مجنون تر از فرهاد

35.00

عنوان: مجنون تر از فرهاد

نویسنده: م. بهارلویی

ناشر:ذهن آویزان

موضوع: داستان فارسی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 2ج 1528 ص

در انبار موجود نمی باشد

مقایسه

توضیحات

مجنون تر از فرهاد رمانی است از “معصومه بهارلویی” که در دو جلد به همت نشر ذهن آویز به انتشار رسیده است. این داستان بلند، خواننده را به سفری هزار و پانصد صفحه ای می برد و او را روزها با خود همراه می کند. “مجنون تر از فرهاد” بر خلاف نام های ذکر شده در عنوان که هر دو از اسطوره های عشقی مرد، در داستان های ایرانی اند، درباره ی زندگی یک دختر است. دختری به نام پری، با گذشته ای آن چنان سخت و جان فرسا، که ردش برای همیشه بر ذهن و جان او مانده و بیمارش کرده است. این دشواری و بیماری به حدی است که هربار با یادآوری گذشته، بدنش از تاب و توان تهی می شود و از حال می رود.

پری محکوم است به داشتن یک حافظه ی قوی، و این حافظه، مجازاتی است که او را شکنجه می کند. از شگفتی های حافظه ی پری این است که گاه اتفاقاتی را به یاد می آورد که در نبود او رخ داده اند. او والدینش را در کودکی از دست داده؛ پدرش زمانی که او تنها دختربچه ای کوچک و پنج ساله بود، زن و فرزندانش را ترک کرد و پی عشق دیگری رفت. به رغم ثروت سرشار پدر، فرزندان او در تنگدستی و رنج ناشی از فقر روزگار می گذرانند اما این تنها سختی زندگی پری نیست. مرگ پدر فرا می رسد و این بار نوبت مادر است که ضربه ای دو چندان سهمگین تر به آن ها وارد کند.

پری دختری است باهوش که اگر رنج زندگانی نبود، چه بسا توانمندتر هم می شد. او حین تحصیل، در شرکت برادرش در سمت منشی مشغول به کار می شود اما آنجا با شخصی به اسم محراب آشنا می شود. مردی خشک با شخصیت سرد که مدام بین او و پری درگیری پیش می آید. ولی چه کسی می داند که سرنوشت چه چیزی برایش در نظر گرفته؟ آیا سرنوشت پری با علاقه اش به محراب تحت تاثیر قرار می گیرد؟ “معصومه بهارلویی” در “مجنون تر از فرهاد” این مساله را آشکار می کند.

پی دی اف کتاب مجنون تر از فرهاد

قسمت هایی از کتاب مجنون تر از فرهاد (2جلدی)

بچه که بودم دوست داشتم مثل آب باشم، همیشه جاری. هرجا می رم با خودم سرسبزی و طراوت ببرم. آب الگوی زندگی من بود؛ آبی که سرشار از پاکی و طراوته، زلاله، اون قدر زلال که آینه دختر روستایی می شه وقتی پشت گوشش گل زده. بچه ها موجودات عجیب اما دوست داشتنی هستند. دنبال مادیات نیستند، اگه صد تا گوشواره طلا هم داشته باشند باز اون دو تا گیلاس به هم چسبیده ای که به گوش می زنند به تمام طلاهای دنیا می ارزه. بچه ها مثل آب هستند سرشار از شادی، اما اگر جلوی حرکت این آب سد بشه، اگه اتفاقات دست به دست هم بدن که جلوی حرکت رو بگیرند اون آب تبدیل به مرداب می شه که دیگران حتی نمی تونند تحملش کنند.

به نیمرخش نگاه کردم. ادامه داد: شما خودتون رو نهر کوچک تنهایی می بینید که از همه دور افتاده، تنها، خیلی تنها، اما خبر ندارید که نهرهای کوچک تنهای دیگه هم پا به پای شما در حرکتند و در آخر همه به دریا می رسید؛ شما یک نهرید. امین یه نهر دیگه؛ مگه امین تنها نیست؟ مگه همه افراد خانواده تون تنها نیستند؟ اما همه تون دریا رو می سازید. یه دریای بزرگ به اسم خانواده که می تونید با دیگران بهش بپیوندید و از تنهایی در بیاین. اما مرداب بودن سخته، می دونی که تا آخرش تنها هستی تا وقتی خشک بشی.


صدایی از پشت سر شنیدم که می گفت: کمک نمی خوای؟ نزدیک بود از خوشحالی بال دربیارم فریبا بود گفتم: خدا شما رو از آسمون برای من فرستاد میشه به داداشت بگی وقتی می ره تو سالن مردونه به احمد بگه برای کمکم بیاد عمه ام پشت چراغ قرمز مونده. فرزانه از خنده ریسه رفت و فرهاد که تازه به ما رسیده بود. گفت: این جا چه خبره؟ فریبا با لبخند برگشت و به او نگریست و گفت: عمه خانم پشت چراغ قرمز مونده و نمی تونه رد بشه پری خانم میگه وقتی می ری داخل به احمد آقا بگی بیاد کمکش. فرهاد گفت: پری خانم ما رو دست کم گرفتند من و مجتبی تخصصمون رو توی امداد و نجات گرفتیم بیا مجتبی که باید محموله ای به مقصد برسونیم.

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب مجنون تر از فرهاد در یوتیوب

2- معرفی کتاب مجنون تر از فرهاد در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

م. بهارلویی

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مجنون تر از فرهاد”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.