خلوتکده

13.90

عنوان: خلوتکده

نویسنده: ژان پل سارتر

مترجم: قاسم صنعوی

ناشر: پارسه

موضوع: نمایشنامه فرانسه

رده ی سنی: بزرگسال

 

 

در انبار موجود نمی باشد

مقایسه

توضیحات

معرفی کتاب خلوتکده اثر ژان پل سارتر

کتاب خلوتکده، که با عناوین «در بسته» و «جهنم» نیز ترجمه شده، معروف‌ترین اثر نمایشی ژان پل سارتر است. شخصیت‌های نمایشنامه دو زن و یک مرد هستند که با مرگ‌هایی متفاوت از دنیا رفته‌اند و حال در یک جا گرد آورده شده‌اند. کار آنان نمایش عذاب‌های ضمیر انسان‌های محروم از آزادی است.

خلوتکده نمایشنامه‌ای یک پرده‌ای است، چهار شخصیت دارد که سه تای آن‌ها اصلی هستند و نفر چهارم مردی است که به عنوان پیشخدمت خوانده می‌شود. سه شخصیت اصلی در این نمایشنامه همانند سه ضلع یک مثلث که در عین ارتباط برهم نیز تاثیر می‌گذارند: دو زن (استل و اینس) و دو مرد (یکی به نام گارسن و شخصیت دیگری که با عنوان پیشخدمت خوانده می‌شود)، صحنه اتاقی است تزئین شده به سبک امپراتوری دوم فرانسه، که استل، اینس و گارسن پس از مرگ و در دوزخ یکدیگر را پیدا می‌کنند.

سارتر در این نمایشنامه با استادی موقعیتی را تدارک دیده تا شخصیت‌ها در هراس از عاقبتی که در انتظار آن‌هاست به مرور گذشته خود بپردازند. خلوتکده شاید بهترین نمایشنامه سارتر نباشد اما از جنبه‌هایی مهم‌ترین نمایشنامه اوست. به خصوص اثری کلیدی است که همراه با تهوع در اوایل کارنامه او بازتاب دهنده دیدگاه‌های فلسفی او و مشخصا اگزیستانسیالیسمی که از آن پس به عنوان چهره شاخص نمایندگی می‌کرد.

نکته جالب اینکه این نمایشنامه بدون هیچ مشکلی در زمانی که فرانسه تحت اشغال نازی‌ها بود روی صحنه رفت، این درحالی است که سارتر در این نمایش به شکلی نمادین گوشه کنایه‌ای به فرانسه و سیاستمداران فرانسوی که تسلیم آلمانی‌ها شده بودند می‌زند.

شخصیت‌هایی که با توجه به کرده خود و همچنین ذهنیتی که از چگونگی دوزخ و عذاب‌هایش در ذهن دارند، منتظر شکنجه‌هایی جسمانی هستند با محکومیتی ابدی. این سه شخصیت نقطه اشتراکی باهم ندارند، گارسن مردی ترسو است که از جنگ گریخته، برای نجات جانش خیانت کرده، اما در نهایت دستگیر شده و به قتل رسیده شخصیتی که به شکلی کنایی به بزدلی فرانسه از ادامه جنگ با آلمان و تسلیم شدن به دشمن اشاره دارد. اینس زنی همجنس‌گراست، زنی که او را دوست داشته چنان نومید ساخته که آن زن اینس را کشته سپس خود نیز خودکشی کرده است و اما استل زنی است که بار گناه مرگ کودک نامشروع خود را بر دوش می‌کشد.

ژان پل سارتر (Jean Paul Sartre) دربارۀ این اثر روایتی دارد که خلاصه‌اش چنین است: سه دوست داشتم و خواستم نمایشنامه‌ای بنویسم که هر سه در آن نقش‌آفرینی کنند و برای آن که به نظر نرسد یکی را کم‌ اهمیت‌تر از دیگران دانسته‌ام به این تکنیک روی آوردم که هر سۀ آنان در تمام طول نمایش در صحنه حضور داشته باشند.

چون گفتۀ معروف «جهنم یعنی دیگران» در این اثر آمده، سارتر برای رفع شبهه در این مورد گفته است: پنداشته‌اند که من می‌خواستم بگویم رابطه‌های ما با دیگران همواره مسموم است و این رابطه‌ها همیشه جهنمی‌اند، حال آن که می‌خواهم بگویم اگر رابطه با دیگری پیچیده و آلوده باشد، آن وقت دیگری جز جهنم نمی‌تواند باشد. توجیه این گفته این است که برای شناخت خودمان، دیگران مهم‌تر از خودمان هستند. وقتی ما به خودمان فکر می‌کنیم، با وسایلی که دیگران درباره‌مان به ما داده‌اند راجع به خود داوری می‌کنیم. هر چه من راجع به خودم بگویم همیشه داوری دیگران در آن راه می‌یابد.

خلوتکده

در بخشی از کتاب خلوتکده (No Exit) می‌خوانید:

آه! از یاد بردن. چه حرف بچگانه‌ای! من حضور شماها را تا مغز استخوان‌هایم حس می‌کنم. سکوت شما گوش‌هایم را پر می‌کند. شما می‌توانید دهان خودتان را میخکوب کنید، می‌توانید زبان‌تان را قطع کنید، ولی آیا می‌توانید مانع از وجود داشتن‌تان بشوید؟ آیا می‌توانید فکرتان را متوقف کنید؟ من صدای تیک‌تاک آن را می‌شنوم، مثل ساعت، و می‌دانم که شما هم صدای فکر من را می‌شنوید.

هر قدر خودتان را کنج کاناپه‌تان بفشارید، همه‌جا هستید، صداها به صورت آلوده به من می‌رسند، زیرا شما آن‌ها را در راه شنیده‌اید. شما حتی چهره‌ام را از من دزدیده‌اید: شما آن را می‌شناسید و من نمی‌شناسمش. و او؟ او؟ شما او را از من دزدیده‌اید: و اگر تنها باشیم، فکر می‌کنید جرات داشته باشد با من این‌ طور رفتار کند؟ نه، نه: این دست‌ها را از روی صورت‌تان بردارید، شما را به حال خودتان نمی‌گذارم، این‌ طور خیلی راحت خواهد بود.

در این‌ صورت شما آن‌ جا بدون احساس باقی می‌مانید، غرق در خود، مثل یک بودا. من چشم‌ها را می‌بندم، احساس خواهم کرد که او تمام سر و صداهای زندگی‌اش، حتی صدای خش‌ خش پیراهنش را تقدیم شما خواهد کرد و لبخندهایی که شما نخواهید دید به سوی‌تان خواهد فرستاد… خیر، این‌ طور نه! من می‌خواهم که جهنم خودم را انتخاب کنم؛ می‌خواهم شما را با تمام نیروی چشم‌هایم نگاه کنم و در حالی‌ که چهره‌ام آشکار است بجنگم.

در بخش دیگری از این نمایشنامه می‌خوانیم:

«اینس: شما خیلی زیبایید. دلم می‌خواست گل داشتم تا به شما خیرمقدم بگویم. استل: گل؟ بلی. گل‌ها را خیلی دوست داشتم. این‌جا پژمرده می‌شوند: خیلی گرم است. به! مگر اصل این نیست که خوش‌خلقی‌مان را حفظ کنیم. شما… اینس: بلی، هفتۀ گذشته. و شما؟ استل: من؟ دیروز.

مراسم هنوز تمام نشده.[ خیلی طبیعی حرف می‌زند، ولی مثل این است که چیزهایی را که توصیف می‌کند می‌بیند ]باد، تور خواهرم را به هم می‌زند. برای این‌که گریه کند به هر کاری که بتواند دست می‌زند. خب! خب! یک تلاش دیگر. درست شد! دو قطره اشک، دو قطره اشک که زیر پارچۀ سیاه می‌درخشند. اولگا ژرده۶ در این بامداد خیلی زشت است.

زیر بازوی خواهرم را می‌گیرد. او به‌خاطر ریملش گریه نمی‌کند و باید بگویم که اگر جای او بودم… او بهترین دوست من است. اینس: خیلی رنج برده‌اید؟ استل: نه. بیش‌تر منگ بودم. اینس: چه بود…؟ استل: ذات‌الریه.[ همان وضع قبلی ]خب، تمام شد، می‌روند. سلام! سلام! چه دست دادن‌هایی. شوهرم بیمار غم است، در خانه مانده.[ به اینس ]و شما؟ اینس: گاز. استل: و شما، آقا؟ گارسَن: دوازده گلوله در بدن.[ حرکت استل ]من را ببخشید، من مردۀ خوش‌محضری نیستم.

استل: آه! آقای عزیز، کاش فقط لطف می‌کردید و از این کلمه‌های زننده به کار نمی‌بردید. این‌ها… این‌ها آزار‌دهنده‌اند. و درنهایت، می‌خواهند چه بگویند؟ شاید هرگز این‌قدر زنده نبوده‌ایم. اگر مطلقاً لازم باشد که برای… این حالت اسمی در نظر گرفت، پیشنهاد می‌کنم که غایب‌ها نامیده شویم، این‌طور به‌قاعده‌تر خواهد بود. شما خیلی وقت است که غایب هستید؟ گارسَن: تقریباً یک ماه است.»

فهرست مطالب کتاب

صحنه اول: گارسَن، پیشخدمت طبقه
صحنه دوم: گارسَن [تنها]
صحنه سوم: گارسَن، اینس، پیشخدمت
صحنه چهارم: اینس، گارسَن، استل، پیشخدمت
صحنه پنجم: اینس، گارسَن، استل

کتاب های مرتبط

1- معرفی کتاب خلوتکده در یوتیوب

2- معرفی کتاب خلوتکده در آپارات

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خلوتکده”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.