکنم، موضوع کاملاً فرق دارد: سه حلقهی یک زنجیر. من حق واگذاشتنش را ندارم. وقتی لحظهای کنار گهوارهی پسرمان میایستم، میتوانم عطش را در چشمان همسرم ببینم. طوری به من نگاه میکند که گویی دارم در پسزمینهای خاکستری محو میشوم. به او چشم میدوزم؛ چراکه این تنها کاری است که از دستم برمیآید. میتوانم با آن مرد ملایم باشم، لحن صدایم را نرم نگه دارم و وقتی خوابش میبرد، پتو را دور بازوی عضلانی برهنهاش بپیچم. میتوانم تلاش کنم ارتباطی برقرار کنم. میدانم، میدانم. آب بالا میآید و خاکریزها ممکن است بشکنند و همهی ما را از میان ببرند. اما تا آنگاه، من اینجایم. دست نخواهم کشید.
آثار نویسنده
انسان، دردی بیدرمان (و حقایق دیگری که باید بشنوم)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.