توضیحات
سقوط نام کتابی است از آلبر کامو، نویسندهٔ مشهور فرانسوی. این کتاب که نخست در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلامنس (یحیای تعمیددهندهٔ ندا دهنده) که وکیل بوده و اینک خود را «قاضی توبهکار» میخواند روایت میشود. او داستان زندگیاش را برای غریبهای اعتراف میکند.
ژان باتیست کلامنس در رستورانی به نام «مکزیکو سیتی» با غریبهای – که در اصل خواننده کتاب است- آشنا میشود و داستان زندگی خود را برای او بازگو میکند. ژان باتیست تعریف میکند وقتی چندی پیش به کار وکالت میپرداختهاست، زندگی سرشار از خودباوری داشته و در کنار انجام کارهای نیکی که آشکارا به چشم میآمده، از درون، خود را از دیگران برتر و هوشمندتر میشمردهاست.
«ژان باتیست کلامنس»، در نیمه شبی هنگامی که در دریای خودباوری غوطه میخورد و از پیادهروی خود احساس خوشبختی میکند، به پلی میرسد. زنی برآب خم شده بود. نظری زیبا پسندانه به پشت گردن زن میکند و میگذرد، پنجاه متری که دور میشود، صدای فرو افتادن و برخورد جسمی را با سطح آب میشنود. بی هیچ اقدامی میگذرد و عمل خود را توجیه میکند. بدین سان، سقوط آغاز میشود و او مرحله به مرحله آن را شرح میدهد.
میفهمد که دیگر دوستی ندارد، فقط شریک جرم دارد. از دیگران متنفر میشود… آنگاه سرگردانی آغاز میگردد. به دورویی خود پی میبرد. به جستجوی راه گریز میپردازد. نیاز به اعتراف آزارش میدهد، اضطراب روی میآورد، احساس مرگ میکند. دست به کارهای مشغول کننده و فراموشی آور میزند، ولی سقوط ادامه مییابد.
ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست معاصر این رمان را «زیباترین و فهمناشدهترین» کتاب کامو میخواند. کتاب به صورت مونولوگ اول شخص نوشته شدهاست.
رمان سقوط، بازتاب اندیشه است. آلبر کامو با این رمان کم حجم، همهٔ بینش خود را دربارهٔ انسان و زمانهٔ خویش ترسیم میکند. سقوط اگرچه ویژگیهای یک اثر هنری را داراست ولی یک کتاب اخلاقی است.
-
سنجش با بیگانه:
از میان نوشتههای کامو، بیگانه ۱۹۴۲ و سقوط ۱۹۵۶ درونمایه همانند را پی میگیرند. آن درونمایه «عذاب وجدان» است. کلامنس در سقوط خود را گناهکار میداند و معذب است و مورسو در بیگانه گناهکاری است که هیچ عذاب وجدانی ندارد. زندگی برای یکی از پایه، غیراخلاقی است و برای کم کردن گناه باید اعتراف کرد و زندگی برای آن دیگری از بیخ و بن بیگناه و دادگرانه است پس نیازی به اعتراف نیست. در هر دو اما طنزی ژرف دیده میشود.
پوچگرایی یا اگزیستانسیالیسم مکتب مورد توجهی در ادبیات داستانی جهان است. افراد زیادی پیرو این مکتب، آثار هنری هفتگانه خلق کردهاند. آثاری که نام هنرمندان را با نظریه و رویکردشان گره زده است.
بسیاری از منتقدان ادبی محتوای آثار کامو، نویسندهی نامدار ادبیات معاصر را در ادامهی نظریهی پوچگرایی تعبیر کردهاند؛ درحالیکه کامو خود را از این گروه فکری جدا میدانست و معتقد بود با پذیرش پوچ بودن زندگی، میتوان معنا و مفهوم دیگری به آن داد. آلبرکامو در رمان کوتاه «سقوط»، چالشهای انسان و مفهوم سقوط در زندگی را بازتعریف میکند.
آلبر کامو؛ نویسندهای پوچگرا یا شخصیتی درک نشده؟
آلبرکامو (Albert Camus)، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی – الجزایری در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر متولد شد. او در دانشگاه الجزایر تحصیل کرد، به فوتبال علاقهی زیادی داشت و پیش از مصدوم شدن در یکی از رقابتها، دروازهبان تیم فوتبال دانشگاه بود.
سال ۱۹۵۷ کامو در 44 سالگی برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. سه سال بعد از آن، او با ناشر خود «میشل گالیمار» در تصادف رانندگی کشته شد. آلبرکامو در زندگی کوتاهش رمان، داستان، نمایشنامه و مقالههای فلسفی نوشت و حتی نمایش هم روی صحنهی تئاتر برد. شهرت و آوازهی کامو با رمان «بیگانه» شروع شد. امروزه از این اثر بهعنوان مهمترین اثر کامو یاد میشود.
گرچه کامو هرگز این موضوع را قبول نکرد اما نام او با فلسفهی پوچی و اگزیستانسیالیسم پیوند خورده است. اگزیستانسیالیستها باور دارند که زندگی بیمعناست مگر اینکه خود فرد به آن معنا دهد؛ به این معنی که فرد خود را در زندگی میپذیرد و تصمیم میگیرد که به آن معنا و ماهیت بدهد. برخلاف تصوری که اکثریت از آثار این نویسندهی بزرگ دارند، آثار کامو به طور مطلق به موضوع پوچی و ناامیدی نمیپردازند و طبق گفتهی خود او به زیبایی هم وفادارند.
کامو به غیر از دو اثر برجستهی خود یعنی «بیگانه» و سقوط آثار زیادی دارد که میتوان به کتابهای «کالیگولا»، «سوءتفاهم»، «پشت و رو»، «عیش»، «طاغی»، «اسطوره سیزیف»، «طاعون»، «حکومت نظامی»، «عادلها»، «تابستان»، «تبعید و پادشاهی»، «مرگ خوش»، «آدم اول» و «فلسفه پوچی» اشاره کرد.
معرفی رمان کوتاه آلبر کامو
بعد از موفقیت آلبر کامو در کتاب «بیگانه»، میتوان رمان سقوط (The Fall) را شاهکار ادبی او تلقی کرد. کامو در رمانی کوتاه و مختصر توانسته است بهشکل عمیق و با استفاده از ظرافت نوشتاری خود، مفاهیم و معانی زندگی را تفسیر کند. سقوط در سال 1956 منتشر شد و تا به امروز به بیش از ده زبان دنیا ترجمه شده است.
آلبرکامو در این کتاب موضوعاتی مثل قضاوت، برداشت دیگران و تاثیر نگاهها و برخوردهای اجتماعی روی انسان را شرح میدهد. او انسان را همیشه در معرض قضاوت شدن میبیند؛ مسئلهای که باعث سقوط بعضی افراد میشود. «ژان پل سارتر» نویسنده و فیلسوف فرانسوی که ارتباطی چالشبرانگیز با نویسندهی کتاب داشت، رمان سقوط را زیباترین اثر کامو میداند؛ نوشتهای که کمتر از حد و اندازهاش درک و پذیرفته شد.
وجود نظریات فلسفی و انسانی در لایههای زیرین داستان، سوالهای بسیاری را تا انتهای کتاب برای مخاطب ایجاد میکند. از جذابیتهای رمان میتوان به این موضوع اشاره کرد که خواننده با فضا و محیطی که باعث سقوط قهرمان داستان شده است، کمتر آشنا میشود تا تمرکزش بیشتر روی بعد فلسفی کتاب باشد نه بعد داستانی آن.
خلاصهای از داستان سقوط
داستان سقوط از میخانهای در شهر آمستردام شروع میشود. راوی داستان مردی به نام ژان باتیست کلامانس است که در چند شب، با فردی که نام و نشان او مشخص نیست، صحبت میکند. در واقع صحبتهای او به شکل تکگویی و مونولوگ است و از فرد مقابل پاسخی دریافت نمیشود. کلامانس مردی خوشبخت و دانا است که دچار بحران پوچی در زندگی شده و به دنبال پیدا کردن معنای زندگی خود است.
او در گذشته وکیل مشهوری از طبقهی بالارتبه در پاریس بوده است. کلامانس به دلایلی کشورش را ترک میکند و عازم آمستردام میشود. یک شب درحالیکه پیادهروی میکند، فریاد زنی را میشنود که میخواهد خود را در رودخانه غرق کند اما کلامانس بی اعتنا از این موضوع عبور میکند.
بعد از این اتفاق، سقوط کلامانس مرحله به مرحله پیش میرود و همین موضوع باعث میشود تا او سقوطها و خصوصیات رذل خودش را به یاد آورد. او در کنار شرح خاطرات و نقل قولهایی که شنیده است، به ویژگیهایی اعتراف میکند که باعث سقوطش شدهاند.
آلبرکامو این حقیقت را از زبان ژان باتیست بیان میکند که همهی انسانها مدتهاست که سقوط کردهاند و خواننده تا انتهای داستان از خود میپرسد این مرد کیست؟ آیا مردی دروغگوست یا صحبتهای او نشان از حس عذاب وجدانش دارد.
در قسمتی از کتاب ژان باتیست میگوید: «ما بهندرت برای کسانی که از ما بهترند راز دل میگوییم. حتی از محضرشان میگریزیم. در مقابل، بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف میکنیم که به ما شباهت دارند و در ضعفها و حقارتهایمان شریکند.
بنابراین ما نمیخواهیم خودمان را اصلاح کنیم یا بهتر شویم: زیرا در این صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم. ما فقط میخواهیم که بر حالمان رقت آورند و در راهی که میرویم تشویقمان کنند. خلاصه میخواهیم دیگر مقصر نباشیم و درعینحال برای تزکیهی نفسمان هم قدمی برنداریم.»
دلیل انتخاب نام سقوط از سوی نویسنده کالیگولا
آلبرکامو برای نامگذاری این کتاب کلمهی سقوط را انتخاب کرد تا با استفاده از معنای استعاری آن در هبوط انسان از تعالی و ارزشهای والای انسانی و سرگشتگی او در این دنیا تعبیر کند. در کتاب ژان باتیست با بیتوجهی و برخلاف تمامی ارزشهایی که خود او در طول اعترافاتش به آنها پایبندی نشان میدهد از کنار موضوع خودکشی زن به سادگی عبور میکند و هیچ کاری نمیکند. این اتفاق در زندگی ژان باتیست تاثیر زیادی نمیگذارد.
شباهتهای جزئی به کتاب سقوط
در کتاب «ژان کریستف» اثر رومن رولان هم تغییر و تحول شخصیت اصلی داستان به شیوهای استادانه به تصویر کشیده شده است. «کریستف روفن» نویسنده فرانسوی هم کتابی با نام «سقوط اصفهان» نوشته است که آخرین سالهای حکومت صفویان را در آن به تصویر کشیده است.
انتشار اثر آلبرکامو در ایران
کامو در ایران نویسندهای شناخته شده و پرمخاطب است. تقریبا تمام آثار او و مقالههایش به زبان فارسی ترجمه شدهاند. مترجمان مطرح و نامآشنایی مثل «خشایار دیهیمی»، «منوچهر بدیعی»، «رضا سیدحسینی»، «محمدعلی سپانلو» و «ابوالحسن نجفی» آثار کامو را ترجمه کردهاند.
کتاب سقوط در ایران با ترجمههای «شورانگیز فرخ» از نشر «نیلوفر»، ترجمهی «آناهیتا تدین» از نشر «روزگار»، برگردان فارسی «سوفیا جهان» از نشر «شیر محمدی»، ترجمهی «امیر لاهوتی» از نشر «جامی» و «پرویز شهدی» در نشر «بهسخن» منتشر شده است.
در بخشی از کتاب سقوط میخوانیم:
در مورد من… خوب، خودتان قضاوت کنید. با این اندام، شانهها و این چهرهای که اغلب میگویند وحشی است، بیشتر شبیه یک بازیکن راگبی هستم، اینطور نیست؟ اما اگر با توجه به شیوهی گفتار در مورد من داوری کنید، باید تا اندازهای ظرافت و لطافت مرا نیز قبول کنید. شتری که از پشمش پالتوی من بافته شده، بی شک گال داشته است؛ برعکس، ناخنهای من کوتاهند. با آن که فرد باتجربهای هستم، اما احتیاط نمیکنم و به شما اعتماد میکنم.
در آخر این که هرچند رفتار شایسته و زیبایی کلام دارم اما در زیدیک همواره مشتری میکدههای ملوانان هستم. خوب دیگر دنبال حرفهام نگردید. حرفه من مثل خود انسان، دو رو دارد، همین. پیش از این به شما گفتهام که من یک قاضی نادمم.
تنها یک مسئله ساده در مورد من وجود دارد، این که اموالی ندارم. بله، ثروتمند بودم، نه! ثروتم را با کسی تقسیم نکرده ام. می پرسید این موضوع چه چیزی را اثبات میکند؟ خوب این که من هم یک صدوقی بودم… اوه! صدای سوت کشتی های بندر را می شنوید؟ امشب، روی خلیج زويدرزه را مه میپوشاند.
میخواهید بروید؟ ببخشید اگر سرتان را درد آوردم. با اجازه شما، صورت حساب را من میپردازم. شما در منزل من مهمان هستید، در مکزیکوسیتی، واقعا از این که، در این میکده پذیرای شما بودم، خوش وقتم. مسلما فردا شب نیز، مثل شب های دیگر، این جا هستم، و با کمال تشکر دعوت شما را میپذیرم. مسیرتان… خوب…. اگر اشکالی ندارد من خود تا بندر همراهتان می آیم، این طور راحتتر است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.