توضیحات
معرفی کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر اثر عباس اقبال آشتیانی
در کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر نویسنده به زندگی امیرکبیر از دوران کودکی تا هنگام مرگ پرداخته است. اقدامات اساسی وی در زمینه توسعه کشور را بررسی نموده و در پایان وقایع منجر به قتل وی را با تفضیل بیان می کند. واقعه قتل میرزا تقی خان امیرکبیر صدر اعظم لایق و کاردان دوره ناصر الدین شاه از جمله وقایع تلخ و تأثر برانگیز تاریخی دو سده اخیر ایران بوده است.
تاریخ زندگانی، صدارت و قتل امیرکبیر از این حیث که گوشه هایی از فساد دستگاه حکومتی قاجار و خسارت های آن برای مردم ایران را روشن می سازد، شایان توجه بسیار است و از این رو مورد توجه بسیاری از اساتید قرار گرفته است. کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر، یکی از بهترین نمونه داستان های تاریخی است که عباس اقبال آشتیانی از خودش منتشر کرده است. این کتاب روایتی از داستان زندگی پسر کربلایی قربان آشپز می باشد. او به دلیل هوش و استعداد بی نظیری که داشت، در مدت زمان کوتاهی توانست اعتماد ناصرالدین شاه را به دست آورد و محبوبیت بسیار زیادی را در برابر امیرکبیر به دست آورده بود. به همین دلیل توانست در این مدت که در دربار فعالیت می کرد، تحولات فرهنگی و اجتماعی بسیار زیادی را به دست آورد.
عباس اقبال آشتیانی مورخ، ادیب و نویسنده معاصر ایرانی است. عباس اقبال آشتیانی، فرزند محمدعلی آشتیانی در آشتیان زاده شد. او طی سال های فعالیت نویسندگی خود تعداد پرشماری مقاله در زمینه های ادبی، تاریخی و اجتماعی از خود به یادگار نهاد. این مقاله ها در مجله هایی چون بهار، دانشکده، مهر، ایرانشهر، ارمغان، یغما، فروغ و تربیت انتشار یافت. خود او مجلهٔ یادگار را تأسیس کرد و به مدت پنج سال از ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۸ انتشار داد که در میان معدود نشریات ادبی و تاریخی آن زمان کاملا متمایز است.
میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتیان مجموعاً کانون واحد فرهنگ دیوانی و “اهل قلم” بود؛ ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده فرهنگ سیاسی همان سامان است.
اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پیمان ارزنةالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله) “میرزا محمد تقی خان” آمده است. رقم مهر و امضای او نیز تردیدی در نام حقیقیش باقی نمی گذارد؛ بی گمان اسم “محمد” رفته رفته حذف گردیده و به “میرزا تقی خان” شهرت یافته است.
“امیر کبیر” نوشته عباس اقبال آشتیانی (۱۳۳۴-۱۲۷۵) یکی از منابع ارزنده برای شناخت امیر بزرگ ایران است.
در وطنپرستی امیر و آرزوی او برای داشتن ایرانی مستقل و آباد نباید تردید کرد. او حتی پیش از آنکه به مقام صدراعظمی برسد در مقام و مناصب دیگر نیز با درایت عمل میکرد و هرگز در سیاست و خدمات دولتی و ارتباط با دربار برای حفظ موقعیت خود در نزد شاه از ایدههای ماکیاولیستی پیروی نکرد.
وی رجلی بود که آرزوی مدرن کردن ایران را داشت و در شمار کسانی است که مدرنیته را وارد ایران کردند. دارالفنون او، نخستین مدرسه مدرن ایران بود. او از مطبوعات و روزنامهها حمایت میکرد و میخواست دانش سالم و مفید غربی با تخصص بومی ایرانی درهم آمیزد و گرههای فروبسته را بگشاید. از بُعد سیاسی نیز خدمات امیرکبیر در اوضاع آشفته سیاسی اجتماعی آن دوران قابل اعتناست. او را در تدبیر و خردمندی همپایه خواجه نظامالملک و خواجه رشیدالدین فضلالله دانستهاند.
روستایی فقیری از مردم هزاوه فراهان که پدرش کربلایی قربان هم آشپز میرزاابوالقاسم قائممقام و هم ناظر خرید خانه او بود. تقی در دستگاه قائممقام رشد کرد و دبیری آموخت. پس از آن به خدمت میرزامحمدخان زنگنه درآمد و به مقام معاونت رسید و به وزیرنظام ملقب گردید.
در ماجرای قتل گریبایدوف به دستور فتحعلیشاه با خسرومیرزا به پترزبورگ رفت و در زمان محمدشاه به نمایندگی ایران در کمیسیون ارزروم تعیین شد و کارایی و درایت خود را اثبات کرد در دوران صدارتش پس از سرکوبی دشمنان داخلی و فرو نشانیدن آتش فتنه باب، امیرکبیر همّ خویش را مصروف تأمین امنیت داخلی و گسترش عدالت در سطح کشور کرد و در این کارها تا آنجا پیش رفت که بدخواهان و آنانی که منافعشان در خطر بود شاه را تحت فشار قرار دادند ،آنقدر که در سال ۱۲۶۸ توطئه قتلش را چیدند و او را در حمام فین کاشان، رگ زدند.
اثر حاضر که شرحی از زندگی و کارهای امیرکبیر به قلم استاد عباس اقبال آشتیانی است به نیکوترین وجه و با تکیه به اسناد و اقوال این مسایل تاریخی را میشکافد و از اینروی حاصل تحقیق و تتبع ایشان به یکی از بهترین منابع در شناخت گوشههای تاریک این بخش از تاریخ ایران تبدیل شدهاست.
قسمت هایی از کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر
آنگاه که چشمان محمدشاه قاجار، بسته شد بر این جهان و یکی از بی کفایت ترین شاهان قاجاری رخت به دیگر سرای کشید “ناصرالدین میرزا” پسر شانزده ساله او که سمت ولایتعهدی داشت در تبریز روزگار می گذرانید. پس از مرگ محمدشاه، بیشتر رجال قاجاری و درباریان که از “میرزا آقاسی” دل خوشی نداشتند و همچون گرگی در انتظار فرو غلتیدن او بودند تا به پاره کردنش قیام کنند از دستورات او سرپیچی کرده و چوب لای چرخ امورات گذاشتند تا حاجی برکنار گردد. میرزا آقاسی که به نیکی واقف بود از پس این همه دشمن و دسیسه گر برنمی آید به آستانه حضرت عبدالعظیم رفت و بست نشست و جان ناقابل خویش را از پس آمدن ناصرالدین میرزا به تهران رهانید و به کربلا رفت.
واقعیت این است که تمامی کتب و مقالات نگاشته شده درباره مرحوم امیر با دیدی ستایش آمیز بر کاغذ نقش بسته اند، صدالبته او هم یک انسان عادی بوده و از خطا و لغزش نیز بری نبوده، اما در وطن پرستی و آرزوی داشتن ایرانی مستقل و آباد از سوی او نبایستی تردید کرد. او حتی پیش از آن که به مقام صدراعظمی برسد در مقام و مناصب دیگر نیز با درایت و برنامه ریزی عمل می کرده و هرگز در سیاست و خدمات دولتی و ارتباط با دربار برای حفظ موقعیت خود در نزد شاه از ایده های ماکیاولیستی پیروی نکرده است…
بخشی دیگر:
دوست داشت درس بیاموزد، اما آقازاده نبود. طَبَق به دست، غذای آقازادهها را میبرد. روزی قائم مقام از پسرانش درس میپرسید و در پاسخ، جز سکوت چیزی نمیشنید. محمد تقی در گوشهای پاسخها را زمزمه میکرد.
– تقی، کجا آموختی؟
– به هنگام آوردن غذای آقازادهها، در پشت در میایستادم و درس میآموختم.
کیسهاش را باز کرد تا انعامی دهد، اما تقی زد زیر گریه.
– من انعام نمیخواهم، بگذارید معلم به من هم بیاموزد.
درخت خربزه
همین هوش و استعداد بود که باعث شد سال ها بعد قائم مقام برای برادرزاده اش اسحاق بنویسد:
« فرزندم اسحاق!
دیروز از کربلایی تقی کاغذی رسید، موجب حیرت حاضران گردید. همه تحسین کردند و آفرین ها گفتند. الحق “یکاد زیتها یضی” در حق قوه مدرکه اش صادق است. یکی از آن میان سر بیرون آورده تحسینات او را به شان شما وارد کرد که در واقع ریشخند به من بود، گفت: « درخت گردکان بر این بزرگی؛ درخت خربزه الله اکبر، نوکر این طور چیز بنویسد، آقا جای خود دارد. »
باری حقیقت، من به کربلایی قربان حسد می برم و بر پسرش می ترسم… خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد. والسلام. »
قلم تراش
دلش قلم تراش می خواست. از قائم مقام تقاضا نمود. ارباب در تهیه ی قلم تراش تاخیر کرد. محمدتقیِ دل آتش گرفته، قلم به دست گرفت و نامه به ارباب چنین نوشت:
قلت لکلکی الخط لماونی
و لم یطع امری و لازجری
مالک لاتجری و انت الذی تحوی
مدعی الغایات اذ تجری
فقال لی دعنی و لا توذنی
حتی متی اجری بلا اجری
( گفتگویی خیالی با قلمش و اینکه « آزاد » نیست تا به آرزوهایش برسد و… )
قائم مقام به پسرش می نویسد: ببین محمدتقی چه تنبیهی کرده است. مرا، عجیب تر آن که بقال نشده، ترازو زنی آموخته!
همان طور که می دانید داستان های تاریخی نمونه ای از بهترین کتاب هایی هستند که می توانند شما را مشغول خواندن کنند. نمونه ای از بهترین کتاب هایی که می توانیم برای مطالعه به شما معرفی کنیم، کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر می باشد. این کتاب بیان کننده زندگی امیرکبیر می باشد.
درباره ی نویسنده کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر:
عباس اقبال آشتیانی، یکی از محبوب ترین و برجسته ترین تاریخ دانان و نویسندگانی است. در سال 1275 در ایران چشم به جهان گشود و پس از آن به دلیل استعداد و توانایی بسیار زیادی که در زمینه نوشتن و خواندن داشت، بهترین آثار را از خودش برجای گذاشت. ایشان توانست موفقیت های بسیار زیادی را به دست آورد. او در یک خانواده معمولی کودکی خود را گذراند و در مدرسه دارالفنون تحصیل کرد. او در سال 1304 به پاریس مهاجرت کرد و پس از آن در سال 1313 به ایران بازگشت. آثار بسیار زیادی را از خودش به چاپ رساند. از جمله این آثار می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
-
تاریخ ایران بعد از اسلام
-
خاندان نوبختی
-
تاریخ جواهر در ایران
-
قابوس وشمگیر زیادی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.