قهوه‌ی سرد آقای نویسنده

15.50

عنوان: قهوه ی سرد آقای نویسنده

نویسنده: روزبه نوین

ناشر: نیماژ

موضوع: داستان فارسی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 240 ص

تعداد:
مقایسه

توضیحات

قهوه‌ی سرد آقای نویسنده یک رمان ایرانی با موضوع عاشقانه است که تمِ معمایی – هیجانی دارد و در مدت زمان تقریبا یک ماهه به چاپ بیستم رسیده و می‌توان گفت به نحوی شگفتی ساز است. این رمان تا به امروز بیشتر از پنجاه بار تجدید چاپ شده است.

درباره کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده

قبل از اینکه سراغ کتاب برم، هیاهو و تب و تاب عموم مردم درباره این رمان نظرم را جلب کرده بود. با خودم می‌گفتم این کتاب چی می‌تونه باشه که اینقد مورد پسند همه هستش، یعنی یک رمان ایرانی می‌تونه تا این اندازه خوب باشه؟

حقیقتش دید خوبی نسبت به رمان‌های ایرانی ندارم. اما با این حال تصمیم گرفتم که سراغ کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده برم و متوجه شدم که بله، این کتاب واقعا یک رمان خوب و متفاوت است. البته یک رمان خوب و متفاوت برای افرادی که زیاد کتاب‌خوان نیستند. این رمان بیشتر مورد پسند جوانان است. شاید اگر پایان کتاب مثل بقیه قسمت‌های کتاب خوب بود می‌توانستم از کلماتی مثل خیلی خوب و عالی برای توصیف این کتاب استفاده کنم.

به نظر من اساس معروف بودن این کتاب بر پایه متن‌های کوتاه و خواندنی آن در سراسر کتاب است. وقتی کتاب را تمام کردم با خودم گفتم، نویسنده حتما حتما یک عالمه نوشته‌ی کوتاه خوب و فلسفی داشته و یا مثلا سال‌ها مشغول نوشتن و جمع‌آوری این نوشته‌های کوتاه بوده و تصمیم گرفته این متن‌ها را در قالب یک داستان منتشر کند. کتاب مملو از تکست‌هایی بود که میشه در آن‌ها غرق شد و بارها و بارها خواند.

چیزی که در این کتاب خیلی نظرم را جلب کرد شخصیت قهرمان داستان بود. قهرمان داستان یک نویسنده است و من احساس کردم خود نویسنده کتاب – روزبه معین – در قالب این شخصیت سعی داره شیوه کتاب نوشتن را هم به بقیه یاد بدهد و انصافا به نکات خوبی هم اشاره می کند. (حداقل برای کسی که چیزی از رمان نوشتن نمی‌داند در کتاب به نکات خوبی اشاره شده است.) در کل قصد داره بگه که نویسنده بودن و داستان نوشتن این نیست که بشینی گوشه‌ای و منتظر باشی که یک چیز خارق‌العاده بهت الهام بشه. نوشتن یک مهارت است و باید با تلاش آن را به دست آورد.

در طول خواندن کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده مدام نویسنده را تحسین می‌کردم که چه کتاب خوبی نوشته و چقدر خوب با ذهن خواننده بازی می‌کند. اما وقتی به آخر کتاب رسیدم حسابی غافلگیر شدم. پایان کتاب دور از انتظار، عجیب و حتی می‌توانم بگویم ناامید کننده بود. در حدی که می‌توانم به شما پیشنهاد کنم ۱۸ صفحه آخر کتاب را نخوانید!

نکته دیگری در مورد این رمان این است که یک معمای ریز در آخر کتاب وجود دارد که ذهن خواننده را درگیر می‌کند. جواب این معما به نظر من چیز خاص و مهمی نیست، مگر اینکه نویسنده قصد داشته باشه ادامه این کتاب را منتشر کند.

در نهایت به شما پیشنهاد می‌کنم اگر کتاب‌های زیادی نخوانده‌اید و یا قصد دارید تازه کتاب‌ خواندن را شروع کنید و به دنبال یک کتاب خوش‌خوان با متنی ساده و روان هستید، این رمان را بخوانید.

پی دی اف کتاب قهوه ی سرد آقای نویسنده

قسمت‌هایی از متن کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده

موسیقی بی‌شک یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین هنرهاست، وقتی موسیقی در روح و جانت می‌نشینه، می‌تونی وارد عرصه‌ی جدیدی از کشف زیبایی‌های دنیای هنر بشی و تازه متوجه می‌شی هرچیزی توی طبیعت آهنگ و موسیقی خاص خودش رو داره، حتا داستان‌ها. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۹)

عاشق شدن مثل گوش دادن به صدای پیانو توی یه کافه‌ی شلوغ می‌مونه، اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی باید چشم‌هات رو ببندی و از بقیه‌ی صداها بگذری و اون‌ها رو نشنوی، صدای خنده‌ها، گریه‌ها، به هم خوردن فنجون‌ها… تو واسه‌م اون صدای قشنگ بودی که من به خاطرش هیچ صدایی رو نشنیدم. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۱)

انتظار کشیدن ترسناک‌ترین قسمت دوست داشتن واسه یه دختره، ترس از این‌که نیاد یا این‌که خیلی دیر بیاد، اما من فکر می‌کنم اگه یه روز به پسری علاقه‌مند بشم، خودم واسه به دست آوردنش تلاش می‌کنم، چرا؟ جواب خیلی ساده‌ست، من اون رو دوست دارم و می‌خوام با کسی باشم که دوستش داشته باشم، دوست داشته شدن به‌تنهایی واسه من کافی است. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۲۳)

خطرناک‌تر از آدم‌هایی که هیچ کتابی نخوندن، آدم‌هایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۳۲)

در تیمارستان زمان به‌سرعت می‌گذشت و با این‌که فقط چند روز بود که به اون‌جا رفته بودم اما به‌اندازه‌ی چند سال پیر شده بودم، چون گذر عمر توی جایی که دوستش نداری همیشه زجرآور و طاقت‌فرساست، هر ثانیه‌ای که می‌گذره انگار ساعت‌های زیادی رو از دست می‌دی و عقربه‌ها تکه‌های وجودت رو با خودشون می‌برن، و از این بابت زمان به سرعت می‌گذشت چون بیرون از آسایشگاه توطئه‌ی وحشیانه‌ای علیه من در حال انجام بود، ابی دوست گذشته و دشمن امروز من خاطراتم رو دزدیده بود و من در حالی که بین سیم‌های خاردار، نرده‌های بلند و دیوونه‌ها گیر کرده بودم، کاری از دستم ساخته نبود. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۲۱)

رئیس گفت: «اینو خوب می‌دونم که هیچ‌وقت نباید یه سوال رو واسه کسی تکرار کرد، مگه وقتی که مطمئن باشی طرف گوش‌هاش سنگینه، چون در غیر این صورت طرف داره به این فکر می‌کنه چه خزعبلاتی تحویلت بده، اگه می‌خواست راستش رو بگه قطعا همون اول می‌گفت.» (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۷۶)

مارال گفت: «هرکسی شاید یه آهنگ داشته باشه که مدت‌ها نتونه اون رو گوش بده. یه آهنگ که گذشته رو واسه‌ت تداعی می‌کنه و دلت نمی‌آد اون رو پاک کنی یا بندازیش دور، می‌ذاری اون گوشه کنارها بمونه، گاهی آهنگ‌ها لبریز از خاطره می‌شن و حرمت پیدا می‌کنن. مثل بعضی از آدم‌ها، درسته که شاید دیگه نتونی اون‌ها رو ببینی و باهاشون حرف بزنی، اما از زندگیت پاک نمی‌شن، چون فراموش‌شدنی نیستن، اون‌ها همیشه یه جای امن گوشه‌ی دلت دارن.» (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۹۱)

فکر می کنم که خدا سه چیز را با ذوق بیشتری آفریده، زن، هنر و عشق، اما در عجب که تو را با چه شور و حالی آفریده، زنِ هنرمندِ عاشق! (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۹۶)

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده  در یوتیوب

2- معرفی کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده  در آپارات

اطلاعات بیشتر

نویسنده

روزبه نوین

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “قهوه‌ی سرد آقای نویسنده”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.