توضیحات
معرفی کتاب شیطان و دوشیزه پریم اثر پائولو کوئیلو
کتاب شیطان و دوشیزه پریم، رمانی خواندنی از پائولو کوئیلو، دربارهی سفر مردی به یک دهکدهی دور افتاده است. او میخواهد به این سوال، پاسخ بدهد: آیا انسان فطرتا نیک است یا پلید؟ این کتاب با ترجمه بهناز سلطانیه منتشر شده است.
درباره کتاب شیطان و دوشیزه پریم
شیطان و دوشیزه پریم یکی از کتابهای سهگانهی پائولو کوئیلو است. داستانی که باید در ادامهی کتابهای «کنار رود پیدار نشستم و گریستم» و «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» خوانده شود. شیطان و دوشیزه پریم، داستان یک هفتهی پرماجرا از مردم دهکدهی ویسکوز است. مردی از گذشتهاش فرار میکند، زنی به دنبال خوشبختی میگردد. همهی مردم دهکده باید در یک هفته، سرنوشتشان را مشخص کنند. مردی به دهکده میرسد که همراهش، یازده شمش طلا دارد. او به دنبال جواب سوال همیشگیاش میگردد: آیا انسانها ذاتا نیک هستند یا پلید؟
در کتاب شیطان و دوشیزه پریم مانند دیگر آثار پائولو کوئلیو نگاه به خیر و شر دیده میشود. در این داستان هم در یک سو خدا و در سوی دیگر، شیطان قرار دارد. دو نماد از خیر و شر. روح انسانها در ورطهی آزمایش میافتد و دوشیزه پریم، به مبارزه با شیطان بلند میشود…
خواندن کتاب شیطان و دوشیزه پریم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران آثار پائولو کوئیلو از خواندن کتاب شیطان و دوشیزه پریم لذت میبرند. اگر از دوستداران رمانهای عمیق فلسفی هستید، شیطان و دوشیزه پریم یک انتخاب عالی برای شما است.
درباره پائولو کوئیلو
پائولو کوئلیو در ۲۴ اوت سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد. مادر او لیژیا خانهدار و پدرش مهندس بود. او در دوران نوجوانی آرزویش مبنی بر نویسنده شدن را با خانوادهاش درمیان گذاشت اما به دلیل مخالفت آنها به مدرسه حقوق رفت.
بعد از یک سال مدرسه حقوق را ترک کرد. او مدتی مثل هیپیها زندگی میکرد. در زندگی پر حادثهاش تجربه بستری شدن در یک آسایشگاه روانی، اعتیاد، دستگیری توسط حکومت و … را دارد. بعد از مدتی که به عنوان ترانهسرا مشغول کار بود و درآمد خوبی نیز داشت، دوباره به رویای نویسنده شدن فکر کرد و شروع به نوشتن کتابهایش کرد. او پرفروشترین نویسندهی پرتغالی است که کتاب کیمیاگرش به ۷۰ زبان ترجمه شده و همین باعث ثبت اسم او در کتاب رکوردهای گینس است. او و همسرش در حال حاضر در اروپا و ریودوژانیرو زندگی میکنند. از آثار مشهور او میتوان به ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، الف، زهیر، کنار رودخانهی پیدرا نشستم و گریستم و مکتوب اشاره کرد
بخشی از کتاب شیطان و دوشیزه پریم
مهمانسرا هم محل فروش محصولات ارگانیک و طبیعی بود، هم سالن غذاخوری داشت و هم قهوهخانهای که اهالی ویسکوز در آنجا دور هم جمع میشدند و درمورد همان مسائل روزمرهٔ همیشگی گپ میزدند؛ درمورد وضعیت آبوهوا و بیتوجهی جوانان به روستا و معمولاً هم تکیهکلامشان این بود: «نُه ماه زمستان داریم و سه ماه جهنم.» یعنی آنها فقط نود روز برای تمام کارهایشان فرصت داشتند: شخمزدن، بذرپاشی، انتظارکشیدن، برداشت و انبار محصول، پشمچینی گوسفندان و…
همهٔ اهالی ویسکوز از این حقیقت فرار میکردند که روستایشان در حال زوال است. برای آنها مشکل بود که بپذیرند آخرین نسل از کشاورزان و دامدارانی هستند که از قرون پیش ساکن کوهستان شدهاند. بهزودی ماشینآلات وارد روستایشان میشدند و دامها را با علوفههای خاص در جای دیگری پرورش میدادند، شاید هم روستا را به یک شرکت بزرگ تجاری میفروختند و شرکت روستایشان را به پایگاهی برای اسکیبازان مبدل میساخت.
روستاهای دیگر ناحیه، این واقعیت را پذیرفته بودند و تنها اهالی ویسکوز بودند که در برابر این حقیقت مقاومت میکردند، چراکه مردمانش احساس میکردند مدیون نیاکان خود هستند و سنتهایشان به آنها آموخته بود که تا واپسین لحظات مبارزه کنند.
مرد غریبه بعد از اینکه با دقت فرم پذیرش مهمانسرا را خواند، آن را پر کرد. از لهجهاش میشد فهمید که از اهالی یکی از کشورهای آمریکای جنوبی است. روی برگه نوشته بود آرژانتین، چون عاشق تیم فوتبالش بود. در فرم پذیرش، قسمت آدرس، نشانیاش را چنین نوشته بود: «خیابان کلمبیا»، چون میدانست مردمان آمریکای جنوبی برای ابراز همبستگی، نام کشورهای همسایه را روی خیابانهای مهم خود میگذارند. در قسمت نام هم، نام یکی از تروریستهای نامی سدههای گذشته را نوشته بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.