جای خالی سلوچ

22.00

عنوان: جای خالی سلوچ

نویسنده: محمود دولت آبادی

ناشر: چشمه

موضوع: داستان فارسی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 405 ص

در انبار موجود نمی باشد

مقایسه

توضیحات

معرفی کتاب جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی

جای خالی سلوچ رمانی رئالیستی از محمود دولت‌آبادی است که بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک و طی ۷۰ روز نوشته‌ است. دولت‌آبادی داستان آن را به هنگامی که دورهٔ سه سالهٔ حبس را می‌گذراند در ذهنش پرورانده بود.

 

… و هنوز به چشم می توانیم ببینیم که زنان ما در جاهای مختلف ایران پا به جای مرد کارهای دشوار انجام می دهند، در امر دامداری، کشاورزی، نساجی و … و در سهمی که از عذاب زندگی می برند و نیرویی که در مقاومت و سختکوشی در برابر این زندگی مصرف می کنند هم هیچ کم از مردها ندارند. کدام پسر ایرانی را شما می بینید که نسبت به مادرش احساس دین در رشد و پرورش خودش، بیش از آنچه که نسبت به پدرش دارد، نداشته باشد.

دراین مایه کوشش خود به خودی من این بوده که شخصیت واقعی زن به عنوان نیروی بسیار ارزنده به تجلی دربیاید در کارهایم و این طور که می بینم کم و بیش تا این جا توفیقی حاصل کرده ام.باز آفرینی مرگان هم همچون اعتراض من، و همچنین اعتراض مرگان به این زندگی ست که به ستم بر او و بر امثال او روا داشته می شود؛

و مقاومت و سختکوشی مرگان و تحمل و سماجت او در عین حال نفی این انگ ناتوان بودن است. مثل یک ماده ببر از زندگی اش دفاع می کند. آن را دگرگون می کند و حتی پا به پای دیگران وقتی که لازم بشو د با فردایی مبهم رو در رو می شود؛ و به نظر من جز این که این رفتارها زیباتر از رفتارهای یک مرد است در قبال حوادث هیچ تفاوتی نسبت به هم ندارد.

 

جای خالی سُلوچ رمانی رئالیستی از محمود دولت‌آبادی است که بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک و طی ۷۰ روز نوشته‌ است. دولت‌آبادی داستان آن را به هنگامی که دورهٔ سه سالهٔ حبس را می‌گذراند در ذهنش پرورانده بود.

 

مرگان زن روستایی روزی به هنگام برخاستن از خواب شوهرش سلوچ را نمی‌بیند. با نوعی حس پنهانی می‌فهمد که او را برای همیشه از دست داده است و جستجـویش بی ثمر می‌ماند. اکنون او می‌ماند و دو پسر به نام‌های عباس و ابراو و دختری به نام هاجر. ناسازگاری دو برادر با هم مخصوصاً قماربازی و کارهای خلاف عباس، مشکلات خانواده را دو چندان می‌کند. مرگان مجبور می‌شود هاجر را در سن کودکی به مرد زن داری که زنش را فلج ساخته، شوهر بدهد.

نگاه و مزاحمت‌های حریصانه‌ی برخی از مردان ده نیز یکی از گرفتاری‌های زندگی اوست. تا آخرین حد تلاش می‌کند که با کار سخت و توانفرسا سر و ته زندگی را به‌گونه‌ای بهم آورد. اما سعی و تلاش او نمی‌تواند چهره‌ی خشن زندگی را نرم سازد و در آخر مجبور می‌شود با جا گذاشتن پسر بزرگ و دخترش هاجر روستا را به دنبال ناکجاآباد و توهم زنده بودن شوهر ترک کند…

پی دی اف کتاب جای خالی سلوچ

از طرف ناشر

مرگان زن روستایی روزی به هنگام برخاستن از خواب شوهرش سلوچ را نمی بیند. با نوعی حس پنهانی می فهمد که او را برای همیشه از دست داده است و جستجـویش بی ثمر می ماند. اکنون او می ماند و دو پسر به نام های عباس و ابراو و دختری به نام هاجر. ناسازگاری دو برادر با هم مخصوصاً قماربازی و کارهای خلاف عباس، مشکلات خانواده را دو چندان می کند. مرگان مجبور می شود هاجر را در سن کودکی به مرد زن داری که زنش را فلج ساخته، شوهر بدهد. نگاه و مزاحمت های حریصانه ی برخی از مردان ده نیز یکی از گرفتاری های زندگی اوست. تا آخرین حد تلاش می کند که با کار سخت و توانفرسا سر و ته زندگی را به گونه ای بهم آورد. اما سعی و تلاش او نمی تواند چهره ی خشن زندگی را نرم سازد و در آخر مجبور می شود با جا گذاشتن پسر بزرگ و دخترش هاجر روستا را به دنبال ناکجاآباد و توهم زنده بودن شوهر ترک کند.

بخشی از کتاب:

مرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود. بچه ها هنوز در خواب بودند: عباس، آبراو، هاجر. مرگان زلف های مقراضی کنار صورتش را زیر چارقد بند کرد، از جا برخاست و پا از گودی دهنه در به حیاط کوچک خانه گذاشت و یک راست به سر تنور رفت. سلوچ سر تنور هم نبود. شب های گذشته را سلوچ لب تنور می خوابید. مرگان نمی دانست چرا؟ فقط می دید که سر تنور می خوابد. شب ها دیر، خیلی دیر به خانه می آمد، یک راست به ایوان تنور می رفت و زیر سقف شکسته ایوان، لب تنور، چمبر می شد. جثه ریزی داشت. خودش را جمع می کرد، زانوهایش را توی شکمش فرو می برد. دست هایش را لای ران هایش – دو پاره استخوان – جا می داد، سرش را بیخ دیوار می گذاشت و کپان کهنه الاغش را – الاغی که همین بهار پیش ملخی شده و مرده بود- درویش می کشید و می خوابید. شاید هم نمی خوابید. کسی چه می داند، شاید تا صبح کز می کرد و با خودش حرف می زد؟ چرا که این چند روز آخر از حرف و گپ افتاده بود.

خلاصه داستان

در تاریخ ادبیات کتاب‌های زیادی زاده‌ی زندان و شرایط آن هستند. جای خالی سلوچ نیز یکی از آن‌هاست. محمود دولت‌آبادی طی سه سالی که در زندان ساواک بود طرح این داستان را ریخت و پس از آزادی از زندان طی ۷۰ روز آن را نوشت. این اثر درباره‌‌ی زنی است به نام مِرگان که یک روز صبح مَردش را از دست می‌دهد. همسر او سلوچ که شغلش گچ‌کاری و مقنی‌گری است یک روز صبح از خانه می‌رود و ناپدید می‌شود. مرگان که شخصیت محوری داستان است سعی می‌کند در نبود سلوچ، امور خانه و سه فرزندش عباس، ابراو و هاجر را اداره کند.

آن‌ها در یک روستای بیابانی و مهجور (زمینچ) زندگی می‌کنند و به معنای واقعی کلمه محتاج یک لقمه نان خشک هستند. داستان در طی سال‌های انقلاب سفید و اصلاح اراضی روایت می‌شود که این نیز خودش برای مردم فقیر آن ناحیه پدیدآور نداریِ مضاعف است.

در این اثر محمود دولت‌آبادی از یک طرف نگاهی به سیاست‌های دولتی روز انداخته است؛ تیره‌روزی مردمی که به حال خود رها شده‌اند. دومی چگونگی از هم پاشیدن خانواده‌های پدرسالار (مردسالار) که از بین رفتن یک نفر، چگونه می‌تواند زندگی دیگرانِ وابسته به او را برای همیشه دچار تزلزل کند، همان‌طور که مرگان هر چه تلاش می‌کند نمی‌تواند از فرزندانش محافظت کند. پسرانش جلوی چشمش به خاطر یک تکه نان گوش یکدیگر را می‌درند، او مجبور می‌شود هاجر دختر نوجوانش را به عقد مردی میان‌سال (کسی که مادرش را از خانه بیرون کرده و همسرش را تا پای مرگ کتک زده و علیل کرده است) در آورد.

یکی از اتفاقات مهم داستانی، که قدرت تصویرگری و قلم محمود دولت‌آبادی را نشان می‌دهد، فصلی است که به چاه افتادن و به یکباره پیر شدن، عباس را نشان می‌دهد. عباس فرزند بزرگ خانواده است که سر به راه نیست، عاصی‌ست و شر درونش بزرگ‌تر از برادرش اَبراو است.

او که در طی داستان دستیار ساربان شترها می‌شود، مورد حمله‌ی شترهای بهارمست قرار می‌گیرد. چیزی که از آن به عنوان کینه‌ی شتری تعبیر می‌شود. شترها او را دنبال می‌کنند و او برای فرار خودش را به درون چاهی می‌افکند که دو مار افعی در آنجا سکونت دارند. او مجبور است چند ساعت آنجا بماند و وقتی نجات پیدا می‌کند تبدیل به مردی فرتوت و سالخورده می‌شود.

پایان داستان نیز یکی از پایان‌های باز رمان‌های فارسی است. مرگان در روزی که سرانجام تصمیم به مهاجرت می‌گیرد فردی را می‌بیند که شبیه سلوچ است، آیا این توهم اوست، آیا جسد سلوچ در چاه پیدا شده است یا سلوچ واقعاً برگشته است؟

 

درباره نویسنده

محمود دولت آبادی، در سال ۱۳۱۰ در سبزوار به دنیا آمد. برای ادامه‌ی تحصیلات به مشهد رفت که در آنجا به تئاتر علاقه‌مند شد و سپس به تهران رفت و آنجا زندگی هنری‌اش که ریشه‌هایش در زادگاهش و مشهد پا گرفته بودند را ادامه داد. مدتی در سینما و تئاتر فعال بود و سرانجام در سال ۱۳۴۱ اولین اثر داستانی‌اش به نام ته شب منتشر شد. او به حرفه‌ی نویسندگی ادامه داد و هم‌اکنون به عنوان یکی از نویسندگان طراز اول ادبیات فارسی شناخته می‌شود.

از آثار او می‌توان به کلیدر (ده جلد)، روزگار سپری شده مردمان سالخورده، جای خالی سلوچ و… اشاره کرد. داستان‌های او اغلب در سبک رئالیسم نوشته‌ شده‌اند و در گذر زمان نثر او از فارسی ساده به زبان شاعرانه و گاه مغلق گرایش پیدا کرده است. محمود دولت آبادی برنده‌ی جوایز مختلفی مثل نشان افتخار فرهنگ و هنر فرانسه و جایزه‌ی ادبی یان میخالسکی سوییس شده است، همچنین نامزد جوایز بین‌المللی دیگری چون من بوکر و بهترین کتاب ترجمه در آمریکا.

قسمتی از کتاب

کجایی ای مرد؟‌ کجا بوده‌ای، ای مرد؟‌ کجایی ای سلوچ که آواز نامت درای قافله‌ایست در دور دست‌های کویر بریان نمک!
چگونه آب شدی و به زمین فرو شدی؛ چگونه باد و در باد شدی؟ تو دور شدی .گم شدی. کجایی ای مرد؟
کجا بوده‌ای ای مرد؟ دست و روی سوی تو دارم و پای در گرو ماندگان تو. دردی قدیمی در کشاکش کمرگاهم تیر می‌کشد. فغان درد را نمی‌شنوی سلوچ … در کمرگاهم!

مرگان کمر راست کرد و برخاست. یک بار دیگر باید به راه می‌افتاد. بار گذشته سنگین بود؛ چشم‌انداز آینده هم اما کششی داشت. مگر می‌شود در یک نقطه ماند؟ مگر می‌توان؟ تا کی و تا چند می‌توانی چون سگی کتک خورده درون لانه‌ات کز کنی؟ در این دنیای بزرگ، جایی هم آخر برای تو هست. راهی هم آخر برای تو هست. در زندگانی را که گل نگرفته اند.

 

بهاءالدین خرمشاهی: «جای خالی سلوچ رنج‌نامه‌ای است دلگیر و دلپذیر، دلگیر از آن‌روی که در حین خواندن، چنگ در دل خواننده می‌اندازد و پس از خواندن و شاید هرگز، این چنگ را از دل او بیرون نمی‌آورد. تصویرها و توصیف‌های این اثر، فوق‌العاده نافذ و دل‌شکاف است؛ خیلی بی‌محاباست؛

آرامش و امان خواننده را می‌برد. در حین خواندن، گاه برای این‌که از شدت هم‌دلی و همدردی‌ام با آدم‌های این رمان کاسته شود، به خود چنین تسلی می‌دادم که اینها واقعیت ندارد، دولت آبادی از خودش ساخته است! ولی این خود فریبی فقط یک ثاینه دوام می‌آورد. حتی اگر خود نویسنده (دولت آبادی) هم تصریح کند که این آدم‌ها و مهمتر از همه مرگان، مدل واقعی و نمونه‌ی عینی خارجی نداشته بوده‌است، بازهم چیزی از حقیقت آن‌ها کاسته نمی‌‌شود. چه جادویی است هنر که حتی دروغش هم راست است».

هوشنگ گلشیری: «جای خالی سلوچ را تأیید می‌کنم البته با دویست صفحه حذف. دولت آبادی به جای اینکه برگردد و به شیوه‌های من داستان بنویسد، باید جای خالی سلوچ را  ادامه می‌داد. متأسفانه بی دلیل مرعوب من شد. خواست تکنیک تازه‌ای به کار ببرد در حالی که اصلاً این کاره نیست. جای خالی سلوچ دولت آبادی جزو بهترین داستان‌های ایرانی است»

حافظ موسوی: «یکی از راه‌های معرفی ادبیات هر کشوری در سطح جهانی استفاده از فرصت جوایزی مانند نوبل و… است. اگر نیما و شاملو -که هر دو شایستگی آن را داشتند- نوبل می‌گرفتند، امروز موقعیت جهانی ادبیات ما به مراتب بهتر از این بود. دولت آبادی هم به نظر من چنین شانسی دارد. تعدادی از داستان‌های کوتاه او و دو رمان کلیدر و جای خالی سلوچ به نظر من جزء ایرانی‌ترین آثار ادبیات معاصر ما هستند. منظورم از ایرانی بودن، گرایش‌های ناسیونالیستی نیست. منظورم بازتاب صادقانه زندگی، فرهنگ، افکار، ایده آل‌ها و خلق و خوی انسان ایرانی در یک برهه تاریخی است».

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب جای خالی سلوچ در یوتیوب

2- معرفی کتاب جای خالی سلوچ در آپارات

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “جای خالی سلوچ”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.